من گریزانم از این خسته ترین شکل حیاتدلم می خواست یک بار دیگر اورا می دیدم
به یاد اولین دیدار در نگاهش خیره می ماندم
و از این غربت تلخ
که به اجبار به پایم بستند
می گریزم از شب
می گریزم از عشق
و تو ای پاک ترین خاطره ها
همه جا در پی تو می گردم...
من گریزانم از این خسته ترین شکل حیاتدلم می خواست یک بار دیگر اورا می دیدم
به یاد اولین دیدار در نگاهش خیره می ماندم
مراازیادخواهی برد
می دانم
ومن ازدیدگان سردتو یک روز می خوانم
سرودتلخ وغمگین خداحافظ
ميشكفتم ز طرب زانكه چوگل برلب جويتا تو را رسم کنم.
تا تو را نه
بودن پیش تو را وصف کنم.
وحشی کوچک من تاب بیار،
تا من عاشق بشوم....
شادي مجلسيان در قدم ومقدم توستظلم ماریست هر که پروردش
اژدهایی شد و فرو بردش
دل خرابي ميكند دلدار راآگه كنيددل من اگر که از عشق نصیبی دارد
حضرت عشق به من لطف عجیبی دارد
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس. ان رویای من همیشه به یاد تو سبز بود
. رفتی و حرفی از غم رویا نمی شود !
اینطور عادلانه نیست!الا يا ايّها السّاقي ادر كاساً و ناولها
كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها
من دلم تنگ کسی استاینطور عادلانه نیست!
چشمانت را زمین بگذار
بیا دست خالی بجنگیم . . .
دلت توی حلقه های موی من است.در اين سراي بي كسي كسي به در نميزند
به دشت پرملال ما پرنده پر نمي زند
یه نفس دور از تو بودن واسه من ماهی و سالیدلت توی حلقه های موی من است.
نمی خواهی دلت را آزاد کنی؟
نمی خواهی موج گیسوی لیلی را ببینی؟
میخواهی بروی؟یه نفس دور از تو بودن واسه من ماهی و سالی
با یه عکس و چند تانامه پر نمیشه جای خالی
واست چند تا شمع روی میز روشنه.. کنارش یه شاخه رز صورتیمیخواهی بروی؟
خب برو...
انتظار مرا وحشتی نیست
شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود
برو...
يک برگ ديگر از تقويم عمرم را پاره ميکنمواست چند تا شمع روی میز روشنه.. کنارش یه شاخه رز صورتی
یکم اونطرفتر منم که میخواد.. تورو داشته باشم به هرقیمتی
اون چقدر ساده ازم برید و رفتمكن در جسم و جان منزل كه اين دون است و آن والا
قدم زين هر دو بيرون نه ، نه اينجا باش و نه آنجا
مكن در جسم و جان منزل كه اين دون است و آن والا
قدم زين هر دو بيرون نه ، نه اينجا باش و نه آنجا
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.... |
مكن در جسم و جان منزل كه اين دون است و آن والا
قدم زين هر دو بيرون نه ، نه اينجا باش و نه آنجا
نگاهها همه مانند ابر مرطوب است
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
دوست داشتن تو چنان تاوان سنگيني داشت که براي همه عمر بايد آنرا بپردازم ... و من این تاوان سنگین را با جان و دل پذیرا شدم .تاب من از تاب تو افزون تر است
گرچه تو سرخي به نظر من سپيد
من همان به كه از او نيك نگه دارم دل
كه بد و نيك نديده ست و ندارد نگهش
دید مجنون را یکی صحرا نوردز دست ديده و دل هر دو فرياد
كه هرچه ديده بيند دل كند ياد
بسازم خنجري نيشش ز پولاد
زنم بر ديده تا دل گردد آزاد
دید مجنون را یکی صحرا نورد
در میان بادیه بنشسته فرد
کرده صحنه ریگ و انگشتان قلم
می زند با اشک خونین این رقم
گفت ای مجنون شیدا چیست این؟
می نویسی نامه بهر کیست این؟
گفت مشق نام لیلی می کنم
خاطر خود را تسلی می کنم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |