عکسی غرورآفرین از یک مادرشهید

varyans

عضو جدید
مرحوم سرکار خانم بیدمشکی - مادر شهیدان سیف الله، محمد و احمد بختیاری



 
آخرین ویرایش:

parastoo kh

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه هاش جگر گوشهاش مردن به این میگید غرورررررررررررر
تو خانواده شهید دیدی؟ ندیدی.اگه میدیدی این حرفو نمیزدی
من دایم شهید شده اون یکی دایم جانباز توی خانوادهاشون بودم اینا غرور نیست زخم دله زخممممممم خواهشن درک کنید
 

varyans

عضو جدید
بچه هاش جگر گوشهاش مردن به این میگید غرورررررررررررر
تو خانواده شهید دیدی؟ ندیدی.اگه میدیدی این حرفو نمیزدی
من دایم شهید شده اون یکی دایم جانباز توی خانوادهاشون بودم اینا غرور نیست زخم دله زخممممممم خواهشن درک کنید

فکر میکنی فقط خودت دیدی ؟

کسی که فرزندش در راه خدا شهید شده باشه غرور هم داره !
غرور از این لحاظ که الان عند ربهم یرزقون اند ؛ اون شهید میتونه مادرشو شفاعت کنه .

در ضمن بجای گفتن مردن بگیم شهید شدن بهتره .
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بچه هاش جگر گوشهاش مردن به این میگید غرورررررررررررر
تو خانواده شهید دیدی؟ ندیدی.اگه میدیدی این حرفو نمیزدی
من دایم شهید شده اون یکی دایم جانباز توی خانوادهاشون بودم اینا غرور نیست زخم دله زخممممممم خواهشن درک کنید
این نظر شما هستش که جگر گوشهاش مردن ولی به نظر اون مادر شهید شدن و نه تنها نمردن که بلکه جاویدان شدن این چیزی هستش بهش افتخار میکنه و باعث غرورش هستش
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
 

parastoo kh

عضو جدید
کاربر ممتاز
فکر میکنی فقط خودت دیدی ؟

کسی که فرزندش در راه خدا شهید شده باشه غرور هم داره !
غرور از این لحاظ که الان عند ربهم یرزقون اند ؛ اون شهید میتونه مادرشو شفاعت کنه .

در ضمن بجای گفتن مردن بگیم شهید شدن بهتره .

این نظر شما هستش که جگر گوشهاش مردن ولی به نظر اون مادر شهید شدن و نه تنها نمردن که بلکه جاویدان شدن این چیزی هستش بهش افتخار میکنه و باعث غرورش هستش
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون

شما از بیرون به این قضیه نگاه میکنید
شما درون این قضیه رو ندیدین
اینا جنبه ظاهری و مسایلی هست که به شما نشون دادن و در ذهن شما اینجور تراوش میشه
 

varyans

عضو جدید
این نظر شما هستش که جگر گوشهاش مردن ولی به نظر اون مادر شهید شدن و نه تنها نمردن که بلکه جاویدان شدن این چیزی هستش بهش افتخار میکنه و باعث غرورش هستش
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون


دقیقا

:gol::gol::gol:

شما از بیرون به این قضیه نگاه میکنید
شما درون این قضیه رو ندیدین
اینا جنبه ظاهری و مسایلی هست که به شما نشون دادن و در ذهن شما اینجور تراوش میشه


به نظرت اون مادر شهید عکس فرزندان شهیدشو سردر خونه ش زده که هر روز با دیدنش زخمش تازه بشه ؟؟؟

نه عزیزم !

گذاشته تا همه ببینن !
بهشون افتخار میکنه ! اونا رو گذاشته اونجا تا به منو شما یه چیزایی رو یاداوری کنه !

شما اسمشو میذاری زخم !

قبول دارم که فرزندی که پدرش از دست میده و یا زنی که تکیه گاه زندگیش دیگه کنارش نیست سختی های زیادی دارن .


کاش بشه دین مون به خانواده شهدا، درست تر ادا کنیم !

هیچکدوم مون توی این دنیا موندنی نیستیم ، چه بهتر که مرگ آدم در راه خدا باشه !

من که عکسی ندیدم

دوباره آپلود کردم .http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif

 
آخرین ویرایش:

(✿◠‿◠) Darya

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر گذرتان به گلزار شهدای بهشت زهرا (س) افتاده باشد، نام این مادر را لااقل برای یک بار شنیده‌اید.

به گزارش جهان یکی از شخصیت‌های مشهور بهشت زهرای تهران ننه علی است. زن ریز نقش رنج دیده‌ای که خانه کوچک و محقرش کنار مزار فرزندانش موجب حیرت و تغییر احوال بسیاری از مراجعین بهشت زهرا شده است.
ننه علی لقب معروف و مشهور مادری است که مدت ۲۰ سال بصورت شبانه روز در این خانه و در کنار مزار فرزند شهیدش زندگی کرد.
او که فرزندش به دست نوکران حلقه بگوش خاندان منحوس پهلوی (ساواک) به شهادت رسیده است، بعد از اینکه با خبر می‌شود فرزندش به شهادت رسیده و در شهر اهواز دفن گردیده است. راهی شهر اهواز می‌شود و در کنار مزار فرزندش بیتوته می‌کند.
بعد از پیروزی انقلاب به حضرت امام اطلاع می‌دهند که مادری از تهران به اهواز آمده و در کنار مزار فرزند شهیدش زندگی می‌کند، البته بدون هیچ سرپناهی که او را در مقابل گرمای طاقت فرسای جنوب محافظت نماید. به دستور امام (ره) پیکر این شهید از اهواز به بهشت زهرا (س) در تهران منتقل می‌شود.

از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۷۸ننه علی تک و تنها در این اتاقک فلزی زندگی کرد، به گفته دوستان خانه شهید بهشت زهرا (س) تا مدتها این اتاقک، برق نداشت وسیله گرمایشی و سرمایشی نداشت. بعد از سال ۷۸ به دلیل کهولت سن و بیماری جسمی، تنها دخترش او را به خانه خود می‌برد و از آن به بعد هرچند ماه یک بار به زیارت مزار فرزندش می‌آید. اگر به قطعه ۲۴، نزدیک مزار شهید ۱۳ ساله حسین فهمیده رفته باشید احتمالا اتاقکی کوچک با دیوار‌های فلزی توجهتان را جلب می‌کند.
در میان این اتاقک مزار فرزند شهیدش قرار گرفته که بر روی سنگ آن نوشته شده «شهید قربانعلی رخشانی مهماندوست».


جعفر محمدی در یادداشتی در عصر ایران نوشت: سلام مادر! سلام ننه علی! سلام اسطوره مهربانی!
دیروز خبر آمد که بالأخره پیش فرزند شهیدت رفتی؛ نه این که از او دور بوده باشی و حالا به او برسی، نه! تو در تمام سال‌هایی که پسرت آسمانی شده بود، در زمین، کنارش بودی و ماندی و خانه که چه بگویم، کلبه ات را در کنار آرامگاه شهیدت بنا کردی و شب و روزت را در کنار جوان شهیدت به سر کردی تا تجسمی از مهرمادری باشی در روزگاری که مهربانی‌ها به حراج روزمرگی‌ها رفته و رو به افسانه شدن گذاشته‌اند.
نمی دانم در آن شب‌های سرد زمستانی و در آن روزهای داغ بهشت زهرای تهران، با «قربانعلی» ات چه نجواها کرده‌ای و در میانه اشک‌های مادرانه ات با او چه‌ها گفته ای.
این را نیز نمی‌دانم حالا که به وصال فرزند دلبندت رسیده‌ای و بعد از سال‌ها که سنگ قبر او را بغل می‌کردی، اینک خودش را در آغوش گرفته‌ای، به او چه‌ها خواهی گفت و داغ غربت سالیانت را چگونه برایش روایت خواهی کرد ؛ نباید هم بدانم ؛ حرف‌های مادری و فرزندی، رازهایی دوست داشتنی بین خودشان است و بس!
اما ننه علی! تو را به آن سال‌های فراق و به آن قرآن درشت خطی که بارها در کلبه ات ختمش کردی، قسمت می‌دهم هر چه به شهیدت می‌گویی بگو، اما حال و روز ایرانی که علی تو و علی‌های دیگر برایش فدا شدند را برایش باز مگو! بگذار روحشان آزرده نشود. ننه علی
به پسرت نگو که او و همرزمانش هر چه رشته کرده بودند را عده‌ای دارند به اسم همان شهیدان پنبه می‌کنند! نگذار خبر دار شود که عده‌ای با اسم ارزش‌ها،چنان به جان بیت المال افتاده‌اند و آن را چنان با حرص و ولع می‌بلعند که جهانی انگشت حیرت به دهان گرفته است و تازه کلی هم طلبکار هستند و قیافه هایشان حق بجانب! نگو که چنان دارند جوانان را از اسلام عزیز می‌رانند و بدان بدبین می‌کنند که میسونرهای مسیحی هم نتوانستند چنین کنند؟

چه نیازی هست اوقات قربانعلی را تلخ کنی و به او بگویی که با یاران انقلاب چه‌ها که نکرده‌اند؟! احتیاجی هم نیست درباره تازه به دوران رسیده‌هایی که حتی خدا را هم بنده نیستند به او چیزی بگویی. ناراحتش نکن ننه علی!
نگذار فرزندت بفهمد که هنوز که هنوز است، خیلی‌ها در سرزمینش می‌میرند، فقط به خاطر این که یک مشت اسکناس ندارند. هنوز کودکان معصوم سرزمینش، تا نیمه شب در چهار راه‌ها فال و گل مریم می‌فروشند و در حسرت یک جفت دستکش قرمز رنگند تا نوک انگشتانشان از فرط سرما کرخت نشود. نگذار متوجه بشود که زنان و دختران زیادی تن می‌فروشند و نان می‌خرند؛ به غیرت پسر برومندت بر می‌خورد.
ننه علی
مادر جان! بی خیال این باش که به علی ات بگویی مردمی که برای رفاه شان جنگیده، برای دادن نامه درخواست چندرغاز مساعده، مجبورند کیلومترها پشت ماشین رؤسا بدوند و نفس نفس زنان، نامه را به داخل ماشین شان بیندازند و بعد هم چشم به در بدوزند که جواب نامه شان کی خواهد آمد؟

تو را به خدا نگو جوان‌هایی مانند علی ات که روزگاری شاه بیرون می‌کردند و دماغ صدام بر خاک می‌مالیدند، کرور کرور گرفتار تریاک و هروئین و کراک و شیشه و اکس و کوفت و زهرمار شده‌اند تا روزگارشان بین نئشگی و خماری بگذرد.
مهربان مادر! چکار داری به فرزندت بگویی که تشنگی خدمت، جای خود را به شیفتگی قدرت داده است؟ چکار داری برایش بازگو کنی که برای چهار روز نشستن بر روی یک صندلی چه کار‌ها که نمی‌کنند و چه تهمت‌ها و انگ‌ها که نثار خلق الله نمی‌کنند؟ چکار داری بگویی که بعضی‌ها آنقدر دروغ تحویل مردم داده‌اند که حتی آبروی نداشته دروغ را هم برده‌اند؟! چکار داری بگویی که از ارزش‌هایی که علی ات به قربان آنها رفته، چه دکان‌هایی علم شده است؟ چه کار داری از آزادی و … . اصلاً از آب و هوا برایش بگو … نه! این را هم نگو! علی و یاران شهیدش حتماً ناراحت می‌شوند اگر بدانند مردمشان با هر دم و بازدمی، کلی سرب و دی اکسید کربن و ذرات معلق و … تنفس می‌کنند؛نگو که مبادا یاد خاطرات بمباران شیمیایی زمان جنگ بیفتند و خاطر نازنینشان آزرده شود.
ننه علی! مادر اسطوره‌ای سرزمین مادری من! اصلاً از ما و از کارهایمان هیچ به علی نگو! دلش می‌شکند،بگذار روحش آسوده باشد.نگذار حلاوت دیدار مادر با تلخی کارهای ما کم رمق شود… .
آه …! چه می‌گویم من ننه علی! لابد داری شماتتم می‌کنی که «پسر! مگر یادت رفته که شهیدان زنده‌اند و می‌بییند و می‌شنوند و اصلاً شهید نامیده شده‌اند چون شاهد مایند.» و ادامه می‌دهی: «فکر می‌کنی اگر من هیچ نگویم این‌ها هم هیچ نخواهند دانست؟» راست می‌گویی ننه علی! بر من ببخش! نگرانم، نگران علی‌های دیگر این ملک و فرزندان شان. می‌ترسم کاسه صبر شهیدان به سر آید و شکایتمان را بی هیچ گذشتی نزد خدا ببرند که «خدایا ببین! ما رفتیم و عزیزترین متاع مان که جانمان است را برای دین و میهن و ناموس این‌ها دادیم و به خون خود غلتیدیم و حال اینان به اسم ما چه‌ها که نمی‌کنند و چه مفسده‌ها که به نام مصلحت مرتکب نمی‌شوند و چه آبرویی که از دین خودت نمی‌برند؟خدایا! به عذابی سخت گرفتارشان کن و تاوان خون سرخمان را از ایشان بگیر که سخت آن را هدر دادند.»
راستی ننه علی! فردای قیامت که علی تو و شهیدان دیگر چشم در چشم ما دوختند و گفتند: «بعد از ما چه کردید؟» چه خواهیم گفت؟ اصلاًچه داریم که بگوییم؟ بگوییم که بعد از شما افتادیم به جان هم؛ هزار گروه شدیم و هزار کیسه دوختیم و هزار بیراهه رفتیم و کلاً یادمان رفت که حتی نفس کشیدن هایمان را هم مدیون کسانی هستیم که به خاطر ما از نفس افتاده‌اند و شد آنچه نباید می‌شد؟!
خوش به حالت ننه علی! و خوش به حالتان شهدا که رفتید و این روزهای تلخ را ندیدید!
آدم حتی رویش نمی‌شود که بگوید: شهیدان شفاعتمان کنید!

 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شما از بیرون به این قضیه نگاه میکنید
شما درون این قضیه رو ندیدین
اینا جنبه ظاهری و مسایلی هست که به شما نشون دادن و در ذهن شما اینجور تراوش میشه
یجوری میگید شما جنبه ظاهری قضیه رو ندید انگار ما خارج از ایران زندگی میکنیم و فقط از جایی اینارو شنیدیم ....من که موارد زیادی اطرافم دیدم ...یکیش مادر بزرگ و پدر بزرگ خودم هستن چون داییم شهید شده ....من تاحالا یه بار ندیدم مادر بزرگم از اینکه داییم شهید شده غصه بخوره بگه به قول شما جگر گوشم مرده .......
 

Similar threads

بالا