شکوه اسب ها

DDDIQ

مدیر ارشد
...
اسب سفيد وحشي ، سيلاب دره ها
بسيار از فراز كه غلتيده در نشيب
رم داده پر شكوه گوزنان
بسيار در نشيب كه بگسسته از فراز
تا رانده پر غرور پلنگان

...




پانوشت : تاپیک ادامه دار ...
 

رهاپرتو

عضو جدید
کاربر ممتاز
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییند
اما کاش نژادشونم مینوشتید درکل اطلاعات بیشتر راجع به انواع اسب
 

nikan_eh

عضو جدید
يه دنيا ممنون:gol::gol:
من از بچگي عاشق اسب قهوه اي و مشكي بودم وهستم
 

fateme_003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرسییییییییییی مدیر جان
خیلییی عالی بود
 

mahsa hf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خیلی زیبا بود ممنون صدیق جان....:gol:

 
آخرین ویرایش:

nikan_eh

عضو جدید
نام اسب‌های گوناگون در زبان فارسی

نام اسب‌های گوناگون در زبان فارسی

اَبرَش: اسبی که در پوستش لکه‌هایی به غیر از رنگ اصلی‌اش وجود داشته باشد.
باره یا بارگی: به معنی مطلق اسب گفته می‌شود و ربطی به باربری ندارد.
بالاد و بالاده: اسب تندرو یا اسب یدکی.
بوز: اسب نیله (کبودرنگ).
توسن: اسب سرکش.
جُرده: اسب
چرمه: کلا به معنی اسب یا اسب سپید یا اسبی که دست و پایش سپید باشد.
خنگ: اسب سپید.
سمند: اسب زرد.
شولك اسب تيزرو
نَوَند: اسب تندرو.
یَکران: اسب نژاده و نجیب.

عمر خيام در کتاب نوروزنامه نام گونه‌های اسب را چنین بیان می‌کند:
الوس‌چرمه، سرخ‌چرمه، تازی‌چرمه، خنگ، بادخنگ، مگس‌خنگ، سبزخنگ، پیسهٔ کمیت، کمیت، شبدیز، خورشید، گور سرخ، زردرخش، سیارخش، خرماگون، چشینه، شولک، پیسه، ابرگون، خاک‌رنگ، دیزه، بهگون، میگون، بادروی، گلگون، ارغون، بهارگون، آبگون، نیلگون، ابرکاس، باوبار، سپیدزرده، بورسار، بنفشه‌گون، ادس، زاغ‌چشم، سبزپوست، سیمگون، ابلق، سپید، سمند.
 

nikan_eh

عضو جدید
واژه‌شناسی

واژه‌شناسی

اسب را درپارسي ميانه و اوستايي نیز اَسپ (asp)می‌گفتند. نامهای بسیاری از بزرگان ایرانی در روزگار باستان دارای پسوند -اسپ بوده‌است (مانند گشتاسپ، ارجاسپ،گرشاسپ، گشتاسپ، و...)که نشان از اهمیت این جانور در میان ایرانیان است در زبان سانسكريت این واژه به ریخت azva بوده که واژه سوار و اسوار نیز در زبان پارسی کنونی از همین ریشه‌اند. خود این واژه از ریشهٔ واژهٔ هنداوروپايي *eḱwa یا eḱwo ریشه گرفته‌است اسب برای اولین بار در آسیای میانه اهلی شده‌است سپس به دشتهای ایران راه یافته‌است. در ایران باستان بویژه دوره هخامنشی اسب نقش بسیار زیادی داشت به اسبهای تربیت یافته پارس می‌گفتند عرب‌ها این کلمه را به فارس معرب کرده‌اند و آن را به معنی تیزرو و سوار کار ماهر به کار می‌برند. اسب حیوانی است که با سرما و شرایط سخت کوهستانی سازگار است بر خلاف شتر که با شرایط گرم و شن زار و سرزمین عربی سازگار بوده‌است.
نام‌های ساخته شده با پسوند اسب:
گرشاسب (دارندهٔ اسب لاغر)
گشتاسب (دارندهٔ اسب نر)
لهراسب (دارندهٔ اسب تیزرو)
ارجاسب (دارندهٔ اسب ارزنده)
جاماسب (دارندهٔ اسب درخشان)
تهماسب (دارندهٔ اسب پهلوان‌تن)
بیوراسب (دارندهٔ ده هزار اسب)
زرسب (دارندهٔ اسب قزل)
آریاسب (دارندهٔ اسب آریایی)
اراسپ (دارندهٔ ی اسب تندرو)
شیدسب (دارندهٔ اسب فروغ‌مند)
هوکاسب (دارندهٔ اسب زیبا)
هیتاسب (دارندهٔ اسب بر گردونه)
شیرسب (دارندهٔ اسب شیرمانند)
گردان‌اسب (دارندهٔ اسب دلیر)
سیاوسب (دارندهٔ اسب سیاه)
هیدراسب
ساتاسب
 

Similar threads

بالا