taraneh_de
عضو جدید
در اتاق کوچکم پا می نهد
بعد من با یاد من بیگانه ای
در بر آیینه میماند به جای
تار مویی ، نقش دستی ، شانه ای
بعد من با یاد من بیگانه ای
در بر آیینه میماند به جای
تار مویی ، نقش دستی ، شانه ای
يك كنيزك ديد شه بر شاهراه...شد غلام ان كنيزك جان شاهدر اتاق کوچکم پا می نهد
بعد من با یاد من بیگانه ای
در بر آیینه میماند به جای
تار مویی ، نقش دستی ، شانه ای
دلم به حلقه زلفش به جان خريد اشوب...چه سود ديد ندانم كه اين تجارت كرددیدگانم همچو دالانهای تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
در آنجا بر فراز قله کوهدلم به حلقه زلفش به جان خريد اشوب...چه سود ديد ندانم كه اين تجارت كرد
در آنجا بر فراز قله کوه
دو پایم خسته از رنج دویدن
به خود گفتم که در این اوج دیگر
صدایم را خدا خواهد شنیدن....
من غصه خوردن بی تو را دوست دارم ,
من غرق شدن با تو درخیال سبزه زاران را دوست دارم ,
من با تو نفس کشیدن و دمیدن هوای عشق را دوست دارم ,
باتو بی خبر شدن از همه دنیا را دوست دارم ,
من نمیدانم کیم یا که چیم یا به کجا خواهم رفت ,
باورم اینست همین , که من نگاهت را دوست دارم ,
تو اگر بشنوی این قلب چه ها می گوید ,
نه نمیخواهد همین بی خبری را دوست دارم ,
تو مرا می فهمی من تورا می خواهم و همین ساده ترین قصه یک انسان است .
تو مرا می خوانی من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی , تا ابد در دل من خواهی ماند
يا رب به كه شايد گفت اين نكته كه در عالم....رخساره به كس ننمود آن شاهد هر جاييدر گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که قضا بود زمن میدانی
در گردش خویش اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی
در مذهب ما باده حلال است وليكن....بي روي تو اي سرو گل اندام حرام استیک قطره آب بود با دریا شد
یک ذره خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندر این عالم چیست
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
در مجلس ما عطر مياميز كه ما را.....هر لحظه زگيسوي تو خوش بوي مشام استتو رودکی را ای ماهرو کنون بینی
بدان زمانه ندیدی که این چنینان بود
تو گفتی آسمان دریاست از سبزی و بر رویش
به پرواز اندر آوردست ناگه بچگان عنقا
اي نسيم سحر ارامگه يار كجاست...منزل آن مه عاشق كش عيار كجاستالا یا ایها الساقی ادر کاسان و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
تيمار غريبان اثر ذكر جميل است...جانا مگر اين قاعده در شهر شما نيستتا غبار سر کویت نشوم ننشینم
وگرم خود همه بر باد هوا باید رفت
تو خود را گمان برده ای پرخرد
انائی که پر شد دگر چون برد؟
دايم گل اين بستان شاداب نميماند | درياب ضعيفان را در وقت توانايي |
در هجر تو گر چشم مرا اب روان است....گو خون جگر ريز كه معذور نماندستیکی نماند کنون زان همه ، بسود و بریخت
چه نحس بود همانا که نحس کیوان بود
بگذار تا بگريم چون ابر در بهارانتامل کنان در خطا و صواب
به از ژاژخایان حاضر جواب
دو دست دعا برآورده ام بسوی آسمانهانگاه کن
که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
دو دست دعا برآورده ام بسوی آسمانها
که تا پر کشم به بال غمت رها در کهکشانها
راز درون پرده ز رندان مست پرس....كاين حال نيست زاهد عالي مقام راای سخت جفای سست پیوند
رفتی و چنین برفت تقدیر...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |