من هرانچه که تو می خواهی می شوم توهرانچه که می خواهی برای من باشما ز دوستان چشم یاری داشتیم
خود غلط بود وانچه میپنداشتیم
من هرانچه که تو می خواهی می شوم توهرانچه که می خواهی برای من باشما ز دوستان چشم یاری داشتیم
خود غلط بود وانچه میپنداشتیم
یادمه اولین روزگونه هامو ترکردیدمن .... روی صندلیست ولی جور دیگری
چشمش به جاده مانده به منظور دیگری
یادمه اولین روزگونه هامو ترکردید
وقتی دیدیددیوونه ام حرفموباورکردید
یادمه اولین روزگونه هامو ترکردید
وقتی دیدیددیوونه ام حرفموباورکردید
بی بلا....
دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟ طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
دوستت دارم ومی دانم که تویی دشمن جانمدوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب اب حیاتم دادند
نگاهم کرد دراوشورعشق دیدم نگاهم کرد پنداشتم دوستم داردیک جفت بال سوخته در حال پر زدن
یک مشت حرف فلسفی بی اثر زدن
شانه برمی گیرم وگیسوی افشان می کنمدوباره می سازمت وطن
اگرچه باخشت جان خویش
ستون به سقف تومی زنم
اگرچه بااستخوان خویش
نیکی چه کردهایم که تا روزی
نیکو دهند مزد عمل ما را...
آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود
دستِ من و آغوش تو، هیهات که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید
دلم گرفته بی تو
چشام دریای خونه
دلم گرفته بی تو
نزارگم شم
تورگبارزمونه
هر که خوبی کرد زجرش میدهند
هر که زشتی کرد اجرش میدهند
باستان کاران تبانی کرده اند
عشق را هم باستانی کرده اند
هرچه انسانها طلایی تر شدند
عشق ها هم مومیایی تر شدند
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز | باشد که بازبینیم دیدار آشنا را |
ای به دادمن رسیده
توروزای خودشکستن
دلبرم عزم سفر کرد خدارا یاران......چه کنم با دل سرگشته که مرهم با اوست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |