اگه همديگرو دوست داريد......

maryam7f

عضو جدید
کاربر ممتاز
الهی قلبونت بشم...چه علوسه سربزیری........حیف که پسلام عاشق شدن وگرنه عروس خودم میشدی:دی
آقا آیدین...مریم جون.....آقا مصطفی...آقای just Machin ...و همه دوستان شبتون بخیر ...مرسی امشب خیلی بهم خوش گذشت........عطفه ون شب توم بخیر بابای...مواظب خودتونم باشین....خوابهای رنگیو زیبا ببینین.....مریم جون بابت شوخی هام معذرت ....من رفتم...
....:redface::biggrin:
خوب بخوابی عزیزم
دوستان منم برم دیگ
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد .
به موهای مواج و زيبای اون خيره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به اين مساله نميکرد .
آخر کلاس پيش من اومد و جزوه جلسه پيش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت :"متشکرم "و از من خداحافظی کرد

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم .
اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .

تلفن زنگ زد .خودش بود . گريه می کرد. دوست پسرش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پيشش. نميخواست تنها باشه. من هم اينکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو ميکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت ديدن فيلم و خوردن 3 بسته چيپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت : "متشکرم " و از من خداحافظی کرد

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم .
اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .

روز قبل از جشن دانشگاه پيش من اومد. گفت : "قرارم بهم خورده ، اون نميخواد با من بياد" .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بوديم که اگه زمانی هيچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتيم با هم ديگه باشيم ، درست مثل يه "خواهر و برادر" . ما هم با هم به جشن رفتيم. جشن به پايان رسيد . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ايستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زيبا و اون چشمان همچون کريستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من اين رو ميدونستم ، به من گفت :"متشکرم ، شب خيلی خوبی داشتيم " ، و از من خداحافظی کرد

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم .
اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .


يه روز گذشت ، سپس يک هفته ، يک سال ... قبل از اينکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصيلی فرا رسيد ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگيره. ميخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اينو ميدونستم ، قبل از اينکه کسی خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصيلی ، با گريه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترين داداشی دنيا هستی ، متشکرم و از من خداحافظی کرد

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم .
اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .

نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج ميکنه ، من ديدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جديدی شد. با مرد ديگه ای ازدواج کرد. من ميخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اينطوری فکر نمی کرد و من اينو ميدونستم ، اما قبل از اينکه از کليسا بره رو به من کرد و گفت " تو اومدی ؟ متشکرم"

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم .
اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .


سالهای خيلی زيادی گذشت . به تابوتی نگاه ميکنم که دختری که من رو داداشی خودش ميدونست توی اون خوابيده ، فقط دوستان دوران تحصيلش دور تابوت هستند ، يه نفر داره دفتر خاطراتش رو ميخونه ، دختری که در دوران تحصيل اون رو نوشته. اين چيزی هست که اون نوشته بود :
" تمام توجهم به اون بود. آرزو ميکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به اين موضوع نداشت و من اينو ميدونستم. من ميخواستم بهش بگم ، ميخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من يه داداشی باشه. من عاشقش هستم.
اما .... من خجالتی ام ... نيمدونم ... هميشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره.

ای کاش اين کار رو کرده بودم ................. با خودم فکر می کردم و گريه !

اگه همديگرو دوست داريد ، به هم بگيد ، خجالت نکشيد ، عشق رو از هم دريغ نکنيد ، خودتونو پشت القاب و اسامی مخفی نکنيد ، منتظر طرف مقابل نباشيد، شايد اون از شما خجالتی تر و عاشق تر باشه.


واقعا" عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود ...
ولی بعضی وقتا غرور به آدم اجازه این کارو نمیده .... همیشه خجالت دلیلش نیست ....
 

shila_kt

عضو جدید
کاربر ممتاز
هم قاطی کردی شیویدی

من همه کازشم
این منزه کی دو شقش کنم

آهای داداش منزه بی کسو کار نیس که میخوای دو شقش کنی ها!!!!!:mad:
درضمن اون رفت دیگه!کاریم به مریم خانم نداره!ببرش واس خودت!
امضا:مادر منزه!
 

Miss.Leyla

عضو جدید
اگه همديگرو دوست داريد ، به هم بگيد ، خجالت نکشيد ، عشق رو از هم دريغ نکنيد ، خودتونو پشت القاب و اسا می مخفی نکنيد ، منتظر طرف مقابل نباشيد، شايد اون از شما خجالتی تر و عاشق تر باشه. اگه ج اون چیزی که بخوایم نباشه چی؟؟؟واسه کسی که غرور داشته باشه...تحقیر کننده است که!!!!!
 

parastoo kh

عضو جدید
کاربر ممتاز
متاسفانه من به هرکی گفتم با این چهره مواجه شدم:razz:
ترجیح میدم بین خودم و دلم بمونه :cry:
مرسی اجی گلم:heart::gol:
 

Nazi_Elite

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه همديگرو دوست داريد ، به هم بگيد ، خجالت نکشيد ، عشق رو از هم دريغ نکنيد ، خودتونو پشت القاب و اسا می مخفی نکنيد ، منتظر طرف مقابل نباشيد، شايد اون از شما خجالتی تر و عاشق تر باشه. اگه ج اون چیزی که بخوایم نباشه چی؟؟؟واسه کسی که غرور داشته باشه...تحقیر کننده است که!!!!!
یه تجربه ای در این زمینه موجوده میگم دوستان حالشو ببرن
نمیگم خجالت بکشناااا ولی.... یه بار خودم گول همین چیزارو خوردم..... خواستم بهش بفهمونم دوسش دارم ولی... طرف ارزششو نداشت.... نزدیک بود همه چی به هم بریزه که خدارو شکر باکمک یه نفر زیاد گندش درنیومد.
ولی یه خوبیی که داشت این بود که شخصیت طرفو شناختم که چه جور آدمیه!و لایق دوست داشتن نیست.
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون ........
جالب بود........
اما موضوع فقط خجالتی بودن نیس.......این وسط غروره که نمیذاره
 

shila_kt

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه نصیحت دوستانه...........اول ببین طرفت ارزششو داره یانه!اگه نداشته باشه و تو بش بگی دوست دارم فقط خودتو کوچیک کردی!قلبتو روحت له میشه!فراموش کردنشم هم زمان میبره هم یه بخشی از قلبو روح آدمو!
بهتره بگم اصلا عاشق نشو!اگه شدی نذار بشه همه زندگیت!بعضیا اینقدر ارزش ندارن!
 

Similar threads

بالا