كم رنگ شدن پارت ها ، اشكانيان ، خراسان و ...

با درود فراوان
آيا شما تا حالا نام پارت ، پارث ‌، اشكانيان ، خراسان و نقش مردم خراسان و تاريخ آن را تا حدودي مي شناسيد؟
متاسفانه اين قوم در تاريخ ايران بسيار پر رنگ و كم رنگ است. به گونه اي كه مي توان گفت بيش تر افتخارات ايران به اين قوم مي باشد.
اما هيچ گاه از آنان به اندازه ي كافي يادي نمي شود هيچ ؛ بلكه فراموش هم شده اند.
حتي بيش تر خراساني ها هم خود را نمي شناسند.!!!!!!
اين ها انديشه ي من تا پيش از 7 آبان ماه بود.
اما فهميدم هستند كساني كه حتي به ايراني بودن و گذشتگان خود هم بي اعتنا مي باشند.
حال به نظر شما بايد از كجا شروع كنيم تا به خود برسيم؟
 
مروري بر تاريخ اشكانيان

مروري بر تاريخ اشكانيان

همانگونه كه مي دانيد پس از حمله ي يونانيان به ايران ، ايران به چنگشان افتاد البته بايد در نظر داشت كه دارا يا همان داريوش سوم شاهي بي كفايت نبود بلكه شرايط آن دوره باعث شد تا ايرانيان در اين جنگ شكست بخورد. پارت ها در اين جنگ با دل و جان در كنار دارا مي جنگيدند اما هنگامي كه متوجه شدند دارا ديگر زنده نمي باشد به دليل نداشتن رهبري از جنگ دست كشيدند و به اميد اين بودند كه اسكندر پس از گرفتن ايران ، شاه نو را از ايرانيان انتخاب كند كه اين نشد.
پس از چندي اشك نامي به دنيا آمد و تصميم گرفت دمار از روزگار يونانيان دراورد. در آن هنگام موقعيت مناسبي پيش آمد و اشك به پا خاست و بخشي از پارت را تحت فرمان خود دراورد. پس از چند سال از اين كه اشك توانست بخشي را مستقل كند در گذشت و ارباب يوناني ها فرصت يافت تا به اين بخش ايران برگردد و آن را دوباره تسخير كند. برادر اشك فرار كرد و به تركمنستان امروزي رفت تا با هم قبيله هاي خود (خراسان آن روز يا به عبارتي ديگر پارت آن روز سرزميني وسيع بوده و پارت ها را مي توان بخشي از آنان خواند و طبق مطالعات من پارت ها و تركمنستاني ها از يك قبيله بوده اند و پارت ها به شمال شرق ايران آمده و آنجا ساكن شده اند بايد گفت كه اين قبيله كوچ نشين بودند. با شهر نشين شدن پارت ها از خويي لطيف تر نسبت به تركمن ها برخوردار بودند به همين دليل از آن ها جدا شده و در ايران ساكن شدند و تركمن ها با حس رقابت با پارت ها هم در سرزمين امروزيشان ساكن شدند). لازم است كه بگويم اين قوم از فرزندان يافث بودند و يافث يكي از پسران حضرت موسي ؛ و گفته شده است روزي فرزندان يافث پشت نيكويي براي برادران خود مي شوند.
بايد گفت كه پارت ها هم از قوم آريايي بوده اند و همان طور كه مي دانيم در شاهنامه دو كشوري كه هميشه با هم در حال جنگ بوده اند يكي ايران و ديگري توران مي باشد. كه توراني ها هم از نسل آريايي ها ، چكيده بگويم اين قوم از قوم توراني مي باشند.
پس از اين كه برادر اشك به تركمنستان پناه برد توانست لشكري فراهم كند و به ايران بيايد و پس از چندي اشكانيان ايران را مانند هخامنشيان گسترش دادند بلكه حتي بيش تر از آن ها هم پادشاهي كردند.
لباس جنگ اشكانيان پولادين بود و مانند پر ، همينطور اسپ هايشان هم به همين گونه لباس رزم مي پوشيدند.
توانايي پارت ها در تير اندازي و اسپ سواري بوده است به گونه اي كه امروزه هم كسي كه تير اندازيش خوب باشد مي گويند همانند پارتيان يا اشكانيان تير مي اندازد.
توانايي اين قوم در تير اندازي به اندازه اي زياد بود كه بر روي اسپ مينشستند و در هنگامي كه تاخت مي كردند مي توانستند 180 درجه چرخيده و تيراندازي كنند.
آن ها از تاكتيك جنگ و گريز در جنگ استفاده مي كردند و دشمنان هيچ وقت نمي فهميدند كه آنان فرار مي كنند يا مي جنگند.
در آن زمان كه اشكانيان به قدرت رسيدند رومي ها هم در اوج قدرت بودند.
رومي ها فكر مي كردند كه خودشان تنها حكومت قدرتمند بر زمين هستند تا اين كه مرز هاي ايران و روم يكي شد و نويسندگان يادداشت نموده اند كه زمين دو قطب مي شود. يكي ايران و ديگري روم.
جنگ هاي بين ايران و روم 6 جنگ بوده كه از اين 6 جنگ 3 جنگ به طور افتخار آميزي به پيروزي دست يافت و آن سه تاي ديگر به شكست كه البته در اين جنگ هاي شكست خورده تنها مي توان گفت به صورت سوري مي باشد چرا كه در اين جنگ ها از حقه هاي كثيفي استفاده كردند.
به عبارتي ديگر اشك ها مانعي براي رومي ها بودند و خطري... .
 
پارت ها

پارت ها

با درودیکی از این جنگ هایی که با شکست رو به رو شد را روشن می کنم.شاه رومی با سپاه خود به نزدیک ایران می آید و به دلیل ترس با رو به رو شدن با قدرت ایرانیان از حقه ی پلیدی استفاده می کند.او با این نقشه که می خواهد با دختر شاهنشاه اشکانی ازدواج کند وارد ایران شود. ابتدا او نامه ای به ایران فرستاد و خواسته ی خود را بیان نمود و شاه اشکانی که با این قضیه مخالف بود با تمام احترام پاسخ رد به این نامه داد و به شاه رومی نوشت که شما شاه روم هستید و دختر من ، شاهزاده ای از ایران و بدون شک ملت شما از این کار ناخشنود خواهند شد و برای شاه روم بد خواهد شد.شاه رومی دوباره اسرار کرد و شاه اشکانی پذیرفت که به ایران بیاید. مردم ایران از شاه رومی استقبال گرمی کردند. و در دشتی با اشکانیان رو به رو شدند که بدون وسایل جنگی و لباس رزم به دشت آمده بودند تا از شاه رومی استقبال کنند. در این هنگام بود که ناگهان رومی ها شمشیر های خود را بیرون کشیده و همه را کشتند و شاه اشکانی از فرصتی استفاده نمود و خود را به اسبش رساند و فرار کرد. پس از این رویداد شاه رومی به روم برگشت و در مسیر برگشت در شهر اربیل مقبره های اشکانیان را نابود کرد و سنگ مقبره ها را شکست.شاه اشکانی سوگند یاد کرد که روزی تلافی این کار زشت و پلیدانه را بر سر رومی ها در خواهد آورد. پس از چندی شاه رومی فوت کرد و پسرش به به تخت قدرت تکیه زد. شاه اشکانی در این هنگام آماده ی جنگ شد و به سمت مرز های روم رفت و از طرفی که قدرت جابه جا شده بود شاه رومی برای صلح و دوستی به اردوگاه ایرانیان پیک می فرستد تا از این جنگ خودداری کند و البته شاه اشکانی هم مخالفت می کند. جنگ سختی بین دو سپاه رخ می دهد که پیروزی هایی برای ایرانیان دارد تا این که به نقطه ای می رسند که هیچ کدام از سپاهیان عقب نمی شینند. چکیده بگویم که پیمان هایی به نفع ایرانیان بسته می شود. و جنگ به پایان می رسد.باید این نکته را بگویم که در زمان هایی که اشکانیان در حال مذاکره در جنگ با دشمن بوده اند زه کمانشان را به معنی صلح باز می کردند.با درود
یکی از این جنگ هایی که با شکست رو به رو شد را روشن می کنم.
شاه رومی با سپاه خود به نزدیک ایران می آید و به دلیل ترس با رو به رو شدن با قدرت ایرانیان از حقه ی پلیدی استفاده می کند.
او با این نقشه که می خواهد با دختر شاهنشاه اشکانی ازدواج کند وارد ایران شود. ابتدا او نامه ای به ایران فرستاد و خواسته ی خود را بیان نمود و شاه اشکانی که با این قضیه مخالف بود با تمام احترام پاسخ رد به این نامه داد و به شاه رومی نوشت که شما شاه روم هستید و دختر من ، شاهزاده ای از ایران و بدون شک ملت شما از این کار ناخشنود خواهند شد و برای شاه روم بد خواهد شد.
شاه رومی دوباره اسرار کرد و شاه اشکانی پذیرفت که به ایران بیاید. مردم ایران از شاه رومی استقبال گرمی کردند. و در دشتی با اشکانیان رو به رو شدند که بدون وسایل جنگی و لباس رزم به دشت آمده بودند تا از شاه رومی استقبال کنند. در این هنگام بود که ناگهان رومی ها شمشیر های خود را بیرون کشیده و همه را کشتند و شاه اشکانی از فرصتی استفاده نمود و خود را به اسبش رساند و فرار کرد. پس از این رویداد شاه رومی به روم برگشت و در مسیر برگشت در شهر اربیل مقبره های اشکانیان را نابود کرد و سنگ مقبره ها را شکست.
شاه اشکانی سوگند یاد کرد که روزی تلافی این کار زشت و پلیدانه را بر سر رومی ها در خواهد آورد. پس از چندی شاه رومی فوت کرد و پسرش به به تخت قدرت تکیه زد. شاه اشکانی در این هنگام آماده ی جنگ شد و به سمت مرز های روم رفت و از طرفی که قدرت جابه جا شده بود شاه رومی برای صلح و دوستی به اردوگاه ایرانیان پیک می فرستد تا از این جنگ خودداری کند و البته شاه اشکانی هم مخالفت می کند. جنگ سختی بین دو سپاه رخ می دهد که پیروزی هایی برای ایرانیان دارد تا این که به نقطه ای می رسند که هیچ کدام از سپاهیان عقب نمی شینند. چکیده بگویم که پیمان هایی به نفع ایرانیان بسته می شود. و جنگ به پایان می رسد.
باید این نکته را بگویم که در زمان هایی که اشکانیان در حال مذاکره در جنگ با دشمن بوده اند زه کمانشان را به معنی صلح باز می کردند.
 

soha.soha

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا احتمالا همه از هویت خودشون اطلاع دارن اما کسی حرفی نمیزنه .....
مدتیه درباره هویت ایرانی داره صحبت میشه اما همه کاسه و کوزه ها سر فارس ها شکسته شد و همه متهم شدن به پان فارسی!!!!
نمیدونم منی که پارتم! چطور میتونم پان فارس باشم ....
پس فک کنم اگه همه تاریخ همدیگه رو بدون کینه بخونیم و بدونیم خیلی خوب باشه ...
من هویت خودمو میشناسم اما همه ایرانی ها رو دوست دارم و عاشق کشورم هستم.... ما در کنار هم شدیم ایران .. ما با هم جنگیدیم و ایرانو حفظ کردیم ... هرکس جنگید از روی شرف ملیش بود پس چرا داریم همین طنابی که مارو بهم وصل کرده بود پاره پاره میکنیم!
 

hamecheedoon

عضو جدید
کاربر ممتاز
با درود فراوان
آيا شما تا حالا نام پارت ، پارث ‌، اشكانيان ، خراسان و نقش مردم خراسان و تاريخ آن را تا حدودي مي شناسيد؟
متاسفانه اين قوم در تاريخ ايران بسيار پر رنگ و كم رنگ است. به گونه اي كه مي توان گفت بيش تر افتخارات ايران به اين قوم مي باشد.
اما هيچ گاه از آنان به اندازه ي كافي يادي نمي شود هيچ ؛ بلكه فراموش هم شده اند.
حتي بيش تر خراساني ها هم خود را نمي شناسند.!!!!!!
اين ها انديشه ي من تا پيش از 7 آبان ماه بود.
اما فهميدم هستند كساني كه حتي به ايراني بودن و گذشتگان خود هم بي اعتنا مي باشند.
حال به نظر شما بايد از كجا شروع كنيم تا به خود برسيم؟

لطفا چن تا از مهمترین افتخارات رو خلاصه واری می فرمایین؟
 
لطفا چن تا از مهمترین افتخارات رو خلاصه واری می فرمایین؟
درود به شما دوست گرامي! همانطور كه در بالا گفته شد چكيده اي از اين افتخارات بيان شد. اما براي يادآوري دوباره: 1- مبارزه در برابر ستم سلوكيان 2- زنده كردن دوباره ي نام ايران و ايراني 3- بايد گفت كه افتخارات اين دوره (اشكانيان) به جنگ هايشان مي باشد تا معماري، البته سبكي در معماري هم دارند كه يوناني ايراني مي باشد. 4- شهر دامغان يكي از شهر هايي مي باشد كه در آن دوره احداث شده است. 5- بزرگان خراساني كم نيستند تنها مي توان به چند نفر كه همگان مي شناسند اشاره كرد: فردوسي بزرگ ، عطار ، خيام ، منصور حلاج و ... . با سپاس از شما!
 
نوروزتان پيروز هر روزتان نوروز اميدوارم با گذاشتن اين تاپيك سوء تفاهمي ايجاد نشده باشد من قصد هيچگونه تبعيضي نداشته و نخواهم داشت. تنها مي خواستم اين دوره ي تاريخي را با يكديگر مرور داشته باشيم و بدانيم كه خراسان بزرگ هم در جاجاي تاريخ ايران همانند اقوام ديگر جاي داشته است و تلاش ها كرده است. با سپاس
 

ahmadpashaei

عضو جدید
ما اهالی شمال ایران پارت-ماد هستیم احتمالا.کسی دقیق میدونه؟ در ضمن ما قبول داریم مثلا پارتی هستیم.مرکز و جنوب پارسی هستن.یکی بگه مادها که در غرب و شمال غرب ساکن شدن کجا رفتن؟چرا همه ما فرسیم اونها ترکی صحبت می کنن؟!!!!!!!!!! خودشونم قبوا ندارن اصالت فارس آریایی دارن و میخوان آزربایجانی و .... باشن.
 
با درود به شما دوست عزيز! اهالي شمال ايران در حدود گرگان يا به عبارتي جنوب شرقي درياي خزر پارت و جنوب غربي آن ماد هستند. در ارتباط با آذري هاي عزيز بايد بگويم جزو ماد هستند و اين كه ما پارسي صحبت مي كنيم و آن تركي به اين نكته توجه داشته باشيد. خراسان يا همان پارت نيز از ن‍ژاد ترك آريايي هستند به عبارتي تركمنستان امروز نيز با ما يكي هستند يا ساده تر بگويم كه در درون قوم آريايي نيز تقسيم بندي داريم. اگر شما شاهنامه را خوانده باشيد از ايران و توران و اگر اشتباه نكنم ايتاليا سخن مي گويد (تركيه ي امروزي) كه اين ها به شاهزاده هاي ايراني مي رسند كه ايرج ، ايران ؛ تورج ، توران ؛ و شاهزاده ي سوم كه بزرگ تر است و من هم اكنون حضور ذهن ندارم بخش ديگر را به ارث مي برند. و همچنين مي توان به نكته اي ديگر نيز اشاره كرد كه در بعضي از روستاهاي خراسان زبان تركي نيز رايج مي باشد تنها اختلافات جزئي در اين زبان ها مي باشد. اميدوارم كه پاسخ خوبي به پرسش شما دوست گرامي داده باشم. با سپاس
 

E.lahe

عضو جدید
کاربر ممتاز
با درود به شما دوست عزيز! اهالي شمال ايران در حدود گرگان يا به عبارتي جنوب شرقي درياي خزر پارت و جنوب غربي آن ماد هستند. در ارتباط با آذري هاي عزيز بايد بگويم جزو ماد هستند و اين كه ما پارسي صحبت مي كنيم و آن تركي به اين نكته توجه داشته باشيد. خراسان يا همان پارت نيز از ن‍ژاد ترك آريايي هستند به عبارتي تركمنستان امروز نيز با ما يكي هستند يا ساده تر بگويم كه در درون قوم آريايي نيز تقسيم بندي داريم. اگر شما شاهنامه را خوانده باشيد از ايران و توران و اگر اشتباه نكنم ايتاليا سخن مي گويد (تركيه ي امروزي) كه اين ها به شاهزاده هاي ايراني مي رسند كه ايرج ، ايران ؛ تورج ، توران ؛ و شاهزاده ي سوم كه بزرگ تر است و من هم اكنون حضور ذهن ندارم بخش ديگر را به ارث مي برند. و همچنين مي توان به نكته اي ديگر نيز اشاره كرد كه در بعضي از روستاهاي خراسان زبان تركي نيز رايج مي باشد تنها اختلافات جزئي در اين زبان ها مي باشد. اميدوارم كه پاسخ خوبي به پرسش شما دوست گرامي داده باشم. با سپاس

میشه لطفا اینها را بازتر شرح دهید ؟
همراه با منابع معتبر
 

ahmadpashaei

عضو جدید
Elahe خانم رشته تحصیلی شما چیه؟برام جالبه که چطوری اینهمه وقت برای این چیزها میذارید!!! آدم یا رشتش این چیزاست یا بیکاره یا از جای دیگه تامین میشه دیگه.حاا شما رشته تحصیلیتون چیه هموطن سابق؟
 
میشه لطفا اینها را بازتر شرح دهید ؟
همراه با منابع معتبر

با درود به شما دوست گرامی
بیش تر از اینرو خودتون باید بگردید من این کتاب و خوندم البته حضور ذهن درستی ندارم که اسمش و درست بگم
دررالتیجان و ملوک الطوایف
نوشته ی معتمد السلطنه یا اگه اشتباه نکنم اعتماد السلطنه
این نویسنده از درباریان شاه قاجار بوده و در پایان کتاب قاجار ها را به اشکانیان نسبت داده و حتی حکومت قاجار ها را مقتدر تر و بزرگ تر تعریف می کند.
ببخشید که دیر منبع و براتون فرستادم.
من یکسال درگیر کار های شخصی هستم و کم تر می تونم با اینترنت کار کنم.
با سپاس از دوستان.

خیره: من منظور دوست عزیزمون و متوجه نشدم که می گه هموطن سابق خواهشمندم روشن تر پیشنهادهای خود را بیان کنید و تلاش کنید توهین به یکدیگر نکنیم.
 
Elahe خانم رشته تحصیلی شما چیه؟برام جالبه که چطوری اینهمه وقت برای این چیزها میذارید!!! آدم یا رشتش این چیزاست یا بیکاره یا از
جای دیگه تامین میشه دیگه.حاا شما رشته تحصیلیتون چیه هموطن سابق؟
درود بر شما هموطن مجهول
این که شخصیتی به دنبال تجربه های تازه باشه که بد نیست برای نمونه بنده دارای لیسانس مکانیک طراحی جامدات هستم و علاقمند به کتاب های تاریخی ، فرهنگی و حتی شعر و ترانه و آهنگ نوازی دارم و هیچ ربطی به بیکار بودن من نداره چرا باید زمانی که کاری نداریم و می تونیم از زمانمون بهترین استفاده رو بکنیم همانند دیگران بیهوده ول بچرخیم و الکی اینور و اونور بریم.
با سپاس
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایراني از هخامنشيان چه ميداني ؟


قلمرو هخامنشیان در دوران اوج خود



هخامنشیان (۳۳۰-۵۵۰ قبل از میلاد) نام دودمانی پادشاهی در ایران پیش از اسلام است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» میرساندند که سرکردهٔ طایفه پاسارگاد از طایفههای پارسیان بودهاست.هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح لیدیه و بابل پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی میدانند.


به قدرت رسیدن پارسیها و سلسله هخامنشی یکی از وقایع مهم تاریخ قدیم است. اینان دولتی تأسیس کردند که دنیای قدیم را به استثنای دو سوم یونان تحت تسلط خود در آوردند. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان میدانند.



کشور و سرزمین
پارسها مردمانی ازنژاد آریایی بودند که مشخص نیست از چه زمانی به فلات ایران آمده بودند. آنان از قوم آریایی پارس یا پارسواش بودند که درکتیبههای آشوری از سده نهم پیش از میلاد مسیح نام آنان آمدهاست. پارسها همزمان با مادها به نواحی غربی ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و کرمانشاهان ساکن گردیدند. با ضعف دولت ایلام، نفوذ قوم پارس به خوزستان و نواحی مرکزی فلات ایران گسترش یافت.


برای نخستین بار درسالنامههای آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۴ ق. م، نام کشور «پارسوآ» در جنوب و جنوب غربی دریاچه ارومیه برده شدهاست. بعضی از محققین مانند راولین سن عقیده دارند که مردم پارسواش همان پارسیها بودهاند. تصور میشود اقوام پارسی پیش از این که از میان دورههای جبال زاگرس به طرف جنوب و جنوب شرقی ایران بروند، در این ناحیه توقف کوتاهی نمودند و در حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد در ناحیه پارسوماش، روی دامنههای کوههای بختیاری در جنوب شرقی شوش در ناحیهای که جزو کشور ایلام بود، مستقر گردیدند. از کتیبههای آشوری چنین استنباط میشود که در زمان شلم نصر (۷۱۳-۷۲۱ ق. م) تا زمان سلطنت آسارهادون (۶۶۳ ق. م)، پادشاهان یا امراء پارسوا، تابع آشور بودهاند. پس از آن درزمان فرورتیش (۶۳۲-۶۵۵ ق. م) پادشاه ماد به پارس استیلا یافت و این دولت را تابع دولت ماد نمود.


مردم و طوایف
هرودوت میگوید: پارسیها به شش طایفه شهری و ده نشین و چهار طایفه چادرنشین تقسیم شدهاند. شش طایفه اول عبارتاند از: پاسارگادیان، رفیان، ماسپیان، پانتالیان، دژوسیان و گرمانیان. چهار طایفه دومی عبارتاند از: داییها، مردها، دروپیکها و ساگارتی ها. از طوایف مذکور سه طایفه اول بر طوایف دیگر، برتری داشتهاند و دیگران تابع آنها بودهاند.


پارسها همزمان با مادها به نواحی غربی ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و کرمانشاهان ساکن گردیدند. برای نخستین بار درسالنامههای آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۴ ق. م، نام کشور (پارسوآ) در جنوب و جنوب غربی دریاچه ارومیه برده شدهاست. بعضی از محققین مانند راولین سن عقیده دارند که مردم پارسوا همان پارسیها بودهاند.


طوایف پارسی پیش از این که از میان دورههای جبال زاگرس به طرف جنوب و جنوب شرقی ایران بروند، در ناحیه پارسوآ توقف نمودند و در حدود سال ۷۰۰ پیش از میلاد در ناحیه پارسوماش، روی دامنههای کوههای بختیاری در جنوب شرقی شوش در ناحیهای که جزو کشور ایلام بود، مستقر گردیدند. بعدها با ضعف دولت ایلام، نفوذ طوایف پارس به خوزستان و نواحی مرکزی فلات ایران گسترش یافت و رو به جنوب رفتهاند.


مطابق منابع یونانی در سرزمین کمنداندازان ساگارتی (زاکروتی، ساگرتی) (همان استان کرمانشاهان کنونی) مادیهای ساگارتی می زیستهاند که شکل بابلی - یونانی شدهً نام خود یعنی زاگروس (زاکروتی، ساگرتی) را به کوهستان غرب فلات ایران دادهاند. نام همین طوایف است که در اتحاد طوایف پارس نیز موجود است و خط پیوند خونی طوایف ماد و پارس از منشا همین طایفه ساگارتیها (زاکروتی، ساگرتی) است، طوایف پارس قبل از حرکت به سوی جنوب دورانی طولانی را در مناطق ماد می زیستند و بعدها با ضعف دولت ایلام، نفوذ طوایف پارس به خوزستان و نواحی مرکزی فلات ایران گسترش یافت و رو به جنوب رفتهاند.


طبق نوشتههای هرودوت، هخامنشیان از طایفه پاسارگادیان بودهاند که در پارس اقامت داشتهاند و سر سلسله آنها هخامنش بودهاست. پس از انقراض دولت ایلامیان به دست آشور بنی پال، چون مملکت ایلام ناتوان شده بود پارسیها از اختلافات آشوریها و مادیها استفاده کرده و انزان یا انشان را تصرف کردند.


این واقعه تاریخی در زمان چیش پش دوم روی دادهاست. با توجه به بیانیههای کوروش بزرگ در بابل، میبینیم او نسب خود را به چیش پش دوم، میرساند و او را شاه انزان میخواند.


پس از مرگ چیش پش، کشورش میان دو پسرش «آریارومنه» پادشاه کشور پارس و کوروش که بعداً عنوان پادشاه پارسوماش، به او داده شد، تقسیم گردید. چون در آن زمان کشور ماد در اوج ترقی بود و هووخشتره در آن حکومت میکرد، دو کشور کوچک جدید، ناچار زیر اطاعت فاتح نینوا بودند. کمبوجیه فرزند کوروش اول، دو کشور نامبرده را تحت حکومت واحدی در آورد و پایتخت خود را از انزان به پاسارگاد منتقل کرد.


شاهنشاهان هخامنشی
مهمترین سنگنوشته هخامنشی از نظر تاریخی و نیز بلندترین آنها، سنگنبشته بیستون بر دیواره کوه بیستون است. سنگنوشته بیستون بسیاری از رویدادها و کارهای داریوش اول را در نخستین سالهای حکمرانی اش که مشکلترین سالها حکومت وی نیز بود،به طور دقیق روایت میکند. این سنگنوشته عناصر تاریخی کافی برای بازسازی تاریخ هخامنشیان را داراست.


به واقع با وجود فراوانی منابع میانرودانی، مصری، یونانی و لاتین نمیتوان با تکیه بر آنها نسبشناسی کاملی از خاندان هخامنشی از هخامنش تا داریوش را به دست آورد. برای این منظور متن سنگنوشته بیستون فرصت مناسبی را در اختیار مورخ قرار میدهد که در آن شاه شاهان نوشته بلند خود را با تایید مجدد رابطه اش با خاندان شاهنشاهی پارسیان آغاز میکند و به تدریج اخلاف خود را نام میبرد: ویشتاسپ، آرشام، آریارمنه، چیش پش و هخامنش. این تبارشناسی به دلایل مختلف مدتهای طولانی مورد ایراد قرار گرفته بود. زیرا در این فهرست نام دو نفر از شاهان هخامنشی که پیش از داریوش حکومت میکردند یعنی کوروش کبیر و کمبوجیه اول به چشم نمیخورد.


همین مسأله موجب شدهاست که مفسران سنگنوشته نسبت به محتوای سنگنوشته داریوش با شک و تردید نگاه کنند و او را غاصب پادشاهی هخامنشیان بدانند که با نوشتن این سنگنوشته سعی داشتهاست برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود از نگاه آیندگان، شجرنامه خود را دست کاری کند.


موافق نوشتههای هرودوت، لوحه نبونید پادشاه بابل، بیانیه کوروش بزرگ (استوانه کوروش)، کتیبه بیستون داریوش اول، و کتیبههای اردشیر دوم و اردشیر سوم هخامنشی، ترتیب شاهان این سلسله تا داریوش اول چنین بودهاست: (لازم به ذکر است درستی این جدول از هخامنش تا کوروش بزرگ مورد تردید است).


* هخامنش
* ۱ چیش پش اول
* ۲ کمبوجیه اول
* ۳ کوروش اول
* ۴ چیش پش دوم

* شاخه اصلی:
* ۵کوروش بزرگ(دوم)
* ۶ کمبوجیه دوم (فاتح مصر)
* ۷ کوروش سوم
* ۸ کمبوجیه سوم

شاخه فرعی
* آریا رومنه
* ارشام
* ویشتاسب
* ۹ داریوش بزرگ(اول)



با تحلیل کلی تمامی منابع میتوان به این شکل نتیجه گرفت. در ربع نخست سده ششم ق.م چیش پش پسر هخامنش حکمرانی پارس را به پسر بزرگترش آریارامنه اعطا کرد، در حالی که پسر کوچکترش، کوروش اول به حکمرانی انشان منصوب شد. پس از مرگ آریارامنه، پسر وی آرشام جایگزین وی شد ولی پس از کوروش اول پسرش کمبوجیه اول و پس از او نیز پسر وی کوروش دوم جانشین او شد. این رویدادها در اواسط سده ششم پیش از میلاد به وقوع پیوست.


در این دوران، کوروش بزرگ توانست مادها را به تبیعت خود در آورد و به افتخار و ثروت دست یابد. مدتی بعد کوروش بزرگ بخشهای بزرگی از مناطق خاورمیانه را به تصرف خود در آورد. بعد از او نیز کمبوجیه راه فتوحات پدرش را ادامه داد و بر گستره شاهنشاهی هخامنشی افزود.


کمبوجیه در بازگشت از مصر فوت کرد. برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه اطرافیان میدانند. اما مسلم است که وی در مسیر بازگشت از مصر مردهاست، ولی دلیل آن تا کنون مکتوم باقی ماندهاست.


پس از مرگ کمبوجیه تاج سلطنتی به داریوش از شاخه فرعی هخامنشی میرسد. آنچه به نظر واقعی میرسد، این است که داریوش در زمان حیات پدر و پدر بزرگش (آرشام پدر بزرگش یا پسرش ویشتاسب پدر داریوش)، و با موافقت آنها، حکومت را به دست گرفت. چرا که در زمان ساخت کاخ داریوش در شوش در اوایل حکمرانی وی، بر اساس اطلاعات الواح مکشوفه از پی بناها، این دو زنده بودند.


* کوروش بزرگ
* کمبوجیه
بردیای دروغین (گوماته مغ)
* داریوش بزرگ
* خشایارشا (خشیارشا)
* اردشیر یکم (اردشیر دراز دست)
خشایارشای دوم
سغدیانوس
* داریوش دوم
* اردشیر دوم
* اردشیر سوم
* داریوش سوم
اردشیر چهارم(ارسس)




پادشاهی کوروش بزرگ

هرودوت و کتزیاس، افسانههای عجیبی درباره تولد و تربیت کوروش بزرگ (۵۳۹-۵۹۹ ق. م) روایت کردهاند. اما آنچه از لحاظ تاریخی قابل قبول است این است که کوروش پسر حکمران انشان، کمبوجیه دوم و مادر او ماندانا دختر ایشتوویگو پادشاه ماد میباشد.


در سال ۵۵۳ ق.م. کوروش بزرگ، همه پارسها را بر علیه ماد برانگیخت. در جنگ بین لشکریان کوروش و ماد، عدهای از سپاهیان ماد به کوروش پیوستند و در نتیجه سپاه ماد شکست خورد. پس از شکست مادها، کوروش در پاسارگاد شاهنشاهی پارس را پایه گذاری کرد، سلطنت او از ۵۳۹-۵۵۹ ق.م. است.


کوروش بزرگ که سلطنت ماد را به دست آورد و بعضی از ایالات را به وسیله نیروی نظامی مطیع خود ساخت، همان سیاست کشورگشایی را که هووخشتره آغاز نموده بود ادامه داد.


کوروش بزرگ دارای دو هدف مهم بود: در غرب تصرف آسیای صغیر و ساحل بحر الروم که همهٔ جادههای بزرگی که از ایران میگذشت به بنادر آن منتهی میشد و از سوی شرق، تأمین امنیت.


در سال ۵۳۸ پ.م. کوروش بزرگ پادشاه ایران، بابل را شکست داد و آن سرزمین را تصرف کرد و برای نخستین بار در تاریخ جهان فرمان داد که هرکس در باورهای دینی خود و اجرای مراسم مذهبی خویش آزاد است، و بدین سان کورش بزرگ اصل سازگاری بین ادیان و باورها را پایه گذاری کرد و منشور حقوق بشر را بنیان نهاد. کورش به یهودیان اسیر در بابل، امکان داد به سرزمین یهودیه باز گردند که شماری از آنان به سرزمین ایران کوچ کردند.


گسترش کشور و سرزمین
در جنگی که بین کوروش کبیر و کرزوس (همان قارون معروف که دایی مادر کوروش یعنی ماندانا هم بود) پادشاه لیدیه درگرفت، کوروش در «کاپادوکیه» به کرزوس پیشنهاد کرد که مطیع پارس شود، کرزوس این پیشنهاد را قبول نکرد و جنگ بین طرفین آغاز گردید. در اولین برخورد، فتح با کرزوس بود، بالاخره در جنگ شدیدی که در محل «پتریوم» پایتخت هیتها اتفاق افتاد، کرزوس به سمت سارد فرار کرد و در آنجا متحصن شد، کوروش شهر را محاصره کرد و کرزوس را دستگیر کرد، لیدیه تسخیر شد و به عنوان یکی از ایالات ایران به شمار آمد، کروزوس از این پس مشاور ارشد هخامنشیان شد ، پس از تسخیر لیدی کوروش متوجه شهرهای یونانی شد و از آنها نیز، تسلیم به قید و شرط خواست که یونیان رد کردند.در نتیجه شهرهای یونانی یکی پس از دیگری تسخیر شدند ، رفتار کوروش با شکست خوردگان در مردم آسیای صغیر اثر گذاشت .



کوروش فتح آسیای صغیر را به پایان رساند و سپس متوجه سرحدات شرقی شد، زرنگ و رخج مرو و بلخ یکی پس از دیگری در زمره ایالات جدید درآمدند. کوروش از جیحون عبور کرد و به سیحون که سرحد شمال شرقی کشور تشکیل میداد، رسید و در آنجا شهرهایی مستحکم، به منظور دفاع از حملات قبایل آسیای مرکزی بنا کرد. کوروش در بازگشت از سرحدات شرقی، عملیاتی در طول سرحدهای غربی انجام داد. ضعف بابل، به واسطه بی کفایتی نبونید، سلطان بابل و فشارهای مالیاتی، کوروش را متوجه بابل کرد، بابل بدون دفاع سقوط کرد و پادشاه آن دستگیر شد. کوروش در همان نخستین سال سلطنت خود در بابل، فرمانی مبنی بر آزادی یهودیان از اسارت و بازگشت به وطن و تجدید بنای معبد خود در بیت المقدس انتشار داد ، او سایر بردگان را هم آزاد کرد ، و به نوعی برده داری را از میان برداشت.


نام سرزمینهای تابع ، در کتیبه أی متعلق به مقبره داریوش که در نقش رستم میباشد ، به تفصیل این گونه آمدهاست : ماد ، خووج (خوزستان) ، پرثوه (پارت) ، هریوا (هرات) ، باختر ، سغد ، خوارزم ، زرنگ ، آراخوزیا (رخج ، افغانستان جنوبی تا قندهار) ، ثتهگوش (پنجاب) ، گنداره (گندهارا) (کابل ، پیشاور) ، هندوش (سند) ، سکاهوم ورکه (سکاهای ماورای جیحون) ، سگاتیگره خود (سکاهای تیز خود ، ماورای سیحون) ، بابل، آشور ، عربستان ، مودرایه (مصر) ، ارمینه (ارمن) ، کتهپهتوک (کاپادوکیه ، بخش شرقی آسیای صغیر) ، سپرد (سارد ، لیدیه در مغرب آسیای صغیر) ، یئونه (ایونیا ، یونانیان آسیای صغیر)، سکایه تردریا (سکاهای آن سوی دریا : کریمه ، دانوب) ، سکودر (مقدونیه) ، یئونهتکبرا (یونانیان سپردار: تراکیه ، تراس) ، پوتیه (سومالی) ، کوشیا (کوش ، حبشه) ، مکیه (طرابلس غرب ، برقه) ، کرخا (کارتاژ ، قرطاجنه یا کاریه در آسیای صغیر).



مرگ کوروش بزرگ

در اثر شورش ماساژتها که یک قوم ایرانیتبار و نیمهصحراگرد و تیرهای از سکاهای آن سوی رودخانه سیردریا بودند، مرزهای شمال شرقی شاهنشاهی ایران مورد تهدید قرار گرفت.


کوروش بزرگ، کمبوجیه را به عنوان شاه بابل انتخاب کرد و به جنگ رفت و در آغاز موفقیتهایی بدست آورد. "تاریخنویسان" یونانی در داستانهای خود مدعی شدهاند که ملکه ایرانیتبار ماساژتها، تهمرییش او را به داخل سرزمین خود کشاند و کوروش در نبرد سختی، شکست خورد و زخم برداشت و بعد از سه روز درگذشت و اینکه پیکر وی را به پاسارگاد آوردند و به خاک سپردند. پس از مرگ کوروش بزرگ، فرزند ارشد او کمبوجیه به شاهنشاهی رسید.




پادشاهی کمبوجیه
کمبوجیه، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد. در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهت به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند.

کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت (۵۲۱ پ. م.). کمبوجیه در بازگشت از مصر فوت کرد. ولی برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه اطرافیان میدانند اما مسلم است که وی در مسیر بازگشت از مصر مردهاست ولی دلیل آن تا کنون مکتوم باقی ماندهاست. پس از مرگ کمبوجیه کسی وارث پادشاهی هخامنشیان نبود.



کوروش بزرگ، در بستر مرگ، بردیا را به فرماندهی استانهای شرقی شاهنشاهی ایران گماشت. کمبوجیه دوم، پیش از رفتن به مصر، از آنجا که از احتمال شورش برادرش میترسید دستور کشتن بردیا را داد. مردم از کشته شدن او خبر نداشتند و در سال ۵۲۲ پ. م. شخصی به نام گوماته مغ خود را به دروغ بردیا نامید و اعلام شاه بودن کرد. چون مردم بردیا دوست داشتند و به سلطنت او راضی بودند و از طرفی هیچ کس از راز قتل بردیا مطلع نبود، دل از سلطنت کمبوجیه برداشتند و سلطنت بردیا(گئوماتا) را با جان و دل پذیره شدند و این همان اخباری بود که در سوریه به گوش کمبوجیه رسید و سبب خود کشی او شد.



در متون تاریخی از وی به عنوان بردیای دروغین یاد شدهاست. در کتیبه بیستون نزدیک کرمانشاه گوماته مغ زیر پای داریوش بزرگ نشان داده شدهاست . داریوش شاه که از سوی کوروش بزرگ به فرمانداری مصر برگزیده شده بود پس از دریافتن ماجرا به ایران میآید و بردیای دروغین را از پای درآورده به تخت مینشیند.



کارهای گوماته مغ سبب سوء ظن درباریان هخامنشی شد که در رأس آنان داریوش پسر ویشتاسب هخامنشی بود. هفت تن از بزرگان ایران که داریوش بزرگ نیز در شمار آنان بود توسط یکی از زنان حرمسرای گئوماتا که دختر یکی از هفت سردار بزرگ ایران بود و موفق به دیدن گوشهای بریده او شده بود پرده از کارش برکشیدند و روزی به قصر شاهی رفتند و نقاب از چهره اش برگرفتند و با این خیانت بزرگ او و برادرش و محارم او که به دربار راه یافته بودند نابود کردند و هم در آنروز عده زیادی از مغان را به قتل رساندند وبه سلطنت هفت ماهه او خاتمه بخشید.



پادشاهی داریوش بزرگ
داریوش کبیر (داریوش اول، داریوش بزرگ) (۵۴۹-۴۸۶ ق. م.) سومین پادشاه هخامنشی (سلطنت از ۵۲۱ تا ۴۸۶ ق. م.). فرزند ویشتاسپ (گشتاسپ)بود. ویشتاسپ فرزند ارشام و ارشام پسر آریارمنا بود.



ویشتاسپ پدر او در زمان کورش ساتراپ (والی) پارس بود. داریوش در آغاز پادشاهی با مشکلات بسیاری روبرو شد. غیبت کمبوجیه از ایران چهار سال طول کشیده بود. گئومات مغ هفت ماه خود را به عنوان بردیا برادر کمبوجیه بر تخت مستقر ساخته و بینظمی و هرج و مرج را در کشور توسعه داده بود. در نقاط دیگر کشور هم کسان دیگر بدعوی اینکه از دودمان شاهان پیشین هستند لوای استقلال برافراشته بودند. شرحی که از زبان داریوش در کتیبه بیستون از این وقایع آمده جالب است و سرانجام همه بکام او پایان یافت. داریوش این پیروزیها را در همه جا نتیجهٔ لطف اهورامزدا میداند، میگوید:

«هرچه کردم بهرگونه، به اراده اهورامزدا بود. از زمانیکه شاه شدم، نوزده جنگ کردم. به اراده اهورامزدا لشکرشان را درهم شکستم و ۹ شاه را گرفتم... ممالکی که شوریدند دروغ آنها را شوراند. زیرا به مردم دروغ گفتند. پس از آن اهورامزدا این کسان را بدست من داد و با آنها چنانکه میخواستم رفتار کردم. ای آنکه پس از این شاه خواهی بود با تمام قوا از دروغ بپرهیز. اگر فکر کنی: چه کنم تا مملکت من سالم بماند، دروغگو را نابود کن...».



طبیبی بنام دموک دس که در دستگاه اریتس بود و به اسارت بزندان داریوش افتاده بود، هنگامی که زخم پستان آتوسا دختر کورش و زن داریوش را درمان میکرد او را واداشت که داریوش را به لشکرکشی بسرزمین یونان ترغیب کند. باید خاطرنشان ساخت که این پزشک، یونانی بود و داریوش او را از بازگشت بوطن محروم کرده بود. دموک دس بملکه گفته بود که خود او را بهعنوان راهنمای فتح یونان به داریوش معرفی کند و بگوید که شاه با داشتن چنین راهنمایی بخوبی میتواند بر یونان چیره شود. این طبیب یونانی خود را بهمراه هیأتی از پارسیان به روم و یونان رساند و در آنجا بخلاف میل داریوش، در شهر کرتن که میهن اصلی او بود ماند و دیگر به ایران نیامد و هیأت پارسی که برای آشنا شدن بوضع یونان و فراهم کردن زمینهٔ تسخیر آن دیار رفته بود بینتیجه بمیهن بازگشت.



داریوش پس از فرونشاندن شورشهای داخلی و سرکوبی یاغیان، تشکیلات کشوری و اداری منظمی بوجود آورد که براساس آن تمام کشورها و ایالات تابع شاهنشاهی او بتوانند با یکدیگر و با مرکز شاهنشاهی مربوط و از نظر سازمان اداری هماهنگ باشند.



لشکرکشی داریوش به اروپا: در ازمنهٔ مختلف تاریخی قبایل آریایی سکاها در نقاط مختلف سرزمین وسیعی که از ترکستان روس تا کنارهٔ دانوب، در مرکز اروپا امتداد داشت مسکن داشتند. بطور کلی از نظر تمدن در مرحلهٔ پاینی بودهاند.



هرودت در شرح حمله داریوش به سکائیه نوشتهاست که سکاها از جنگ با او احتراز کردند و بداخل سرزمین خود عقب نشستند و چون بیابان وسیع در پیش پای آنها بود، آنقدر داریوش را بدنبال خود کشیدند که او از ترس قحطی آذوقه تصمیم گرفت به ایران برگردد. اما با اینکه در این حمله پیروزی شاهانهای بدست نیاورد سکاها را برای همیشه از حمله به ایران و ایجاد زحمت برای مردم شمال این آب و خاک منصرف ساخت.



تسخیر هند: داریوش متوجه پنجاب و سند شد. در سال ۵۱۲ ق. م. ایرانیان از رود سند گذشتند و قسمتی از سرزمین هند را گرفتند داریوش فرمان داد تا کشتیهایی بسازند و از طریق دریای عمان به پنجاب و سند بروند. این دو نقطهٔ زرخیز و پرثروت برای ایران آنروز بسیار مهم بود. این چیرگی پارسیان در تاریخ هند مبدأ دوران تازهای گردید و سرنوشت هند را دگرگون ساخت.



داریوش ولیعهد خود را برگزید و هنگامی که آخرین تدارکات خود را برای جنگ مصر و یونان میدید پس از ۳۶ سال پادشاهی درگذشت. این واقعه در سال ۴۸۶ ق. م. بودهاست. آرامگاه داریوش اول در فاصله چهارهزار و پانصد متری تخت جمشید، در نقش رستم است.



در زمان او حدود متصرفات شاهنشاهی ایران از یک سو به چین و از سوی دیگر به قلب اروپا و افریقا میرسید.



وضع اجتماعی و اقتصادی در دوره هخامنشی
کورش در دوران زمامداری خود،از سیاست اقتصادی و اجتماعی عاقلانهای که کمابیش مبتنی برمصالح ملل تابعه بود، پیروی میکرد. از این جملة او که میگوید: «رفتار پادشاه با رفتار شبان تفاوت ندارد، چنانکه شبان نمیتواند از گله اش بیش از آنچه به آنها خدمت میکند، بردارد. همچنان پادشاه از شهرها و مردم همانقدر میتواند استفاده کند که آنها را خوشبخت میدارد.» و نیز از رفتار و سیاست عمومی او، بخوبی پیداست که وی تحکیم و تثبیت قدرت خود را در تأمین سعادت مردم میدانست و کمتر در مقام زراندوزی و تحمیل مالیات برملل تابع خود بود. او در دوران کشورگشایی نه تنها از قتل و کشتارهای فجیع خودداری کرد بلکه به معتقدات مردم احترام گذاشت و آنچه را که از ملل مغلوب ربوده بودند، پس داد «موافق تورات، پنجهزار و چهار صد ظرف طلا و نقره را به بنی اسرائیل رد میکند، معابد ملل مغلوبه را میسازد و میآراید.» و به قول گزنفون، رفتار او طوری بوده که «همه میخواستند جز ارادة او چیزی بر آنها حکومت نکند.» کمبوجیه با آنکه از کیاست کورش نصیبی نداشت و از سیاست آزاده نشانة وی پیروی نمیکرد، در دوران قدرت خود به اخذ مالیات از ملل مغلوب مبادرت نکرد بلکه مانند کورش کبیر به اخذ هدایایی چند قانع بود، ولی این سیاست از آغاز حکومت داریوش تغییر کلی یافت و پس از سپری شدن دوران حیات داریوش، روزبروز، بر سنگینی مالیات افزوده شد و این روش دور از حزم و خرد تا پایان حکومت هخامنشی ادامه یافت.



ریچارد ن. فرای ضمن بحث در پیرامون اوضاع اقتصادی دوران هخامنشی مینویسد: «باجها و مالیاتهای حکومت هخامنشی بسیار فراوان بود. چنین مینماید که حقوق بندر و باج بازار و عوارض دروازه و راه و مرز به گونههای متعدد، و باج چهارپایان و جانوران خانگی که گویا ده درصد بود، و همچنین باجهای دیگری، برقرار بود. شاه در نوروز، پیشکش میگرفت و هرگاه سفری میکرد رنجی بیشتر بر مردم محل تحمیل میشد.



بیشتر این پیشکشها و باجهای گوناگون به صورت پول و یا جنس پرداخته میشد. بیگاری برای ساختن و ترمیم راهها و ساختمانهای مورد استفاده عموم مردم، و مانند آنها به دست شهربانان و شاه بر مردم بفراوانی تحمیل میشد. پس چنین مینماید که زندگی برای مردم عادی بسیار دشوار بود. هزینههای عمومی محلی را، با باجهای مخصوص آن محل انجام میدادند، زر و سیم چون سیلی گران به صندوقهای شاه میریخت. هنوز سخنی از املاک و معدنها و تأسیسات آبیاری شاه نگفتهایم که درآمدهای کلان داشت. بیشتر طلاهای گرد آمده به هنگام جنگ و یا همچون پیشکشی به مصرف میرسند.»



برافتادن شاهنشاهی هخامنشی
شناخت تمدن ایران دوران هخامنشیان که تاًثیری بنیادین بر دورانهای بعد گذاردهاست، برای شناخت جامع فرهنگ ایران گریزناپذیر میباشد. از نظر نام و عنوان، این درست است که شاهنشاهی بزرگ ماد دورانی طولانی پایید و سپس جای خود را به شاهنشاهی هخامنشی سپرده، ولی نکته بسیار مهم آنکه شاهنشاهی هخامنشی چیزی جزه تداوم دولت و تمدن ماد نبود. همان اقوام و همان مردم، روندی راکه برگزیده بودند با پویایی و رشد بیشتر تداوم بخشیدند و در پهنه أی بسیار وسیع، آن را تا پایه بزرگترین شاهنشاهی شناخته شده جهان، اعتبار بخشیدند.



مدت دوام شاهنشاهی هخامنشی ، ۲۲۰ سال بود. فرمانروایی آنان در قلمرو شاهنشاهی – به خصوص در اوایل عهد – موجب توسعه فلاحت ، تامین تجارت و حتی تشویق تحقیقات علمی و جغرافیایی نیز بودهاست . مبانی اخلاقی این شاهنشاهی نیز به خصوص در عهد کسانی مانند کوروش و داریوش بزرگ متضمن احترام به عقاید اقوام تابع و حمایت از ضعفا در مقابل اقویا بودهاست ، از لحاظ تاریخی جالب توجهاست . بیانیه معروف کوروش در هنگام فتح بابل را ، محققان یک نمونه ازمبانی حقوق بشر در عهد باستان تلقی کردهاند.



هخامنشیان ۲۲۰ سال (از ۵۵۰ پیش از میلاد تا ۳۳۰ پیش از میلاد) بر بخش بزرگی از جهان شناخته شده آن روز از رود سند تا دانوب در اروپا و از آسیای میانه تا شمال شرقی افریقا فرمان راندند. شاهنشاهی هخامنشی به دست اسکندر مقدونی برافتاد.''''

منبع : ارور تي ام
 
ایراني از هخامنشيان چه ميداني ؟


قلمرو هخامنشیان در دوران اوج خود



هخامنشیان (۳۳۰-۵۵۰ قبل از میلاد) نام دودمانی پادشاهی در ایران پیش از اسلام است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» میرساندند که سرکردهٔ طایفه پاسارگاد از طایفههای پارسیان بودهاست.هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح لیدیه و بابل پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی میدانند.


به قدرت رسیدن پارسیها و سلسله هخامنشی یکی از وقایع مهم تاریخ قدیم است. اینان دولتی تأسیس کردند که دنیای قدیم را به استثنای دو سوم یونان تحت تسلط خود در آوردند. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان میدانند.



کشور و سرزمین
پارسها مردمانی ازنژاد آریایی بودند که مشخص نیست از چه زمانی به فلات ایران آمده بودند. آنان از قوم آریایی پارس یا پارسواش بودند که درکتیبههای آشوری از سده نهم پیش از میلاد مسیح نام آنان آمدهاست. پارسها همزمان با مادها به نواحی غربی ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و کرمانشاهان ساکن گردیدند. با ضعف دولت ایلام، نفوذ قوم پارس به خوزستان و نواحی مرکزی فلات ایران گسترش یافت.


برای نخستین بار درسالنامههای آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۴ ق. م، نام کشور «پارسوآ» در جنوب و جنوب غربی دریاچه ارومیه برده شدهاست. بعضی از محققین مانند راولین سن عقیده دارند که مردم پارسواش همان پارسیها بودهاند. تصور میشود اقوام پارسی پیش از این که از میان دورههای جبال زاگرس به طرف جنوب و جنوب شرقی ایران بروند، در این ناحیه توقف کوتاهی نمودند و در حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد در ناحیه پارسوماش، روی دامنههای کوههای بختیاری در جنوب شرقی شوش در ناحیهای که جزو کشور ایلام بود، مستقر گردیدند. از کتیبههای آشوری چنین استنباط میشود که در زمان شلم نصر (۷۱۳-۷۲۱ ق. م) تا زمان سلطنت آسارهادون (۶۶۳ ق. م)، پادشاهان یا امراء پارسوا، تابع آشور بودهاند. پس از آن درزمان فرورتیش (۶۳۲-۶۵۵ ق. م) پادشاه ماد به پارس استیلا یافت و این دولت را تابع دولت ماد نمود.


مردم و طوایف
هرودوت میگوید: پارسیها به شش طایفه شهری و ده نشین و چهار طایفه چادرنشین تقسیم شدهاند. شش طایفه اول عبارتاند از: پاسارگادیان، رفیان، ماسپیان، پانتالیان، دژوسیان و گرمانیان. چهار طایفه دومی عبارتاند از: داییها، مردها، دروپیکها و ساگارتی ها. از طوایف مذکور سه طایفه اول بر طوایف دیگر، برتری داشتهاند و دیگران تابع آنها بودهاند.


پارسها همزمان با مادها به نواحی غربی ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و کرمانشاهان ساکن گردیدند. برای نخستین بار درسالنامههای آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۴ ق. م، نام کشور (پارسوآ) در جنوب و جنوب غربی دریاچه ارومیه برده شدهاست. بعضی از محققین مانند راولین سن عقیده دارند که مردم پارسوا همان پارسیها بودهاند.


طوایف پارسی پیش از این که از میان دورههای جبال زاگرس به طرف جنوب و جنوب شرقی ایران بروند، در ناحیه پارسوآ توقف نمودند و در حدود سال ۷۰۰ پیش از میلاد در ناحیه پارسوماش، روی دامنههای کوههای بختیاری در جنوب شرقی شوش در ناحیهای که جزو کشور ایلام بود، مستقر گردیدند. بعدها با ضعف دولت ایلام، نفوذ طوایف پارس به خوزستان و نواحی مرکزی فلات ایران گسترش یافت و رو به جنوب رفتهاند.


مطابق منابع یونانی در سرزمین کمنداندازان ساگارتی (زاکروتی، ساگرتی) (همان استان کرمانشاهان کنونی) مادیهای ساگارتی می زیستهاند که شکل بابلی - یونانی شدهً نام خود یعنی زاگروس (زاکروتی، ساگرتی) را به کوهستان غرب فلات ایران دادهاند. نام همین طوایف است که در اتحاد طوایف پارس نیز موجود است و خط پیوند خونی طوایف ماد و پارس از منشا همین طایفه ساگارتیها (زاکروتی، ساگرتی) است، طوایف پارس قبل از حرکت به سوی جنوب دورانی طولانی را در مناطق ماد می زیستند و بعدها با ضعف دولت ایلام، نفوذ طوایف پارس به خوزستان و نواحی مرکزی فلات ایران گسترش یافت و رو به جنوب رفتهاند.


طبق نوشتههای هرودوت، هخامنشیان از طایفه پاسارگادیان بودهاند که در پارس اقامت داشتهاند و سر سلسله آنها هخامنش بودهاست. پس از انقراض دولت ایلامیان به دست آشور بنی پال، چون مملکت ایلام ناتوان شده بود پارسیها از اختلافات آشوریها و مادیها استفاده کرده و انزان یا انشان را تصرف کردند.


این واقعه تاریخی در زمان چیش پش دوم روی دادهاست. با توجه به بیانیههای کوروش بزرگ در بابل، میبینیم او نسب خود را به چیش پش دوم، میرساند و او را شاه انزان میخواند.


پس از مرگ چیش پش، کشورش میان دو پسرش «آریارومنه» پادشاه کشور پارس و کوروش که بعداً عنوان پادشاه پارسوماش، به او داده شد، تقسیم گردید. چون در آن زمان کشور ماد در اوج ترقی بود و هووخشتره در آن حکومت میکرد، دو کشور کوچک جدید، ناچار زیر اطاعت فاتح نینوا بودند. کمبوجیه فرزند کوروش اول، دو کشور نامبرده را تحت حکومت واحدی در آورد و پایتخت خود را از انزان به پاسارگاد منتقل کرد.


شاهنشاهان هخامنشی
مهمترین سنگنوشته هخامنشی از نظر تاریخی و نیز بلندترین آنها، سنگنبشته بیستون بر دیواره کوه بیستون است. سنگنوشته بیستون بسیاری از رویدادها و کارهای داریوش اول را در نخستین سالهای حکمرانی اش که مشکلترین سالها حکومت وی نیز بود،به طور دقیق روایت میکند. این سنگنوشته عناصر تاریخی کافی برای بازسازی تاریخ هخامنشیان را داراست.


به واقع با وجود فراوانی منابع میانرودانی، مصری، یونانی و لاتین نمیتوان با تکیه بر آنها نسبشناسی کاملی از خاندان هخامنشی از هخامنش تا داریوش را به دست آورد. برای این منظور متن سنگنوشته بیستون فرصت مناسبی را در اختیار مورخ قرار میدهد که در آن شاه شاهان نوشته بلند خود را با تایید مجدد رابطه اش با خاندان شاهنشاهی پارسیان آغاز میکند و به تدریج اخلاف خود را نام میبرد: ویشتاسپ، آرشام، آریارمنه، چیش پش و هخامنش. این تبارشناسی به دلایل مختلف مدتهای طولانی مورد ایراد قرار گرفته بود. زیرا در این فهرست نام دو نفر از شاهان هخامنشی که پیش از داریوش حکومت میکردند یعنی کوروش کبیر و کمبوجیه اول به چشم نمیخورد.


همین مسأله موجب شدهاست که مفسران سنگنوشته نسبت به محتوای سنگنوشته داریوش با شک و تردید نگاه کنند و او را غاصب پادشاهی هخامنشیان بدانند که با نوشتن این سنگنوشته سعی داشتهاست برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود از نگاه آیندگان، شجرنامه خود را دست کاری کند.


موافق نوشتههای هرودوت، لوحه نبونید پادشاه بابل، بیانیه کوروش بزرگ (استوانه کوروش)، کتیبه بیستون داریوش اول، و کتیبههای اردشیر دوم و اردشیر سوم هخامنشی، ترتیب شاهان این سلسله تا داریوش اول چنین بودهاست: (لازم به ذکر است درستی این جدول از هخامنش تا کوروش بزرگ مورد تردید است).


* هخامنش
* ۱ چیش پش اول
* ۲ کمبوجیه اول
* ۳ کوروش اول
* ۴ چیش پش دوم

* شاخه اصلی:
* ۵کوروش بزرگ(دوم)
* ۶ کمبوجیه دوم (فاتح مصر)
* ۷ کوروش سوم
* ۸ کمبوجیه سوم

شاخه فرعی
* آریا رومنه
* ارشام
* ویشتاسب
* ۹ داریوش بزرگ(اول)



با تحلیل کلی تمامی منابع میتوان به این شکل نتیجه گرفت. در ربع نخست سده ششم ق.م چیش پش پسر هخامنش حکمرانی پارس را به پسر بزرگترش آریارامنه اعطا کرد، در حالی که پسر کوچکترش، کوروش اول به حکمرانی انشان منصوب شد. پس از مرگ آریارامنه، پسر وی آرشام جایگزین وی شد ولی پس از کوروش اول پسرش کمبوجیه اول و پس از او نیز پسر وی کوروش دوم جانشین او شد. این رویدادها در اواسط سده ششم پیش از میلاد به وقوع پیوست.


در این دوران، کوروش بزرگ توانست مادها را به تبیعت خود در آورد و به افتخار و ثروت دست یابد. مدتی بعد کوروش بزرگ بخشهای بزرگی از مناطق خاورمیانه را به تصرف خود در آورد. بعد از او نیز کمبوجیه راه فتوحات پدرش را ادامه داد و بر گستره شاهنشاهی هخامنشی افزود.


کمبوجیه در بازگشت از مصر فوت کرد. برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه اطرافیان میدانند. اما مسلم است که وی در مسیر بازگشت از مصر مردهاست، ولی دلیل آن تا کنون مکتوم باقی ماندهاست.


پس از مرگ کمبوجیه تاج سلطنتی به داریوش از شاخه فرعی هخامنشی میرسد. آنچه به نظر واقعی میرسد، این است که داریوش در زمان حیات پدر و پدر بزرگش (آرشام پدر بزرگش یا پسرش ویشتاسب پدر داریوش)، و با موافقت آنها، حکومت را به دست گرفت. چرا که در زمان ساخت کاخ داریوش در شوش در اوایل حکمرانی وی، بر اساس اطلاعات الواح مکشوفه از پی بناها، این دو زنده بودند.


* کوروش بزرگ
* کمبوجیه
بردیای دروغین (گوماته مغ)
* داریوش بزرگ
* خشایارشا (خشیارشا)
* اردشیر یکم (اردشیر دراز دست)
خشایارشای دوم
سغدیانوس
* داریوش دوم
* اردشیر دوم
* اردشیر سوم
* داریوش سوم
اردشیر چهارم(ارسس)




پادشاهی کوروش بزرگ

هرودوت و کتزیاس، افسانههای عجیبی درباره تولد و تربیت کوروش بزرگ (۵۳۹-۵۹۹ ق. م) روایت کردهاند. اما آنچه از لحاظ تاریخی قابل قبول است این است که کوروش پسر حکمران انشان، کمبوجیه دوم و مادر او ماندانا دختر ایشتوویگو پادشاه ماد میباشد.


در سال ۵۵۳ ق.م. کوروش بزرگ، همه پارسها را بر علیه ماد برانگیخت. در جنگ بین لشکریان کوروش و ماد، عدهای از سپاهیان ماد به کوروش پیوستند و در نتیجه سپاه ماد شکست خورد. پس از شکست مادها، کوروش در پاسارگاد شاهنشاهی پارس را پایه گذاری کرد، سلطنت او از ۵۳۹-۵۵۹ ق.م. است.


کوروش بزرگ که سلطنت ماد را به دست آورد و بعضی از ایالات را به وسیله نیروی نظامی مطیع خود ساخت، همان سیاست کشورگشایی را که هووخشتره آغاز نموده بود ادامه داد.


کوروش بزرگ دارای دو هدف مهم بود: در غرب تصرف آسیای صغیر و ساحل بحر الروم که همهٔ جادههای بزرگی که از ایران میگذشت به بنادر آن منتهی میشد و از سوی شرق، تأمین امنیت.


در سال ۵۳۸ پ.م. کوروش بزرگ پادشاه ایران، بابل را شکست داد و آن سرزمین را تصرف کرد و برای نخستین بار در تاریخ جهان فرمان داد که هرکس در باورهای دینی خود و اجرای مراسم مذهبی خویش آزاد است، و بدین سان کورش بزرگ اصل سازگاری بین ادیان و باورها را پایه گذاری کرد و منشور حقوق بشر را بنیان نهاد. کورش به یهودیان اسیر در بابل، امکان داد به سرزمین یهودیه باز گردند که شماری از آنان به سرزمین ایران کوچ کردند.


گسترش کشور و سرزمین
در جنگی که بین کوروش کبیر و کرزوس (همان قارون معروف که دایی مادر کوروش یعنی ماندانا هم بود) پادشاه لیدیه درگرفت، کوروش در «کاپادوکیه» به کرزوس پیشنهاد کرد که مطیع پارس شود، کرزوس این پیشنهاد را قبول نکرد و جنگ بین طرفین آغاز گردید. در اولین برخورد، فتح با کرزوس بود، بالاخره در جنگ شدیدی که در محل «پتریوم» پایتخت هیتها اتفاق افتاد، کرزوس به سمت سارد فرار کرد و در آنجا متحصن شد، کوروش شهر را محاصره کرد و کرزوس را دستگیر کرد، لیدیه تسخیر شد و به عنوان یکی از ایالات ایران به شمار آمد، کروزوس از این پس مشاور ارشد هخامنشیان شد ، پس از تسخیر لیدی کوروش متوجه شهرهای یونانی شد و از آنها نیز، تسلیم به قید و شرط خواست که یونیان رد کردند.در نتیجه شهرهای یونانی یکی پس از دیگری تسخیر شدند ، رفتار کوروش با شکست خوردگان در مردم آسیای صغیر اثر گذاشت .



کوروش فتح آسیای صغیر را به پایان رساند و سپس متوجه سرحدات شرقی شد، زرنگ و رخج مرو و بلخ یکی پس از دیگری در زمره ایالات جدید درآمدند. کوروش از جیحون عبور کرد و به سیحون که سرحد شمال شرقی کشور تشکیل میداد، رسید و در آنجا شهرهایی مستحکم، به منظور دفاع از حملات قبایل آسیای مرکزی بنا کرد. کوروش در بازگشت از سرحدات شرقی، عملیاتی در طول سرحدهای غربی انجام داد. ضعف بابل، به واسطه بی کفایتی نبونید، سلطان بابل و فشارهای مالیاتی، کوروش را متوجه بابل کرد، بابل بدون دفاع سقوط کرد و پادشاه آن دستگیر شد. کوروش در همان نخستین سال سلطنت خود در بابل، فرمانی مبنی بر آزادی یهودیان از اسارت و بازگشت به وطن و تجدید بنای معبد خود در بیت المقدس انتشار داد ، او سایر بردگان را هم آزاد کرد ، و به نوعی برده داری را از میان برداشت.


نام سرزمینهای تابع ، در کتیبه أی متعلق به مقبره داریوش که در نقش رستم میباشد ، به تفصیل این گونه آمدهاست : ماد ، خووج (خوزستان) ، پرثوه (پارت) ، هریوا (هرات) ، باختر ، سغد ، خوارزم ، زرنگ ، آراخوزیا (رخج ، افغانستان جنوبی تا قندهار) ، ثتهگوش (پنجاب) ، گنداره (گندهارا) (کابل ، پیشاور) ، هندوش (سند) ، سکاهوم ورکه (سکاهای ماورای جیحون) ، سگاتیگره خود (سکاهای تیز خود ، ماورای سیحون) ، بابل، آشور ، عربستان ، مودرایه (مصر) ، ارمینه (ارمن) ، کتهپهتوک (کاپادوکیه ، بخش شرقی آسیای صغیر) ، سپرد (سارد ، لیدیه در مغرب آسیای صغیر) ، یئونه (ایونیا ، یونانیان آسیای صغیر)، سکایه تردریا (سکاهای آن سوی دریا : کریمه ، دانوب) ، سکودر (مقدونیه) ، یئونهتکبرا (یونانیان سپردار: تراکیه ، تراس) ، پوتیه (سومالی) ، کوشیا (کوش ، حبشه) ، مکیه (طرابلس غرب ، برقه) ، کرخا (کارتاژ ، قرطاجنه یا کاریه در آسیای صغیر).



مرگ کوروش بزرگ

در اثر شورش ماساژتها که یک قوم ایرانیتبار و نیمهصحراگرد و تیرهای از سکاهای آن سوی رودخانه سیردریا بودند، مرزهای شمال شرقی شاهنشاهی ایران مورد تهدید قرار گرفت.


کوروش بزرگ، کمبوجیه را به عنوان شاه بابل انتخاب کرد و به جنگ رفت و در آغاز موفقیتهایی بدست آورد. "تاریخنویسان" یونانی در داستانهای خود مدعی شدهاند که ملکه ایرانیتبار ماساژتها، تهمرییش او را به داخل سرزمین خود کشاند و کوروش در نبرد سختی، شکست خورد و زخم برداشت و بعد از سه روز درگذشت و اینکه پیکر وی را به پاسارگاد آوردند و به خاک سپردند. پس از مرگ کوروش بزرگ، فرزند ارشد او کمبوجیه به شاهنشاهی رسید.




پادشاهی کمبوجیه
کمبوجیه، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد. در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهت به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند.

کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت (۵۲۱ پ. م.). کمبوجیه در بازگشت از مصر فوت کرد. ولی برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه اطرافیان میدانند اما مسلم است که وی در مسیر بازگشت از مصر مردهاست ولی دلیل آن تا کنون مکتوم باقی ماندهاست. پس از مرگ کمبوجیه کسی وارث پادشاهی هخامنشیان نبود.



کوروش بزرگ، در بستر مرگ، بردیا را به فرماندهی استانهای شرقی شاهنشاهی ایران گماشت. کمبوجیه دوم، پیش از رفتن به مصر، از آنجا که از احتمال شورش برادرش میترسید دستور کشتن بردیا را داد. مردم از کشته شدن او خبر نداشتند و در سال ۵۲۲ پ. م. شخصی به نام گوماته مغ خود را به دروغ بردیا نامید و اعلام شاه بودن کرد. چون مردم بردیا دوست داشتند و به سلطنت او راضی بودند و از طرفی هیچ کس از راز قتل بردیا مطلع نبود، دل از سلطنت کمبوجیه برداشتند و سلطنت بردیا(گئوماتا) را با جان و دل پذیره شدند و این همان اخباری بود که در سوریه به گوش کمبوجیه رسید و سبب خود کشی او شد.



در متون تاریخی از وی به عنوان بردیای دروغین یاد شدهاست. در کتیبه بیستون نزدیک کرمانشاه گوماته مغ زیر پای داریوش بزرگ نشان داده شدهاست . داریوش شاه که از سوی کوروش بزرگ به فرمانداری مصر برگزیده شده بود پس از دریافتن ماجرا به ایران میآید و بردیای دروغین را از پای درآورده به تخت مینشیند.



کارهای گوماته مغ سبب سوء ظن درباریان هخامنشی شد که در رأس آنان داریوش پسر ویشتاسب هخامنشی بود. هفت تن از بزرگان ایران که داریوش بزرگ نیز در شمار آنان بود توسط یکی از زنان حرمسرای گئوماتا که دختر یکی از هفت سردار بزرگ ایران بود و موفق به دیدن گوشهای بریده او شده بود پرده از کارش برکشیدند و روزی به قصر شاهی رفتند و نقاب از چهره اش برگرفتند و با این خیانت بزرگ او و برادرش و محارم او که به دربار راه یافته بودند نابود کردند و هم در آنروز عده زیادی از مغان را به قتل رساندند وبه سلطنت هفت ماهه او خاتمه بخشید.



پادشاهی داریوش بزرگ
داریوش کبیر (داریوش اول، داریوش بزرگ) (۵۴۹-۴۸۶ ق. م.) سومین پادشاه هخامنشی (سلطنت از ۵۲۱ تا ۴۸۶ ق. م.). فرزند ویشتاسپ (گشتاسپ)بود. ویشتاسپ فرزند ارشام و ارشام پسر آریارمنا بود.



ویشتاسپ پدر او در زمان کورش ساتراپ (والی) پارس بود. داریوش در آغاز پادشاهی با مشکلات بسیاری روبرو شد. غیبت کمبوجیه از ایران چهار سال طول کشیده بود. گئومات مغ هفت ماه خود را به عنوان بردیا برادر کمبوجیه بر تخت مستقر ساخته و بینظمی و هرج و مرج را در کشور توسعه داده بود. در نقاط دیگر کشور هم کسان دیگر بدعوی اینکه از دودمان شاهان پیشین هستند لوای استقلال برافراشته بودند. شرحی که از زبان داریوش در کتیبه بیستون از این وقایع آمده جالب است و سرانجام همه بکام او پایان یافت. داریوش این پیروزیها را در همه جا نتیجهٔ لطف اهورامزدا میداند، میگوید:

«هرچه کردم بهرگونه، به اراده اهورامزدا بود. از زمانیکه شاه شدم، نوزده جنگ کردم. به اراده اهورامزدا لشکرشان را درهم شکستم و ۹ شاه را گرفتم... ممالکی که شوریدند دروغ آنها را شوراند. زیرا به مردم دروغ گفتند. پس از آن اهورامزدا این کسان را بدست من داد و با آنها چنانکه میخواستم رفتار کردم. ای آنکه پس از این شاه خواهی بود با تمام قوا از دروغ بپرهیز. اگر فکر کنی: چه کنم تا مملکت من سالم بماند، دروغگو را نابود کن...».



طبیبی بنام دموک دس که در دستگاه اریتس بود و به اسارت بزندان داریوش افتاده بود، هنگامی که زخم پستان آتوسا دختر کورش و زن داریوش را درمان میکرد او را واداشت که داریوش را به لشکرکشی بسرزمین یونان ترغیب کند. باید خاطرنشان ساخت که این پزشک، یونانی بود و داریوش او را از بازگشت بوطن محروم کرده بود. دموک دس بملکه گفته بود که خود او را بهعنوان راهنمای فتح یونان به داریوش معرفی کند و بگوید که شاه با داشتن چنین راهنمایی بخوبی میتواند بر یونان چیره شود. این طبیب یونانی خود را بهمراه هیأتی از پارسیان به روم و یونان رساند و در آنجا بخلاف میل داریوش، در شهر کرتن که میهن اصلی او بود ماند و دیگر به ایران نیامد و هیأت پارسی که برای آشنا شدن بوضع یونان و فراهم کردن زمینهٔ تسخیر آن دیار رفته بود بینتیجه بمیهن بازگشت.



داریوش پس از فرونشاندن شورشهای داخلی و سرکوبی یاغیان، تشکیلات کشوری و اداری منظمی بوجود آورد که براساس آن تمام کشورها و ایالات تابع شاهنشاهی او بتوانند با یکدیگر و با مرکز شاهنشاهی مربوط و از نظر سازمان اداری هماهنگ باشند.



لشکرکشی داریوش به اروپا: در ازمنهٔ مختلف تاریخی قبایل آریایی سکاها در نقاط مختلف سرزمین وسیعی که از ترکستان روس تا کنارهٔ دانوب، در مرکز اروپا امتداد داشت مسکن داشتند. بطور کلی از نظر تمدن در مرحلهٔ پاینی بودهاند.



هرودت در شرح حمله داریوش به سکائیه نوشتهاست که سکاها از جنگ با او احتراز کردند و بداخل سرزمین خود عقب نشستند و چون بیابان وسیع در پیش پای آنها بود، آنقدر داریوش را بدنبال خود کشیدند که او از ترس قحطی آذوقه تصمیم گرفت به ایران برگردد. اما با اینکه در این حمله پیروزی شاهانهای بدست نیاورد سکاها را برای همیشه از حمله به ایران و ایجاد زحمت برای مردم شمال این آب و خاک منصرف ساخت.



تسخیر هند: داریوش متوجه پنجاب و سند شد. در سال ۵۱۲ ق. م. ایرانیان از رود سند گذشتند و قسمتی از سرزمین هند را گرفتند داریوش فرمان داد تا کشتیهایی بسازند و از طریق دریای عمان به پنجاب و سند بروند. این دو نقطهٔ زرخیز و پرثروت برای ایران آنروز بسیار مهم بود. این چیرگی پارسیان در تاریخ هند مبدأ دوران تازهای گردید و سرنوشت هند را دگرگون ساخت.



داریوش ولیعهد خود را برگزید و هنگامی که آخرین تدارکات خود را برای جنگ مصر و یونان میدید پس از ۳۶ سال پادشاهی درگذشت. این واقعه در سال ۴۸۶ ق. م. بودهاست. آرامگاه داریوش اول در فاصله چهارهزار و پانصد متری تخت جمشید، در نقش رستم است.



در زمان او حدود متصرفات شاهنشاهی ایران از یک سو به چین و از سوی دیگر به قلب اروپا و افریقا میرسید.



وضع اجتماعی و اقتصادی در دوره هخامنشی
کورش در دوران زمامداری خود،از سیاست اقتصادی و اجتماعی عاقلانهای که کمابیش مبتنی برمصالح ملل تابعه بود، پیروی میکرد. از این جملة او که میگوید: «رفتار پادشاه با رفتار شبان تفاوت ندارد، چنانکه شبان نمیتواند از گله اش بیش از آنچه به آنها خدمت میکند، بردارد. همچنان پادشاه از شهرها و مردم همانقدر میتواند استفاده کند که آنها را خوشبخت میدارد.» و نیز از رفتار و سیاست عمومی او، بخوبی پیداست که وی تحکیم و تثبیت قدرت خود را در تأمین سعادت مردم میدانست و کمتر در مقام زراندوزی و تحمیل مالیات برملل تابع خود بود. او در دوران کشورگشایی نه تنها از قتل و کشتارهای فجیع خودداری کرد بلکه به معتقدات مردم احترام گذاشت و آنچه را که از ملل مغلوب ربوده بودند، پس داد «موافق تورات، پنجهزار و چهار صد ظرف طلا و نقره را به بنی اسرائیل رد میکند، معابد ملل مغلوبه را میسازد و میآراید.» و به قول گزنفون، رفتار او طوری بوده که «همه میخواستند جز ارادة او چیزی بر آنها حکومت نکند.» کمبوجیه با آنکه از کیاست کورش نصیبی نداشت و از سیاست آزاده نشانة وی پیروی نمیکرد، در دوران قدرت خود به اخذ مالیات از ملل مغلوب مبادرت نکرد بلکه مانند کورش کبیر به اخذ هدایایی چند قانع بود، ولی این سیاست از آغاز حکومت داریوش تغییر کلی یافت و پس از سپری شدن دوران حیات داریوش، روزبروز، بر سنگینی مالیات افزوده شد و این روش دور از حزم و خرد تا پایان حکومت هخامنشی ادامه یافت.



ریچارد ن. فرای ضمن بحث در پیرامون اوضاع اقتصادی دوران هخامنشی مینویسد: «باجها و مالیاتهای حکومت هخامنشی بسیار فراوان بود. چنین مینماید که حقوق بندر و باج بازار و عوارض دروازه و راه و مرز به گونههای متعدد، و باج چهارپایان و جانوران خانگی که گویا ده درصد بود، و همچنین باجهای دیگری، برقرار بود. شاه در نوروز، پیشکش میگرفت و هرگاه سفری میکرد رنجی بیشتر بر مردم محل تحمیل میشد.



بیشتر این پیشکشها و باجهای گوناگون به صورت پول و یا جنس پرداخته میشد. بیگاری برای ساختن و ترمیم راهها و ساختمانهای مورد استفاده عموم مردم، و مانند آنها به دست شهربانان و شاه بر مردم بفراوانی تحمیل میشد. پس چنین مینماید که زندگی برای مردم عادی بسیار دشوار بود. هزینههای عمومی محلی را، با باجهای مخصوص آن محل انجام میدادند، زر و سیم چون سیلی گران به صندوقهای شاه میریخت. هنوز سخنی از املاک و معدنها و تأسیسات آبیاری شاه نگفتهایم که درآمدهای کلان داشت. بیشتر طلاهای گرد آمده به هنگام جنگ و یا همچون پیشکشی به مصرف میرسند.»



برافتادن شاهنشاهی هخامنشی
شناخت تمدن ایران دوران هخامنشیان که تاًثیری بنیادین بر دورانهای بعد گذاردهاست، برای شناخت جامع فرهنگ ایران گریزناپذیر میباشد. از نظر نام و عنوان، این درست است که شاهنشاهی بزرگ ماد دورانی طولانی پایید و سپس جای خود را به شاهنشاهی هخامنشی سپرده، ولی نکته بسیار مهم آنکه شاهنشاهی هخامنشی چیزی جزه تداوم دولت و تمدن ماد نبود. همان اقوام و همان مردم، روندی راکه برگزیده بودند با پویایی و رشد بیشتر تداوم بخشیدند و در پهنه أی بسیار وسیع، آن را تا پایه بزرگترین شاهنشاهی شناخته شده جهان، اعتبار بخشیدند.



مدت دوام شاهنشاهی هخامنشی ، ۲۲۰ سال بود. فرمانروایی آنان در قلمرو شاهنشاهی – به خصوص در اوایل عهد – موجب توسعه فلاحت ، تامین تجارت و حتی تشویق تحقیقات علمی و جغرافیایی نیز بودهاست . مبانی اخلاقی این شاهنشاهی نیز به خصوص در عهد کسانی مانند کوروش و داریوش بزرگ متضمن احترام به عقاید اقوام تابع و حمایت از ضعفا در مقابل اقویا بودهاست ، از لحاظ تاریخی جالب توجهاست . بیانیه معروف کوروش در هنگام فتح بابل را ، محققان یک نمونه ازمبانی حقوق بشر در عهد باستان تلقی کردهاند.



هخامنشیان ۲۲۰ سال (از ۵۵۰ پیش از میلاد تا ۳۳۰ پیش از میلاد) بر بخش بزرگی از جهان شناخته شده آن روز از رود سند تا دانوب در اروپا و از آسیای میانه تا شمال شرقی افریقا فرمان راندند. شاهنشاهی هخامنشی به دست اسکندر مقدونی برافتاد.''''

منبع : ارور تي ام
درود بر شما دوست گرامی
نیاز بود که به اینگونه بسیار چکیده از گذشته ای پیش از اشکانیان در این بخش نوشته می شد و این کار توسط شما انجام شد.!
گمان می کنم که هم اکنون میشه درباره ی فیلم سیصد کمی نوشت و واقعیت را آشکار کرد.!
با سپاس از شما
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خواهش می کنم شما شروع کنید من درخدمتتون هستم
 

فرهاد-ا

عضو جدید
با سلام.
دوست عزیز باید بگم در استان خراسان بزرگ به ترتیب جمعیت به این صورت است:
1:فارس
2:کرد (که این قوم از 22قبیله می باشند و بیشتر در شهر های: چناران ،نیشابور ،قوچان،شیروان ، فاروج ،بجنورد،درگز، کلات،اسفراین، سبزوار زندکی میکنند. این قوم در طی دو مرحله به خراسان کوچ کردند اولین بار نادر شاه افشار تعدادی از اقوام کرد و ترک را برای حراست از مرزهای شمال شرقی فرستاد و دومین مرحله در هنگام حمله روسیه صورت گرفت)
3:ترک (در بیشتر شهر های کرد نشین حضور دارند در بعضی بیشتر هستند و در بعضی کمتر به تور مثال در کلات و سبزوار بیشتر از کردها می باشند. اکثرا از قوم افشاریه هستند.)
4:ترکمن( بیشتر در حوالی بجنورد به سمت استان گلستان زندگی میکنند.)
5:سیستانی و بلوچ (در قسمت خراسان جنوبی هستند مانند نهبندان و...)
امید وار هستم اطلاعاتم بهتون کمک کنه جهت بهتر شناختن استان خراسان کبیر.
;)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آيا ميدانيد : شاهنشاه شاهپور ساساني در كنار كاخ پرسپوليس ( تخت جمشيد ) رفت و نياكان خود را ستايش كرد . وي نخست يزدان پاك را ستايش كرد - سپس نياي خود را ستايش كرد – سپس شاهنشاهاني كه پرسپوليس را ساختند ( داريوش و خشيارشا ) را ستايش كرد و براي آنان از خداوند طلب[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]آمرزش نمود و در نهايت در كنار اين بناي باشكوه ايراني شراب نوشيد .[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]آيا ميدانيد : بسيار از آيين هاي دين مسيحيت برگرفته شده از آيين ميترايي ايراني است كه در هفت هزار سال پيش در سرزمين مقدس ايران بوجود آمده است . حتي اسامي روزهاي آنان نيز ريشه اي ايراني دارد . مانند : دوشنبه ( مه شيد ايراني ) = ماندي يا شنبه ( كيوان شيد = ساتورن ايراني ) = ساتوردي و يا يكشنبه ( مهرشيد ايراني ) = ساندي كه همان روزي است كه كنستانيتن در سال سيصد وبيست و يك ميلادي آنرا تعطيل رسمي و روز جهاني مهر اعلام نمود[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]آيا ميدانيد : كشور تركستان كنوني همان توران باستاني است و در زمانهاي شاهنشاهي كياني و پيشدادي سالها با ايران جنگيدند . سپس با به قدرت رسيدن شاهنشاهي هخامنشي و اشكاني و ساساني يكي از شهرهاي كوچك ايران شد .[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]آيا ميدانيد : شاهنشاه كمبوجيه فرزند كورش بزرگ در نخستين اقدام بعد از نشستن بر اريكه شاهنشاهي آسيا به مدت 3 سال تمام خدمات نظامي ( سربازي ) و ماليات ها را براي مردمان كشورهاي تحت كنترل ايران بخشيد . به طوري كه هرودوت مينويسد پس از مرگ وي با اينكه مشكل روحي پيدا كرده بود ولي تمام كشورهاي آسيا براي وي گريستند .[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]آيا ميدانيد : واژه پاردايز در زبان انگليسي از باغهاي سلطنتي كورش بزرگ گرفته شده است . كورش در پايتخت امپراتوري خود باغهاي عظيمي را بنا نهاد كه آنها را پرديس نام نهاده بود و به مرور زمان آن به پارادايز انگليسي تبديل شد .[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] آيا ميدانيد : پس از يورش سپاه اسلام به ايران مردمان بهدين ايران زمين را "گبر" خوانده شدند . گبر واژه اي است از پهلوي به چم ( معني ) مرد و در كردي و بلوچي نيز همين معنا را دارد . ولي اعراب به زرتشتيان ايران واژه گبر دادند به چم كافر . از ديگر نامهايي كه به ايرانيان نسبت دادند واژه مجوس بود[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]كه گرفته شده از مگوش در زبان پهلوي به چم ( معني ) مغ و پيشواي ديني زرتشتي است . ولي سپاه اسلام مجوس را به معني پيروان كافر و آتش پرست به ايرانيان يكتا پرست نسبت دادند . از ديگر واژه هايي كه اعراب وحشي بر مردمان پاك ايران نام نهادند واژه عجم بوده است . به طوري كه علي بن ابي طالب درخطبه اي به مردم ميگويد : سلام بر شما مردمان كوفه كه شما شوكت عجمان را از بين برديد ( تاريخ[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]. ( طبري - جلد 6 - ص 2208[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]آيا ميدانيد : گويشهاي كهن ايراني هنوز زنده هستند . آذري هاي ايراني در گذشته به پهلوي تاتي سخن ميگفته اند . تالشي ها نيز بسياري از واژه هايشان پهلوي مي باشد . شهري در كردستان ايران به نام اورامان وجود دارد كه هنوز به اوستايي سخن مي گويند .[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] لرهاي ايراني گويششان از كهن ترين واژه هاي اصيل ايراني تشكيل شده است .[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آيا ميدانيد : داريوش بزرگ براي اولين بار در ايران وزارت راه – وزارت آب – سازمان املاك –سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنيان نهاد[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]آيا ميدانيد : اولين راه شوسه و زير سازي شده در جهان توسط داريوش ساخته شد[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]آيا ميدانيد : نخستين سروده جهان متعلق به ايرانيان است . گاتهاي زرتشت كه سروده هاي پند آموز زرتشت است به عنوان نخستين اشعار جهاني برگزيده شده است . در ايران پيش از اسلام موسيقي نقشي بسيار مهم در زندگي مردم ايران داشت به طوريكه در نبرد "ايسوس" و شكست شاهنشاه داريوش سوم هخامنشي و آتش كشيده شدن ايران به دست اسكندر گجستك 320 نوازنده و موسيقيدان زن ايراني اسير وي شد . يا شاهنشاهي بهرام گور و آوردن دهها موسيقيدان و نوازنده از هند به ايران و پخش كردن آن افراد در شهرهاي ايران براي شاد كردن مردمان ايرا ن . يا موسيقيدان مشهور شاهنشاه خسروپرويز باربد - نكيسا و بامشاد . همه اين اصول به ريشه دين بهي ( زرتشت ) باز ميگشت كه فرمان به شاد بودن مردمان داده بود . در كارنامه شاهنشاه اردشير پاپكان در 1800 سال پيش اسامي سازهاي[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ايراني رايج در بين مردمان ايران به اين ترتيب آمده است : عود معمولي ( تار ) رود هندي – بربط –چنگ – تبيره ( طنبور ) – سه تار عود سه تار – زنگ – ناي – قره ني – سنتور – نقاره – طبل – تنبك –سنج – چنگ بادي – شينك . ولي پس از اسلام موسيقي و ساز و شادي حرام و گناه اعلام شد ![/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آيا ميدانيد : داريوش بزرگ براي جلوگيري از قحطي آب در هندوستان كه جزوي از ايران بوده سدي عظيم بروي رود سند بنا نهاد.[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]آيا ميدانيد : داريوش در سال 521 قبل از ميلاد فرمان داد : من عدالت را دوست دارم ، از گناه متنفرم و از ظلم طبقات بالا به طبقات پايين اجتماع خشنود نيستم[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]آيا ميدانيد : در دوره شاهنشاهي اشكانيان برق و باطري براي نخستين بار در جهان كشف شده بود . اين باطري از دل خاكهاي بغداد كه قلمرو پادشاهي ايران بود و توسط ايرانيان ساخته شده بود در سال 1938[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]توسط كونيگ آلماني بدست آمد و به ثبت رسيد و هم اكنون در موزه بغداد نگهداري ميشود .[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آيا ميدانيد : ساختمانهاي ضد زلزله در عصر هخامنشيان پايه گذاري شده است . بناهاي ساخته شده در2500 سال پيش در مجتمع پاسارگارد تحمل زلزله با شدت 7 ريشتر را دارند.اين بنا ها بر روي دو پي قراردارند كه پي اول از سنگ و ملات و ساروج بوده و پي دوم فقط از سنگ مي باشد كه بر روي پي اول مي لغزد و به اين ترتيب مي تواند در برابر زلزله مقاومت كند .اين شيوه جز جديدترين تكنولوژي سازه مي باشد كه در دنيا انجام مي شود و ايرانيان در زمان هخامنشيان به آن پي برده بودند و چقدر اسفناك است كه پس از 2500 سال در اين كشور زلزله 5 ريشتري باعث مرگ 40000 ايراني مي شود. همانطور[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]كه آگاه هستيد ايران در خط زلزله خيز جهان قرار دارد و بناهاي پرسپوليس و پاسارگاد كه از 2500 سال پيش تاكنون باقي مانده است گواي اين سند است[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]آيا ميدانيد : سنتي كه امروزه امريكايي ها و اروپايي ها قبل از صرف غذا براي نيايش خداوند دارند در2000 سال پيش ايران اجرا مي شده است . گوشه اي از كارنامه درخشان شاهنشاه اردشير پاپكان : { روزي اردشير از نخچير گرسنه و تشنه اندر خانه آمد . سپس واج ( دعاي قبل از غذا ) خواند و كنيزك آن زهر با پست ( نوعي شربت ) و شكر گميخته ( آميخته ) بدست اردشير داد .[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
 
درود بر دوستان
با سپاس از همه ی شما دوستان که این بحث و دارید داغ و داغتر می کنید.
همانطور که می دانید داریوش شش سپاه بزرگ ساخت و آن را سازماندهی کرد و هنگامی که تصمیم داشت که به یونان حمله کند فرشته مرگ جان او را گرفت.
حکومت به پسر او خشایار شاه رسید و او دوستدار معماری تخت جمشید بود و میلی به جنگیدن با یونان را نداشت اما اطرافیان او، او را راغب به جنگ با یونان نمودند و در این جنگ او شکست خورد اما متوجه شد که برای تسخیر یونان نیازی به این همه هزینه ندارد چرا که یونانیان وطن فروش بودند و خود را با سکه های هخامنشی می فروختند.
و امروز که از آن دوران سال ها گذاشته هنوز داغ آن جنگ ها بر یونانیان مانده و فیلم سیصد را می سازند. که ایرانیان را در این فیلم در جایگاهی پست نشان می دهد.
و جای تاسف است که ما برای پاسخ به آن ها فیلمی خنده دار تر از آن برای خودمان می سازیم و افتخار می کنیم که پاسخ دندانشکنی به آن ها داده ایم!
چهل سرباز!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!
با سپاس
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
واژه‌ی «بانك» و «چك»، واژگانی ایرانی



چك از دستاوردهای بانكداری است و كهن‌‌ترین گواهی كه از چك و بانكداری در دست است، به روزگار هخامنشیان می‌رسد.
به گزارش «صبا ایران» و بنا به گفته‌ی دكتر «شیرین بیانی» كه از رخداد‌نگاران و پژوهشگران كشورمان است، بانكداری، پیش از اسلام، به ویژه در زمان ساسانی ارزش بالایی داشته است. جاهایی همچون بانك‌های امروزی داشته‌ایم كه در آن‌ها كارهای بانكی همچون قرضه، برات، چك و ... انجام می‌شده است.


واژه «چك» در نوشته‌های پهلوی زمان ساسانیان
كهن‌‌ترین شكل بانكداری را در میا‌ن‌رودان در زمان هخامنشیان سراغ داریم كه بزرگ‌ترین مركز سكونت یهودیان بود و در آنجا یهودیان كارهای بانكداری را بر دوش داشتند. مداركی هم از این بخش به دست آمده كه كاملا حكم چك دارد.
واژه «بانك» هم در آن زمان روایی داشت و واژه‌ی «چك» نیز از همان روزگار متداول شده كه تا امروز برجای‌مانده است. در نوشته‌های زمان ساسانی به زبان پهلوی، واژه چك را داریم و همین واژه از ایران به زبان‌های دیگر جهان راه یافته است. بی‌گمان چك در درازای تاریخ، روندی داشته است اما روند آن را نمی‌دانیم. از دیگر كارهای مهم بانكی، «برات» است.

اما برات چیست و از چه زمانی در ایران كاربری یافت؟
دكتر شیرین بیانی كه تخصص وی بیشتر تاریخ زمان مغول است، گفت كه برات، همان حواله است.


كاربری برات از زمان مغول‌ها

در زمان مغول، از مركز یا از مراكز ایالات، «برات» می‌نوشتند و آن را به دست مامورانی می‌دادند. این مامورها با در دست داشتن حواله می‌بایست باج یا عوارض یا وجه نقد یا جنسی از كسی یا سازمانی یا جایی می‌گرفتند. به این حواله، برات می‌گفتند.
برات همچون موارد دیگر در زمان مغول روند خطرناكی پیدا كرد. هر دولتمدار یا مامور مالیاتی می‌توانست برات بنویسد. به این‌گونه، یك تن ممكن بود از یك دایره یا شخص به خصوص، چندین برات دریافت كند و ناگزیر شود درخواست‌های گوناگون جنسی یا نقدی این برات‌ها را پاسخگو باشد.
این مساله نمونه‌های دیگر، به آشفتگی‌هایی انجامید تا این كه سرانجام با اصلاحات غازان‌خان یا به بهتر بگوییم با اصلاحات خواجه رشید‌الدین فضل‌الله،‌گرفتاری‌ها و نابسامانی‌های برات،سامان داده شد.


اصلاحات خواجه رشید‌الدین برای بهره‌گیری از برات

به باور دكتر بیانی این اصلاحات را باید اصلاحات خواجه نامید. خواجه رشید‌الدین فضل‌الله كه از زمان گیخاتو، ارج و ارزشی فراوان نزد شاه یافته بود، در زمان سلطنت غازان‌خان به مقام وزارت رسید. وی كه در علم و ادب و ملك‌داری سرآمد بود، در زمان خود اصلاحاتی را انجام داد كه بسیار ارزشمند بود اما به نام سلطان زمانش یعنی به اصلاحات غازانی نامور شد.
یكی از این اصلاحات كه در اقتصاد، تاثیر فراوانی داشت، محدود كردن بهره‌گیری از برات بود. وی بهره‌گیری از برات را قانونمند كرد و روشن كرد كه كدام سازمان‌های دولتی یا مالیاتی اجازه صدور آن را دارند. مجازات‌های سختی را هم برای سرپیچی از آن به كار گرفتند. اگر كسی جز افرادی كه مجوز داشتند، برات صادر می‌كرد، به مرگ محكوم می‌شد.

به گفته دكتر بیانی، همه‌ی این‌ها در «جامع ‌التواریخ» اثر بسیار ارزشمند خواجه رشید‌الدین فضل‌الله همدانی در تاریخ مغول، ضبط است.
پس از این اصلاحات، برات به معنی واقعی كلمه به كار رفت و محصلان مالیاتی یا دیوان استیصاء یا هر جای دیگر در هنگام جنگ یا صلح برات می‌نوشتند و می‌فرستادند و كسی كه برات را دریافت می‌كرد باید آن‌چه درخواست شده بود را می‌فرستاد.
رواج پول كاغذی و برات و چك و شركت‌های تجاری همانند شركت‌های مضاربه‌ای در زمان مغول نشان می‌دهد این دوره از دوره‌های رونق بازرگانی در درازای تاریخ بوده است
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
خیال شیشه ای چرا کوروش اینقدر کم رنگ شده؟ تاریخ ایران 3

Similar threads

بالا