تقوا...

shidokht777

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان عزیز
راستش تقوا ذهنم رو خیلی به خودش مشغول کرده...صفتی که بارها و بارها خداوند در قرآن روش تاکید داشته تا جایی که خداوند در سوره حجرات آیه 13 فرمودند: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ .یعنی خداوند گرامی بودن نزد خودش رو تقوا دونسته نه قومیت,نژاد و حتی دین!...توی متن زیر تقوا به نظرم به طور کاملی تعریف شده...تعریفی که در اصطلاح به نظر ساده میاد (تسلط خود بر خود) ولی در عمل به نظرم بسیار مشکله..بسیار...
خیلی دوست دارم راه هاتون برای تسلط خودتون رو خودتون بدونم و راه های رسیدن به تقوا رو عملی از زبون شما بشنوم...

پیشاپیش ممنون

:gol::gol::gol::gol::gol:

آیه 18 سوره حشر خطاب به مؤمنین است: «یاایها الذین آمنوا اتقوا الله، ای اهل ایمان تقوای الهی داشته باشید». راجع به کلمه تقوا ما مکرر بحث کرده و نوشته ایم که اگر چه معروف در ترجمه ها این است که تقوا را گاهی به ترس و گاهی به اجتناب ترجمه می کنند - اگر بعد از آن خدا ذکر شده باشد «اتقوالله» می گویند یعنی از خدا بترسید و اگر معصیت ذکر شده باشد «اتق المعاصی» می گویند معنایش این است که از معاصی اجتناب کنید - ولی مفهوم کلمه تقوا نه اجتناب است و نه ترس. البته تا حدی ملازم با این دو هست یعنی هر جا که تقوا باشد خشیت الهی هم هست و هر جا که تقوا باشد اجتناب از معاصی هم هست ولی خود این لغت معنایش نه اجتناب است و نه ترس؛ و در اصطلاحات خود قرآن و در نهج البلاغه - که تقوا خیلی تکرار شده است - کاملا پیداست که معنی تقوا نه ترس است و نه اجتناب.

تقوا از ماده «وقی» است، وقی یعنی نگهداری. تقوای از معاصی در واقع معنایش «خود نگهداری» است. متقی باش یعنی خود نگهدار باش. خود این، یک حالت روحی و معنوی است که از آن تعبیر به «تسلط بر نفس» می کنند. اینکه انسان بتواند خود بر خود و در واقع اراده و عقل و ایمانش بر خواهشها و هوسهایش تسلط داشته باشد به طوری که بتواند خودش خودش را نگه دارد این نیروی خود نگهداری اسمش «تقوا» است. خود را نگه داشتن از چه؟ از آلوده شدن به معصیت، نتیجه آلوده شدن به معصیت چیست؟ در معرض قهر و انتقام خدا قرار گرفتن. پس خود را نگهداری کردن از معصیت لازمه اش اجتناب از معصیت است و لازمه اجتناب از معصیت، خود را از لازمه معصیت یعنی خشم الهی نگهداری کردن است. پس اگر گفتند «اتق الذنب» معنایش این است که خود را نگه دار از اینکه گرفتار گناه شوی. اگر بگویند «اتق الله» معنایش این است که خود را نگه دار از اینکه گناه کنی و در اثر گناه کردن در معرض خشم الهی قرار بگیری. ما کلمه ای نداریم که بخواهیم به جای «اتقوا» بگذاریم و لذا ترجمه نداریم، همیشه می گوییم تقوای الهی داشته باشید. لغتی در زبان فارسی وجود ندارد که به جای کلمه «تقوا» بگذاریم ولی وقتی که با جمله بیان کنیم مقصود همین در می آید، خود را نگهداری کردن، که اساس تربیت دینی همین است که انسان خود بر خود مسلط باشد. مگر می شود چنین چیزی که یک چیز خودش بر خودش مسلط باشد؟ اگر یک چیز خودش یک امر بسیط باشد که معنی ندارد خودش بر خودش مسلط باشد. این نشان می دهد که انسان دو «خود» دارد، یک خودش خود حقیقی است و خود دیگرش ناخود است، و در واقع تقوا تسلط خود است بر ناخودی که (انسان) آن ناخود را خود می داند. شاید این حدیث را مکرر خوانده باشیم که پیامبر اکرم عبور می فرمودند، دیدند عده ای از جوانان مسلمین در مدینه مشغول زورآزمایی هستند از این راه که سنگ بزرگی را بلند می کردند مثل «وزنه برداری» که چه کسی بیشتر می تواند این سنگ را بلند کند. حضرت ایستادند. بعد فرمودند: آیا می خواهید من میان شما داور باشم که کدامیک از شما قویتر هستید؟ همه گفتند: بله یا رسول الله، چه از این بهتر! شما داور باشید. فرمود: پس من قبلا به شما بگویم از همه شما قویتر آن فردی است که وقتی شهوت و طمعش به هیجان در می آید بتواند بر آن مسلط باشد، و آن کسی است که وقتی بر چیزی خشم می گیرد بتواند بر خشم خودش مسلط باشد. مولوی می گوید:

وقت خشم و وقت شهوت مرد کو *** طالب مردی چنینم کو به کو

امام علی علیه السلام می فرماید: «اشجع الناس من غلب هواه؛ از همه مردم شجاعتر کسی است که بر هوای نفسش غالب باشد». پس روح تقوا همان خود نگهداری است. خود را از چه نگهداری کردن؟ از هر چه که انسان بخواهد خودش را نگه دارد، آخر بر می گردد به خودش. حتی آدم جبان که از دشمن می ترسد، اگر حساب کنید مغلوب ترس و جبن خودش شده. اگر انسان بتواند بر نفس خودش در آن حد مسلط باشد که بر جبن خودش هم مسلط باشد، بر بخل و حسد و خشم و طمع و آز و حرص خودش مسلط باشد، این اسمش «تقوا» است.

تاثیر تقوا در رهایی از مشکلات
تقوا که در قرآن کریم زیاد آمده است، از ماده " وقی" است که به معنی نگهداری است و در واقع خود کلمه " تقوا " مفهوم خودنگهداری و خودحفظ کردن دارد. تقوای الهی یعنی انسان خود را از آنچه که خدا نهی کرده است نگهداری کند تا از عواقب آن مصون بماند. در قرآن کریم مکرر به آثار تقوا اشاره و تصریح شده است و معمولا آثار تقوا چیزهایی است درست عکس آنچه که ابتدأ انسانی که بصیرتی ندارد از تقوا می فهمد یعنی در مورد تقوا خیال می کند. یکی اینکه انسان وقتی که بصیرتی نداشته باشد در ابتدا از تقوا محدودیت می فهمد، می گوید: انسان بخواهد خودش را مقید به تقوا کند معنایش این است که خودش را در بن بست قرار بدهد، به دور خودش خطی بکشد و برای خود محدودیت قائل بشود. قرآن درست نقطه مقابل این مطلب را ذکر می کند ( و نکته لطیف همین است ) یعنی بی تقوایی است که انسان را در بن بست قرار می دهد و تقواست که بن بست را می شکند. این خیلی به نظر عجیب می رسد. انسان می گوید آدمی همین قدر که متقی شد یعنی برای خودش محدودیت قائل است. وقتی انسان برای خودش محدودیت قائل است به دست خودش برای خودش بن بست به وجود آورده است. قرآن می فرماید خیر، تقوا بن بست و محدودیت نیست، برعکس است، تقوا نداشتن انسان را دچار بن بستها و محدودیتهایی می کند و تقوا راهی است که خدا معین کرده است که اگر انسان از آن راه برود محدودیت و بن بستی برای او نیست این است که می فرماید: «و من یتق الله یجعل له مخرجا؛ هر کسی که تقوای الهی را پیشه کند خدا برای او راه بیرون رفتن از مضایق و مشکلات را قرار می دهد» (طلاق/2) یعنی خدا برای او راه باز می کند برای خروج از بن بستها و بیرون آمدن از مشکلات.

منبع:www.tahoorkotob.com
 

Ir. A. P

عضو جدید
کاربر ممتاز
راه عملی که نمیدونم ولی فکر میکنم باید تمرین کرد معمولا سخته ولی اسون میشه مثلا روزه خودش یه جور تمرین هست و در واقع تو زندگی هر ادمی گاهی ادم بین کار خوب و بد گیر میکنه گاه کوچیک هست گاهی هم بزرگ انتخاب درست میتونه تمرین باشه.
 

shidokht777

عضو جدید
کاربر ممتاز
راه عملی که نمیدونم ولی فکر میکنم باید تمرین کرد معمولا سخته ولی اسون میشه مثلا روزه خودش یه جور تمرین هست و در واقع تو زندگی هر ادمی گاهی ادم بین کار خوب و بد گیر میکنه گاه کوچیک هست گاهی هم بزرگ انتخاب درست میتونه تمرین باشه.
درست..دقیقا" منم داشتم به روزه فکر میکردم...!!!اینم یکی دیگه از حکمتهای روزه...
 

Ir. A. P

عضو جدید
کاربر ممتاز
درست..دقیقا" منم داشتم به روزه فکر میکردم...!!!اینم یکی دیگه از حکمتهای روزه...
درسته روزه یکیش هست ولی میدونی اگه از چیزای کوچیک شروع کنی کم کم برات اسون میشه خودت میری دنبال کارای بزرگ تر.. مثلا اسون ترینش میتونه این باشه که اگه کسی بهت بی احترامی کرد حداقل جوابشو ندی بعد کم کم با احترام میتونی حتی باهاش صحبت کنی شاید مشکل رو حل کنی.
 

abolfaZZzl

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام.بسیار بسیار عالی بود.
امیرالمومنین :
به درستی که تقوا ،نهایت خشنودی خداست از بندگان خود ونهایت خواسته ی اوست از خلق خود.
تقوا، رئیس اخلاق است.
تقوا ،کلید شایستگی است.
 
آخرین ویرایش:

FAMINE RIAN

عضو جدید
قرآن گوش کنید که همه دلها با یاد خدا اروم میگیره
هر وقت قرآن گوش میکنم متحول میشم
دفعه قبل با دستم کوه تنها بودیم
فارغ از هیاهو
ريالران سوره یس گوش دادیم زیبا ترین روز بود واسم
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
راه های رسیدن به تقوا؟!
اینکه هر کاری میخوای بکنی یکی رو حاضر ببینی...و اون خداست...
اگه دیدی شرمت میاد اون کارو انجام ندی...
کسانی که خدا رو حاضر نمیبینند کافرند و کسانی هم که میبینن و گناه میکن بی حیا و بی شرمن...
پس برای رسیدن به تقوا باید با حیا باشیم...
همین
 

oneunited

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام مرسی بابت تاپیک خوبت,لااقل آدم اگه تخصصی نداشته باشه تا نظر بده(مثل من) اما یه چیز مفیدی یاد می گیره.
نظر شخصی خودم که قطعا تخصصی ندارم و صرفا دانسته های خودمه اینه که تقوا پیشه کردن همون اجتناب از گناه هست.
حالا چه تقوا از ذنوب باشه چه تقوای خدا! چون در هر صورت باید از کارهای ناشایست دوری کنی تا شایستگی لطف خدا رو داشته باشی!

اما در مورد پاراگراف آخر باید بگم,توا داشتن از دید کسی که آزادی عمل داره و یه سری کارهای غریزی رو انجام می ده مطمعنا
به عنوان محدودیت هست! اما از نظر دین و قران این محدودیت نیست!

از اونجایی که من این قضیه رو نسبی می دونم نه مطلق نمی تونم بگم محدودیت هست یا نه! یعنی من جوابی براش ندارم...
 

abolfaZZzl

عضو جدید
کاربر ممتاز


تاثیر تقوا در رهایی از مشکلات
تقوا که در قرآن کریم زیاد آمده است، از ماده " وقی" است که به معنی نگهداری است و در واقع خود کلمه " تقوا " مفهوم خودنگهداری و خودحفظ کردن دارد. تقوای الهی یعنی انسان خود را از آنچه که خدا نهی کرده است نگهداری کند تا از عواقب آن مصون بماند. در قرآن کریم مکرر به آثار تقوا اشاره و تصریح شده است و معمولا آثار تقوا چیزهایی است درست عکس آنچه که ابتدأ انسانی که بصیرتی ندارد از تقوا می فهمد یعنی در مورد تقوا خیال می کند. یکی اینکه انسان وقتی که بصیرتی نداشته باشد در ابتدا از تقوا محدودیت می فهمد، می گوید: انسان بخواهد خودش را مقید به تقوا کند معنایش این است که خودش را در بن بست قرار بدهد، به دور خودش خطی بکشد و برای خود محدودیت قائل بشود. قرآن درست نقطه مقابل این مطلب را ذکر می کند ( و نکته لطیف همین است ) یعنی بی تقوایی است که انسان را در بن بست قرار می دهد و تقواست که بن بست را می شکند. این خیلی به نظر عجیب می رسد. انسان می گوید آدمی همین قدر که متقی شد یعنی برای خودش محدودیت قائل است. وقتی انسان برای خودش محدودیت قائل است به دست خودش برای خودش بن بست به وجود آورده است. قرآن می فرماید خیر، تقوا بن بست و محدودیت نیست، برعکس است، تقوا نداشتن انسان را دچار بن بستها و محدودیتهایی می کند و تقوا راهی است که خدا معین کرده است که اگر انسان از آن راه برود محدودیت و بن بستی برای او نیست این است که می فرماید: «و من یتق الله یجعل له مخرجا؛ هر کسی که تقوای الهی را پیشه کند خدا برای او راه بیرون رفتن از مضایق و مشکلات را قرار می دهد» (طلاق/2) یعنی خدا برای او راه باز می کند برای خروج از بن بستها و بیرون آمدن از مشکلات.

منبع:www.tahoorkotob.com

تقوا اراده ی آدمو زیاد میکنه . تعبیر من ازین جمله اینه که وقتی آدم تقوا پیشه میکنه ارادش قوی میشه و آدمی که ارادش قوی باشه قادره کارهای زیادی انجام بده و موانعو از سر راه برداره پس تقوا بن بست نیست بلکه بن بست شکنه.
دیگه همه باین موضوع رسیدن که باید برای رسیدن به چیزی تلاش کرد و تلاش هم بدون داشتن اراده امکان پذیر نیست وقتی آدم یاد میگیره که به خودش مسلط باشه و توی موارد لازم براحتی نه بگه قدرت ارادش بالا میره وقتی قدرت ارادش بالا بره میتونه مسائلو حل کنه
(البته موارد دیگه ای هم لازمه.)
میگن :
آدم بدبخت همه ی لوازم خوشبخت بودن رادراختیار دارد بجز اراده ی خوشبختی.
همه ی قوانین این دنیا درست و با معنی خلق شده ،این دین و قرآن ماست که باین راحتی بما گرا میده میگه تقوا پیشه کنید تا ... .
 
آخرین ویرایش:

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
درست..دقیقا" منم داشتم به روزه فکر میکردم...!!!اینم یکی دیگه از حکمتهای روزه...
این حرف شعاریه

قرآن گوش کنید که همه دلها با یاد خدا اروم میگیره
هر وقت قرآن گوش میکنم متحول میشم
دفعه قبل با دستم کوه تنها بودیم
فارغ از هیاهو
ريالران سوره یس گوش دادیم زیبا ترین روز بود واسم
این یکی هم همینطور

راه های رسیدن به تقوا؟!
اینکه هر کاری میخوای بکنی یکی رو حاضر ببینی...و اون خداست...
اگه دیدی شرمت میاد اون کارو انجام ندی...
کسانی که خدا رو حاضر نمیبینند کافرند و کسانی هم که میبینن و گناه میکن بی حیا و بی شرمن...
پس برای رسیدن به تقوا باید با حیا باشیم...
همین
عالی بود
ببخشید حرفام رو رک زدم
به نظرم باید اول قبول داشته باشی که می تونی
سپس باید به هدفت فکر کنی وصبر پیشه کنی چون اوایلش سخته به مرور عادت میشه
و در آخر کلامی از مولا علی:هرگاه نفست ازتو فرمان نبرد از آنچه دوست دارد محرومش ساز
 

shidokht777

عضو جدید
کاربر ممتاز
راه های رسیدن به تقوا؟!
اینکه هر کاری میخوای بکنی یکی رو حاضر ببینی...و اون خداست...
اگه دیدی شرمت میاد اون کارو انجام ندی...
کسانی که خدا رو حاضر نمیبینند کافرند و کسانی هم که میبینن و گناه میکن بی حیا و بی شرمن...
پس برای رسیدن به تقوا باید با حیا باشیم...
همین
بسیار عالی بود...ممنون

سلام مرسی بابت تاپیک خوبت,لااقل آدم اگه تخصصی نداشته باشه تا نظر بده(مثل من) اما یه چیز مفیدی یاد می گیره.
نظر شخصی خودم که قطعا تخصصی ندارم و صرفا دانسته های خودمه اینه که تقوا پیشه کردن همون اجتناب از گناه هست.
حالا چه تقوا از ذنوب باشه چه تقوای خدا! چون در هر صورت باید از کارهای ناشایست دوری کنی تا شایستگی لطف خدا رو داشته باشی!

اما در مورد پاراگراف آخر باید بگم,توا داشتن از دید کسی که آزادی عمل داره و یه سری کارهای غریزی رو انجام می ده مطمعنا
به عنوان محدودیت هست! اما از نظر دین و قران این محدودیت نیست!

از اونجایی که من این قضیه رو نسبی می دونم نه مطلق نمی تونم بگم محدودیت هست یا نه! یعنی من جوابی براش ندارم...
تقوا محدودیت هست!!!چون باعث میشه که ما اون کاری رو که نفسمون میخواد آزادانه انجام بدیم,ندیم!...اصلا" معنی تقوا همون نگهداری و تسلط خود به خود هست که بدون محدود کردن نفس بدست نمیاد...
ولی اگه دقیقا" به آیه ی قران توجه کنیم «و من یتق الله یجعل له مخرجا؛ هر کسی که تقوای الهی را پیشه کند خدا برای او راه بیرون رفتن از مضایق و مشکلات را قرار می دهد» (طلاق/2)
خداوند می فرمایند که با تقوا برای شما راه بیرون رفتن از مشکلات قرار داده میشه!یعنی شما میتونی با کنترل و حفظ خودت بسیاری از موانع و مشکلاتت رو حل کنی...پس از بن بستها خارج میشی!..
 

oneunited

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسیار عالی بود...ممنون


تقوا محدودیت هست!!!چون باعث میشه که ما اون کاری رو که نفسمون میخواد آزادانه انجام بدیم,ندیم!...اصلا" معنی تقوا همون نگهداری و تسلط خود به خود هست که بدون محدود کردن نفس بدست نمیاد...
ولی اگه دقیقا" به آیه ی قران توجه کنیم «و من یتق الله یجعل له مخرجا؛ هر کسی که تقوای الهی را پیشه کند خدا برای او راه بیرون رفتن از مضایق و مشکلات را قرار می دهد» (طلاق/2)
خداوند می فرمایند که با تقوا برای شما راه بیرون رفتن از مشکلات قرار داده میشه!یعنی شما میتونی با کنترل و حفظ خودت بسیاری از موانع و مشکلاتت رو حل کنی...پس از بن بستها خارج میشی!..

ببینید اگه از جنبه ی دینی و ارزشی به این قضیه نگاه کنیم! خودمم قبول دارم که باید از یه سری از کارها اجتناب کرد و اسیر خواهش نفس نشد.
اما بحث اینکه تقوا محدودیت هست یا نه رو مد نظر دارم! از نظر من محدودیته! چون ادم رو خواه نا خواه از یه سری مسائل باز می داره!
قبول که از نظر دین آزادی نباید مطلق باشه! اما من بحثم دینی نیست!
 

shidokht777

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببینید اگه از جنبه ی دینی و ارزشی به این قضیه نگاه کنیم! خودمم قبول دارم که باید از یه سری از کارها اجتناب کرد و اسیر خواهش نفس نشد.
اما بحث اینکه تقوا محدودیت هست یا نه رو مد نظر دارم! از نظر من محدودیته! چون ادم رو خواه نا خواه از یه سری مسائل باز می داره!
قبول که از نظر دین آزادی نباید مطلق باشه! اما من بحثم دینی نیست!

بله میدونم...من هم تو پست قبلی همون ابتدای بحث گفتم خدمتتون که تقوا محدودیت هست!!!
 

Ir. A. P

عضو جدید
کاربر ممتاز
راه های رسیدن به تقوا؟!
اینکه هر کاری میخوای بکنی یکی رو حاضر ببینی...و اون خداست...
اگه دیدی شرمت میاد اون کارو انجام ندی...
کسانی که خدا رو حاضر نمیبینند کافرند و کسانی هم که میبینن و گناه میکن بی حیا و بی شرمن...
پس برای رسیدن به تقوا باید با حیا باشیم...
همین
گاهی هم نه کافرند و نه بی حیا فقط فراموش کارند...:(
 

Ir. A. P

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببینید اگه از جنبه ی دینی و ارزشی به این قضیه نگاه کنیم! خودمم قبول دارم که باید از یه سری از کارها اجتناب کرد و اسیر خواهش نفس نشد.
اما بحث اینکه تقوا محدودیت هست یا نه رو مد نظر دارم! از نظر من محدودیته! چون ادم رو خواه نا خواه از یه سری مسائل باز می داره!
قبول که از نظر دین آزادی نباید مطلق باشه! اما من بحثم دینی نیست!

درسته میتونه محدودیت ایجاد کنه ولی در جهت پیشرفت هست میدونی مثل ادب که محدودیت ایجاد میکنه که هر حرفی رو نزنی ولی به جاش زمینه ایجاد میکنه که درست و در ارامش کامل بحث کنی که ارزش داره چون در مقابل اگه ادب نباشه محدودیت بیشتره شاید اصلا نشه حرف زد یا حرف همو فهمید. حالا کدوم محدودیت هست ادب؟
 
آخرین ویرایش:

Ir. A. P

عضو جدید
کاربر ممتاز
درسته..امیدوارم فراموشی برامون عادت نشه...و خدا کمکمون کنه که فراموشش نکنیم...

انسان یعنی فراموشکار یعنی این همه تو سختی خدا رو صدا میکنه و وقتی خدا کمکش کرد فراموشش میکنه چقدر انسان فراموشکاره چقدر... عادت نیست تو ذات انسانه...همیشه هم البته بد نیست..
 

shidokht777

عضو جدید
کاربر ممتاز
انسان یعنی فراموشکار یعنی این همه تو سختی خدا رو صدا میکنه و وقتی خدا کمکش کرد فراموشش میکنه چقدر انسان فراموشکاره چقدر... عادت نیست تو ذات انسانه...همیشه هم البته بد نیست..
نمیدونم...دوست ندارم بگم تو ذات آدما صفت فراموشی هست..این یعنی بی مرامی!!
گاهی این دستای شیطان هست که باعث فراموشی میشه!!!ولی ما باید خودمونو تربیت کنیم و انقد با خدا انس بگیریم که نتونیم خدا فراموشش کنیم!!
خدا این همه تو آفرینش نشان از خودش گذاشته که فراموشش نکنیم...
 

Ir. A. P

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدونم...دوست ندارم بگم تو ذات آدما صفت فراموشی هست..این یعنی بی مرامی!!
گاهی این دستای شیطان هست که باعث فراموشی میشه!!!ولی ما باید خودمونو تربیت کنیم و انقد با خدا انس بگیریم که نتونیم خدا فراموشش کنیم!!
خدا این همه تو آفرینش نشان از خودش گذاشته که فراموشش نکنیم...

اینکه تو ذات ادم هست که بی مرامی نیست چون واقعا هست مگه میشه نباشه لازمه که هست فراموشی بد نیست...
خودمون رو نباید فراموش کنیم.
اینکه خدا رو تو همه چیز ببینیم خیلی سخته.
 

shidokht777

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینکه تو ذات ادم هست که بی مرامی نیست چون واقعا هست مگه میشه نباشه لازمه که هست فراموشی بد نیست...
خودمون رو نباید فراموش کنیم.
اینکه خدا رو تو همه چیز ببینیم خیلی سخته.
بعضی چیزا مثه چاقو میمونه!هم استفاده خوب داره هم بد!!
فراموشی هم یه همچین صفتی هست که باید از جنبه درستش استفاده کنیم...باید خودمونو تربیت کنیم که چیزای که نباید فراموش کنیم رو فراموش نکنیم!!نه اینکه به خودمون بگیم تو ذاتمونو چی کارش میشه کرد!!
 

Ir. A. P

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضی چیزا مثه چاقو میمونه!هم استفاده خوب داره هم بد!!
فراموشی هم یه همچین صفتی هست که باید از جنبه درستش استفاده کنیم...باید خودمونو تربیت کنیم که چیزای که نباید فراموش کنیم رو فراموش نکنیم!!نه اینکه به خودمون بگیم تو ذاتمونو چی کارش میشه کرد!!

درسته من نگفتم بگیم تو ذاتمون هست چی کارش میشه کرد گفتم همیشه بد نیست مثل محدودیت...(حالا دقیق نمیدونم تعریف محدودیت برای هر کسی چی هست ولی به نظرم فراموشی هم مثل محدودیت لازمه)
................
اجی فکر کنم حرفامون تکراری شد یعنی دیگه هردومون میفهمیم اون یکی چی میگه:D
 
آخرین ویرایش:

oneunited

عضو جدید
کاربر ممتاز
درسته میتونه محدودیت ایجاد کنه ولی در جهت پیشرفت هست میدونی مثل ادب که محدودیت ایجاد میکنه که هر حرفی رو نزنی ولی به جاش زمینه ایجاد میکنه که درست و در ارامش کامل بحث کنی که ارزش داره چون در مقابل اگه ادب نباشه محدودیت بیشتره شاید اصلا نشه حرف زد یا حرف همو فهمید. حالا کدوم محدودیت هست ادب؟

ببینید,حرف شما متین! درسته محدودیت در بعضی موارد لازم و ضروریه! اما من کاری ندارم که این محدودیته بده یا خوب؟ فقط می دونم که تقوا از اون دست چیزاییه که آدمو محدود می کنه!

این که من آهنگ گوش می کنم با اینکه می دونم این آهنگ از نظر دین حرامه!(شما فرض کنید که حرامه اون آهنگی که من گوش می کنم) پس یعنی دچار مخدودیت شدم!
 

Ir. A. P

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببینید,حرف شما متین! درسته محدودیت در بعضی موارد لازم و ضروریه! اما من کاری ندارم که این محدودیته بده یا خوب؟ فقط می دونم که تقوا از اون دست چیزاییه که آدمو محدود می کنه!

این که من آهنگ گوش می کنم با اینکه می دونم این آهنگ از نظر دین حرامه!(شما فرض کنید که حرامه اون آهنگی که من گوش می کنم) پس یعنی دچار مخدودیت شدم!
منم با این حرف شما که تقوا محدودیت ایجاد میکنه مشکل ندارم مشکل من تو دید شماست بیاین مهندسی نگاه کنیم معمولا نمیشه همه چیز رو بدست بیاری بدون اینکه چیزی از دست بدی این یه اصله به عبارتی هر چیزی بهایی داره تقوا هم یعنی پرهیز از چیزای بد برای بدست اوردن چیزای خوب درواقع من اینطوری نگاه میکنم به تقوا.
اساسی ترین چیزی که مد نظرم هست برای تعریف محدودیت همین کلمات هستن.
از نظر من محدودیت بار معنایی منفی داره(حداقل در دید عموم) در صورتی که تقوا اینطور نیست.
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
سلام دوستان عزیز
راستش تقوا ذهنم رو خیلی به خودش مشغول کرده...صفتی که بارها و بارها خداوند در قرآن روش تاکید داشته تا جایی که خداوند در سوره حجرات آیه 13 فرمودند:إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ .یعنی خداوند گرامی بودن نزد خودش رو تقوا دونسته نه قومیت,نژاد و حتی دین!...توی متن زیر تقوا به نظرم به طور کاملی تعریف شده...تعریفی که در اصطلاح به نظر ساده میاد (تسلط خود بر خود) ولی در عمل به نظرم بسیار مشکله..بسیار...
خیلی دوست دارم راه هاتون برای تسلط خودتون رو خودتون بدونم و راه های رسیدن به تقوا رو عملی از زبون شما بشنوم...

پیشاپیش ممنون

:gol::gol::gol::gol::gol:

آیه 18 سوره حشر خطاب به مؤمنین است: «یاایها الذین آمنوا اتقوا الله، ای اهل ایمان تقوای الهی داشته باشید». راجع به کلمه تقوا ما مکرر بحث کرده و نوشته ایم که اگر چه معروف در ترجمه ها این است که تقوا را گاهی به ترس و گاهی به اجتناب ترجمه می کنند - اگر بعد از آن خدا ذکر شده باشد «اتقوالله» می گویند یعنی از خدا بترسید و اگر معصیت ذکر شده باشد «اتق المعاصی» می گویند معنایش این است که از معاصی اجتناب کنید - ولی مفهوم کلمه تقوا نه اجتناب است و نه ترس. البته تا حدی ملازم با این دو هست یعنی هر جا که تقوا باشد خشیت الهی هم هست و هر جا که تقوا باشد اجتناب از معاصی هم هست ولی خود این لغت معنایش نه اجتناب است و نه ترس؛ و در اصطلاحات خود قرآن و در نهج البلاغه - که تقوا خیلی تکرار شده است - کاملا پیداست که معنی تقوا نه ترس است و نه اجتناب.

تقوا از ماده «وقی» است، وقی یعنی نگهداری. تقوای از معاصی در واقع معنایش «خود نگهداری» است. متقی باش یعنی خود نگهدار باش. خود این، یک حالت روحی و معنوی است که از آن تعبیر به «تسلط بر نفس» می کنند. اینکه انسان بتواند خود بر خود و در واقع اراده و عقل و ایمانش بر خواهشها و هوسهایش تسلط داشته باشد به طوری که بتواند خودش خودش را نگه دارد این نیروی خود نگهداری اسمش «تقوا» است. خود را نگه داشتن از چه؟ از آلوده شدن به معصیت، نتیجه آلوده شدن به معصیت چیست؟ در معرض قهر و انتقام خدا قرار گرفتن. پس خود را نگهداری کردن از معصیت لازمه اش اجتناب از معصیت است و لازمه اجتناب از معصیت، خود را از لازمه معصیت یعنی خشم الهی نگهداری کردن است. پس اگر گفتند «اتق الذنب» معنایش این است که خود را نگه دار از اینکه گرفتار گناه شوی. اگر بگویند «اتق الله» معنایش این است که خود را نگه دار از اینکه گناه کنی و در اثر گناه کردن در معرض خشم الهی قرار بگیری. ما کلمه ای نداریم که بخواهیم به جای «اتقوا» بگذاریم و لذا ترجمه نداریم، همیشه می گوییم تقوای الهی داشته باشید. لغتی در زبان فارسی وجود ندارد که به جای کلمه «تقوا» بگذاریم ولی وقتی که با جمله بیان کنیم مقصود همین در می آید، خود را نگهداری کردن، که اساس تربیت دینی همین است که انسان خود بر خود مسلط باشد. مگر می شود چنین چیزی که یک چیز خودش بر خودش مسلط باشد؟ اگر یک چیز خودش یک امر بسیط باشد که معنی ندارد خودش بر خودش مسلط باشد. این نشان می دهد که انسان دو «خود» دارد، یک خودش خود حقیقی است و خود دیگرش ناخود است، و در واقع تقوا تسلط خود است بر ناخودی که (انسان) آن ناخود را خود می داند. شاید این حدیث را مکرر خوانده باشیم که پیامبر اکرم عبور می فرمودند، دیدند عده ای از جوانان مسلمین در مدینه مشغول زورآزمایی هستند از این راه که سنگ بزرگی را بلند می کردند مثل «وزنه برداری» که چه کسی بیشتر می تواند این سنگ را بلند کند. حضرت ایستادند. بعد فرمودند: آیا می خواهید من میان شما داور باشم که کدامیک از شما قویتر هستید؟ همه گفتند: بله یا رسول الله، چه از این بهتر! شما داور باشید. فرمود: پس من قبلا به شما بگویم از همه شما قویتر آن فردی است که وقتی شهوت و طمعش به هیجان در می آید بتواند بر آن مسلط باشد، و آن کسی است که وقتی بر چیزی خشم می گیرد بتواند بر خشم خودش مسلط باشد. مولوی می گوید:

وقت خشم و وقت شهوت مرد کو *** طالب مردی چنینم کو به کو

امام علی علیه السلام می فرماید: «اشجع الناس من غلب هواه؛ از همه مردم شجاعتر کسی است که بر هوای نفسش غالب باشد». پس روح تقوا همان خود نگهداری است. خود را از چه نگهداری کردن؟ از هر چه که انسان بخواهد خودش را نگه دارد، آخر بر می گردد به خودش. حتی آدم جبان که از دشمن می ترسد، اگر حساب کنید مغلوب ترس و جبن خودش شده. اگر انسان بتواند بر نفس خودش در آن حد مسلط باشد که بر جبن خودش هم مسلط باشد، بر بخل و حسد و خشم و طمع و آز و حرص خودش مسلط باشد، این اسمش «تقوا» است.

تاثیر تقوا در رهایی از مشکلات
تقوا که در قرآن کریم زیاد آمده است، از ماده " وقی" است که به معنی نگهداری است و در واقع خود کلمه " تقوا " مفهوم خودنگهداری و خودحفظ کردن دارد. تقوای الهی یعنی انسان خود را از آنچه که خدا نهی کرده است نگهداری کند تا از عواقب آن مصون بماند. در قرآن کریم مکرر به آثار تقوا اشاره و تصریح شده است و معمولا آثار تقوا چیزهایی است درست عکس آنچه که ابتدأ انسانی که بصیرتی ندارد از تقوا می فهمد یعنی در مورد تقوا خیال می کند. یکی اینکه انسان وقتی که بصیرتی نداشته باشد در ابتدا از تقوا محدودیت می فهمد، می گوید: انسان بخواهد خودش را مقید به تقوا کند معنایش این است که خودش را در بن بست قرار بدهد، به دور خودش خطی بکشد و برای خود محدودیت قائل بشود. قرآن درست نقطه مقابل این مطلب را ذکر می کند ( و نکته لطیف همین است ) یعنی بی تقوایی است که انسان را در بن بست قرار می دهد و تقواست که بن بست را می شکند. این خیلی به نظر عجیب می رسد. انسان می گوید آدمی همین قدر که متقی شد یعنی برای خودش محدودیت قائل است. وقتی انسان برای خودش محدودیت قائل است به دست خودش برای خودش بن بست به وجود آورده است. قرآن می فرماید خیر، تقوا بن بست و محدودیت نیست، برعکس است، تقوا نداشتن انسان را دچار بن بستها و محدودیتهایی می کند و تقوا راهی است که خدا معین کرده است که اگر انسان از آن راه برود محدودیت و بن بستی برای او نیست این است که می فرماید: «و من یتق الله یجعل له مخرجا؛ هر کسی که تقوای الهی را پیشه کند خدا برای او راه بیرون رفتن از مضایق و مشکلات را قرار می دهد» (طلاق/2) یعنی خدا برای او راه باز می کند برای خروج از بن بستها و بیرون آمدن از مشکلات.

منبع:www.tahoorkotob.com
هوالهادي

با سلام به همگي دوستان
و تشكر به خاطر تاپيك بسيار زيباتون، واقعا مستفيذ شدم:redface:
راستش هر وقت صحبت از تقوا ميشه، ياد دو موضوع ميشم، يكي همون آيه اي كه اول فرموديد (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ) ويكي از ، يكي از خطبه هاي بسيار زيباي امام علي (ع)
در نهج البلاغه، خطبه اي هست (بر اساس نهج البلاغه بنده، خطبه 184 ميشه، البته معمولا تو نهج البلاغه هايي كه من ديدم ، حو و هوش همين 184 بود، با 1-2 اختلاف) كه به خطبه "
همام" هم معروف هست! اول خطبه اومده كه يكي از ياران امام علي (ع) به نام "همام" به نزد ايشان مياد و از حضرت درخواست ميكنن كه اهل تقوي رو براشون توصيف كنند، حضرت هم در يك جمله براي ايشون توضيح ميدن، ولي ايشون قانع نميشن و ميخوان كه بيشتر توضيح بدن؛ حضرت علي (ع) هم در يك خطبه بلندي به توصيف احوالات اهل تقوي ميپردازه و تا جايي پيش ميرن كه همام از شنيدن اين سخنان بيهوش ميشه و در همان بيهوشي از دنيا ميره!
شديدا توصيه ميكنم اگر نخونديد حتما براي يكبار هم مطالعه كنيد(البته جسارت بنده رو ببخشيد، حتما شما دوستان علوي اين خطبه را خوندين، براي كساني عرض كردم كه چشمشون نخورده)
حضرت قبل از ايراد اين خطبه بلند، در يك جمله براي توصيف اهل تقوي ميفرمايند:"از خدا بترس و نيكوكار باش كه خداوند با اهل تقوي و مردم نيكوكار است."(به نظرم بالاتر ازا اين ديگه نميتونم بگم!)
اما چند تا نكته در مورد پستهايي كه گذاشته بشده
همانطور كه دوستي گفتند، تمام كارهايي كه مرز بين تقوا و بي تقوايي رو نشون ميده، ميشه در شرم و حيا در برابر حضور خدا تعريفش كرد واينكه خدا رو حاضر در تمام لحظات خودمون بدونيم واين خود باعث تقوا ميشه، ولي همانطور كه دوستي هم گفتن، فراموشي هم ميتونه در بي تقوايي دخيل باشه؛ ولي به نظرم به جاي كلمه فراموشي خيلي بهتره كه غفلت رو به كار ببريم؛ اينجوري جميع معاني رو هم داريم!(البته در اين شك نيست كه انسان همواره فراموش كار است همانند مثال خوب دوستمون، مثل چاقو ميمونه، ولي از بعد ديگه انسان (بنا به نظر برخي) از نسيان مياد، يعني فراموشي و واقعا هم فراموشكاريم و جزء وجودمونه) گاهي ممكنه كاري انجام بديم كه به بي تقوايي منجر بشه(البته براي مدتي و درهاي توبه و مغفرت خداوند همواره بازن) كه اين ميتونه ناشي از نفس اماره يا وسوسه شيطان يا تعاليم غلط بشه كه در اون لحظه زمينه غفلت ما رو به همراه داشتن و بنا به قرآن بايد بكوشيم كه از غفلت بيرون بياييم و بصيرت پيدا كنيم نسبت به كارهايي كه انجام ميديم.

موضوع ديگه در مورد محدوديته! به نظر بنده محدوديتي كه دوستان اشاره كردند، محدوديت نبوده، ممنوعيت بوده و به نظرم اشاره به حقي نبوده؛ چون به نظرم محدوديت در اينجا ممنوعيت نيست، مصونيته
مثالي عرض ميكنم، (اين مثال رو به خاطر اينكه در تاپيك ديگري درگير اين موضوع بودم عرض ميكنم) معمولا ديده شده كه پسري با جنس مخالف خودش رابطه اي داشته و نعوذبالله مرتكب گناهي هم ميشه(و يا برعكس) و به اين كار عادت ميكنه و براش لذت بخش ميشه، به طوريكه نسبت به نزديكانش ديگه حساسيتي نداره و اتفاقا راغب ميشه كه جنس مخالفش زياد خودشو در مقابلش نگيره، ولي وقتي نوبت اختيار كردن همسر ميرسه، به دنبال كسي ميگرده كه كمال حيا رو داشته باشه!خب حالا به نظرتون ميتونه توقع داشتن همچين همسري رو داشته باشه؟آيا نميشه الان بگيم كه در انتخاب همسر محدود شده و اين محدوديت هم ناشي از كردار خود طرفه!به نظر من اين بي انصافيه كه مسئله محدوديت كه در متن دوست خوبمون در مورد تقوا اشاره كردند رو خلاصه كنيم در گوش دادن آهنگ و اين قبيل موضوعات(البته اصلا قصدم توهين نيست، به هيچ عنوان هم دوست ندارم كسي ناراحت بشه)
به نظر بنده ، محدوديتي كه در متن هم به آن اشاره شده مربوط به محدوديته روحيه و كسب فضايل معنويه!اينجوري ميشه معنيش كرد كه انساني كه تقوا پيشه نميكنه، در مسير حقيقي آفرينشش محدود ميشه؛‌چون، همه چيز تحت اوامر خداست و هرچه داريم از اوست؛‌حالا اگر تقوا پيشه كرديم و به دستوري كه خود خدا فرمودن عمل نموديم، اونوقت ميتونيم انتظار داشته باشيم كه نعمات دنيوي و اخروي از نزد خداوند به ما هم برسه. مثال بارزش به نظرم حجابه، با حجاب انسان به معناي كل و خانمها به معناي خاص، از گزند غفلت و بي تقوايي مصون ميشن و لايق كسب والاترين نعمات؛ آيا كسي كه حجاب را اختيار كرده تا حالا ديدين به منجلاب بيفته؟(البته منظورم از منجلابيه كه از بي حجابي ناشي ميشه)حال به نظرتون نميشه گفت، با بي حجابي بيشتر در معرض خطره؟(البته بايد چاشني حيا رو به باحجابي اضافه كرد!)

ببخشيد كه صحبتم طولاني شد و زياد حرف زدم؛ فقط ميخواستم دانسته هامو بيان كنم تا اگه كسي مخالفه و نظري داره ازشون خواهش كنم تا توضيح بدن و اصلاحشون كنم
:redface:
در كل اميدوارم همگي به مرحله اي برسيم كه از متقين باشيم:gol:
موفق و پيروز باشيد
ياحق
 
آخرین ویرایش:

Ir. A. P

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوالهادي

با سلام به همگي دوستان
و تشكر به خاطر تاپيك بسيار زيباتون، واقعا مستفيذ شدم:redface:
راستش هر وقت صحبت از تقوا ميشه، ياد دو موضوع ميشم، يكي همون آيه اي كه اول فرموديد (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ) ويكي از ، يكي از خطبه هاي بسيار زيباي امام علي (ع)
در نهج البلاغه، خطبه اي هست (بر اساس نهج البلاغه بنده، خطبه 184 ميشه، البته معمولا تو نهج البلاغه هايي كه من ديدم ، حو و هوش همين 184 بود، با 1-2 اختلاف) كه به خطبه "
همام" هم معروف هست! اول خطبه اومده كه يكي از ياران امام علي (ع) به نام "همام" به نزد ايشان مياد و از حضرت درخواست ميكنن كه اهل تقوي رو براشون توصيف كنند، حضرت هم در يك جمله براي ايشون توضيح ميدن، ولي ايشون قانع نميشن و ميخوان كه بيشتر توضيح بدن؛ حضرت علي (ع) هم در يك خطبه بلندي به توصيف احوالات اهل تقوي ميپردازه و تا جايي پيش ميرن كه همام از شنيدن اين سخنان بيهوش ميشه و در همان بيهوشي از دنيا ميره!
شديدا توصيه ميكنم اگر نخونديد حتما براي يكبار هم مطالعه كنيد(البته جسارت بنده رو ببخشيد، حتما شما دوستان علوي اين خطبه را خوندين، براي كساني عرض كردم كه چشمشون نخورده)
حضرت قبل از ايراد اين خطبه بلند، در يك جمله براي توصيف اهل تقوي ميفرمايند:"از خدا بترس و نيكوكار باش كه خداوند با اهل تقوي و مردم نيكوكار است."(به نظرم بالاتر ازا اين ديگه نميتونم بگم!)
اما چند تا نكته در مورد پستهايي كه گذاشته بشده
همانطور كه دوستي گفتند، تمام كارهايي كه مرز بين تقوا و بي تقوايي رو نشون ميده، ميشه در شرم و حيا در برابر حضور خدا تعريفش كرد واينكه خدا رو حاضر در تمام لحظات خودمون بدونيم واين خود باعث تقوا ميشه، ولي همانطور كه دوستي هم گفتن، فراموشي هم ميتونه در بي تقوايي دخيل باشه؛ ولي به نظرم به جاي كلمه فراموشي خيلي بهتره كه غفلت رو به كار ببريم؛ اينجوري جميع معاني رو هم داريم!(البته در اين شك نيست كه انسان همواره فراموش كار است همانند مثال خوب دوستمون، مثل چاقو ميمونه، ولي از بعد ديگه انسان (بنا به نظر برخي) از نسيان مياد، يعني فراموشي و واقعا هم فراموشكاريم و جزء وجودمونه) گاهي ممكنه كاري انجام بديم كه به بي تقوايي منجر بشه(البته براي مدتي و درهاي توبه و مغفرت خداوند همواره بازن) كه اين ميتونه ناشي از نفس اماره يا وسوسه شيطان يا تعاليم غلط بشه كه در اون لحظه زمينه غفلت ما رو به همراه داشتن و بنا به قرآن بايد بكوشيم كه از غفلت بيرون بياييم و بصيرت پيدا كنيم نسبت به كارهايي كه انجام ميديم.

موضوع ديگه در مورد محدوديته!
به نظر بنده محدوديتي كه دوستان اشاره كردند، محدوديت نبوده، ممنونعيت بوده و به نظر شاره به حقي نبوده؛ چون به نظرم محدوديت در اينجا ممنونعيت نيست، مصونيته
مثالي عرض ميكنم، (اين مثال رو به خاطر اينكه در تاپيك ديگري درگير اين موضوع بودم عرض ميكنم) معمولا ديده شده كه پسري با جنس مخالف خودش رابطه اي داشته و نعوذبالله مرتكب گناهي هم ميشه(و يا برعكس) و به اين كار عادت ميكنه و براش لذت بخش ميشه، به طوريكه نسبت به نزديكانش ديگه حساسيتي نداره و اتفاقا راغب ميشه كه جنس مخافش زياد خودشو در مقابلش نگيره، ولي وقتي نوبت اختيار كردن همسر ميرسه، به دنبال كسي ميگرده كه كمال حيا رو داشته باشه!خب حالا به نظرتون ميتونه توقع داشتن همچين همسري رو داشته باشه؟آيا نميشه الان بگيم كه در انتخاب همسر محدود شده و اين محدوديت هم ناشي از كردار خود طرفه!به نظر من اين بي انصافيه كه مسئله محدوديت كه در متن دوست خوبمون در مورد تقوا اشاره كردند رو خلاصه كنيم در گوش دادن آهنگ و اين قبيل موضوعات(البته اصلا قصدم توهين نيست، به هيچ عنوان هم دوست ندارم كسي ناراحت بشه)
به نظر بنده ، محدوديتي كه در متن هم به آن اشاره شده مربوط به محدوديته روحيه و كسب فضايل معنويه!اينجوري ميشه معنيش كرد كه انساني كه تقوا پيشه نميكنه، در مسير حقيقي آفرينشش محدود ميشه؛‌چون، همه چيز تحت اوامر خداست و هرچه داريم از اوست؛‌حالا اگر تقوا پيشه كرديم و به دستوري كه خود خدا فرمودن عمل نموديم، اونوقت ميتونيم انتظار داشته باشيم كه نعمات دنيوي و اخروي از نزد خداوند به ما هم برسه. مثال بارزش به نظرم حجابه، با حجاب انسان به معناي كل و خانمها به معناي خاص، از گزند غفلت و بي تقوايي مصون ميشن و لايق كسب والاترين نعمات؛ آيا كسي كه حجاب را اختيار كرده تا حالا ديدين به منجلاب بيفته؟(البته منظورم از منجلابيه كه از بي حجابي ناشي ميشه)حال به نظرتون نميشه گفت، با بي حجابي بيشتر در معرض خطره؟(البته بايد چاشني حيا رو به باحجابي اضافه كرد!)

ببخشيد كه صحبتم طولاني شد و زياد حرف زدم؛ فقط ميخواستم دانسته هامو بيان كنم تا اگه كسي مخالفه و نظري داره ازشون خواهش كنم تا توضيح بدن و اصلاحشون كنم
:redface:
در كل اميدوارم همگي به مرحله اي برسيم كه از متقين باشيم:gol:
موفق و پيروز باشيد
ياحق

ممنوعیت ... محدودیت.... مصونیت

برام جالب بود تفکیک کردنتون:gol:
 

oneunited

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم با این حرف شما که تقوا محدودیت ایجاد میکنه مشکل ندارم مشکل من تو دید شماست بیاین مهندسی نگاه کنیم معمولا نمیشه همه چیز رو بدست بیاری بدون اینکه چیزی از دست بدی این یه اصله به عبارتی هر چیزی بهایی داره تقوا هم یعنی پرهیز از چیزای بد برای بدست اوردن چیزای خوب درواقع من اینطوری نگاه میکنم به تقوا.
اساسی ترین چیزی که مد نظرم هست برای تعریف محدودیت همین کلمات هستن.
از نظر من محدودیت بار معنایی منفی داره(حداقل در دید عموم) در صورتی که تقوا اینطور نیست.

شما همش سعی می کنی بحث رو یه جوری به دین ختم کنی! من با این موافق نیستم! کسی که مسلمون نباشه هم یه جورایی تقوا می کنه,درسته؟ ولی سبک و سنگین می کنه
می بینه مثلا موسیقی آرامش بخش روحه! کاری نداره که دین می گه موزیک در بعضی از جنبه هاش حرامه!

خودمو مثال می زنم! من عاشق موسیقی متال هستم! خیلی از مراجع که کلا ندانسته می گن این نو موزیک مصداق شیطان پرستیه! اونای دیگه هم می گن به خاطر

به هیجان آوردن آدم حرامه(در صورتی که بعضی از سبکای متال نه تنها اینجوریه آدمو دپرس هم می کنه) خلاصه اینکه من این مورد رو محدودیت تشخیص می دم و تو کتم نمی ره
که در آینده برای اینکه در جوی های روان بهشت باشم موسیقی گوش ندم! اصلا نمی تونم اینطوری فکر کنم!
 

Ir. A. P

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما همش سعی می کنی بحث رو یه جوری به دین ختم کنی! من با این موافق نیستم! کسی که مسلمون نباشه هم یه جورایی تقوا می کنه,درسته؟ ولی سبک و سنگین می کنه
می بینه مثلا موسیقی آرامش بخش روحه! کاری نداره که دین می گه موزیک در بعضی از جنبه هاش حرامه!

خودمو مثال می زنم! من عاشق موسیقی متال هستم! خیلی از مراجع که کلا ندانسته می گن این نو موزیک مصداق شیطان پرستیه! اونای دیگه هم می گن به خاطر

به هیجان آوردن آدم حرامه(در صورتی که بعضی از سبکای متال نه تنها اینجوریه آدمو دپرس هم می کنه) خلاصه اینکه من این مورد رو محدودیت تشخیص می دم و تو کتم نمی ره
که در آینده برای اینکه در جوی های روان بهشت باشم موسیقی گوش ندم! اصلا نمی تونم اینطوری فکر کنم!
سوال:
کجا تو حرفام بحثو به دین ختم کردم؟
کجا گفتم مسلمون؟
(برفرض هم اگه کسی از دین بحث کرد شما ردش کن نه اینکه بگی اصلا خوشم نمیاد واردش بشم البته این یه توصیه بود:))
در مورد دستورات دین چند بار گفتم اگه تمام عمر خودمم بذارم شاید نتونم همشو ثابت کنم که چرا حرامه در مورد موسیقی هم کلا اطلاع ندارم نه در مورد خودش و نه در مورد نظر مراجع کلا شما بحثو داری میبری تو شاخه ای که من در موردش اطلاعاتی ندارم بس سکوت بهترین کار هست...:cool:
 

oneunited

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوال:
کجا تو حرفام بحثو به دین ختم کردم؟
کجا گفتم مسلمون؟
(برفرض هم اگه کسی از دین بحث کرد شما ردش کن نه اینکه بگی اصلا خوشم نمیاد واردش بشم البته این یه توصیه بود:))
در مورد دستورات دین چند بار گفتم اگه تمام عمر خودمم بذارم شاید نتونم همشو ثابت کنم که چرا حرامه در مورد موسیقی هم کلا اطلاع ندارم نه در مورد خودش و نه در مورد نظر مراجع کلا شما بحثو داری میبری تو شاخه ای که من در موردش اطلاعاتی ندارم بس سکوت بهترین کار هست...:cool:

جای جای حرفاتون غیر مستقیم و مستقم بحثتون دینیه!


من کی گفتم خوشم نمی آد؟:eek: گفتم زیاد موافق نیستم!!

خوب من عادت دارم تو بحثا مثال بزنم! کجاش ایراد داره؟

به هر حال استفاده کردم از نظرتون,مرسی
 

Ir. A. P

عضو جدید
کاربر ممتاز
جای جای حرفاتون غیر مستقیم و مستقم بحثتون دینیه!


من کی گفتم خوشم نمی آد؟:eek: گفتم زیاد موافق نیستم!!

خوب من عادت دارم تو بحثا مثال بزنم! کجاش ایراد داره؟

به هر حال استفاده کردم از نظرتون,مرسی

جناب شروین از شما بعیده مهندس.. هم رشته ای:D
خب من که دین سنج به خودم وصل نکردم ببینم کجا بقیه از حرفای من برداشت دینی میکنن شما چکار به دین دارین اگه درست بود قبول کنید نبود قبول نکنید دیگه گفتن اینکه این دینی هست اون نیست که درست نیست...:surprised:

ایرادش اینه که تو این مثال من اطلاعات مفیدی برای بحث ندارم:(
منم خوشحال شدم از بحث کردن با شما امیدوارم یه موضوع که هردو توش اطلاعاتی داشته باشیم واسه بحث پیدا کنیم:)
 

FAMINE RIAN

عضو جدید
این حرف شعاریه


http://www.www.www.iran-eng.ir/images/misc/quote_icon.png نوشته اصلي بوسيله FAMINE RIAN http://www.www.www.iran-eng.ir/images/buttons/viewpost-left.png
قرآن گوش کنید که همه دلها با یاد خدا اروم میگیره
هر وقت قرآن گوش میکنم متحول میشم
دفعه قبل با دستم کوه تنها بودیم
فارغ از هیاهو
ريالران سوره یس گوش دادیم زیبا ترین روز بود واسم



این یکی هم همینطور


رو هوا قضاوت نکن
 
بالا