دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

m sadeq

عضو جدید
کاربر ممتاز
نیاز نیست انسان بزرگی باشیم ...
" انسان بودن " خود ، نهایت بزرگی است .
می توان ساده بود ولی انسان بود
به همین سادگی .
یه جا میگی انسان والا و بزرگی هستی
یه جا میگی نیاز نیست بزرگ باشی
تکلیف خودتو مشخص کن
 

نارون آبي

عضو جدید
اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز، ساده ولی زیبا، مصمم ولی آرام، مهربان ولی جدی، زیرک ولی صادق، عاشق ولی عاقل
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]بهونه ای نمونده که واسم نیاورده باشی [/FONT]
[FONT=&quot]باید توهم مثل همه یه روز ازم جدا بشی[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]بسه دیگه گریه نکن اشکاتو باور ندارم[/FONT]
[FONT=&quot]خیلی غریبی مگه نه بذار که تنهات بذار[/FONT]
[FONT=&quot]دیگه برو حرفی نزن[/FONT]
[FONT=&quot]من باتو کاری ندارم[/FONT]
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
میدونستم یه روز میری
میدونستم که خودخواهی

میدونستم دلت دوره
رفیق نیمه راهی

دلو حرمت شکستی تو انینه رسم وفاداری؟
دلم زخمی دنیا بود خیال کردم دوا داری
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی وقته میخوام بگم دوستت دارم
ازتو چشمای من بخون که من تو رو دارم
فقط تورو دارم بی تو کم میارم
نبینم غم واشکو تو چشمات
نبینم داره میلرزه دستات
نبینم ترس رو توی نفسهات ببین دوست دارم
منم مثل تو باخودم تنهام
منم خسته از تموم دنیام
منم سخت میگذره همه شبهام ببین دوستت دارم
دوست دارم وقتی که چشماتو میبندی
با من به دردای این دنیا میخندی
:gol:
آروم میشم بگی از غما دل کندی
بیا به هم بگیم دوستت دارم
دوست دارم من اون چشمای قشنگتو
دارم واست میخونم این آهنگ تو هر چی میخوای بگو از دل تنگه تو
بیا بهم بگیم دوستت دارم
آره دوستت دارم
 

*mahda*

عضو جدید
ختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.
نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.
مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید.
موعد عروسی فرا رسید.
زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.
مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.
۲۰ سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند.
و مرد گفت: “من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم”







این فقط یه داستانه واقعی نیست
مشخص دوست عزیز که واقعی نیست
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینک تو و این مرداب اینک تو و این مهتاب

بیداری اگر این است رفتیم دگر در خواب

ای کرم بدن شب تاب

به به چه قشنگی تو در این نقش بر آبت

لعنت به تو و ذات خرابت
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
من دیگر ناله نمی کنم ، قرنها نالیدن بس است می خواهم فریاد بزنم!اما اگر نتوانستم سکوت می کنم خاموش بودن بهتر از نالیدن است ...
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر مرا بسیار دوست بداری ، شاید حس تو صادقانه نباشد کمتر دوستم بدار تا عشقت ناگهان به پایان نرسد . من به کم هم قانعم و اگر عشق تو اندک اما صادقانه باشد من راضی ام . "دوستی پایدار از هر چیزی بالاتر است "
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بشنو همسفر من






[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] با هم رهسپار راه دردیم [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] با هم لحظه ها را گریه کردیم [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] ما در صدای بی صدایی گریه بودیم [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] ما از عبور تلخ لحظه قصه ساختیم [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] شاید در این راه اگر باهم بمانیم [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] وقت رسیدن شعر خوشبختی بخوانیم ...[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عظمت همواره در انتظار چشمی است که او را ببيند و خوبی همواره در انتظار خردی که او را بشناسد و زيبايی همواره تشنه دلی که به او عشق بورزد .
 

milad zardi

عضو جدید
امشب از آسمان دیده تو
روی شعرم ستاره می بارد
در زمستان دشت کاغذها
پنجه هایم جرقه می کارد
 

milad zardi

عضو جدید
شهریست در کناره آن شط پر خروش
با نخلهای در هم و شبهای پر زنور
شهریست در کناره آن شهر و من
آنجا اسیر پنجه یک مرد پر غرور
شهریست در کناره آن شط که سالهاست
آغوش خود به روی من و او گشوده است
بر ماسه های ساحل و در سایه های نخل
او بوسه ها ز چشم و لب من ربوده است

فروغ فرخ زاد
 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
فریاد روزافزون

فریاد روزافزون

مرا پرسي كه چونی؟ چونم ای دوست
جگر پر درد و دل پر خونم ای دوست

حديث عاشقي بر من رها كن
تو ليلی شو، كه من مجنونم ای دوست

به فريادم ز تو هر روز، فرياد!
از اين فرياد روز افزونم ای دوست

شنيدم عاشقان را می‌نوازی
مگر من زان ميان بيرونم ای دوست

نگفتی گر بيفتی گيرمت دست!؟
ازين افتاده تر كه‌اكنونم ای دوست؟!

غزل‌های نظامی بر تو خوانم نگيرد
در تو هيچ افسونم ای دوست
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دوست دارم دوست دارم هنوز عشق منی میدونم منو ازیاد میبری

بهونه ی نفس کشیدنم تویی دوست دارم تو قلب من فقط تویی
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]رگ خواب این دل ، تو دست تو بوده[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ترک های قلبم، شکست تو بوده[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]منو با یه لبخند ، به ابرها کشوندی[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با یک قطره اشکت ، به آتیش نشوندی[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مدارا نکردی ، با دل واپسی هام[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ندیده گرفتی غم بی کسی مو[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با این آرزویی ، که بی تو محاله[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]یه شب خواب آروم ، فقط یک خیاله[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چقدر حیفه این عشق ،همین جور هدر شه[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]یکی از من و تو ، بره در به در شه[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]باید سر کنم با ، همین جای خالیت[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حالا تو نبودم ، بگو در چه حالی ؟؟[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مدارا نکردی ، با دل واپسی هام[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ندیده گرفتی غم بی کسی مو ... !![/FONT]​
 

سوگلییی

عضو جدید
دست خودمان نیست که روی حرفمان نمی مانیم...
ما بر زمینی ایســتاده ایم
که هــر روز خودش را
دور میــــزند...
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟

روزگاری من و او ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم
بسته سلسله سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود


نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم



عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سروسامان دارد
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
چاره اینست و ندارم به از این رای دگر

که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر
بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود


پیش او یار نو و یار کهن هردو یکی ست
حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی سی
قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو یکی ست
نغمه بلبل و غوغای زغن هر دو یکی ست
این ندانسته که قدر همه یکسان نبود
زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود



چون چنین است پی کار دگر باشم به
چند روزی پی دلدار دگر باشم به
عندلیب گل رخسار دگر باشم به
مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به
نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش
سازم از تازه جوانان چمن ممتازش


آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست
میتوان یافت که بر دل ز منش یاری هست
از من و بندگی من اگر اشعاری هست
بفروشد که به هر گوشه خریداری هست
به وفاداری من نیست در این شهر کسی
بنده ای همچو مرا هست خریدار بسی



مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است
راه صد بادیه درد بریدیم بس است
قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است
اول و آخر این مرحله دیدیم بس است
بعد از این ما و سر کوی دل آرای دگر
با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر



تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به صد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این برود چون نرود
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود



ای پسر چند به کام دگرانت بینم
سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم
مایه عیش مدام دگرانت بینم
ساقی مجلس عام دگرانت بینم
تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند
چه هوسها که ندارند هوسناکی چند



یار این طایفه خانه برانداز مباش
از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش
میشوی شهره به این فرقه هم آواز مباش
غافل از لعب حریفان دغل باز مباش
به که مشغول به این شغل نسازی خود را
این نه کاری ست مبادا که ببازی خود را



در کمین تو بسی عیب شماران هستند
سینه پر درد ز تو کینه گذاران هستند
داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند
غرض اینست که در قصد تو یاران هستند
باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری
واقف کشتی خود باش که پایی نخوری



گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت
وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت
شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت
حاش لله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا