ممنون ............خوبه؟..........اواتارجدیدمبارک.................
میگم ازپیش تومیرم تومعصومانه می خندی
میگم ازچشم تو سیرم توهم چشماتومی بندی
ياد باد آن که ز ما وقت سفر ياد نکرد...به وداعي دل غمديده ما شاد نکرد
ممنون ............خوبه؟..........اواتارجدیدمبارک.................
میگم ازپیش تومیرم تومعصومانه می خندی
میگم ازچشم تو سیرم توهم چشماتومی بندی
ممنون ............خوبه؟..........
ياد باد آن که ز ما وقت سفر ياد نکرد...به وداعي دل غمديده ما شاد نکرد
دل به اميد صدايي که مگر در تو رسد...ناله ها کرد در اين کوه که فرهاد نکرداوهوم....................
دل که ازناوک مژگان تودرخون می گشت
بازمشتاق کمانخانه ابروی توبود
دلم به صومعه بگرفت وخرقه سالوسدل به اميد صدايي که مگر در تو رسد...ناله ها کرد در اين کوه که فرهاد نکرد
آن شب قدري که گويند اهل خلوت امشب است...يا رب اين تاثير دولت در کدامين کوکب استدلم به صومعه بگرفت وخرقه سالوس
کجاست دیرمغان وشراب ناب کجا
توکزسرای طبیعت نمی روی بیرونآن شب قدري که گويند اهل خلوت امشب است...يا رب اين تاثير دولت در کدامين کوکب است
دل مي رود ز دستم صاحب دلان خدا را...دردا که راز پنهان خواهد شد آشکاراتوکزسرای طبیعت نمی روی بیرون
کجا به کوی طریقت گذرتوانی کرد
دل مي رود ز دستم صاحب دلان خدا را...دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
اینک ای رهسپروادی کوچدل مي رود ز دستم صاحب دلان خدا را...دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
من دران روز تب الوده تابستانیالا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد.....مرا روزی مباد آندم که بی یاد تو بنشینم
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود...رخ تو در نظر من چنين خوشش آراستمن دران روز تب الوده تابستانی
به صمیمیت چشم تو پناه اوردم
می روم خسته و افسرده و زار/ سوی منزلگه ویرانه ی خویشمن دران روز تب الوده تابستانی
به صمیمیت چشم تو پناه اوردم
تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهیمرا به کار جهان هرگز التفات نبود...رخ تو در نظر من چنين خوشش آراست
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخورتماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی
دلم می پاشدازهم بس که زیبا می شوی گاهی
شانه برمی گیرم وگیسوی افشان می کنممی روم خسته و افسرده و زار/ سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدامی برم از شهر شما /دل شوریده و دیوانه ی خویش
رفتی ولی شکستم ازاین کلام سادهیوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
هنگام تنگدستي در عيش کوش و مستي...کاين کيمياي هستي قارون کند گدا رارفتی ولی شکستم ازاین کلام ساده
باکوله باراندوه درانتهای جاده
اکنون درفریادهایم توراصدا می زنمهنگام تنگدستي در عيش کوش و مستي...کاين کيمياي هستي قارون کند گدا را
می تراود مهتاباکنون درفریادهایم توراصدا می زنم
درکوچه دلت قدم می زنم وهوایش را بارانی می کنم
شب را به مهمانی چشمانت می اورم...............
..............
دیدی ای دل که غم عشق دگربارچه کردمی تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
دیدی ای دل که غم عشق دگربارچه کرد
چون بشددلبروبایاروفادارچه کرد
دلا چون غنچه شکایت زکار بسته مکندر رفتن جان از بدن گویند هرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
دلا چون غنچه شکایت زکار بسته مکن
که بادصبح نسیم گره گشا اورد
داغ دیدیم، نه داغی که بر آن اخم کنیم مَر گمان باد اگر شکوه ای از زخم کنیم
مـرد آنست که از نسـل سـیاوش باشـد "عاشـقی شیوه ی رنـدان بلاکـش باشد"
لیلی که چنان ملاحتی داشتدر دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل
لیلی که چنان ملاحتی داشت
در نظم سخن فصاحتی داشت
من آب زندگانی بعد از تو مینخواهمتاشدم حلقه به دوش در میخانه ی عشق
هر دم آید غمی از نوع به مبارک بادم
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندندمن آب زندگانی بعد از تو مینخواهم
بگذار تا بمیرم بر خاک آستانت
تاشدم حلقه به دوش در میخانه ی عشق
هر دم آید غمی از نوع به مبارک بادم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |