دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی دلم ازهرچه آدم است میگیرد...

گاهی دلم دوکلمه حرف مهربانانه میخواهد...
نه به شکل " دوستت دارم" و یا نه به شکل " بی تو میمیرم"
ساده شاید ، مثل :

" دلتنگ نباش، امیدت به خدا ... فردا روز دیگری ست ! "


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـاران کـه می بـارد دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود
راه می افـتم ...
بـدون چـتـر ...
من بـغض می کنـم
آسمـان گـریـه
دل من آروم نمی گیری چرا

با جنون این قفس تو خو نمی گیری چرا
دل من دوباره بچگی نکن
با من و نگاه من غریبگی نکن
دل من می دونم آروم نداری
می دونم از وقتی رفت بی قراری
می دونم خسته شدی از این قفس
می دونم تنهات گذاشته همنفس
دل من بسه دیگه خوش خیالی
بزنیم به جاده بی خیالی...
بزنیم به کوه و دشت و بیستون
چی می مونه از من و تو مهربون؟
دل من زاری شده عادتمون
بیا بس کن دل من اینجا بمون...
بیا اونکه رفته تنهات می ذاره
واسه تو توی دلش جا نداره
دل من خوب می دونم هر چی بگم
تو همون عاشق قبلی... چی بگم!....
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
معذرت خواهی همیشه به این معنا نیست که تو اشتباه کردی و حق با یکی دیگه ست

گاهی معذرت خواهی یعنی اون رابطه بیشتر از غرورت برات ارزش داره !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
معذرت خواهی همیشه به این معنا نیست که تو اشتباه کردی و حق با یکی دیگه ست

گاهی معذرت خواهی یعنی اون رابطه بیشتر از غرورت برات ارزش داره !
از دلم رست گیاهی سرسبز
سر بر آورد
درختی شد
نیرو بگرفت
برگ بر گردون سود
این گیاه سر سبز
این سر آورده درخت اندوه
حاصل مهر تو بود
و چه رویاهایی
که تبه گشت و گذشت
و چه پیوند صمیمیتها
که به آسانی یک رشته گسست!
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به دنبالم نیا!

من ان بانوی سکوت پر دردی هستم

که در پیچ و خم زمان

حتی سایه خویش را گم کرده

دگر هیچ نمانده

امدند نبود

نگرد

نیست!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهي؛

اگر مال دزديده شده ات را از دزد بخري باز هم سود كردي...

حالا شب هايم را به من چند ميفروشي؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن
خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبی
زمین همیشه سبز و کوههای همیشه قهوه ای
دلم برای خط کشی کناردفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز
برای پاک‌کن های جوهری و تراش های فلزی
برای گونیا و نقاله و پرگارو جامدادی
دلم برای تخته پاک‌کن و گچ های رنگی کنار تخته

برای اولین زنگ مدرسه
برای واکسن اول دبستان
برای سر صف ایستادن ها
برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران اول هفته
دلم برای مبصر شدن ، برای از خوب ، از بد
دلم برای ضربدر و ستاره
دلم برای ترس از سوال معلم
کارت صد آفرین
بیست داخل دفتر با خودکار قرمز
و جاکتابی زیر میزها ، جانگذاشتن کتاب و دفتر
دلم برای لیوان‌های آبی که فلوت داشت
دلم برای زنگ تفریح
برای عمو زنجیر باف بازی کردن ها
برای لی‌لی کردن
دلم برای دعا کردن برای نیامدن معلم
برای اردو رفتن
برای تمرین های حل نکرده و اضطراب آن
دلم برای روزنامه دیواری درست کردن
برای تزئین کلاس
برای دوستی هایی که قد عرض حیاط مدرسه بود
برای خنده های معلم و عصبانیتش
برای کارنامه.... نمره انضباط
برای مُهرقبول خرداد
دلم برای خودم
دلم برای دغدغه و آرزو هایم
دلم برای صمیمیت سیال کودکی ام تنگ شده
نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند کودکی ام را جا گذاشتم
کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن
خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبی
زمین همیشه سبز و کوههای همیشه قهوه ای
دلم برای خط کشی کناردفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز
برای پاک‌کن های جوهری و تراش های فلزی
برای گونیا و نقاله و پرگارو جامدادی
دلم برای تخته پاک‌کن و گچ های رنگی کنار تخته

برای اولین زنگ مدرسه
برای واکسن اول دبستان
برای سر صف ایستادن ها
برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران اول هفته
دلم برای مبصر شدن ، برای از خوب ، از بد
دلم برای ضربدر و ستاره
دلم برای ترس از سوال معلم
کارت صد آفرین
بیست داخل دفتر با خودکار قرمز
و جاکتابی زیر میزها ، جانگذاشتن کتاب و دفتر
دلم برای لیوان‌های آبی که فلوت داشت
دلم برای زنگ تفریح
برای عمو زنجیر باف بازی کردن ها
برای لی‌لی کردن
دلم برای دعا کردن برای نیامدن معلم
برای اردو رفتن
برای تمرین های حل نکرده و اضطراب آن
دلم برای روزنامه دیواری درست کردن
برای تزئین کلاس
برای دوستی هایی که قد عرض حیاط مدرسه بود
برای خنده های معلم و عصبانیتش
برای کارنامه.... نمره انضباط
برای مُهرقبول خرداد
دلم برای خودم
دلم برای دغدغه و آرزو هایم
دلم برای صمیمیت سیال کودکی ام تنگ شده
نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند کودکی ام را جا گذاشتم
کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟


حواسَت به دلت باشد


آن را هرجایی نگذار ...



این روزها دل را می دزدند



بعد که به دردشان نخورد



جایِ صندوقِ پست آن را



در سطل آشغال می اندازند

...

و تو خوب می دانی دلی که المثنی شد


دیگر دل نمی شود...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

ردپای نگاهت بر نگاهم جا مانده است٬
دلتنگ دوری ام٬
چشم به راه آمدنت دارم٬
بگذار بار دیگر از چشمانت بیاویزم٬
دلم را ببر تا افول هراس٬
تا دیدار ترانه های احساس ٬
بگذار سوره های عشق بر من وحی شود٬
ثانیه به ثانیه به سماع آیم سکر این مستانگی را
و لمحه ای بیاسایم بر امواج بیکران مهربانی ات .
راستی٬
" ای اهورایی ترین احساس در دلم "
با من و دل میمانی ؟!
سفری از "من" تا "تو"
سفر به سلامت ....
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه




ای ترس تنهای من اینجا چراغی روشنه




اینجا یکی از حس شب احساس وحشت می کنه




هرروز از فکر سقوط با کوه صحبت می کنه




جایی که من تنها شدم شب قبله گاهه آخره




اینجا تو این قطب سکوت کابوس طولانی تره




من ماه میبینم هنوز این کور سوی روشنه




اینقدر سو سو می زنم شاید یه شب دیدی منو




هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه




ای ترس تنهای من اینجا چراغی روشنه




اینجا یکی از حس شب احساس وحشت می کنه




هر روز از فکر سقوط با کوه صحبت می کنه
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگران نباش

حال ِ دلم خوب است !!!


نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست

نه از شیون های مدامش، به وقت ِ خواستن ِ تو



آرام

جوری که نبینی و نشنوی

گوشه ای نشسته و

رویای داشتنت را به خاک می سپارد ،

خیال ِ روشن ِ خوشبختی ات را رنگ می زند

و

بغض های بیشُمارَش را می شُمارد.


تو هم ،

تنها لطفی کن

و به وقت رفتنت


به خاک بگو :

روی دلم نه،

روی سرم بریزد...!!!
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبهای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به کام عاشقای بی مزار
ای بارون
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ببار ای ابر بهار
با دلم به هوای زلف یار
داد و بیداد از این روزگار
ماه رو دادن به شبهای تار
ای بارون
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به یاد عاشقای این دیار
به کام عاشقای بی مزار
ای بارون
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا در سينه پنهان كن ،
رهم ده در دل پر مهر و احساست
مرا مگذار تنها ، اي دليل راه اميدم ،
بهشتم ، آسمانم ، شعر جاويدم
****

مرا بگذار تا زنجيري زندان غم باشم ،
برايت قصه ها خوانم ،
بپايت شعر ها ريزم .
مرا بگذار تا مستانه در پاي تو آويزم
****

مرا در ديده پنهان كن
كه شبها تا سحر روياي آن چشم سيه گردم
مرا مگذار تا دور از تو اي هستي ، تبه گردم
****

ز پايم بند دل مگشا ،
مرا بگذار تا كاخي برايت از وفا سازم
ترا از آرزوهايت جدا سازم ،
ترا با كعبه ي دل آشنا سازم
****

بيا با من ، بيا تا در ميان موج دريا ها ،
ميان گردباد سخت صحرا ها
كنار بركه هاي غرق نيلوفر ،
تهي از ياد فرداها
ز جام چشمهاي تو مي ناب نگه نوشم ،
****

منم آن مرغك وحشي ،
قفس مگشا .
ز پايم بند دل را بر مدار ف اي آشناي من
مرا بگذار تا عمري اسير ارزو باشم ، سراپا گفتگو باشم ،
شه من ، شهرزاد قصه گو باشم
****

مرا از سينه يادم را
مرا از كف مده آسان
منه اميد جاويدم
بلوح عشق من پايان . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با ورود به دنیای هست ها و نیست ها یافتم که هست ها نیستندو
تنها جلوه ای از هست بودنشان را مینمایانند و انکار میکنند آن نیست هایی که هستند
و باید دنبالشان باشیم و چون نیست میبینیمشان میپنداریم نیستند.
آه چقدر دشوار است هست ها.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم مي خواهد يك پيانو بخرم و يك پتك,يك شب تمام گوشه اي بنشينم ,خيره شوم به ظرافت و زيبايى اش,

به كلاويه هاي سياه و سپيد اش, دلم مي خواهد پيش از طلوع آهنگي نا موزون بنوازم سپس با پتك به جانش

بيفتم ,احساس ميكنم نيازي در من هست..... نياز به نابود كردن چيزي زيبا.....
 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هنوزم


از بازی کلاغ پر میترسم !


میترسم بگویم " تو "...


و آرام بگویی


پر...!



 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات وبنگر...کز آتش درونم دود از کفن برآید
بنمای رخ که خلقی واله شوند وحیران...بگشای لب که فریاد از مرد وزن برآید
جان بر لب است وحسرت دردل که از زبانش...نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید
از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم...خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید
گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان...هرجا که نام حافظ در انجمن برآید
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
حوا که بغض کند
حتی خدا هم
اگر اجازه برداشتن سیب را بدهد
چیزی بجز اغوش آدم آرامش نمیکند....!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مروز هم گذشت یه روز دیگه از روزهای بی تو بودن
هنوز از این روزهای وحشتناک باقی مونده …
تنهای تنها میون این همه آدم سخته.
دلم میگیره وقتی بهش فکر میکنم
وقتی نگاه می کنم وتا فرسنگها کسی را پشت و پناهم نمی بینم
خسته شدم از این همه لبخند زورکی از این همه بهونه الکی
ای کاش یه ذره فقط یه ذره شهامت داشتم اونوقت واسه پنهون کردن بغض تو گلوم
سرفه نمی کردم ونمی گفتم مثل اینکه سرما خوردم
اونوقت دیگه بهونه اشکام رفتن پشه تو چشمم نبود
خسته ام از جواب دادن های دروغکی از اینکه به دروغ بخند مو اعلام رضایت بکنم تا کسی نفهمه روزگارم عالیه برای سوختن برای نابودی
من به اینا کار ندارم دلم واسه تو تنگ شده .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی وقتا اونقدردلت تنگ میشه که نمیدونی باکی باید حرف بزنی.
اشکای بلوریت اروم اروم ازگوشه چشمای بارونیت جاری میشن روگونه های سردت وتوحیران وسرگردانی
میشینی سرسجاده واروم اروم اشک میریزی
چقدرلذت بخشه حرف زدن باخدای بزرگی که منبع ارامش ماادمهاست.
کاش میدونستیم فقط وفقط خداست که اروممون میکنه
دوست دارم خدا
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم برای تنهایی می سوزد، چرا هیچکس او را دوست ندارد؟ مگر او چه گناهی کرده که تنها شده؟ جرم تنهایی چیستکه هیچ کس او را نمی خواهد؟

دیشب تنهایی از اتاقم گذشت، دنبالش دویدم ولی او رفته بود...

تنهای تنها نیمه شب او را مرده کنار حوض خانه پیدا کردم. از گریه چشمانش قرمز بود، برایش گریستم ،آخر او از تنهایی مرده بود.

تنهایی مُرد و من تنها تر شدم..
.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش میشد هیچکس تنها نبود

کاش میشد دیدنت رویا نبود

گفته بودی باتو میمانم ولی

رفتی و گفتی که اینجا جا نبود

سالیان سال تنها مانده ام

شاید این رفتن سزای من نبود

من دعا کردم برای بازگشت

دستهای تو ولی بالا نبود

باز هم گفتی که فردا میرسی

کاش روز دیدنت فردا نبود ...
 

vajiheh.kh

عضو جدید
نگاه جانسوز

نگاه جانسوز

گاهی دلم نمی خواست تو را ببینم اما تو در کنارم بودی و نفسهایت یخ روزهایم را باز می کرد.
گاهی دلم نمی خواست تو را بخوانم اما تو مثل یک ترانه های زیبا برایم زندگی می کردی.
من در کنار تو بودم بی آنکه شور و نوایی داشته باشم بی آنکه بدانم تو از خورشید گرمتری،
بی آنکه بدانم تو از همه شعرهایی که من ازبر کرده ام شنیده تری.
من در کنارتو بودم اما دریغا نمی دانستم کجا هستم نمی دانستم از اسمان و زمین چه می خواهم. هر شب در دیوان حافظ دنبال کسی می گشتم که مرا تا دروازه های قیامت ببرد. من انگار منتظر بودم که کسی بیاید که قلبش زادگاه همه ی گاها باشد وقتی به من نگاه می کردی چشمهایم را بستم، وقتی در جاده های خاطره غزل خواندی ایستادم و خاموش ماندم مهربانانه آمدی سنگدلانه رفتم. از شکفتن گفتی از خزان سرودم. ناگهان مه همه جا را فرا گرفت حرفهایم مرطوب شد و چشمهایت با ابرهای مهاجر رفتند شب آمد و چراغها نیامدند ظلمت آمد و چشمهابت نیامدند شب در دلم چنان خیمه زد که انگار هزاران سال قصد اقامت دارد.
کاش نی ها از جدایی من و تو حکایت نمی کردند.
اکنون می خواهم دنیا پنجره شود و من از قاب آن به افق نگاه کنم و آنقدر دعا بخوانم که تو با نخستین خورشید به خانه ام بیایی. اکنون دوست دارم باغهای زمین را دور بریزم آنگاه گلهای تازه ای بیافرینم و تقدیم تو کنم.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
​واسه تنهایی خودم دلم می سوزه.........................
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هـرکـه را جـامه زعشقـی چـاک شـد او ز حرص و جمله عيبی پاک شد
شادباش ای عشق خوش سودای ما ای طبـيـب جـمـله عـلـت های ما
ای دوای نـــخــــوت و نــامـــوس مــا ای تــو افـلاطـون و جـاليـنـوس ما
جسـم خـاک از عشـق بـر افلاک شد کوه در رقـص آمـد و چـالـاک شـد
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قسم به عشقمون قسم
قسم به عشقمون قسم
همش برات دلواپسم
قرار نبود اینجوری شه
یهو بشی همه کسم
راستی چی شد چه جوری شد
اینجوری عاشقت شدم
شاید میگم تقصیر توست
تا کم شه از جرم خودم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا