کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گل به گل ، سنگ به سنگ اين دشت

يادگاران تو اند
رفته اي اينك و هر سبزه و سنگ
در تمام در و دشت
سوكواران تو اند
در دلم آرزوي آمدنت مي ميرد
رفته اي اينك ، اما آيا
باز برمي گردي ؟
چه تمناي محالي دارم
خنده ام مي گيرد...
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]وقتی در شادی بسته می شود، در دیگری باز می شود[/FONT][FONT=&quot]
ولی معمولاً آنقدر به در بسته شده خیره می مانیم
که دری که برایمان باز شده را نمی بینیم[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]When the door of happiness closes[/FONT][FONT=&quot], [/FONT][FONT=&quot]another opens[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]But often times we look so long at the[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]Closed door that we don't see the one which has been opened for us[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]​
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلتنگم !
دلم بهانه می گیرد تو را !
و تو ...
بی خبر در کوچه های فاصله پرسه می زنی !
دلتنگم ...
عزیز هم پرسه ام !
دلتنگم ...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
فاصله ها را

که وجب میکنـــــــــــــم

دستانم کم می اورند

حساب روز های نبودنت

از دستم خارج شده

رفیــــــــــــق دستانت را قرض میدهی

برای

وجب کردن جای خالیش؟؟؟؟
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
من ازتوراه برگشتی ندارم.......................
........................................................
 

A R M A N

عضو جدید
هر کسی رویی به سویی برده‌اند ... وین عزیزان رو به بی‌ سو کرده‌اند

هر کبوتر می‌پرد زی ‌جانبی ... وین کبوتر جانب بی‌جانبی

هر عقابی می‌پرد از جا به ‌جا ... وین عقابان راست بی‌جایی ‌سرا

ما نه مرغان هوائی خانگی ... دانه ما دانه بی‌دانگی

...
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
گمان كردم كه با من هم دل و

هم دين و

هم دردي

به دردي با تو پيوستم

ندانستم كه نا مردي
... بیمعرفت
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
سکوت کوچه‌های تارِ جانم، گریه می‌خواهد


تمام بندبندِ استخوانم، گریه می‌خواهد



ببار ای ابر باران‌زا! میان شعرهای من



که بغض آشنای آسمانم، گریه می‌خواهد



بهاری کن مرا جانا! که من پابند پاییزم



و آهنگ غزلهای جوانم، گریه می‌خواهد



نمی‌خواهم دگر آیینه را؛ چشمان من مُردند



که در متنش نگاه ناتوانم، گریه می‌خواهد



چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی


که حتّی گریه‌های بی‌امانم، گریه می‌خواهد
 

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
به افلاطون میگن چرا غمگین نمیشی؟؟؟؟؟؟میگه: دل بر آنچه نمی ماند نمیبندم..
 

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای اینکه دفتر نقاشیش سفید بود معلم تنبیهش کرد..
غافل از اینکه دخترک فقط خدایی رو کشیده بود که همه میگفتند دیدنی نیست..
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
تنهای تنها



در جاده ای بی انتها




بی انتها همچون دل تنهای من




تنهای تنها!




همچون خورشیدی




در آسمان بی کران




مانند شبی خسته




مثل همه ی سیاهی




بی درنگ فریاد زدم




تا از بین برود




ولی او..............




خودش را جا کرده بود



در دل تنهای من!
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
خاطراتی که بعضی بوها...بعضی جاها...بعضی آهنگا یادآوری میکنن آدمو داغون میکنه خسته ام ازین همه روزمره گی...
زندگیم شده تکرار و تکرار و تکرار...
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
بشکن طلسم حادثه را
بشکن
مهر سکوت از لب خود بردار
منشین به چاهسار فراموشی
بسپار گام خویش به ره
بسپار
تکرار
کن حماسه خود تکرار
چندان سرود سوگ
چه می خوانی ؟
نتوان نشست در دل غم نتوان
از دیده سیل اشک چه می رانی ؟
سهرابمرده راست غمی سنگین
اما
غمی که افکند از پا نیست
برخیز
رخش سرکش خود زین کن
امید نوشداروی تو از کیست ؟
سهرابمردهای و غمت
سنگین
بگذر ز نوشداروی نامردان
چشم وفا و مهر نباید داشت
ای گرد دردمند ز بی دردان
افراسیاب خون سیاوش ریخت
بیژن به دست خصم به چاه افتاد
کو گردی تو ای همه تن خاموش
کو مردی تو ای همه جان ناشاد
اسفندیار را چه کنی تمکین ؟
این پرغرور
مانده به بند من
تیر گزین خود به کمان بگذار
پیکان به چشم خیره سرش بشکن
چاه شغاد مایه مرگ توست
از دست خویش بر تو گزند آید
خویشی که هست مایه مرگ خویش
باید شکست جان و تنش باید
گیرم که آب رفته به جوی آید
با آبروی رفته چه باید کرد ؟
سیماب
صبحگاهی از سربلندترین کوهها فرو می ریخت
برخیز و خواب را
برخیز و باز روشنی آفتاب را
 

arezo.d

عضو جدید
چه رسم جالبی است،
محبتت را میگذارند پای احتیاجت،
صداقتت را میگذارند پای سادگیت،
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت،
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت،
... ... و وفاداریت را پای بی کسیت،
و آنقدر تکرار میکنند که خودت
باورت میشود که تن هایی و بیکس و محتاج....!!!


--
 

mar.1980

عضو جدید
کوچه ها...

کوچه ها...

تنهای تنها



در جاده ای بی انتها




بی انتها همچون دل تنهای من




تنهای تنها!




همچون خورشیدی




در آسمان بی کران




مانند شبی خسته




مثل همه ی سیاهی




بی درنگ فریاد زدم




تا از بین برود




ولی او..............




خودش را جا کرده بود



در دل تنهای من!
تاکجاي قصه ها بايد ز دلتنگي نوشت ...؟

تا به کي بازيچه بايد بود در دست سرنوشت ...؟

تا به کي با ضربه هاي درد بايد رام شد...؟

يا فقط با گريه هاي بي قرار آرام شد ...؟

بهر ديدار محبت تا به کي در انتظار...؟

خسته ام از زندگي با قصه هاي بي شمار!!! ...
 

mar.1980

عضو جدید
کوچه ها...

کوچه ها...

دیگه دل با کسی نیس...
دیگه فریاد رسی نیس...
نیس...
نیس...

پروردگار تنها روزنه ي اميدي است که هيچگاه بسته نمي شود

تنها کسي است که با دهان بسته هم ميتوان صدايش کرد

با پاي شکسته هم ميتوان سراغش رفت

تنها خريداري است که حتي اجناس شکسته را ميخرد

تنها کسي است که وقتي همه رفتند ميماند

وقتي همه پشت کردند آغوش ميگشايد

وقتي همه تنهايت گذاشتند محرمت مي شود

و تنها پادشاهي است که دلش با بخشش آرام ميگيرد

پس من هم پروردگار (اهورامزدا) را برايت آرزو دارم .

(هميشه شاد بودنت را ميخواهد آنکه دوستت دارد ***mar )
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم ای ساده دل. ساده فراموشش کن
تا کجا چشم بدین جاده . فراموشش کن
دست بردار از او . خاطره بازی کافیست
فرض کن گل نفرستاده فراموشش کن
مردمان نگهش قله نشینند هنوزدل که دردره نیفتاده فراموشش کن
گفتم این تکه غزل رابفرستم نزدت
دل ولی گفت نشو ساده فراموشش کن
به شما برنخورد پای غزل بود وشکست
اتفاقیست که افتاده فراموشش کن
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا