تنـهـــايي خيــــلي خوبـــــه
امـــا دونفـــــرش. . . . . . . . . . .
سلام وممنونم
شب از گلايه هاي من به سوي روز ميدود
غروب ميكند دلم؛به پشت كوه ميرود
نفس نميكشد هوا ؛ قدم نميزند زمين
سكوت ميكند غزل بدون تو فقط همين
تنـهـــايي خيــــلي خوبـــــه
امـــا دونفـــــرش. . . . . . . . . . .
ک لحظه ... زندگی تو از دست می رود
وقتی کسی که هستی تو هست می رود
شاید که اندکی بنشیند کنار تو
اما کسی که بار ِ سفر بست می رود
علیک سلامسلام وممنونم
شب از گلايه هاي من به سوي روز ميدود
غروب ميكند دلم؛به پشت كوه ميرود
نفس نميكشد هوا ؛ قدم نميزند زمين
سكوت ميكند غزل بدون تو فقط همين
دوستان! دست مرا باید برید!نـگـشـتـه ام
نـرفـتـه ام
ســـر نــکـرده ام
نـگـفـتـه ام..... مــی بـیـنـی چـــقـدر بـا تـــــو کـار دارم؟
پس بیش از این دل دل مکن
زودتـــر بـیــــا
می ترسم....
این دل ِکوچک
بی طاقت
شیدا
دیوانه
کار دستم دهد...
دوستان! دست مرا باید برید!
دشنه یی! تا درد خود درمان کنم:
نقش چشمی درکف دست من است؛
همتی! کین نقش را پنهان کنم.
هر شبانگه کافتاب دلفروز
روشنی را از جهان وا می گرفت،
چشم او می آمد و، پر خون ز خشم
در کنار بسترم جا می گرفت.
تو سکوت می کنی
فریاد زمانم را نمی شنوی !
یک روز من سکوت خواهم کرد !
تو آن روز
برای اولین بار
مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید !!!
دانستن اینکه
برای کسی حتی کمتر از
یک
عـ ـ ـ ــ ــ ـ ــ ـ ــ ا دتـــــــــــــــــــــ
هم
نبودی!
یک دقیقه کمتر یا بیشتر؛
چه فرقی میکند؟!
این روزها "تو "را کم دارد...
من می خوام تو چشم تو زلال و آفتابی باشهدور دنیا در هشتاد روز چرخیدن
اعجاب انگیز نیست
وقتی مــن روزی صد بار عاشقانه دور دنیا می چرخم ...!
دور دنیای خودم
دور آغوش تــو
دور مردی که دوستش دارم
من می خوام تو چشم تو زلال و آفتابی باشه
من باشم تو باشی و يک شب مهتابی باشه
هر چی گفتی تو باشه
حتی اگه به قيمت سوختن و شکستن و عمری بی تابی باشه
مشکل عشق نه درحوصله دانش ماستهر که آید گوید:
گریه کن، تسکین است
گریه آرام دل غمگین است
چند سالی است که من می گریم
در پی تسکینم
ولی ای کاش کسی می دانست
چند دریا
بین ما فاصله است
من و آرام دل غمگینم
مشکل عشق نه درحوصله دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
یادبادانکه زما وقت سحر یادنکردديشب غزلي از عشق سرودم تو نبودي
يك پنجره تا عشق گشودم تو نبودي
دل خسته از اين پنجره تار گذشتم
تا روشن احساس وجودم تو نبودي
ديشب غزلي از عشق سرودم تو نبودي
يك پنجره تا عشق گشودم تو نبودي
دل خسته از اين پنجره تار گذشتم
تا روشن احساس وجودم تو نبودي
احوال گنج قارون کایام دادبرباددلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
ترا نگاه می کنم که خفته ای کنار منیارب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
ترا نگاه می کنم که خفته ای کنار من
پس ازتمام اضطراب عذاب وانتظارمن
تنش درست ودلش شادبادوخاطرخوشنور چشمانت چه پر سو شده است
گیسوان رقصانت چه خوشبو شده است
امان از برش تیغ زبانت
کز برش تیغش دلها خونی شده است...
تنش درست ودلش شادبادوخاطرخوش
که دست دادش ویاری ناتوانی داد
تونیزباده به چنگ اروراه صحراگیردر خرقه زن آتش، که خم ابروی ساقی
بر می شکند گوشه ی محراب امامت
یک روزدراین فاصله هاخواهم مرددلی بستم به آن عهدی که بستی
توآخرهردورراباهم شکستی
یک روزدراین فاصله هاخواهم مرد
مثل بیت ته قافیه ها خواهم مرد
برایت دعا کردم خدابگیرد ازتو
دیشب خبرت هست که در مجلس اصحاب
تا روز نخفتیم من و شمع جگرتاب
از دست دل سوخته و دیده خونبار
یک لحظه نبودیم جدا ز آتش و از آب
ولیکن خداوند بالا و پست / به عصیان در رزق بر کس نبستبرایت دعا کردم خدابگیرد ازتو
هرانچه می گیرد خدارا ازتو
تا جرعه ای از جام الستت ندهند /آگاهی از این پست و بلندت ندهندولیکن خداوند بالا و پست / به عصیان در رزق بر کس نبست
دامن دوست به صدخون دل افتاد به دستتا جرعه ای از جام الستت ندهند /آگاهی از این پست و بلندت ندهند
تا کشته ی وادی محبت نشوی /سر رشته ی عاشقی به دستت ندهند
در نيل غم فتاد سپهرش به طنز گفت...الان قد ندمت و ما ينفع الندمدامن دوست به صدخون دل افتاد به دست
به فسوسی که کندخصم رها نتوان کرد
اواتارجدیدمبارک.................در نيل غم فتاد سپهرش به طنز گفت...الان قد ندمت و ما ينفع الندم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |