چند جمله با خدا

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد چون در هر بهار برایت گل می فرستد و هرروز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند. به یاد داشته باش که پروردگار عالم با این که می تواند در هر جائی از دنیا باشد قلــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگوئی گوش می کند . . .

من از خدا خواستم ...

من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید
خدا گفت : نه


آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی


من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد
خدا گفت : نه


روح تو کامل است . بدن تو موقتی است


من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد
خدا گفت : نه



شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید. شکیبائی دادنی نیست بلکه به دست آوردنی است


من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد
خدا گفت : نه



من به تو برکت می دهم
خوشبختی به خودت بستگی دارد


من از خدا خواستم تا از درد ها آزادم سازد
خدا گفت : نه



درد و رنج تو را از این جهان دور کرده و به من نزدیک تر می سازد


من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد
خدا گفت : نه

تو خودت باید رشد کنی ولی من تو را می پیرایم تا میوه دهی


من از خدا خواستم به من چیزهائی دهد تا از زندگی خوشم بیاید
خدا گفت : نه
من به تو زندگی می بخشم تا تو از همۀ آن چیزها لذت ببری


من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا دیگران را همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم
خدا گفت : ... سرانجام مطلب را گرفتی


امروز روز تو خواهد بود
آن را هدر نده

باشد که خداوند تو را برکت دهد...


برای دنیا ممکن است تو فقط یک نفر باشی ولی برای یک نفر، تو ممکن است به اندازۀ دنیا ارزش داشته باشی


داوری نکن تا داوری نشوی . آنچه را رخ می دهد درک کن و بدان که برکت خواهی یافت
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
تنهام نذار......دوستت میدارم..به اندازه بزرگی ات...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا

خدایا!به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا به خوبان عزت داده ای

به بدان ثروت


نکند ما به تماشای جهان آمده ایم!!؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هفت شماره را میگیرم ...

(ایمان ، عشق ، محبت ، صداقت ، ایثار ، وفاداری ، عدل)

... بــــــــــــــــــــوق ...

شماره مورد نظر در شبكه زندگی انسانها موجود نمی باشد،
لطفا" مجددا" شماره گیری نفرمایید !

.
.
.
.

هفت شماره دیگر

(دوست ، یار ، همراه ، همراز ، همدل ، غمخوار ، راهنما )

... بــــــــــــــــــــوق ...

مشترك مورد نظر در دسترس نمی باشد !

.
.
.
.

باز هم هفت شماره دیگر

(خدا ، پروردگار ، حق ، رب ، خالق ، معبود ، یكتا)

... بــــــــــــــــــــوق ... بــــــــــــــــــــوق ...

... لطفا" پس از شنیدن صدای بوق پیغام خود را بگذارید

... بــــــــــــــــــــوق ...


سلام ... خدای من !

اگر پیغاممو دریافت کردین، لطفا" تماس بگیرید، فقط یكبار !

من خسته شدم از بس شماره گرفتم و هیچكس، هیچ جوابی نداد !

شماره تماس من :

(غرور ، نفرت ، حسادت ، حقارت ، حماقت ، حرص ، طمع)

منتظر تماس شما هستم . انسان !

.
.
.
.

خداوندا ...

خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت
مرا تنها تو نگذاری
که من تنهاترین تنهام؛ انسانم

خدا گوید :

تو ای زیباتر از خورشید زیبایم
تو ای والاترین مهمان دنیایم
تو ای انســــان !
بدان همواره آغوش من باز است
شروع كن ...
یك قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم چون ابر میخواهد ببارد

همه غمهای دنیا را بنالد

دلم از ابر دلگیر است

دلم از اشک غمگین است

دلم از خود به خود مینالد امشب

دلم زار و پریشان است امشب

دلم از گریه گریان است امشب

دلم بی دل شده یارب رحیما

برس بر داد این دل ای کریما

سخن بسیار دارد این دل من

مگر عاشق کشی رسم خدا هم هست

مگر این دل به جز تو همدمی هم دارد آخر

مگر راه نجات دیگری هم دارد آخر

تویی آرامش این دل خدایا

پس چرا آخر به فریاد دل زارم نمی آیی

چرا از غصه آزاد و رهایم نمیسازی، چرا با من نمیسازی

حبیب من مگر طرز نگاهم را نمی بینی

مگر اشک چشم و گونه ی خیسم نمی بینی

حال این دل بی تو خراب است خراب

باریا رحمی بکن حال مرا دریاب
.

.

.​

حال مرا دریاب

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدايا...!!
من اگر بد كنم تو را بنده خوب زياد است
اما تو اگر مدارا نكني
مرا خداي ديگر كجاست...؟!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خــــدایا
همه از تو می خواهند ، بدهی
من از تو می خواهم ، بگیری
خـــــدایا
این همه حس دلتنگی را از من بگیر
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایااااااا.... حق رو ب حق دار برسون.......


لهی...بک عرفتک...تو را با تو شناختم و برایت می خوانم....
می خوانم توئی را که هر وقت می خوانمت اجابتم می کنی و چه بسیار لحظه هایی که خواندی مرا و کاهلی کردم...


می ستایم توئی را که تنها کسی هستی که ناله های تمنایم را میشنوی....
می ستایم توئی را که تنها کسی هستی که چشم امیدم به سویش است....
می ستایم توئی را که گرامیم داشتی,به غیرم وانگذاشتی تا خوارم کنند,دوستم داشتی....
می ستایم تو را و صبرت را بر تمام خطاهایم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدايا:
مي ترسم كه اگر به همين منوال پيش رود ديگر شعله هاي عشق تو در وجود من هر روز بي فروغ و بي فروغتر شود.
تاجايي كه ديگر نه اشتياقي براي پرواز داشته باشم و نه اميدي به رهايي!
پس اي خداي مهربان!
مرا از اين تكرار از اين يكنواختي كه همه ي روزهاي مرا فرا گرفته است رهايي ده !
خدايا:
به من اشتياقي ده تا دوباره چشمانم قادر به ديدن شکوه تو در زيبايي گل ها باشد!
خدايا:
به من اشتياقي ده كه دوباره بتوانم صداي مناجات تو را از زبان چكاوك ها بشنوم!
خدايا:
به من عشقي ده كه روز به روز به تو نزديكتر شوم!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب دلم پیش شهید چمرانه

یه نمونه از مناجاتاش که خیلی قشنگه:

((خوش دارم که هیچ کس مرا نشناسد,هیچکس از غم ها و دردهایم آگاهی نداشته باشد,هیچ کس از راز و نیاز های شبانه ام نفهمد,هیچ کس اشک های سوزانم را در نیمه های شب نبیند,هیچکس به من محبت نکند,هیچکس به من توجه ننماید,جز خدا کسی را نداشته باشم,جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم,جز خدا انیسی نداشته باشم,جز خدا به کسی پناه نبرم.))
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بارالها!
در پیشگاه تو ایستاده‌ام،
و دست‌هایم را به سوى تو بلند كرده‌ام،
آگاهم كه در بندگى‌ات كوتاهى نموده و در فرمانبرى‌ات سستى كرده‌ام،
اگر راه حیا را مى‌پیمودم از خواستن و دعا كردن مى‌ترسیدم ...
ولى … پروردگارم!
آن گاه كه شنیدم گناهكاران را به درگاهت فرا مى‌خوانى،
و آنان را به بخشش نیكو و ثواب وعده مى‌دهى،
براى پیروى ندایت آمدم،
و به مهربانى‌هاى مهربان‌ترین مهربانان پناه آوردم.
و به وسیله پیامبرت كه او را بر اهل طاعتت برترى داده، و اجابت و شفاعت را به او بخشیدى،
و به وسیله برترین زن،
و به فرزندانش، كه پیشوایان و جانشینان اویند،
و به تمامى فرشتگانى كه به وسیله اینان به تو روى مى‌كنند، و در شفاعت نزدتو، آنان را كه خاصان درگاه تواند، وسیله قرار مى‌دهند، به تو روى مى‌آورم.
پس بر ایشان درود فرست،
و مرا از دلهره ملاقاتت در امان دار،
و مرا از خاصّان و دوستانت قرار ده،
پیشاپیش، خواسته و سخنم را آنچه سبب ملاقات و دیدن تو مى‌شود قرار دادم
اگر با این همه، خواسته‌ام را رد كنى، امیدهایم به تو به یأس مبدّل مى‌گردد،
همچون مالكى كه از بنده خود گناهانى دیده و او را از درگاهش رانده،
و آقایى كه از بنده‌اش عیوبى دیده و از جوابش سر باز مى‌زند .
واى بر من اگر رحمت گسترده‌ات مرا فرانگیرد،
اگر مرا از درگاهت برانى، پس به درگاه چه كسى روى كنم؟
اما... اگر براى دعایم درهاى قبول را گشوده، و مرا از رساندن به آرزوهایمشادمان گردانى، چونان مالكى هستى كه لطف و بخششى را آغاز كرده، و دوستدارد آن را به انجام رساند، و مولایى را مانى كه لغزش بنده‌اش را نادیدهانگاشته و به او رحم كرده است.
در این حالت نمى‌دانم كدام نعمتت را شكر گزارم؟
آیا آن هنگام كه به فضل و بخششت از من خشنود شده، و گذشته‌هایم را بر من مى‌بخشایى؟
یا آن گاه كه با آغاز كردن كرم و احسان بر عفو و بخششت مى‌افزایى؟
پروردگارا!
خواسته‌ام در این جایگاه، یعنى جایگاه بنده فقیر ناامید، آن است كه:
گناهان گذشته‌ام را بیامرزى،
و در باقیمانده عمرم مرا از گناه بازدارى،
و پدر و مادرم را كه دور از خانه و خانواده و غریبانه در زیر خاك‌ها خفته‌اند، ببخشى .
تنهایى‌شان را با انوار احسانت از بین ببر،
و وحشتشان را با نشانه‌هاى بخششت به انس بدل كن،
و به نیكوكارشان دم به دم نعمت و شادمانى بخش،
و به گناهكارشان مغفرت و رحمت عطا كن،
تا به لطف و مرحمتت از خطرات قیامت در امان باشند،
به رحمتت در بهشت ساكنشان گردان،
و بین من و آنان در آن نعمت گسترده شناسایى برقرار كن،
تا مشمول شادمانى گذشته و آینده شویم.
آقایم!
اگر در كارهایم چیزى سراغ دارى كه مقامشان را بالا مى‌برد و بر اكرامشان مى‌افزاید، آن را در نامه اعمالشان قرار ده،
و مرا در رحمت با آنان شریك كن،
و آنان را مشمول رحمتت بگردان، همچنان كه مرا در كودكى تربیت كردند.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتی که دگر در توچنان حوصله ای نیست

گفتم که مرا دوست نداری گله‌ای نیست

رفتی و خدا پشت و پناهت بهسلامت

بگذار بسوزد دل من مسئله‌ای نیست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم
الو ... الو... سلام
کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟
مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟
پس چرا کسی جواب نمیده؟
یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار داری کوچولو؟
خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.
بگو من میشنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...
هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .
صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟
فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟
بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا
باهام حرف بزنه گریه میکنما...
بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛
بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..دیگر بغضامانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:خدا جون خدای مهربون،خدایقشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...چرا ؟اینمخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارمقد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟
نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.
مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .مگه ما باهمدوست نیستیم؟پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟خدا چرا بزرگا حرفاشون سختسخته؟مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد...
خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زودخاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه...کاش همه مثل تو به جای خواستههای عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.
کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند .دنیا برای تو کوچک است ...
بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...
کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]
[/h]
به سقوط برگ های زرد نگریستم.

به افتادن قطرات باران نگریستم.

به صعود گل های قاصدک نیز نگریستم.

و آنگاه دریافتم که تا پیغامی در دل نباشد ، زیبا نیستی.

اگر لایق پیغام باشی و ظرفیت آن را داشته باشی می توانی پرواز کنی و اگر نه ، زرد و رنجور می شوی از این کیمیا مثل برگ ها …

و یا ناتوان از همراهی ابر مثل باران …


خدایا ! به من ظرفیت بده …
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گنجشک و خدا

روزها گذشت و گنجشك با خدا هيچ نگفت .

فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند
:و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت
مي آيد، من تنها گوشي هستم
كه غصه هايش را مي شنود
و يگانه قلبي ام كه دردهايش را در خود نگه مي دارد
و سر انجام گنجشك روي شاخه اي از درخت دنيا نشست.
فرشتگان چشم به لبهايش دوختند
گنجشك هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:
" با من بگو از انچه سنگيني سينه توست."
گنجشك گفت "
لانه كوچكي داشتم ،
ارامگاه خستگي هايم بود و سرپناه بي كسي ام .
تو همان را هم از من گرفتي .
اين توفان بي موقع چه بود ؟
چه مي خواستي از لانه محقرم كجاي دنيا را گرفته بود ؟
و سنگيني بغضي راه بر كلامش بست.
سكوتي در عرش طنين انداز شد .
فرشتگان همه سر به زير انداختند.
خدا گفت " ماري در راه لانه ات بود .
خواب بودي . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند.
انگاه تو از كمين مار پر گشودي .
گنجشك خيره در خدايي خدا مانده بود.
خدا گفت " و چه بسيار بلاها كه به واسطه محبتم
از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمني ام بر خاستي.
اشك در ديدگان گنجشك نشسته بود .
ناگاه چيزي در درونش فرو ريخت.
هاي هاي گريه هايش ملكوت خدا را پر كرد.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدا در همين نزديكيست بدون واسطه و او تو را فقط براي خودت آفريده نه برايديگري او تنها كسيست كه تو را براي خودت دوست دارد نه بخاطر كسي ديگر اوعاشق توست بدون وابستگي حقيقتا چه كسيرا مهربانتر از خود او ميشناسي كهبرايش واسطه قرار ميدهيدهيچ گناهي بالاتر از شرك به عشق خدا نيست تو همسعي كن او را بدون وابستگي دوست بداري زمانيكه درد دل داري جز خودش به كسيديگر نگواين تورا به خدايي شدن نزديكتر ميكند وياد خواهي گرفت انسانها رانيز بدون وابستگي دوست بداري و آنهارا فقط به خاطر وجود خودشان دوست بداري
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفت: لاتقنطوا من رحمة الله

.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.

گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!
گفت: فاذکرونی اذکرکم
.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفت: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشد (احزاب/63) ::.
گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟
گفت: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
.:: کاراهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/109) ::.
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است... یک اشاره‌ کنی تمامه!
گفت: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفت: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه – مهربان است (بقره/143) ::.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم: دلم گرفته
گفت: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند (یونس/58) ::.




گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله
گفت: ان الله یحب المتوکلین
.:: خدا آنهایی را که توکل می‌کنند دوست دارد (آل عمران/159) ::.
گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست را خوب جمع کن! یادت باشد که:
گفت: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.::بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می‌کنند. اگه خیری به آنها برسد،امن و آرامش پیدا می‌کنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، روگردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنند (حج/11) ::
گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم ؛
گفت: فانی قریب
.:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::.
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد به تو نزدیک بشوم
گفت: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.
گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفت: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
.:: دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! (نور/
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی
گفت: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید (هود/۹۰) ::.
گفتم: با این همه گناه... آخر چه کاری می‌توانم بکنم؟
گفت: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگر نمی‌دانید خداست که توبه را از بنده‌هایش قبول می‌کند؟! (توبه/۱۰۴) ::.
گفتم: دیگر روی توبه ندارم
گفت: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزو دانا است، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳) ::.
گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟
گفت: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها را می‌بخشد (زمر/۵۳) ::.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم: یعنی اگر بازهم بیابم؟ بازهم مرا می‌بخشی؟
گفت: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.
گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می‌زند؛ ذوبم می‌کند؛ عاشق می‌شوم! ... توبه می‌کنم
گفت: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد (بقره/۲۲۲) ::.
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفت: الیس الله بکاف عبده
.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.
گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می‌توانم بکنم؟
گفت:یاایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذییصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.::ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست کهخودش و فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌هابه سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است. (احزاب/۴۱-۴۳) ::.
گفتم: هیچ کسی نمی‌داند تو دلم چه می‌گذرد
گفت: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.
گفتم: غیر از تو کسی را ندارم
گفت : نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.
گفتم : ...
گفت : ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از مناجات خواجه عبدالله انصاری

الهیای خالق بی مدد و ای واحد بی عدد، ای اول بی هدایت و ای آخر بی نهایت. ایظاهر بی صورت و ای باطن بی سیرت، ای حی بی ذلت ای معطی بی فطرت و ایبخشنده بی منت، ای داننده رازها، ای شنونده آوازها، ای بیننده نمازها، ایشناسنده نامها ، ای رساننده گامها، ای مبر از عوایق، ای مطلع بر حقایق، ایمهربان بر خلایق، عذرهای ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر و بر عیب های مامگیر که تو قوی و ما حقیر، از بنده خطا آید و ذلت و از تو عطا آید و رحمت.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خواجه عبد الله انصاری
الهیچه خوش روزگاری است روزگار دوستان تو با تو ، چه خوش بازاری است بازارعرفان در کار تو.چه آتشین است نفس های ایشان در یاد تو. چه خوش دردی استدرد مشتاقان در سوز شوق و مهر تو. چه زیباست گفتگوی ایشان در نام و نشانتو.
.................................................. ..........
از مناجات خواجه عبدالله انصاری

الهی, هر که را عقل دادی, پس چه ندادی! و هر که را عقل ندادی, پس چه دادی!

الهی, در طفلی پستی, در جوانی مستی, در پيری سستی, پس کی خداپرستی!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الله
روزی که ميخواستم بپرم فکر همچی رو کردم
سختی و پستی و بلندی شو ديدم
شادی و غم رو ديدم
بعد تصميم به پريدن کردم
حالا که پريدم خوشحالم از اين پريدنم
چون وقتی داشتم ميپريدم پلهای پشت سرم رو خراب نکردم
شايد روزی خواستم برگردم
ولی فکر نکنم که بخوام روزی برگردم
پيش به سوی ازادی و يک پرواز بلند به اوج قله ی خوشبختی
خدا جونم دوست دارم و ميدونم که تو اين پرواز قدرت بالهای منی
منو با اين پرواز به اوج برسون
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزي سوراخ کوچکي در يک پيله ظاهر شد . شخصي نشست و ساعتها تقلاي پروانه براي

بيرون آمدن از سوراخ کوچک پيله راتماشا کرد. ناگهان تقلاي پروانه متوقف شدو به نظر رسيد

که خسته شده و ديگر نمي تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص مصمم شد به پروانه

کمک کندو با برش قيچي سوراخ پيله را گشاد کرد. پروانه به راحتي از پيله خارج شد اما جثه

اش ضعيٿ و بالهايش چروکيده بودند. آن شخص به تماشاي پروانه ادامه داد . او انتظار داشت

پر پروانه گسترده و مستحکم شود واز جثه او محافظت کند اما چنين نشد . در واقع پروانه

ناچار شد همه عمر را روي زمين بخزد . و هرگز نتوانست با بالهايش پرواز کند . آن شخص

مهربان نفهميد که محدوديت پيله و تقلا براي خارج شدن از سوراخ ريز آن را خدا براي پروانه

قرار داده بود تا به آن وسيله مايعي از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پيله به او امکان

پرواز دهد . گاهي اوقات در زندگي فقط به تقلا نياز داريم. اگر خداوند مقرر ميکرد بدون هيچ

مشکلي زندگي کنيم فلج ميشديم و به اندازه کافي قوي نميشديم و هر گز نمي توانستيم

پرواز کنيم ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


حرفهاي دختراي کلاس دومي با خدا:
- خدايا گراهام بل تلفن را ساخته است، پس تو ميتواني يک تلفن از او بگيري و با ما آدمها حرف بزني. (کيميا. ب)
- خداي عزيز من خيلي دلم ميخواست خدا باشم، ميايي جاهايمان را با هم عوض کنيم؟ (کيميا. س)
- خدايا من يک دختر هستم، تو هم همينطور؟ (آمنه. ش)
- خدايا من سه ساله که دارم فکر ميکنم تو زن هستي يا مرد! (تينا. الف)
- خدايا من اسمم محدثه است و فاميلي ام ر… است، من ميدانم که اسمت خدا است ولي نميدانم فاميلي ات چيست؟ (محدثه. ر)
- خداي عزيز من فکر ميکنم دلت آسمان است و پاهايت ابر است. (پانته آ. م)
- خدايا پدرم مي گويد تو مثل نور هستي پس چرا من تو را پيدا نمي کنم؟ (فاطمه. ف)
- خدايا امروز روز تولد من است، حالا تولد تو کي هست خدا جون؟ (آيدا. م)
- خدايا تو که آدمها رو آفريدي چرا يک خداي ديگر نيافريدي؟ (نگين. الف)
- خدايا من تو و همکارانت را دوست دارم. (ساجده. م)
- خدايا اگر من يک اسب بال دار داشتم و با آن به مدرسه مي رفتم ديگر لازم نبود توي سرويس سرپا بايستم. (سارا. خ)
- خدايا تو از کجا ميدوني که مهربانتر از همه هستي؟ (فاطمه. د)
- خدايا شما را چه کسي آفريده؟ (پگاه. پ)
- خدايا او خيلي مهرباني حتي از پدر بزرگ من هم مهربان تري. (نرگس. ر)
- خدايا تو به من دو هديه دادي که اسم آنها پدر و مادر است. (رخساره. ط)
- خدا تو چرا هيچ وقت ظاهر نمي شوي که ما تو را ببينيم پس چرا ما راميبيني؟ (دلارام. د)- خدايا چرا ما را مي خواهي به آن دنيا ببري؟ هميندنيا خوب است. (الهه. س)
- خدايا ميشه شنبه ها رو تعطيل کني ولي يکشنبه ها را نه؟ چون ما سرود داريم. (سنا. خ)
- خدايا از تو ممنونم که به من خانواده دادي ولي اگر يک توله سگ هم بدهي ديگر سنگ تمام گذاشته اي. (کيانا. ح)
- خدايا پدر و مادرم به من فحش ميدهند و دعوا ميکنند پس آنها را ميبري جهنم؟ (ستايش. خ)
- خدايا شما را دوست دارم نمي دانم چطور از شما تشکر کنم من با يک گل از شما تشکر ميکنم. (نگين. ح)
- خداي عزيز ممکن است من هم يک فرشته شوم؟ (مهبان. ق)
- خدايا تو من را دوست داري؟ براي تولد من کادو مياوري؟ (فاطمه. س)
- خدايا تو خودت ميداني چند سالت است؟ (درسا. ر)
- خدايا تو هم مثل ما کيف چرخي داري؟ (آنتا. ع)
- خدايا تو به من برادر دادي من برادر دوست ندارم. (شکيبا. ر)
- چرا برادرم خيلي خيلي زود بزرگ نميشود تا با من بازي کند. (مبينا. ق)
- خدايا شما پدر و مادر داريد که بدنيا آمده ايد؟ خدايا من را روز قيامت به بهشت ببر. (نگين. ح)



حرفهاي دختراي کلاس سومي با خدا:
- خدايا اگر يک کاري کني پسر خاله ام خوب بشود برايت چند رکعت نماز ميخوانم. (آنيتا. ع)
- خدايا چرا آقا جونم مرد؟ در حالي که اون خيلي جوون بود. (ندا. م)
- خدايا تو چگونه مي تواني همه انسانها را زير نظر خود داشته باشي؟ (طناز. م)
- خدايا چرا تو را کسي نمي بيند؟ من خيلي دلم مي خواست تو را ببينم. آيا حقيقت دارد که مي گويند تو در آسمانها هستي؟ (نيوشا.ب)
- خدايا چرا فقط بعضي ها به پول و خوشگلي فکر مي کنند؟ (نگار. ب)
- خدايا راست است که يک فرشته سمت چپ است و يک فرشته سمت راست و يکي ازفرشته ها کارهاي بد را مي نويسد و يکي از فرشته ها کارهاي خوب را و به شمامي دهد؟ (ژوان. د)
- خدايا چرا دنيا تغيير نمي کند؟ من دوست داشتم دنيا همهش شادي باشد. (محدثه. س)
- خدايا من چند سال عمر ميکنم؟ (ترانه. ر)
- خدايا چرا من را فرشته نکردي؟ (مبينا. ر)
- خدايا خانم ما مرا هيچ وقت پاي تخته نمي فرسته. آخه چرا من هميشه آخر هستم؟ (آناهيتا. ی)
- خدايا چرا بايد روزهاي خوب مدرسه ها تعطيل بشه يا اتفاقي براي من پيش بياد. (کيميا. ب)
- خدايا چرا مادر من را پزشک نکردي. آخه من در باره جانوران خيلي سوال دارم. خدايا مي شود شما را به اسم کوچک صدا کنم؟ (صبا. ر)
- خداي عزيز تو مرد هستي يا زن؟ از کجا آمدي؟ (ثمين. خ)
- خدايا چرا تو ديده نمي شوي؟ اصلا تو چي هستي نوري يا هوا؟ (نيکي. ر)
- خدايا تو کي و چگونه متولد شدي؟ (سوگند. ص)
- خداي مهربان، من فکر مي کنم که خدايي بوده تو را آفريده تو چه شکلي به دنيا آمدي؟ (سوگل. پ)
- خداي عزيز چرا شيطان آدمها را گول مي زند؟ (آيدا. ب)
- خدايا تو را کي آفريده؟ اسم مادر و پدرت چيه؟ تو چند تا فرزند داري؟ توکجاها خانه داري؟ آيا تو ماشين هم داري؟ رنگ ماشينت چيه؟ (صبا. الف)
- خدايا آخه چرا من را بچه دوم کردي؟ آخر من خسته شدم. چون پدرم ميگه بچهدوم بايد بخشش داشته باشد. حداقل من را پسر ميکردي تا من اينقدر نازکنارنجي نباشم. (مهتاب. ه)
- خدايا ازت ممنونم که بهم يه خرگوش دادي ولي پس چرا در رفت؟ (روژان. ص)
- خدايا چگونه دنيا تمام ميشه؟ اصلا دنيا تموم ميشه يا نه ؟ (فاطمه. ع)
- خدايا چرا مردها نبايد روسري سرشان کنند؟ خدايا اگر به خانه ما بيايي به مادرم مي گويم يک غذاي خوشمزه درست کن. (سارا. ح)
- خدايا مادرم مي گويد در نماز با خدا سخن مي گوييم ولي من تا حالا هزاردفعه نماز خواندم ولي کسي با من صحبت نکرده است. چرا؟ (رعنا. د)
- خداي مهربان شما هم مثل مادرم دو تا دختر داريد؟ (فرناز. ع)
- خدايا من دوست دارم تو را ببينم پس امروز بيا تو مسجد. (هانيه .ح)
- خدايا چي ميشه بجاي پرنده من توي قفس باشم تا اينقدر شيطاني نکنم. (سبا. ق)
- خداي عزيز شما که اينقدر بزرگ هستيد پس چرا هيچ وقت شما را نمي بينم؟ (انديشه. ن)
- خداي عزيز، من مي خواهم تو را ببينم اما نميدانم چرا نامرئي هستي، شايدبه خاطر اينکه از دست مردم راحت شويد قايم شديد؟ خدايا کي ناپديت از بينمي رود و پيش ما مي آيي؟ (دلارام. ض)
- خدايا چه کار کردي که به خدايي قبول شدي؟ به من هم ياد بده. خدايا چکارکنم تا بتوانم به تو کمک کنم که مردم را ياري کني؟ (زهرا. م)
- خدايا من از شما خواهر بزرگتر از خودم خواستم اما شما خواهر نوزاد به خانواده دادي. (سارا. ع)
- خدايا تو مگه چند تا چشم داري که مي توني همه جا را ببيني؟ (آناهيتا. و)
- خدايا تو پسر هستي يا دختر؟ اميدوارم دختر باشي. خدايا اگه تو گوش داري پس چرا حرفهاي من را نمي شنوي؟ (هدي. و)
- خدايا تو چه جوري مي تواني اين همه آدم را دوست داشته باشي مگه تو چند تا دل داري؟ (مريم. ز)
- خدايا ما مرده يا زنده هستيم؟ من که شنيده ام ما مرديم پس همه بچه هاي کلاس مردن. (مهرناز. غ)
- خدايا از تو تشکر مي کنم که وقتي سقف خانمان ريخت من زيرش نبودم. از توتشکر مي کنم که روپوش امسالم مثل پارسال صورتي نيست. سپاس مي گويم که منبه آمپول پني سيلين حساسيت دارم و دکتر هر وقت مي خواهد براي من آمپولبنويسد مادرم مي گويد که حساسيت دارم و دکتر جاي آمپول قرص مي نويسد.(ياسمين. خ)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



کودکی که آمادهتولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسيد: «می گويند فردا شما مرا به زمينمی‌فرستيد، اما من به اين کوچکی و بدون هيچ کمکی چگونه می توانم برایزندگی به آنجا بروم؟»
خداوند پاسخداد: « از ميان تعداد بسياری از فرشتگان، من يکی را برای تو در نظرگرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد.» اما کودک هنوز مطمئن نبود که میخواهد برود يا نه :«اما اينجا در بهشت، من هيچ کار جز خندين و آواز خواندنندارم و اينها برای شادی من کافی هستند.»
خداوند لبخند زد «فرشته تو برايت آواز می خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.»
کودک ادامه داد: «من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گويند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟»
خداوند او رانوازش کرد و گفت: «فرشته تو، زيباترین و شيرين ‌ترين واژه‌هايی را که ممکناست بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو ياد خواهدداد که چگونه صحبت کنی.»
کودک با ناراحتی گفت: «وقتی می خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟»
اما خدا برای اين سئوال هم پاسخی داشت: «فرشته‌ات، دستهايت را درکنار هم قرار خواهد داد و به تو ياد می‌دهد که چگونه دعاکنی.»
کودک سرش رابرگرداند وپرسيد: «شنيده‌ام که در زمين انسانهای بدی هم زندگی می‌کنند. چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟ »
- «فرشته‌ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قيمت جانش تمام شود.»
کودک با نگرانی ادامه داد: «اما من هميشه به اين دليل که ديگر نمی‌توانم شما راببينم، ناراحت خواهم بود.»
خدواند لبخندزد و گفت:‌ «فرشته‌ات هميشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راهبازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من هميشه درکنار تو خواهم بود.»
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهايی از زمين شنيده می‌شد. کودک می‌دانست که بايد به زودی سفرش را آغاز کند.
او به آرامی يک سئوال ديگر از خداوند پرسيد: «خدايا ! اگر من بايد همين حالا بروم لطفاً نام فرشته‌ام را به من بگوييد.»
خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد:
«نام فرشته‌ات اهميتی ندارد. به راحتی او را مادر صدا کن .»
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از خدا خواستم تا دردهايم را التيام بخشد


خدا پاسخ گفت:


مخلوق من ! هر دردي را درماني است و اين تو هستي که بايد درمان دردهايت را بجويي


از خدا خواستم تا جسم ناتوان مرا توانايي بخشد


خدا پاسخ گفت:


آفريده من آنچه بايد تکامل يابد روح توست جسمت تنها قالب گذراست


از خدا خواستم تا به من صبر عنايت کند


خدا پاسخ گفت:


بنده قدرتمند من! صبر حاصل سختي است عطا شدني نيست بلکه آموختني است


از خدا خواستم تا مرا شادي و شعف بخشد


خدا پاسخ گفت:


نازنين من به تو موهبت بسيار بخشيدم شاد بودن با خود توست


از خدا خواستم تا رنج هايم را کاستي دهد


خدا پاسخ گفت:


مخلوق صبورم بهاي رنج تو دوري از دنيا و نزديکي به من است


از خدا خواستم تا روحم را شکوفا سازد


خدا پاسخ گفت:


پرور روح تو با تو اما آراستن آن با من
 

Similar threads

بالا