یار آن بود که صبر کند بر جفای یاردلا تا كي در اين زندان فريب اين و ان بيني
دمي زين چاه ظلماني برون شو تا جهان بيني
ترک از رضای خویش کند در رضای یار
دانی که چیست دولت؟دیدار یار دیدنچو شب گیرم خیالت را در آغوش // سحر از بسترم بوی گل آیو
-------------------------
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود//کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
در کوی او گدایی،بر خسروی گزیدن