وصف گل

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
صائب تبریزی

صائب تبریزی

از قاصدان شنیدن پیغام دوستان
گل را به دست دیگری از باغ چیدن است
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
گل سرخ
گل سرخ
گل سرخ
او مرا برد به باغ گل سرخ
و به گیسو های مضطربم در تاریکی گل سرخی زد
و سر انجام برگ گل سرخی با من خوابید
ای کبوترهای مغلوج
ای درختان بی تجربه یائسه ای پنجره های کور
زیر قلبم و در اعماق کمرگاهم کنون
گل سرخی دارد می روید
گل سرخ
سرخ
مثل یک پرچم در رستاخیز
آه من آبستن هستم آبستن آبستن



فروغ فرخزاد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عبید زاکانی

عبید زاکانی

از شکوفه شاهدان باغ معجز بسته‌اند
نوعروسان چمن را زر و زیور بسته‌اند
نقشبندان طبیعت گوئیا بر شاخ گل
نقشهای تازه از یاقوت و از زر بسته‌اند
بسکه در بستان ریاحین سایبان گسترده‌اند
در چمنها راه بر خورشید خاور بسته‌اند
لاف ضحاکی زند گل لاجرم از عدل شاه
بر سر بازارهایش دستها بر بسته‌اند
طایران گلشن قدس از برای افتخار
حرز مدح شاه بر اطراف شهپر بسته‌اند
گل نگر بر تخت بستان بر سر افسر بافته
آب حیوان خورده و ملک سکندر یافته
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
گل گلدون من شکسته در باد
تو بیا تا دلم نکرده فریاد
گل شب بو دیگه شب بو نمی ده
کی گل شب بو رو از شاخه چیده
گوشه ی آسمون پر رنگین کمون
من مث تاریکی تو مثل مهتاب
اگه باد از سر زلف تو نگذره
من میرم گم میشم تو جنگل خواب
گل گلدون من ماه ایوون من
از تو تنها شدم چون ماهی از آب
گل هر آرزو رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه دلم یه مرداب
آسمون آبی میشه اما گل خورشید
رو شاخه های بید دلش می گیره
دره مهتابی میشه اما گل مهتاب
از برکه های خواب بالا نمیره
تو که دست تکون میدی
به ستاره جون میدی
میشکفه گل از گل باغ
وقتی چشمات هم میاد
دو ستاره کم میاد
می سوزه شقایق از داغ


سيمين غانم
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
فصل گل و طرف جویبار و لب کشت
با یک دو سه اهل و لعبتی حور سرشت
پیش آر قدح که باده نوشان صبوح
آسوده ز مسجدند و فارغ ز کنشت
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساقی گل و سبزه بس طربناک شده‌ست
دریاب که هفته دگر خاک شده‌ست
می نوش و گلی بچین که تا درنگری
گل خاک شده‌ست و سبزه خاشاک شده‌ست...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
((مسعود آصفي))

((مسعود آصفي))

چو بلبل از وصال روي گل مست و غزلخوان شد
سرود عشق او سر لوحه مرغان بستان شد

بگوشم بلبل دلداده گفتا حال را درياب

كه ناگه اين خبر آمد كه جان در كوي جانان شد

مراد از زندگي در راه عشق از خود گذشتنها ست

كجا ديدي مريد عشق پايش سست و لرزان شد

اگر تيرم زني جانم فداي ناز شستت باد

چو پامال تو شد خونم دلم از شوق شادان شد

خدايا كي توانم ديد؟كان سرمست شهر آشوب

شده صياد جان من ولي صيد حريفان شد

ميان سجده ديدم نرگس مخمور جانانه

هزاران رخنه زان نرگس به طاق كاخ ايمان شد

شد از ناليدن من ناله درني صور در محشر

زسوز و ساز من صد نغمه در صوت هزاران شد

لبت همچون صدف چون واشود گوهر برون ريزد

خزان خاطرم از فيض لعلت چون بهاران شد

دلا چون دست گيري خسته جاني را ز صدق جان

يقين در روز آخر دستگيرت دست سبحان شد

كنون با كلك خوش بنويس بر سر لوحه زرين

كه شعر آصفي چون در تاج شهر ياران شد
*****************************************
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
*مسعود آصفی*

*مسعود آصفی*

*خواب شبنم*

خوشا عشق و خوشا لرزیدن دل
غلام نرگست گردیدن دل
خوشا نقش رخت در جام دیدن
جهان بین گشتن و جان دیدن دل
خوشا چون سایه ی گیسوی دلدار
کف پای تو را بوسیدن دل
خوشا فصل بهار و موسم گل
ز باغ عارضت گل چیدن دل
خوشا در لحظه های شور و مستی
بجز حرف تو را نشنیدن دل
خوشا قیس و تف صحرای سوزان
قفای کاروان زاریدن دل
خوشا چون خواب شبنم بر رخ گل
به روی دامنت خوابیدن دل
خوشا در لحظه های بیقراری
اناالحق گفتن و شوریدن دل
خوشا از لعل نوشین تو ای دوست
کلام عشق را بشنیدن دل
خوشا چون بلبل سرمست و شیدا
به یاد روی گل نالیدن دل
خوشا چون غنچه های نو رسیده
قبا از برگ گل پوشیدن دل
خوشا چون آصفی با شعر شیرین
به افکار سیه تازیدن دل
 

EVER GREEN

عضو جدید
میان باغ گل سرخ‌های و هو دارد
که بو کنید دهان مرا چه بو دارد
به باغ خود همه مستند لیک نی چون گل
که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد
چو سال سال نشاطست و روز روز طرب
خنک مرا و کسی را که عیش خو دارد
چرا مقیم نباشد چو ما به مجلس گل
کسی که ساقی باقی ماه رو دارد
به باغ جمله شراب خدای می‌نوشند
در آن میانه کسی نیست کو گلو دارد
عجایبند درختانش بکر و آبستن
چو مریمی که نه معشوقه و نه شو دارد
هزار بار چمن را بسوخت و بازآراست
چه عشق دارد با ما چه جست و جو دارد
وجود ما و وجود چمن بدو زنده‌ست
زهی وجود لطیف و ظریف کو دارد
چراست خار سلحدار و ابر روی ترش
ز رشک آن که گل سرخ صد عدو دارد
چو آینه‌ست و ترازو خموش و گویا یار
ز من رمیده که او خوی گفت و گو دارد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من به هنگام شکوفایی گلها در دشت باز بر می‌گردم


و صدا می‌زنم
«آی..
باز کن پنجره را - در بگشا-
که بهاران آمد
که شکفته گل سرخ
به گلستان آمد!
باز کن پنجره را
که پرستو پر می‌شوید در چشمه نور
که قناری می‌خواند
می‌خواند آواز سرور
که:
بهاران آمد
که شکفته گل سرخ
به گلستان آمد!»





«حمید مصدق»
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
خونه پر از رنجه سکوته وای دلم تنگه
گل های باغچه پیش چشمم وای چه بی رنگه
گل توی گلدون باز دوباره داره میمیره
راه نفس رو بغض بیداد تو میگیره
روزی به چشم تو من بهترین بودم
عاشق ترین بودی عاشق ترین بودم
از آشیون دل کندن و رفتن که آسون نیست
در سینه عشق تازه پروردن که آسون نیست

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
فریدون مشیری

فریدون مشیری

مرسی عزیزم!

ديدمت، آهسته پرسيدمت
خواندمت، بر ره گل افشاندمت
آمدي، بر بام جان پر زدي
همچو نور، بر ديده بنشاندمت

بردمت، تا کهکشان‌هاي عشق
پر کشان، تا بي نشان‌هاي عشق
گفتمت، افتاده در پاي عشق
زندگيست، روياي زيباي عشق

مي روي، چون بوي گل از برم
رفتنت، کي مي شود باورم
بوده‌اي، چون تاج گل بر سرم
تا ابد، ياد تو را مي‌برم


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
فرید احمدی

فرید احمدی

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه روز یه باغبونی، یه مرد آسمونی
نهالی كاشت میون، باغچه مهربونی
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
می ‌گفت سفر كه رفتم، یه روز و روزگاری
این بوته‌ی یاس من، می‌مونه یادگاری
[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر روز غروب عطر یاس، تو كوچه‌ها می‌پیچید
میون كوچه باغا، بوی خدا می ‌پیچید
[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونایی كه نداشتن، از خوبیا نشونه
دیدن كه خوبی یاس، باعث زشتیشونه
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]

عابرای بی‌احساس، پا گذاشتن روی یاس
ساقه‌هاشو شكستن، آدمای ناسپاس

[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یاس جوون برگمون، تكیه زدش به دیوار
خواست بزنه جوونه، اما سر اومد بهار
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]

یه باغبون دیگه، شبونه یاس‌و برداشت
پنهون زنامحرما، تو باغ دیگه‌ای كاشت

[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هزار ساله كوچه‌ها، پر میشه از عطر یاس
اما مكان اون گل، مونده هنوز ناشناس
[/FONT]​
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
علی معلم دامغانی

علی معلم دامغانی

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گلشن ای نازنین، بشکفد بعد از این
دل نماند حزین، مژدگانی بهار است
ای گلستان گل، جان تو جان گل
گل به قربان گل، مژدگانی بهار است
[/FONT]​
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
کار ما نیست شناسایی “راز” گل سرخ ،
کار ما شاید این است
که در “افسون” گل سرخ شناور باشیم.
پشت دانایی اردو بزنیم.
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم.
صبح ها وقتی خورشید ، در می آید متولد بشویم.
هیجان ها را پرواز دهیم.
روی ادراک فضا ، رنگ ، صدا ، پنجره گل نم بزنیم.
آسمان را بنشانیم میان دو هجای “هستی”.
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم.
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم.
نام را باز ستانیم از ابر،
از چنار، از پشه، از تابستان.
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم.
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم.

کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم.



سهراب سپهري
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هما مير افشار

هما مير افشار

...سبز گشتم ، زنو جوانه زدم
با تو گل كردم و بهار شدم
هر رگم جوي خون هستي شد
پر شدم ، پر ز اتنظار شدم...


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ملک الشعرای بهار

ملک الشعرای بهار

به گلگشت جنان گل می‌فرستم
به رضوان شاخ سنبل می‌فرستم


حدیث خوش به قمری می‌سرایم
سرود خوش به بلبل می‌فرستم
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب
که باغ ها همه بیدار و بارور گردند
بخوان ‚ دوباره بخوان ‚ تا کبوتران سپید
به آشیانه خونین دوباره برگردند
بخوان به نام گل سرخ در رواق سکوت
که موج و اوج طنینش ز دشت ها گذرد
پیام روشن باران
ز بام نیلی شب
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد
ز خشک سال چه ترسی
که سد بسی بستند
نه در برابر آب
که در برابر نور
و در برابر آواز
و در برابر شور
در این زمانه ی عسرت
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقه ی سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند ژرف تر از خواب
زلال تر از آب
تو خامشی که بخواند ؟
تو می روی که بماند ؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند ؟
از این گریوه به دور
در آن کرانه ببین
بهار آمده
از سیم خاردار
گذشته
حریق شعله ی گوگردی بنفشه چه زیباست
هزار اینه جاری ست
هزار اینه
اینک
به همسرایی قلب تو می تپد با شوق
زمین تهی دست ز رندان
همین تویی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی



شفيعي كدكني
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اوحدی

اوحدی

ز بلبل بوستان پر ناله و فریاد خواهد شد
که صحرا سبز و گلها سرخ و دلها شاد خواهد شد
عروس گل ز اطراف چمن در جلوه می‌آید
بیا، گو: بلبل مشتاق اگر داماد خواهد شد
چنان می‌نالم از سودای آن گل‌چهره هر صبحی
که از نالیدن من عندلیب استاد خواهد شد
ز عشق روی آن لیلی من ار مجنون شوم شاید
که گر شیرین ببیند روی او فرهاد خواهد شد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خیز، که در میرسد موکب سلطان گل
چارهٔ بزمی بساز، تا بنهی خوان گل

گل دو سه روزی مقام بیش نگیرد به باغ
این دو سه روزی که هست جان تو و جان گل

طفل ریاحین مکید شیر ز پستان ابر
بلبل شوریده دل شد به شبستان گل

زود ببینی چو من فاخته را در چمن
ساخته آوازها بر لب خندان گل

در بن بیدار فکند مسند جمشید می
بر سر باد آورند تخت سلیمان گل

ساغر و پیمانه‌ای چند پر از می بیار
زود، که ما داده‌ایم دست به پیمان گل

خار چمن را بگو: کز سر شاخ درخت
تیغ میفکن، که شد قلعه به فرمان گل

غنچه گریبان خود تا بن دندان درید
نالهٔ بلبل مگر نیست به دندان گل؟

دست صبا غنچه را بار دهد بر شجر
تا بنماید به خلق قصهٔ پنهان گل

از سخن اوحدی پرورقی زن، که آن
هر ورقی آیتیست آمده در شان گل
 

غفار

عضو جدید
خوشا با دوستان در بوستان گل
که خوش باشد بروی دوستان گل
شکوفه مو بدست و ابر دایه
صبا رامین و ویس دلستان گل
سمن را شد نفس باد و روان آب
چمن را گشت تن شمشاد و جان گل
ترنم می‌کند بر شاخ بلبل
تبسم می‌کند در بوستان گل
لبش با هم نمی‌آید از آنروی
که دارد خرده‌ئی زر در دهان گل
کشد در برقبای فستقی سرو
نهد بر سر کلاه سایبان گل
چو باد از روی گل برقع برانداخت
برآمد سرخ همچون ارغوان گل
بگو با بلبل ای باد بهاری
که باز آمد علی رغم زمان گل
دلش سستی کند چون از نهالی
بصحن گلستان آید خزان گل
بیا خواجو که با مرغان شب خیز
نهادست از هوا جان در میان گل
می نوشین روان در ده که بگرفت
چو خسرو ملکت نوشیروان گل
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
جامِ بهار

جامِ بهار

تا نسیم آورد پیغامِ بهار
شد شکوفا باغ از نامِ بهار

مهربان شد باز خورشید و نشست
با لبی پر خنده بر بامِ بهار

چشم وا کرد خاک از خوابی گران
با صدایِ نرم و آرامِ بهار

صبحگاهان بر تنِ گلبرگ ریخت
قطره هایِ شبنم از جامِ بهار

دید قمری در کنارِ چشمه ها
رقصِ گلها را به هنگامِ بهار

چشم ها روشن شد از دیدارِدوست
شاد شد دلها ز الهامِ بهار


**مریم فرجادی**
 

غفار

عضو جدید
سلام
خیز، که در میرسد موکب سلطان گل
چاره‌ی بزمی بساز، تا بنهی خوان گل
گل دو سه روزی مقام بیش نگیرد به باغ
این دو سه روزی که هست جان تو و جان گل
طفل ریاحین مکید شیر ز پستان ابر
بلبل شوریده دل شد به شبستان گل
زود ببینی چو من فاخته را در چمن
ساخته آوازها بر لب خندان گل
در بن بیدار فگند مسند جمشید می
بر سر باد آورند تخت سلیمان گل
ساغر و پیمانه‌ای چند پر از می بیار
زود، که ما داده‌ایم دست به پیمان گل
خار چمن را بگو: کز سر شاخ درخت
تیغ میفگن، که شد قلعه به فرمان گل
غنچه گریبان خود تا بن دندان درید
ناله‌ی بلبل مگر نیست به دندان گل؟
دست صبا غنچه را بار دهد بر شجر
تا بنماید به خلق قصه‌ی پنهان گل
از سخن اوحدی پرورقی زن، که آن
هر ورقی آیتیست آمده در شان گل
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
گل واژه نیست
گل ترانه نیست
گل بهانه نیست
گل شاهپرک نیست
گل تنها نگاه توست
در قلب کوچک من جوانه می دهد
ودر زمین سبز عشق
بهانه می گیرد آغوش ات را
همراه باد می رقصد
و واژه می شود
و شعر مرا پر از نامت می کند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عبید زاکانی

عبید زاکانی

از شکوفه شاهدان باغ معجز بسته‌اند
نوعروسان چمن را زر و زیور بسته‌اند

نقشبندان طبیعت گوئیا بر شاخ گل
نقشهای تازه از یاقوت و از زر بسته‌اند

بسکه در بستان ریاحین سایبان گسترده‌اند
در چمنها راه بر خورشید خاور بسته‌اند

لاف ضحاکی زند گل لاجرم از عدل شاه
بر سر بازارهایش دستها بر بسته‌اند

طایران گلشن قدس از برای افتخار
حرز مدح شاه بر اطراف شهپر بسته‌اند
گل نگر بر تخت بستان بر سر افسر بافته :gol:آب حیوان خورده و ملک سکندر یافته
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
"ملک الشعرای بهار"

"ملک الشعرای بهار"

پروانه و شمع و گل شبی آشفتند ،
در طرفِ چمن

وز جور و جفایِ دهربا هم گفتند ،
بسیار سخن

شد صبح نه پروانه به جا بود و نه شمع،
ناگاه صبا

بر گل بوزید و هر دو با هم رفتند،
من ماندم و من
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
با همين ديدگان اشك آلود ،
از همين روزن گشوده به دود ،
به پرستو ، به گل ، به سبزه درود !

به شكوفه ، به صبحدم ، به نسيم ،
به بهاري كه مي رسد از راه ،
چند روز دگر به ساز و سرود .

ما كه دل هاي مان زمستان است ،
ما كه خورشيدمان نمي خندد،
ما كه باغ و بهارمان پژمرد ،
ما كه پاي اميدمان فرسود ،
ما كه در پيش چشم مان رقصيد ،
اين همه دود زير چرخ كبود ،

سر راه شكوفه هاي بهار
گريه سر مي دهيم با دل شاد
گريه شوق ، با تمام وجود !

سال ها مي رود كه از اين دشت
بوي گل يا پرنده اي نگذشت

ماه، ديگر دريچه اي نگشود
مهر ، ديگر تبسمي ننمود .

اهرمن مي گذشت و هر قدمش ،
ضربه هول و مرگ و وحشت بود !
بانگ مهميزهاي آتش ريز
رقص شمشيرهاي خون آلود !

اژدها مي گذشت و نعره زنان
خشم و قهر و عتاب مي فرمود .
وز نفس هاي تند زهرآگين ،
باد ، همرنگ شعله بر مي خاست،
دود بر روي دود مي افزود .

هرگز از ياد دشت بان نرود
آنچه را اژدها فكند و ربود

اشك در چشم برگ ها نگذاشت
مرگ نيلوفران ساحل رود .

دشمني ، كرد با جهان پيوند
دوستي ، گفت با زمين بدرود ...

شايد اي خستگان وحشت دشت !
شايد اي ماندگان ظلمت شب !

در بهاري كه مي رسد از راه ،
گل خورشيد آرزوهامان ،
سر زد از لاي ابرهاي حسود .

شايد اكنون كبوتران اميد ،
بال در بال آمدند فرود ...

پيش پاي سحر بيفشان گل
سر راه صبا بسوزان عود

به پرستو ، به گل ، به سبزه درود !



فريدون مشيري
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]سالها تو سنگ بودی دلخراش[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]آزمون را یک زمانی خاک باش[/FONT]

[FONT=georgia,times new roman,times,serif]در بهاران کی شود سرسبز سنگ[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]خاک شو تا گل برآید رنگ رنگ[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]مولوی[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]
[/FONT]
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا در این دهر دیده کردم باز
گل غم در دلم شکفت به ناز
بر لبم تا که خنده پیدا شد
گل او هم به خنده ای وا شد
هر چه بر من زمانه می ازود
گل غم را از آن نصیبی بود
همچو جان در میان سینه نشست
رشته عمر ما به هم پیوست
چون بهار جوانیم پژمرد
گفتم این گل ز غصه خواهد مرد
یا دلم را چو روزگار شکستی هست
می کنم چون درون سینه نگاه
آه از این بخت بد چه بینم آه
گل غم مست جلوه خویش است
هر نفس تازه روتر از پیش است
زندگی تنگنای ماتم بود
گل گلزار او همین غم بود
او گلی را به سینه من کاشت
که بهارش خزان نخواهد داشت



مشيري
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هاتف اصفهانی

هاتف اصفهانی

چه شود اگر که بری ز دل همه دردهای نهانیم
به کرشمه‌های نهانی و به تفقدات زبانیم

نه به ناز تکیه کند گلی نه به ناله دلشده بلبلی
تو اگر به طرف چمن دمی بنشینی و بنشانیم

ز غم تو خون دل ناتوان، ز جفات رفته ز تن توان
به لب است جان و تو هر زمان، ستمی ز نو برسانیم

ز سحاب لطف تو گر نمی، برسد به نخل امید من
نه طمع ز ابر بهاری و نه زیان ز باد خزانیم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
محـسن ز قوانين تالار وصف نامه وصف نامه 0

Similar threads

بالا