مشاعرۀ سنّتی

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادمه اولین روزگونه هامو ترکردید
وقتی دیدیددیوونه ام حرفموباورکردید

میشه ترانه ننویسی
اگر نشد بنویس


دختری روی بار میترسد
شاعری از شعار میترسد
مرده ها وهم زندگی دارند
بمب .. از انفجار میترسد
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوباره می سازمت وطن
اگرچه باخشت جان خویش
ستون به سقف تومی زنم
اگرچه بااستخوان خویش
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
میون این همه کوچه
که به هم پیوسته
کوچه قدیمی ما
کوچه بن بسته
 
مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما یارب

فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اینجا

کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی

نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا

نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن

چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجاو گاه اینجا

:gol::gol::gol:
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
عزیزم بایدبا ه میگفتی!
ای چراغ روشنایی

توشبای وحشت من
 

TELLI

عضو جدید
نور حق بين كه چو در اين دل ديوانه دميد
شهره شهر شدم محرم هر خانه شدم
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
من وتوچه بی کسیم
وقتی تکیمون به باده
بدوخوب زندگی
من ودست گریه داده
 
هر شب هجر بر آنم که اگر وصل
بجویم

همه چون نی به فغان آیم و چون چنگ
بمویم

لیک مدهوش شوم چون سر زلف تو
ببویم

«گفته بودم چو بیایی غم دل با تو
بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی»
چرخ امشب که به کام دل ما خواسته
گشتن
 
تو بزرگی و در آئینه‌ی کوچک
ننمایی»

نازم آن سر که چو گیسوی تو در پای
تو ریزد

نازم آن پای که از کوی وفای تو
نخیزد

شهریار آن نه که با لشکر عشق تو
ستیزد
 
دم خورشید و نم ابری و با قوس قزح
شهسواری و به رنگینه کمانی گل من
گه همه آشتی و گه همه جنگی شه من
گه به خونم خط و گه خط امانی گل من
سر سوداگریت با سر سودایی ماست
وه که سرمایه هر سود و زیانی گل من
طرح و تصویر مکانی و به رنگ*آمیزی
طرفه پیچیده به طومار زمانی گل من
 

naghmeh raha

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود

دستِ من و آغوش تو، هیهات که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود



دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید

در فصل های گرم تماشا به تو رسید

می خواستم بدون تو از خویش بگذرم

پایان این قدم زدن... اما به تو رسید

بحث دوباره بین من و. بین شعر ها

با حرف های رو به درازا به تو رسید
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفته بی تو
چشام دریای خونه
دلم گرفته بی تو
نزارگم شم
تورگبارزمونه
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلم گرفته بی تو
چشام دریای خونه
دلم گرفته بی تو
نزارگم شم
تورگبارزمونه
هر که خوبی کرد زجرش میدهند
هر که زشتی کرد اجرش میدهند
باستان کاران تبانی کرده اند
عشق را هم
باستانی کرده اند
هرچه انسانها طلایی تر شدند
عشق ها هم مومیایی تر شدند
 

shimi86

عضو جدید
هر که خوبی کرد زجرش میدهند
هر که زشتی کرد اجرش میدهند
باستان کاران تبانی کرده اند
عشق را هم
باستانی کرده اند
هرچه انسانها طلایی تر شدند
عشق ها هم مومیایی تر شدند

دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را ... دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای به دادمن رسیده
توروزای خودشکستن

نگاه كن! قلمم مثل چشم تو شده است
برای گفتن حرفش دهان نمی خواهد!
حدیث ما همه در جمله ای خلاصه شده
كه (دوستت دارم) داستان نمی خواهد!
كه (دوستت دارم) یعنی كه (دوستت دارم!)
كه (دوستت دارم) امتحان نمی خواهد!!!
 

*سهیلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلبرم عزم سفر کرد خدارا یاران......چه کنم با دل سرگشته که مرهم با اوست
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا