شما که ایتالیا بودی به نظرم کار اشتباهی کردی که برگشتی اینجا .بعد شما ایتالیا بودی و دیدی که تعداد معمارها زیاد هست و اونایی که تلاش می کنن موفق هستن ؟ بله بودم............و دیدم.......
شما که ایتالیا بودی به نظرم کار اشتباهی کردی که برگشتی اینجا .بعد شما ایتالیا بودی و دیدی که تعداد معمارها زیاد هست و اونایی که تلاش می کنن موفق هستن ؟ بله بودم............و دیدم.......
دوستان چرا اینقدر خودتون رو عذاب میدید
همه جای دنیا هینجوره
نمونش هم یکی از اساتید خودم بهم گفت گفت بعد چند سال دفتم المان یکی از همشاگردی های دوران فوق لیسانسم رو دیدم که راننده تاکسی شده
به قول استادم فقط تمرکز خودتون رو روی رشته معماری نگذارید
یعنی ادم تک بعدی نباشید چند بعدی باشید
این گفته رو باید طلا گرفت
دقیق توی امریکا و اروپا بچه ها رو جوری پرورش میدن که توی چد زمینه فعالیت میکنند و شاید توی یکی از این زمینه ها استعدادشون شکوفا میشه
یا حداقل میایند کارهای که مربوط به رشته تون هست رو به صورت حرفهای یاد بگیرید
مثل : عکاسی ، سه بعدی ، ماکت و خیلی چیزهای دیگه
خودم رو براتون مثال میزنم من دارم سه بعدی حرفه ای انجام میدم درامد خوبی نداره برام اما کاچی بعضی هیچیه
و دارم عکاسی و سخت افزار کامپیتور اطلاعات درموردشون جمع میکنم و یاد میگرم
خودم و خودتون میدونید چه قدر میتونه کمک کنه چند بعدی بودن تاثیر بزاره توی زندگیتون و هر موقع میتونید یکی از این کار ها رو انجام بدید
یا حداقل یکی از این رشته ها موفق بشید
هیچ وقت هم دیر نیست
جسارته ها.... ولی...
کاچی به از هیچی
وا...........
همچی رو ول کردی همین رو گرفتی
خسته نباشی
لااقل نظرت رو مینوشتی
با سلام و احترام
بعد از قرن ها ، یک بار دیگه فرصتی شد تا نظر شخصیم رو برای اصلاح شدن ، با دوستان دیگه در میان بگذارم . تمام تاپیک رو با دقت خوندم و سعی میکنم تا حد امکان چیزایی که میخوام بگم منظم باشه .
یک بار دیگه یک سوال مطرح شده با چند گزینه . ابتدا از اصل ِ سوال شروع میکنم : " به نظر شما چه کسی در نابودی معماری ایران مقصر است ؟ "
دوست گرامی ام ، چیزهایی هست که نابودی در مورد انها مصداق ندارد . پدیده هایی هستند که نابودی برایشان معنا ندارد . مثل دایناسور ها نیستند که حالا بگوییم نابود شدند . دقت کردید ؟ نابودی . . . نا + بود ! چیزهایی هست که همواره بودنشان " هست " . یک بود ِ همیشه باینده . انچه تفاوت دارد کیفیت ِ چگونگی ِ بودن است . ( به همین خاطر قبلا چند بار گفته بودم که " بحث ، بحث ِ کیفیت است " ) پس در اولین گام باید بگم تصور اینکه ما با " نابودی " ِ معماری مواجه هستیم ، تصور چندان درستی نیست .
نمیدانم چه واژه ای باید جایگزین نابودی کرد . نابسامانی ؟ اشفتگی ؟ بی هویتی ؟ ابتذال ؟ یا هر چیز ِ دیگری از این است . . . نمیدانم . اما میدانم " نابودی " معنایی ندارد در این مورد .
در ادامه تاپیک ، دوستان ِ گرامی با توجه به نظرات درخور توجه شان و نیز با نظر به گزینه هایی که مطرح کردید ، نکاتی رو ذکر کردید که جای تامل بسیار دارد . چند مورد اما بود که دوست داشتم در موردش چیزکی بگویم .
هنر و فرهنگ و فرهنگ سازی ، یکی از مواردی بود که دوستان به درستی بهش اشاره کردند . اما این قضیه فرهنگ و ضعف فرهنگی و فرهنگ سازی علیرغم این که مورد کاملا درستیه ، کم کم داره تبدیل به یک سنگر میشه که همه چیز رو میشه پشتش پنهان کرد . به نظرم داره جایگاه ِ همون " دوست ِ ناباب " ی رو میگیره که باعث بدبختی و گمراهی و سیاه روزی ِ تمام ِ معتاد ها و متجاوز ها و خلاف کار ها بوده . دوستی مجهول الهویه كه تمام ناكامي ها تقصير او ست !
تماشاچیا تو استادیوم ده ها هزار نفري با هم شعار میدن . . . و . . . ، بعدش میزگرد میزارن میگن چرا تماشا چیان به داور ناسزا میگن ، بعد نتیجه میگیرن که باید فرهنگ سازی بشه ! یارو تو خیابون از خودش هم لایی میکشه ، میگن باید فرهنگ سازی بشه در مورد رانندگي . مزاحم ِ به قول ِ دوستان (!) نوامیس (!) مردم میشه ، میگن باید فرهنگ سازی بشه !
خب این چه جور ساختنیه ؟ یعنی واقعا مراد از فرهنگ سازی چیه ؟ این که بگیم اقایون و خانم ها لطفا خوب باشید ؟ پس حالا كه اينقدر در زمينه هاي مختلف و حتي ابتدايي نياز به فرهنگ سازي داريم ، پس چرا اينقدر ادعا ميكنيم كه " فرهنگ غني ايراني " (!) و حرف هايي از اين دست ؟ !
باز هم تکرار میکنم ، هرچند خودم به شدت معتقد به مسائل و ریشه های فرهنگی و تاثیر ان در سایر بخش ها هستم ، اما این تمام مسئله نیست . حتی این بخش اصلی قضیه هم نیست .بخصوص زماني كه اين قضيه تبديل به يك راهكار ِ كلي ِ مجهول بشه .
عرض سلام بسیار ویژه خدمت دوست بسیاربزرگوار و گرامی ام
ان قدر با این عبارت ِ شما موافق و هم نظر هستم که جایی برای اعلام ِ نظر ِ متفاوت ( و نه الزاما مخالف ) پیرامون ادامه مطلبتون ندارم . یک عبارت طلایی : اقا جان ( جسارتا این رو خودم برای تاکید بیشتر اضافه کردم ) این قبری که شما دارین بالاش روضه میخونید مرده توش نیست. به خدا مرده توش نیست . و واقعا هم اينچنينه . گاهي كه به اين رشته و به خصوص " جامعه معماري " ( اوه ! چه كلمه ي گنده اي ) فكر ميكنم ، و از طرف ديگه خروجي ِ ان را نگاه ميكنم ، بيش از پيش پي ميبرم كه واقعا اوضاع اونقدر اشفته س كه بيشتر بايد خنديد تا اينكه كسي بخواد براش گريه كنه !
فقط و فقط تشکر میکنم از شما . کاش من هم میتونستم این قدر مختصر و کامل اون چیزی که اصل قضیه هست رو بیان کنم . بخصوص با مقصر بودن ناصرالدین شاه موافقم . واقعا مسئله به همین طنزوارگی ست که شما گفتید .
همواره در مسائل ِ مختلف ، قشر تحصیل کرده و به خصوص دانشجو ( به خاطر هیجانات خاص ِ این قشر ) مدعی هدایت و رهبری فکری جامعه در زمینه های مختلف بوده و هست . از منورالفکر هایی که مشروطه را کاشتند تا دوره ی امروز که کسانی مدعی رهبری ِ لااقل فکری یک سری جنبش های اجتماعی هستند . حال سوالی که به شدت برای من مطرح میشه اینه که چطور با این همه ادعا ، ما نمیتونیم هدایت فکری یک قشر ناچیز از کل ِ جامعه ، و از یک جایگاه ِ دیگه ، یک گروه از کسانی که به هر حال به نوعی در صنف یا دسته بندی کاری ما جای میگیرن رو به عهده بگیریم ؟ یعنی چرا از عهده این بر نمیاییم که اگر واقعا فکر میکنیم " کارفرماها و پیمانکارای ما درک هنری و معماری ندارن " ، چرا این درک رو بهشون ندیم ؟ ایا اینگونه نکات بخش عمده ایش فرافکنی نیست ؟ ( لازمه تاکید کنم به شدت و از نزدیک با نحوه برخورد کارفرما ها و به قول دوستان پیمانکاران اشنا هستم و برخورد دارم . اما با تمام این اوصاف باز هم چنین سوالی برام مطرحه )
دوست گرامی چند نکته رو لازم میدونم در باره این فرمایشتون عرض کنم . اول از همه این که خیلی اوقات مسائل اونقدر پیش پا افتاده هستن که نیازی نیست چیزی به کسی " تفهیم " بشه ! یعنی خیلی وقت ها مشکل ، مشکلات بسیار ساده و ابتدایی ( مثلا روابط ساده ی پلانی و . . . ) است که اصلا کسی مثل مهندس سازه و . . . نقشی در ایجادش ندارند . چه برسه به اینکه نیاز به تفهیم پروژه باشد .ا
نکته بعد اینکه ، بهتر از من میدونید که تا چه حد در دنیای امروز با " تخصص گرایی " اون هم به صورت ِ ریز ترین و جزئی ترین شکلش مواجه هستیم . اما اون چیزی که این وسط در جامعه ما به صورت عام ، و در جامعه معماری (!) ما به خاص وجود داره ، عدم کار گروهی و استفاده از فکر های دیگر است . این کاملا بدیهی ست که یک نفر نتونه در همه زمینه های مثلا معماری تخصص داشته باشه . اما شما میتونید دو تا معمار که فقط عنوان ِ معماری داشته باشن رو زیر ِ یک سقف نگه دارید ؟ اگر بتونید ، میتونید بخش عمده ای از مشکلات رو حل کنید . عذر میخوام اینطور میگم . واقعیتیه که فقط این عبارت میتونه بار معناییش رو حمل کنه . متاسفانه دو قشر هستند که تصور میکنند از دماغ فیل افتاده اند : یکی پزشکان و یکی به اصطلاح معماران . البته در هر چیزی استثنا وجود دارد . من روال و رویه کلی رو عرض میکنم . شما روند طراحیی که دفاتر بزرگ معماری دنیا طی میکنند رو ببینید ! با انکه از نظر تئوریک ، شناخت مسائل متعدد ِ دخیل در معماری و . . . قابل مقایسه با ما نیستند ، اما همواره " کار گروهی " و " فکر جمعی " هدایتگر و اصل ِ اصلی ِ کار است . امروزه فقط و فقط همون بخش ِ " مدیریت پروژه " خودش یک رشته کاملا تخصصیه . حال خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل .ا
دوست عزیزم
فراموش نکنیم که معمار هم یکی از همین مردمه . معماری که مثل خیلی از همین مردم سرانه ی مطالعه روزانه ش در حد چند دقیقه س . مثل خیلی از همین مردم ته ِ دلش بدش نمیاد که وقتش رو با مبتذل ترین اهنگ ها و سریال ها پر کنه ( چنانکه در تنهایی خودش تو دفترش این کارو میکنه ) .
بعدش هم " معمار " نباید سلیقه مردم رو تغییر بده . چون معمار و معماری ، تنها بخشی نیست که سطح توقع مردم رو میسازه . اگر فرمایش شما در مورد معماری و سلیقه معماری مردم بوده ( که به گمانم همین هم بوده ) باید عرض کنم که باز هم " معمار " نمیتونه تغییری دزش ایجاد کنه . جریان ِ معماری شاید بتونه چنین کاری رو بکنه . چیزی که ما فاقدش هستیم .
من فرض میکنم که ما A قدر معمار ِ عالی ِ تراز یک داشته باشیم . اما این به خودی ِ خود فایده ای ندارد . جریان ها هستن که تاثیر گذارند .
ممکنه شما چند سوال از من بکنید که من پیشاپیش خودم از خودم میکنم و جواب میدم :
1 . مگه این معمار ها نیستن که جریان ساز میشن ؟ پاسخ ِ من : خیر . گاهی اینطور بوده ولی این یک رویه کلی نیست . مثلا شما " منطق فازی " یا " نظریه اشوب " را در نظر بگیرید ؛ اینها ( نظریه اشوب ) مطالبی بودند که در رشته هایی که به ظاهر هیچ ربطی به معماری نداشتند شروع شدند . اما یک معمار ، معماری که سعی میکنه چند جانبه به دنیا و اتفاقاتش نگاه کنه ، اون ها رو درک کرده و وارد رشته خودش کرده . یا مثلا در مورد معماری ارگانیک ، بهتر از من میدونید که ریشه ی درختی که ارگانیک اسمش باشه ، چیزی جز ادبیات ِ رمانتیک اروپا نبوده .
2 . چطور اگر ما A قدر معمار تراز یک داشته باشیم ، نمیتونیم " جریان معماری " رو تغییر بدیم یا بسازیمش ؟ پاسخ ِ من : چون جریان سازی ، فقط تابع ِ افراد نیست . نیاز به محرک ها ، ابزار ها و زمینه های خیلی زیاد دیگه ای داره . دقیقا مثل یک تحول اجتماعی میمونه . گاهی در یک جامعه به صورت ِ پیش فرض ، تمام ِ پارامتر های یک تغییر وجود داره ( وضعیت اقتصادی ، نابسامانی فرهنگی ، وضع بد اموزش و رفاه و بهداشت ، نارضایتی عمومی و . . . ) اما هیچ تغییری رخ نمیده . چراکه گاهی پارامتر هایی نه چندان واضح ، تعیین کننده عمده ای میشن .
ببخشید که باز هم با طولانی گویه هام خسته تون کردم .
منتظر اصلاح شدن ِ نظراتم هستم .
با سلام و احترام بسیار خدمت رهای بسیار گرامی
انچه بر این ملک و مملکت و مردمان ِ بیچاره اش رفته ، حدیث ِ پریروز و دیروز و امروز نیست . لگد مالی این مردم ، گویی جمله ی پایه ی " چهار مضراب " ِ تاخت و تاز ِ اسب تاریخ است . مردمی که حالا مجال ندارند تا زیبایی شان را به افتاب بنمایانند . مردمی که باید " ارشاد " شوند . مردمی که باید در ذهنشان برقصند و بخندند و زندگی کنند ، طبیعی ست که پناه میبرند به هزارتوی رویا هایشان . چنان که اگر قدری دقیق شویم در تصوری که از همین به اصطلاح " ایران ِ باستان " و " کوروش کبیر " و . . . دارند ، در می یابیم که در بسیاری موارد فرسنگ ها با انچه انان بوده اند تفاوت دارد .
بی شک درست می فرمایید . بغض فروخورده ، اشک نمیافریند . فریاد ِ عصبی ِ منیت را دارد و جایی هم برای منطق نمیگذارد .
مطمئنید که فرهنگسازی ، هدفه ؟ فکر نمیکنید فرهنگ سازی باید " وسیله " ای باشه برای رسیدن به چیز و چیزهایی دیگر ؟
هر چه باشد ، هدف یا وسیله ، قطعا با شما موافقم که باید در موردش حرف زد . شاید بیش از هر چیز ، خودم دغدغه ی همین را داشته باشم . اما حرف من این بود که نباید فرهنگ سازی ، راه گریزی باشد که همه چیز با ان و در ان توجیه شود .
دوست داشتم در مورد نظرتون پیش از ویرایش چیزی بگویم . اما راستش این دوره ی زندگی ، نفس ِ ما رو گرفته . هر بار که میخواستم چیزی بنویسم ، یا اونقدر دیر بود که نای نوشتن نبود ، یا انقدر پلان و این جینگولک بازی های جناب سرهنگ ها باقی مانده بود که زمانش نبود .
در مورد این پاسختون هم بیشتر فکر میکنم . بخصوص در مورد هدف یا وسیله بودن .
ممنونم از توجه تون .
دوست عزیز
حتی اگر انچه ما به گفته شما با ان مواجه هستیم ، مکتب ِ شیکاگو به معنای واقعی کلمه اش بود ، بنده به شخصه هر لحظه شکر ِ خدا کرده و هیچگونه حرفی نسبت به هیچ چیزی نداشتم .
هرقدر فکر کردم ، متوجه نشدم که چه رابطه ای بین معماری اکنون ِ ما و مکتب شیکاگو وجود دارد ، اما انچه میدانم ، این است که ما معماری مثل سالیوان ندارم که با پشتوانه ای عظیم از مطالعات تاریخی ، به شعاری واضح مثل فرم تابع عملکرد برسد .
جناب arashitect این سوال رو که منظورتون از اصالت چیه ، به نوعی پرسیدند . من فقط یک نکته کوچیک را متذکر میشوم و خیلی هم مطلب را باز نمیکنم و واردش نمیشوم ، چون خیلی مفصل و چند وجهیه ؛ فقط همین قدر بگویم که شیوه ی زندگی ِ مردم ِ دنیا ، بیش از پیش در حال نزدیک شدن به هم است . ابزار های زندگی هم . همان لپ تاب و آی فونی که یک جوان امریکایی در دست دارد ، ما هم داریم . همان فیلم هایی که او میبیند ، دیرتر یا در مواردی حتی زودتر ما میبینیم و . . . تمام ِ اینها که در پکیجی با عنوان جهانی شدن مطرح است ، باعث شده تفاوت ها در بخش های دیگر هم کمرنگ تر شود .
به شخصه علاقه بسیار زیادی تماشای فصل های مد ِ طراحان بزرگ لباس دارم . قدری به لباس پوشیدن ِ خودتان نگاه کنید . جدای از انچه در سطح ِ جامعه خواسته یا ناخواسته مجبور به رعایتش هستید ، ایا حاضرید در یک مهمانی خانوادگی ، لباس یک خانم قجری ( هرچند بسیار عالی ) را به تن کنید و ارایشتان هم شبیه ان دوره باشد ؟ چقدر لباس پوشیدن ِ شما با یک خانم دانشجوی اروپایی تفاوت دارد ؟ و هزار و یک مثال دیگه از این دست . . .
پس گاهی اصالت اگر رنگ و بوی جدیدی به خود نگیره ، پرداختن بهش چندان دلنشین نیست .
بیصبیرانه منتظر پاسخ هایی که به جناب امامی خواهید داد هستم .
درود فراوان.
حضور سپیدار عزیز در هر گفتگویی مایه دلگرمی برای مطالعه بیشتره.
من اساسا با این تفکر که معماری ما در گذشته دارای هویت و اصالت بوده و الان نیست مشکل دارم.چون مقایسه زمان گذشته (دوره سنت گرایی)با زمان حال(دوره پسامدرن)قیاس مع الفارقه.اول ببینیم هویت چیه و در دوره سنت گرایی و دوره پستمدرن چطوری شکل میگیره:
1- هويت بر پايه دو احساس تمايز و تداوم، نشانگر شناخت فرد از خود، تعيين جايگاهش در جامعه و شناخت موقعيت جامعهاش در عرصه جهاني است. عناصر ايجاد كننده هويت عبارتند از:
1-فضا و مكان 2- زمان 3- فرهنگ.
2- مكان وجود است و فضا ماهيت. طبق فلسفه پست مدرن وجود مقدم بر ماهيت است. آنچه باعث ميشود مكان هويت ساز باشد مرز پذيري و ثبات آن در بعد زمان است كه موجب ايجاد حس همبستگي و انسجام درجوامع انساني ميگردد. فضاي مكانمندهم چنين خاصيتي دارد. در جوامع سنتي فضا، مكانمند بوده زير سلطه مكان تداوم مي يافت لذا در هويت سازي موفق ميگشت. اما در عصر جهاني شدن به واسطه پيشرفت شگفت آور فن آوريهاي ارتباطي رابطة سنتي مكان و فضا دچار گسست ميگردد. به اين ترتيب مكان به نامكان تبديل ميشود و نمي تواند موجد هويت شود زيرا ديگر فضا مكانمند نبوده، زير سلطه مكان نيست و انسانها ميتوانند در گستره پهناور فضا و زمان منهاي مكان با يكديگر رابطه برقرار كنند. از اينرو همانگونه كه در عصر ما قبل جهاني شدن زندگي اجتماعي انسان مكانمند بوده در عصر جهاني شدن فضامند ميگردد. لذا بحران هويت و معنا پس از اختلال هويت سازي سنتي ناگزير است.
3- آنچه باعث مي شود زمان هويت ساز باشد در ايجاد تداوم به صورت حافظه فردي (خاطره) و حافظه اجتماعي (تاريخ) نمود مي يابد. در جوامع سنتي زمان، مكانمند بود. هر فرهنگي تاريخ خاص خودش را داشت و در بستر آن به طور مداوم هويت سازي ميكرد به همين دليل سنت جايگاهي اساسي داشت. اما فرآيند جهاني شدن همانگونه كه فضا به مثابه بستار را نابود ميكند، زمان به مثابه تداوم را نيز از بين ميبرد. به اين ترتيب زمان چنان گسترده ميشود كه از حالت خطي به حالت نقطهاي و بي پايان تبديل ميگردد. از اين پس نوعي دنياي لحظهاي پديد ميايد كه رابطه گذشته و حال در آن از بين رفته است تداومي در كار نيست تا موجد هويت گردد.
4- در جهان سنتي فرهنگ نيز وابسته به مكان بود و در بستر فضا و زمان ناشي از مكان به هويت سازي دست مي يازيد. هويتي كه داراي نظامهاي معنائي منسجم و مستحكم بود. اما در عصر جهاني شدن به واسطه گستردگي زمان/ فضا و گسست آنها از مكان، فرهنگ نيز فضامند ميگردد. تبعات اين عصر نيز در فروريزي انسجام و استحكام نظامهاي معنائي فرهنگها و در نتيجه بحران هويت و معنا خلاصه مي گردد. جهاني شدن فرهنگها باعث كم رنگ شدن نقش دولتها و مراجع فرهنگي در فرهنگ سازي و تعدد مراجع هويت سازي ميگردد. به اين ترتيب ساختارهاي اجتماعي قدرتمندي نهادينه ميگردند كه وابستگي به مرجعي مشخص ندارند وبا الگوئي عقلاني و بدون نياز به هويت اداره ميگردند.
5- جهت بازسازي هويت در عصر جهاني شدن مي بايست رويكردي عام گرايانه به هويت (فرهنگ) داشت. زيرا جهاني شدن ضمن سست كردن ساختار سنتي هويت، منابع جديدي از آنرا معرفي مي نمايد. اين منابع متكثر آزادي عمل انسان را در هويت يابي و هويت سازي تضمين ميكنند. زيرا مراجع هويتي ديگر وابسته به مكان و سنت (تاريخ) نيستند بلكه از اراده و تصميم انسان نشأت ميگيرند. به اين ترتيب انسان ميتواند با گزينشها و تركيبهاي متفاوتدنياي منحصر به فرد خود را بيابد و حق متمايز بودن را براي خود توجيه كند. اين هويتهاي خود ساخته سيال و پويا، تركيبي، متكثر و موقتي هستند و تداوم زماني آنها در بازسازي پايدار آنها معنا مي يابد.
امیدوارم خسته کننده نباشه و منتظر نضرات دوستان هستم.
......بازهم درود.
سوء تفاهم نشه.تعصبی در کار نیست.اتفاقا نسل اساتید پس از دوران انقلاب فرهنگی این نگرش منفی به معماری مدرن مارو بسط و توسعه دادن.معماری ما هم تونسته تا حدی سنت و مدرنیته رو درهم تلفیق کنه.بهترین نمونش برج شهیاد کار استاد حسین امانت.نمونش ارامگاه بوعلی سینا کار استاد هوشنگ سیحون.نمونش موزه هنرهای معاصر کار استاد کامران دیبا و هزاران پروژه ماندگار دیگه....این تازه استاد شده های امروز هستن که از طراحی یک چهار دیواری عاجزن اما سر کلاس درس دم از حکمت و هنر اسلامی و نمیدونم تهاجم فرهنگی و استعمار وسنتگرایی و ....میزنن.
حالا میتونم سوال اصلی تاپیک رو پاسخ بدم.:معماری ایران نابود نشده.در حال پیشرفته .اما ایکاش امثال امانت و سیحون استاد ما بودن تا ما هم با سواد بیشتر با تجربه بیشتر میتونستیم در پیشرفتش سهم بیشتری داشته باشیم و سرعت تعالیشو افزایش میدادیم.
بنظرم اینی که شما فرمودین نمیشه اسمشو چند بعدی بودن گذاشت. این ینی با یه دست چند تا هندونه برداشتن. آدم چند بعدی اونه که هم تو کار موفق باشه هم تو تحصیل هم زندگی شخصی!
اینطوری اگه آدم پیش بره (همین چندتا هندونه برداشتن) تو هیچ یک از زمینه ها شاخص نمیشه! فقط انگار از همه چی یه ذره میدونه که هیچ کس معمولا رو این 1ذره ی آدم حساب باز نمیکنه.همه میرن سراغ متخصص تو اون زمینه.بنا براین اگه انرژیمونو تو همون زمینه تخصصمون بذاریم راحتتر به جواب میرسیم
و اینکه کلا من با عنوان این تاپیک مشکل دارم.بابا بندگان خدا ! الان تو مملکت ما وضع همه رشته ها همینه (البته بنظرم لاقل وضع معماری از بقیه بهتره چون تو دانشگاههای خیلی محدودتری ارائه میشه) اما رشته هایی مثل برقو صنایعو عمرانو... تقریبا تو هر ساختمونی که اسمشو گذاشتن دانشگاه، هست!
بفرمایین اینم نظر
باشهمهندسی رو با قرار دادن معماری کنارش پایین نیارید
البته یادتون نره الان ما قرن 21 هستیم با قرن 19 و 20 خیلی فرق میکنه............. درست میگم ؟
پس باید مثل خیلی چیزهای دیگه چند بعدی باشیم
شما نسلی هستید که دارید توی قرن 21 زندگی میکنید با هزارن راه ، دقدقه ، مشکلات ، امکانات و نا برابری ها
این که بگیم فقط از یه تخصص به هدف برسیم شاید اشتباه باشه
خودانید
برای بقیه رشته ها هم صدق میکنه
من ، ما و شما ها نمیتونیم توی این حجم وسیع مشکلات رو حل کنیم حتی دولت ها
عذر میخوام کجای حرفم باعث شده شما فکر کنید من این موضوع رو یادم رفته؟؟؟
حجم دانش بشری هر 8 سال یه بار داره دو برابر میشه همه ی علوم هزارتا شاخه و گرایش جدید دارن پیدا میکنن...با این اوصاف آیا لازمه آدم از همه چی یه ذره بدونه؟اصلا ممکن هس؟؟؟این دلیل میشه که آدم هم بخواد انرژیشو هدر بده تا در مورد چیزایی اطلاعات بدست بیاره که شاید هیچوقت به دردش نخوره؟؟!. عمر آدم محدودتر از اونه که فرصت سعی و خطا داشته باشه.به عنوان مثال شما وقت میذاری یه زبان برنامه نویسی یاد بگیری مثلا پاسکال! بعد چند سال احساس نیاز میکنی که ازش استفاده کنی اما میبینی کاملا منسوخ شده! و وقتی هم که صرفش کردی تلف! تنها درصورتی میتونی همیشه خودتو آپ تو دیت نگه داری که متخصص اون رشته باشی!
آدم تو رشته خودش انرژی بذاره و سعی کنه نامبر وان باشه بهتره تا اینکه همه کاره و هیچکاره! از بقیه علوم مثل کامپیوتر و فیزیک و... فقط در حدی که به تخصص خودت کمک میکنه باید بلد باشی
بقیه علومی هم که تو جامعه درحال پیشرفته مثل فناوری هسته ایو پرتاپ موشکو ساخت ابر رایانه در حدی که بتونی درموردشون 2 دقیقه صحبت کنی کافیه! چون اون رشته ها هم متخصصای خودشونو دارن!
.....................................................................................................با سلام
تو کشور ما به معماریا مهندس گفته میشه!
درحالی که معماری یه هنر هست ورشته ی هنری هست
مهندس رشتاه مثل عمران(رشته ی خودم) و مکانیک و..هست
تعریف مهندسی:رشته هایی که از نتیجه علم و انشمندان برای انجام کارهای خودشون استفاده می کنن
معماری از ذهن خودش استفاده میکنه پس یه هنرمند هست تا یک مهندس
هرچند به برکت دانشگاه آزاد و پیام نور و علمی کاربردی و غیر انتفاعی دیگه الان همه مهندسن
با بخش اخر حرفات برعکس بخش اولش موافق نیستم به نظر من فرقی نداره کی کجا درس میخونه مهم اینه که چقد میتونه بازده داشته باشه خیلیا هستن ازهمین دانشگاهای که گفتی والان ادمایی مفیدی شدن...همه شرایط اومدن تو دانشگاهای ملی وندارن بنابه دلایلی غیر از درس!!!
من خودم متاسفانه تو دانشگاه علمی کاربردی دارم درس می خونم و دارم به عینه میبینم که کمتر از 20 درصد بچه ها لیاقت فارق التحصیل شدن دارن و بقیه به معنی واقعی کلمه بی سوادن و فقط اومدن مدرک بگیرن تا بلکه در آینده به آن ها هم گفته شود "مهندس"
می دونم اکثر واحدهای دانشگاه آزاد هم همینجورن و این جو مدرک گرایی در آینده مدارک دانشگاهی رو خیلی بی ارزش میکنه (شاید یه جورایی هم خوب باشه تا اونهایی که واقعن با سوادن و کار بلدن مطرح باشند و نه اونایی که صرفا مدرک دارند...)
من در دولتی هم درس خوندم و دیدم خیلی ها فقط زورشون رو برای کنکور زدن و وقتی وارد دانشگاه شدن فقط موندن تا مدرک بگیرن و بی سواد فارق التحصیل شدن... ولی در کل بچه هاش وضع خیلی بهتری دارن نسبت به آزاد و علمی کاربردی و...
اما با این که شخص در هر دانشگاهی باشه پیشرفت و علم اندوزی کاملا به خودش بستگی داره کاملا موافقم اما نقش محیط و جو هم خیلی موثره.
معمار یا آرشیتکت ... آیا معماران "مهندس" هستند ؟
در راه نوشتن مقدمه بر ویراستاری پست بعدی (حافظ و معماری) و در جهت شناساندن بیشتر حرفه معماری به همکاران و جامعه ، خود مقدمه به مقاله کوچکی تبدیل شد...
مساله مورد بحث ، عدم شناخت کافی نسبت به معماری در جامعه حرفه ای بود. مهندسین عزیز عمران ، برق و مکانیک که در تعامل مستقیم با معماری هستند غالبا درک صحیحی از این رشته ندارند و در کنار غم شناساندن حرفه به جامعه و کارفرما موضوع توجیه همکار نیز ... گاها این عدم شناخت به بحثهایی که در مقیاس حرفه ای بی ارزشند مثل اینکه معماری مهندسی هست یا نه ختم میشود ...
در جایی از نوشته به معانی واژه های مهندس ، معمار ، Engineer و Architect نیاز پیدا کردم و جستجوی این واژه ها باعث شد با وجود اتمام مطلب ، درست قبل از قرارگیری روی وب ، جهت مطلب تغییر کرد و دفاعیه سخاوتمندانه تبدیل به ...
فکر میکنم تنها اشاره ای به ریشه واژه ها مطلب را روشن کند :
1-ریشه و معنا و تعریف واژه مهندس :
ریشه کلمه مهندس از واژه اندازه فارسی که در عربی به هندسه تبدیل و پس از صرف در یک باب واژه مهندس به معنای اندازه گر از آن ساخته شده است. (ویکی پدیا تحت واژه مهندس) واژه مهندس به معنای اندازه گیر ، شمارگر ، هندسه دان ، مساح ، معمار ، طراح و دانای عملی به کار رفته است که بیشتر آنها در فرهنگنامه ها و لغت نامه ها درج شده است. (منبع) در لغتنامه دهخدا تحت معانی واژه مهندس ، معمار و متخصص ساختمان آمده است (برای مفصل آن ر.ک. لغتنامه)
تعریف مهندسی با توجه به گسترده شدن علوم و لزوم مشخص شدن دقیقتر تخصصهایی که تحت این عنوان قرار میگیرند به این شکل صورت گرفته است : مهندسی توانایی انسان(مهندس) در انتخاب ، طراحی ، برنامه ریزی ، راهبری ، آینده سازی و نو آوری است که در ساخت ، تولید ، دوباره سازی و نگهداری دستگاه ها ، ابزارگان ، ابزاره ها ، بناها ، راه ها و کلیه نیازهای ابزاری جوامع انسانی با استفاده و دگرگون سازی طبیعت بهره گیری از مواد و انرژی با پشتوانه دانایی از علوم تجربی و انسانی و با توجه به محیط زیست و در راستای منافع جامع جهانی انجام می گیرد. (منبع)
2-ریشه و معنا و تعریف واژه معمار :
واژه معماری در زبان عربی از ریشهٔ «عمر» به معنای عمران و آبادی و آبادانی است و معمار یعنی بسیار آباد کننده. در زبان فارسی برابرهای گوناگونی برای آن آمدهاست مانند : والادگر ، راز ، رازیگر و مهراز. مهراز، واژهای است که از مه(=مهتر و بزرگتر) + راز (=سازنده و بنا) درستشده و به معنای مهتر و بزرگ سازندگان و بنایان است (ویکی پدیا تحت واژه معمار)
(همچنین ر.ک. لغتنامه دهخدا )
3-Architect
واژه architect از دو بخش archi به معنای سر، سرپرست و رئیس و tecton به معنای سازنده درست شده که کاملاً همتراز با واژه مهراز می باشد (همان)
4-Engineer
برای این واژه توضیح مفصلی نیافتم ، در واژه نامه Babylon مختصرا : مهندسى کردن ،اداره کردن ،طرح کردن و ساختن و مهندس آمده است ، همچنین : در ابتدا ، مهندس به کسی گفته می شد که ماشین های نظامی را می راند. مفهوم مهندس غیر نظامی در قرن شانزدهم در هلند پدید آمد و به سازندگان پلها وجاده ها نسبت داده می شد و سپس این مفهوم درانگلیس وسایر کشورها هم ظاهر شد. (جالب اینجاست که engineer زمانی در ایتالیا به معنی مهندس کنونی و در آمریکا به معنی لوکوموتیوران خوانده میشد.)
از منبع http://memarchitect.persianblog.ir/post/21/
:
1-آیابااین عنوان موافقید؟
2-درکشور های غربی به چه جیزدرمعماری خودافتخارمی کنند؟
3-وآیامعماری غرب معماری ریشه داری است؟
4-وآیا می توان معماری جهان راباایران مقایسه کرد؟
5-وچه بایدکردتامعماری ایران ازبرترین هاباشد؟
6-دوشاهکارمعماریایران نام ببرید؟
7-دواشکال معماری ایران نام ببرید؟
باتشکر