mrsos256
عضو جدید
واگذار این لاشه ی ناچیز رادر دهان غنچه از لعل تو آب حسرت است
اينكه پندارند مردم قطره شبنم در او
در نورد این راه آفت خیز را
واگذار این لاشه ی ناچیز رادر دهان غنچه از لعل تو آب حسرت است
اينكه پندارند مردم قطره شبنم در او
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر | زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است |
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
سلام
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
من واژگون، من واژگون، من واژگون رقصیده ام
من بی سر و بی دست و پا، در خواب خون رقصیده ام
میلاد بی آغاز من هرگز نمی داند کسی
من پیر تاریخم که بر بام قرون رقصیده ام
فردای ناپیدای من، پیداست در سیمای من
این سال که با فرداییان در خون کنون رقصیده ام
منظومه ای از آتشم، آتشفشانی سرکشم
در کهکشانی بی نشان، خورشید گون رقصیده ام
ای عاقلان در عاشقی دیوانه می باید شدن
من با بلوغ عقل در اوج جنون رقصیده ام
میلاد دانایی منم، پرواز بینایی منم
من در عروجی جاودان از حد فزون رقصیده ام
با رقص من در آسمان، رقص تمام اختران
من بر بلندای زمان بنگر که چون رقصیده ام
نصرالله مردانی
سلامسلام
من ترک عشق و شاهد و ساغر نمیکنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم
سلام
می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگویی
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
ببخشين تشكرام تموم شدن
تا گل روی تو دیدم، همه گلها خارند
تا تو را یار گرفتم، همه خلق اغیارند
آن که گویند به عمری شب قدری باشد
مگر آنست که با دوست به پایان آرند
خواهش میکنم
فقط اینکه من چون شعرامو تایپ میکنم و سرعت تایپم پایینه یکم معتل میشین
در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
خواهش مي كنم...راحت باشين
در افق، پشت سرا پرده نور
باغ های گل سرخ،
شاخه گسترده به مهر،
غنچه آورده به ناز،
دم به دم از نفس باد سحر؛
غنچه ها می شد باز ...............
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار
زیبایی ای درخت
وقتی که بادها
در برگهای درهم تو لانه میکنند
وقتی که بادها
گیسوی سبز فام تو را شانه میکنند
غوغایی ای درخت
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
تلخی ز تو شیرین شود کفر و ضلالت دین شود
خار و خسک نسرین شود صد جان فدای جان تو!
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشقنشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاکتو را من زهر شیرین خوانم ای عشق
که نامی خوش تر از اینت ندانم
از آن فارغ ز رنج انقیادیمای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |