alborz_3000
اخراجی موقت
بچه ها اون چیپسا یادتونه که توی یه پلاستیک باریک بود؟؟؟؟
بوی اول مهر یادتونه ؟؟؟ویفرایی با طمع موز که همش میریخت رو لباسمون
منظورت چیپس استقلاله؟ خیلی خوشمزه بود.
بچه ها اون چیپسا یادتونه که توی یه پلاستیک باریک بود؟؟؟؟
بوی اول مهر یادتونه ؟؟؟ویفرایی با طمع موز که همش میریخت رو لباسمون
مداد تراش شمشير نشانوقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم !
ارهمخصوصا تو کمبد وقتی آخرش اون 4 دست رو میکشتی چه حالی میداد.!ولی حیف بعد اون همیشه میومد از مرحله اول دوباره شروع می شد!
چلا من ياتم نمياتمنظورت چیپس استقلاله؟ خیلی خوشمزه بود.
پسرم عاشق اينه تو اين برگه ها امتحان املاشو بنويسهصفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم
به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود
ولی سمت چپی ها نو بود !
*******
برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون
آبی رنگ بود و بالای صفحه یه “برگه امتحان” گنده نوشته بودن
مگه هنوز هست؟پسرم عاشق اينه تو اين برگه ها امتحان املاشو بنويسه
من یادمه همیشه به سال پنجمی ها التماس میکردیم بدن پیام بهداشتی رو ما بخونیم،اما هیچوقت نمی دادن.البته مام که اومدیم پنجم همینطور بودیم.چلا من ياتم نميات
اره 3تا 100 تومن بود پارسالمگه هنوز هست؟
اون موقع ها جنسش خوب نبود پاک میکردی خراب میشداره 3تا 100 تومن بود پارسال
مدرسه ما انحصاری برا پنجمی ها بود فقط.اگه اونا میخواستن به بقیه هم میدادن!قرآن خوندن و شعار هفته (ته کتاب قرآن) سر صف نوبتی بود
برای هر کلاس، بعد هر کس میومد سر صف مثلا میخواست با صوت بخونه میگفت:
بییییسمیلّـــَهی یُررررحمـــَنی یُرررررحییییییم
الانم همونجورناون موقع ها جنسش خوب نبود پاک میکردی خراب میشد
مدرسه ما انحصاری برا پنجمی ها بود فقط.اگه اونا میخواستن به بقیه هم میدادن!
ماهم سال پنجم از سال پایینی ها پول میگرفتیم میدادیم می خوندن!هرکی بیشتر میداد زودتر میخوند!نگو بچگی ها برا خودمون یه پا مزایده را مینداختیم!
به ما چنتا طناب ميدادن تا وسط زنگ نميتونستيم از هم جداشون كنيمیادتونه سال اول ساعتای ورزش چه فوتبالی بازی میکردیم؟ما که همه میوفتادیم دنبال توپ.هرکی زورش بیشتر بود توپو میگرفت دستشو فرار میکرد.همه هم دنبال اون!.
آخه به ما توپ بسکتبال میدادن زورمون نمیرسید شوتش کنیم برا همین میگرفتیم دستمون!!!!به ما چنتا طناب ميدادن تا وسط زنگ نميتونستيم از هم جداشون كنيم
هر وقت مشق نمينوشتيم ميگفتيم ديشب برق نداشتيمهر چی میپرسیدن و میموندیم توش،
میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !
اره ... چقدر بد که مجبور بودیم دروغ بگیمهر وقت مشق نمينوشتيم ميگفتيم ديشب برق نداشتيم
اونروزا صبح زود تو كوچه ميزديم تو سرو كله هم تا برسيم مدرسه الان سر ساعت سرويس مياد بوق ميزنهخداییش به ما راسته که میگن نسل سوخته!امکانات الان با اون موقع اصلا قابل مقایسه نیست.
ولی خودمونیما اون روزا کیفش بیشتر بود!
يبار كه اينجور گفتم دوستم گفت ما خونه بغليشون بوديمو برق داشتيم منم گفتم فيوز خونمون خراب بوداره ... چقدر بد که مجبور بودیم دروغ بگیم
من یادمه هروقت مشق نمی نوشتم میگفتم دلم درد میکنه و میزدم زیره گریه.میبردنم دفتر مدرسه زنگ میزدن خونه بان دنبالم.آخ که چه حالی میداد.یه روز تعطیلی!هر وقت مشق نمينوشتيم ميگفتيم ديشب برق نداشتيم
اره يادش بخيرمن یادمه هروقت مشق نمی نوشتم میگفتم دلم درد میکنه و میزدم زیره گریه.میبردنم دفتر مدرسه زنگ میزدن خونه بان دنبالم.آخ که چه حالی میداد.یه روز تعطیلی!
خوش به حالت مامان من خیلی سخت گیر بود اگه اینکارو میکردم بد دعوام میکردمن یادمه هروقت مشق نمی نوشتم میگفتم دلم درد میکنه و میزدم زیره گریه.میبردنم دفتر مدرسه زنگ میزدن خونه بان دنبالم.آخ که چه حالی میداد.یه روز تعطیلی!
فک کنم از همتون کوچیکترم.آخرای دهه 60.سال68اره يادش بخير
من هر وقت امتحان داشتم و درس نميخوندم به مامانم ميگفتم بياد دنبالمو ببرم خونه
متولد چندي؟
اخي نازيخوش به حالت مامان من خیلی سخت گیر بود اگه اینکارو میکردم بد دعوام میکرد
همسن داداشميفک کنم از همتون کوچیکترم.آخرای دهه 60.سال68
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
یکی از مهمترین خاطرات دوران جوانی ما در حال خاموش شدن!یاهو مسنجر؛ خداحافظ ای همنشین همیشه! | گفتگوی آزاد | 4 | ||
خاطرات یک بازیگر از مرحوم فرج الله سلحشور | گفتگوی آزاد | 0 | ||
خاطرات ترم تابستانی ساری 92 | گفتگوی آزاد | 13 | ||
از خاطرات یک جنین! | گفتگوی آزاد | 37 | ||
خاطرات | گفتگوی آزاد | 10 |