مشاعرۀ سنّتی

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
هر کس که بدید چشم او گفت
کو محتسبی که مست گیرد
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ياد منت نشسته برابر - پريده رنگ -

با خويشتن - به خلوت دل - مي كني ستيز
 

As7az

عضو جدید
ز نیش خویش امانم دهید، نوش نخواهم

به خیرتان نکنم اعتماد، شر مرسانید
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دلم خون شد از اين افسرده پاييز
از اين افسرده پاييز غم انگيز
غروبي سخت محنت بار دارد
همه درد است و با دل کار دارد
 

As7az

عضو جدید
دریغا زر پرستان درم کیش

ندارند آگهی از حال درویش

بود خواب سبکباران به دلخواه

ولیکن خواجه می خسبد به تشویش
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شبنم آن دشت ، ازپاكيزگي ،
گوييا خورشيد را نوشيده بود !



روزگاران گشت و .... گشت :



داغ بر دل دارم از اين سرگذشت ،
 

As7az

عضو جدید
تو ای یار تنها، صدا کن مرا
ز اندوه شب ها رها کن مرا

صدا کن، صدا کن که تا بوده ام
دمی بی خیالت نیاسوده ام
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من مي‌ديدمش، تنها، تكيده، ناتوان، دلتنگ،
ملول از روزگاراني كه در اين شهر سر كرده‌ست
 

As7az

عضو جدید
تو ای مجنون زر! با من میامیز
که بیزارم ز دزدان درم کیش

تو و تشویش زر در عمر ننگین
من و خواب گوارا در شب خویش
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تو ای مجنون زر! با من میامیز
که بیزارم ز دزدان درم کیش

تو و تشویش زر در عمر ننگین
من و خواب گوارا در شب خویش
شوق مي آمد دست در گردن حس مي انداخت
فكر بازي مي كرد
زندگي چيزي بود مثل يك بارش عيد يك چنار پر سار
زندگي در آن وقت صفي از نور و عروسك بود
يك بغل آزادي بود
زندگي در آن وقت حوض موسيقي بود
طفل پاورچين پاورچين دور شد كم كم در كوچه سنجاقك ها
بار خود را بستم رفتم از شهر خيالات سبك بيرون دلم از غربت سنجاقك پر
 

As7az

عضو جدید
راز اندام تو را آینه می داند و بس

گل من، آینه داند به که می مانی تو؟
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
و من با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لب ها سخن گفته ام
و دست هایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن با تو گریسته ام
 

Mahdy.T

عضو جدید
و من با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لب ها سخن گفته ام
و دست هایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن با تو گریسته ام

ما رابه دعا کاش نسازند فراموش
رندان سحر خیز کهصاحب نفسانند
 

Mahdy.T

عضو جدید
روزی‌ست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گلزار همی‌شوید گرد

خواهش میکنم
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم

دلت را می‌پویند مبادا شعله‌ای بر آن نهان باشد
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
می خور که ز دل کثرت و قلت ببرد
و اندیشه هفتاد و دو ملت ببرد
دريا شده ست خواهر و من هم برادرش
شاعرتر از هميشه نشستم برابرش

خواهر سلام! با غزلی نيمه آمدم
تا با شما قشنگ شود نيم ديگرش

می خواهم اعتراف کنم هر غزل که ما
با هم سروده ايم جهان کرده از برش
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
يا به زوال مي روم يا به كمال مي رسم
يكسره كن كار مرا بگو كه عاشقم بگو
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا