به آنان که مثل من حسرت پدر را دارند

عليرضا1361

عضو جدید
کاربر ممتاز
بابا سلام.بیا با هم حرف بزنیم؟

4 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم هر كاري رو مي تونه انجام بده .
5 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم خيلي چيزها رو مي دونه .

6 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم از همة پدرها باهوشتر.
8 ساله كه شدم ، گفتم پدرم همه چيز رو هم نمي دونه.
10 ساله كه شدم با خودم گفتم ! اون موقع ها كه پدرم بچه بود همه چيز با حالا كاملاً فرق داشت.

12ساله كه شدم گفتم ! خب طبيعيه ، پدر هيچي در اين مورد نمي دونه .... ديگه پيرتر از اونه كه بچگي هاش يادش بياد.
14 ساله كه بودم گفتم : زياد حرف هاي پدرمو تحويل نگيرم اون خيلي اُمله .
16 ساله كه شدم ديدم خيلي نصيحت مي كنه گفتم باز اون گوش مفتي گير اُورده .
18 ساله كه شدم . واي خداي من باز گير داده به رفتار و گفتار و لباس پوشيدنم همين طور بيخودي به آدم گير مي ده عجب روزگاريه .
21 ساله كه بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأيوس كننده اي از رده خارجه
25 ساله كه شدم ديدم كه بايد ازش بپرسم ، زيرا پدر چيزهاي كمي درباره اين موضوع مي دونه زياد با اين قضيه سروكار داشته .
30 ساله بودم به خودم گفتم بد نيست از پدر بپرسم نظرش درباره اين موضوع چيه هرچي باشه چند تا پيراهن از ما بيشتر پاره كرده و خيلي تجربه داره .
40 ساله كه شدم مونده بودم پدر چطوري از پس اين همه كار بر مياد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربه داره .

45 ساله كه شدم ... حاضر بودم همه چيز رو بدم كه پدر برگرده تا من بتونم باهاش درباره همه چيز حرف بزنم ! اما افسوس كه قدرشو ندونستم ...... خيلي چيزها مي شد ازش ياد گرفت !
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
بابا سلام.بیا با هم حرف بزنیم؟

4 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم هر كاري رو مي تونه انجام بده .
5 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم خيلي چيزها رو مي دونه .

6 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم از همة پدرها باهوشتر.
8 ساله كه شدم ، گفتم پدرم همه چيز رو هم نمي دونه.
10 ساله كه شدم با خودم گفتم ! اون موقع ها كه پدرم بچه بود همه چيز با حالا كاملاً فرق داشت.

12ساله كه شدم گفتم ! خب طبيعيه ، پدر هيچي در اين مورد نمي دونه .... ديگه پيرتر از اونه كه بچگي هاش يادش بياد.
14 ساله كه بودم گفتم : زياد حرف هاي پدرمو تحويل نگيرم اون خيلي اُمله .
16 ساله كه شدم ديدم خيلي نصيحت مي كنه گفتم باز اون گوش مفتي گير اُورده .
18 ساله كه شدم . واي خداي من باز گير داده به رفتار و گفتار و لباس پوشيدنم همين طور بيخودي به آدم گير مي ده عجب روزگاريه .
21 ساله كه بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأيوس كننده اي از رده خارجه
25 ساله كه شدم ديدم كه بايد ازش بپرسم ، زيرا پدر چيزهاي كمي درباره اين موضوع مي دونه زياد با اين قضيه سروكار داشته .
30 ساله بودم به خودم گفتم بد نيست از پدر بپرسم نظرش درباره اين موضوع چيه هرچي باشه چند تا پيراهن از ما بيشتر پاره كرده و خيلي تجربه داره .
40 ساله كه شدم مونده بودم پدر چطوري از پس اين همه كار بر مياد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربه داره .

45 ساله كه شدم ... حاضر بودم همه چيز رو بدم كه پدر برگرده تا من بتونم باهاش درباره همه چيز حرف بزنم ! اما افسوس كه قدرشو ندونستم ...... خيلي چيزها مي شد ازش ياد گرفت !
[/QUOT
ممنون دوست عزیز-خدایا شکرت که من مامان و بابام کنارم هستند
روح همه پدر ومادرایی که بینمون نیستن شاد ویادشون گرامی
 

yare66

عضو جدید
بابا سلام.بیا با هم حرف بزنیم؟

4 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم هر كاري رو مي تونه انجام بده .
5 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم خيلي چيزها رو مي دونه .

6 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم از همة پدرها باهوشتر.
8 ساله كه شدم ، گفتم پدرم همه چيز رو هم نمي دونه.
10 ساله كه شدم با خودم گفتم ! اون موقع ها كه پدرم بچه بود همه چيز با حالا كاملاً فرق داشت.

12ساله كه شدم گفتم ! خب طبيعيه ، پدر هيچي در اين مورد نمي دونه .... ديگه پيرتر از اونه كه بچگي هاش يادش بياد.
14 ساله كه بودم گفتم : زياد حرف هاي پدرمو تحويل نگيرم اون خيلي اُمله .
16 ساله كه شدم ديدم خيلي نصيحت مي كنه گفتم باز اون گوش مفتي گير اُورده .
18 ساله كه شدم . واي خداي من باز گير داده به رفتار و گفتار و لباس پوشيدنم همين طور بيخودي به آدم گير مي ده عجب روزگاريه .
21 ساله كه بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأيوس كننده اي از رده خارجه
25 ساله كه شدم ديدم كه بايد ازش بپرسم ، زيرا پدر چيزهاي كمي درباره اين موضوع مي دونه زياد با اين قضيه سروكار داشته .
30 ساله بودم به خودم گفتم بد نيست از پدر بپرسم نظرش درباره اين موضوع چيه هرچي باشه چند تا پيراهن از ما بيشتر پاره كرده و خيلي تجربه داره .
40 ساله كه شدم مونده بودم پدر چطوري از پس اين همه كار بر مياد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربه داره .

45 ساله كه شدم ... حاضر بودم همه چيز رو بدم كه پدر برگرده تا من بتونم باهاش درباره همه چيز حرف بزنم ! اما افسوس كه قدرشو ندونستم ...... خيلي چيزها مي شد ازش ياد گرفت !

خدا رحمت کنه همه پدرهایی که بینمون نیستن.
متن زیبا و جالبی بود واقعا دستت درد نکنه...
 

coherent

عضو جدید
ممنون درکت میکنم من همین حالو دارم ای کاش یه بار دیگه میتونستم باهش حرف بزنم.افسوس.
 

mahan0111

عضو
پدر.پدر
چه کلمه زیبایی
وقتی هست همه چیز هست
تو صورتش که نگاه میکنی بچگی خودت تا بزرگ شدنت را میتوان دید...
میتوان به صورتش دست کشید وبوسه ها به آن زد
اما وقتی نیست

دیگر زندگی نیست.....
به یاد تمامی پدر های مهربون
 

عليرضا1361

عضو جدید
کاربر ممتاز
پدر.پدر
چه کلمه زیبایی
وقتی هست همه چیز هست
تو صورتش که نگاه میکنی بچگی خودت تا بزرگ شدنت را میتوان دید...
میتوان به صورتش دست کشید وبوسه ها به آن زد
اما وقتی نیست

دیگر زندگی نیست.....
به یاد تمامی پدر های مهربون

ممنون بسیار زیبا بود
ماهان جون
 

KIAN IRANI

عضو جدید
حسرت

حسرت

بابا سلام.بیا با هم حرف بزنیم؟

4 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم هر كاري رو مي تونه انجام بده .
5 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم خيلي چيزها رو مي دونه .

6 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم از همة پدرها باهوشتر.
8 ساله كه شدم ، گفتم پدرم همه چيز رو هم نمي دونه.
10 ساله كه شدم با خودم گفتم ! اون موقع ها كه پدرم بچه بود همه چيز با حالا كاملاً فرق داشت.

12ساله كه شدم گفتم ! خب طبيعيه ، پدر هيچي در اين مورد نمي دونه .... ديگه پيرتر از اونه كه بچگي هاش يادش بياد.
14 ساله كه بودم گفتم : زياد حرف هاي پدرمو تحويل نگيرم اون خيلي اُمله .
16 ساله كه شدم ديدم خيلي نصيحت مي كنه گفتم باز اون گوش مفتي گير اُورده .
18 ساله كه شدم . واي خداي من باز گير داده به رفتار و گفتار و لباس پوشيدنم همين طور بيخودي به آدم گير مي ده عجب روزگاريه .
21 ساله كه بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأيوس كننده اي از رده خارجه
25 ساله كه شدم ديدم كه بايد ازش بپرسم ، زيرا پدر چيزهاي كمي درباره اين موضوع مي دونه زياد با اين قضيه سروكار داشته .
30 ساله بودم به خودم گفتم بد نيست از پدر بپرسم نظرش درباره اين موضوع چيه هرچي باشه چند تا پيراهن از ما بيشتر پاره كرده و خيلي تجربه داره .
40 ساله كه شدم مونده بودم پدر چطوري از پس اين همه كار بر مياد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربه داره .

45 ساله كه شدم ... حاضر بودم همه چيز رو بدم كه پدر برگرده تا من بتونم باهاش درباره همه چيز حرف بزنم ! اما افسوس كه قدرشو ندونستم ...... خيلي چيزها مي شد ازش ياد گرفت !

بازم خوش به حالت که توی 45 سالگی دیدی پدرت کنارت نیست.من چی بگم که توی 22 سالگیم اوج جوونیم و اوج نیازم به پدر دیدم پدرم دیگر کنارم نیست.
واقعا خدا رحمت کنه همه ی پدرهایی که از دنیا رفتن خصوصا کسانی که مثل من پدرشون را تو سن پایین از دست دادن
 

E.lahe

عضو جدید
کاربر ممتاز
مردها سکوت می کنن؛
نمی تونن وقتی که ناراحت هستن گریه کنن
و بهانه بگیرن؛
... اونا نمی تونن به تو بگن
منو بغل کن تا آروم بشم؛
نمی تونن بگن دلشون می خواد
تو آغوش تو گریه کنند؛
ممکنه خیلی تو رو دوست داشته باشن؛
اما نمی تونن صداشون رو مثل دختر بچه ها کنن
و جیغ بزنن و بگن: عاشقتم!
اون همه ی این ها رو قورت میده که بگه یه مرد ه؛
یک آدم محکم که می تونه تکیه گاهت باشه


پدرها واقعا اینطوری بوده اند و هستند و شاید خواهند بود :gol:
 

عليرضا1361

عضو جدید
کاربر ممتاز
هميشه مادر را به مداد تشبيه ميکردم
که با هر بار تراشيده شدن، کوچک و کوچکتر ميشود…
ولي پدر ...
... ... ... ...
يک خودکار شکيل و زيباست که در ظاهر ابهت اش را هميشه حفظ ميکند
خم به ابرو نمياورد و خيلي سخت تر از اينحرفهاست
فقط هيچ کس نميبيند و نميداند که چقدر ديگرميتواند بنويسد …
بياييد قدردان باشيم ...
به سلامتي پدر و مادرها
 

kimia59

عضو جدید
به افتخار پسری که وقتی ده ساله بود باباش اونو زد کاری نکرد . 18 ساله بود وقتی از باباش کتک خورد چیزی نگفت . 30 ساله شد وقتی از باباش کتک خورد گریه کرد وقتی باباش ازش دلیل گریه اشو پرسید گفت آخه تا بحال وقتی میزدین دستتون نمیلرزید ولی حالا...
 

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز
انشاا.. همه ی پدر مادرا سالم . خوشحال و راضی باشن از فرزندانشون...........
من درکت میکنم چون عزیزمو از دست دادم . برادرمو. واسه سربازی رفت شهرستان و وقتی دیدمش که دیگه خوابیه بود واسه همیشه و دیگه برنگشت ............
 

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز
انشاا.. همه ی پدر مادرا سالم . خوشحال و راضی باشن از فرزندانشون...........
من درکت میکنم چون عزیزمو از دست دادم . برادرمو. واسه سربازی رفت شهرستان و وقتی دیدمش که دیگه خوابیه بود واسه همیشه و دیگه برنگشت ............
 

senaps

عضو جدید
کاربر ممتاز
بازم خوش به حالت که توی 45 سالگی دیدی پدرت کنارت نیست.من چی بگم که توی 22 سالگیم اوج جوونیم و اوج نیازم به پدر دیدم پدرم دیگر کنارم نیست.

خوش به حال شما.... من تا بفهمم که پدر یعنی چی از دستش دادم... کلاس ۵ ابتدایی بودم برا راهنمایی قبول شدم و اون مرد.....:d
مسئله اینه که هیچ وقت نفهمیدم که پدر داشتن یعنی چی و این باعث شده که هیچقوت ناراحت نباشم که پدر ندارم....
در طول ۱۰ سال گذشته که پدرم مرده، بهمن ۹۰ تنها روزایی بودن که فهمیدم داشتن یه کسی که مادرت نباشه،که داییت نباشه....که شوهر خالت نباشه، که کسی باشه که بهش بگی بابا به دادم برس یعنی چی:(....فقط یه بار تو تمام این ۱۹ سال بهش احتیاج داشتم....

فکر نمیکنم چیز زیاد ناراحت کننده‌ای باشه....
 
بالا