بناهای تاریخی ایران وجهان(جامـــع)

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
سفال عصر آهن
سفال رایج ترین و در عین حال با ارزش ترین داده فرهنگی در میان داده‌های باستان شناختی است و نقش ارزنده‌ای در تجزیه و تحلیل‌های باستان شناختی دارد. بسیاری از نتیجه گیری‌های صورت گرفته در خصوص تاریخگذاری‌های محوطه‌های عصر آهن در فلات ایران بر اساس تاریخگذاری بر روی سفالهای این محوطه انجام شده‌است. تقسیم بندی سفالهای عصر آهن و تفکیک دوره‌های موجود در عصر آهن نیز دستخوش تعدد عقاید و نظریات پژوهشگران است عده‌ای (برای مثال دایسون ) از سفالهای عصر آهن I ( 1200-1500 ق. م) Ii ( 800-1200 ق. م) و Iii ( 550-800 ق.م) نام می‌برند و برخی همچون یانگ بر اساس سفالهای مکشوفه این عصر را به سه دوره افق سفال خاکستری غربی قدیم (آهن I) افق سفال خاکستری غربی جدید (آهن Ii) و افق سفال نخودی غربی جدید (آهن Iii) تقسیم می‌کنند. سفالهای خاکستری ساده عمده ترین نوع سفالهای عصر آهن I را تشکیل می‌دهد. درصد این نوع سفالها در مناطق غربی فلات ایران بیشتر است. سفالهای این مقطع زمانی اکثراً چرخ ساز بوده و درصد سفالهای دست ساز بسیار کم است. این سفالها از مناطق شمال غربی مرکزی و شمال فلات ایران بدست آمده‌است. رایج ترین شکل ظروف این دوره کوزه یا کاسه‌های دسته دار و لوله دار است گستردگی سفال خاکستری قدیمی در عصر آهن I نشاندهنده ارتباطات گسترده در مناطق غرب و شمال غرب ایران است اما با آغاز عصر آهن Ii مواد مکشوفه از مناطق مختلف ایران ارتباط نزدیکی با یکدیگر ندارند ظاهراً سنت سفالگری مستقل و پراکنده یکی از ویژگی‌های این دوره‌است اشیا و سفالینه‌های این دوره اغلب از تپه‌های حسنلو گوی تپه دره سلدوز دین خواه یانیک سیلک هفتوان تپه مارلیک و سگزآباد بدست آمده‌است . محدود شدن تاثیر فرهنگ‌های خا رجی همچون آشور آسیای صغیر و قفقاز تکامل طبیعی فرهنگ عصر آهن و نیز فعال شدن فرهنگ‌های بومی باعث منطقه‌ای شدن سفالهای این دوره بوده‌است سفالهای ساده خاکستری و نخودی قرمز روشن خرمایی و قرمز سفال خاکستری صیقلی لعابدار زرد سبز یا آبی از دیگر انواع سفالهای این دوره‌است. اما در آغاز عصر آهن Iii که با ورود دسته‌ای دیگر از مهاجرین کوچ رو همراه بوده و در عین حال نیمه دوم آن با عصر مادها هم دوره‌است تغییرات چشمگیری در سنت سفالگری بوجود آمد سفال نخودی ساده نخودی منقوش بویژه در سیلک خاکستری ساده با ذرات میکا و سفال با لعاب قرمز از جمله سفالهای این دوره‌است نوشیجان گودین باباجان جامهم شوران ماهیدشت شمال دریاچه ارومیه زیویه و دشت همدان از عمده مناطقی هستند که سفالهای این دوره در آنها دیده شده‌است نفوذ فرهنگ خارجی در این سفالها بندرت دیده می‌شود
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
سفال خاکستری
ساخت سفال خاکستری رنگ ظاهراً از اواسط دوره ق. م آغاز و تا دوران اشکانی ادامه یافته‌است این نوع سفال از سفالینه‌های رنگین و منقوش پیش از خود بهتر ساخته شده و اندام شناسی زیبایی مقاوم بودن در برابر آتش و … مهم ترین ویژگی‌های آن را تشکیل می‌دهد. سفال خاکستری نه در حجم محدود بلکه بصورت انبوه بدون تردید مدرک قابل اعتمادی برای محقق کردن و روند زندگی اقوام کوچ رو در اواسط هزاره دوم ق. م است علاوه بر این اختصاصات و نشانه‌های ویژه‌ای که بر روی سفالینه‌ها اعمال شده و نیز استمرار این ویژگیها دستیابی به اصل ومنشا فرهنگ‌ها و تمدن‌ها را برای پژوهشگر مسیر می‌سازد بر ایان اساس متروک شدن هر یک از این نشانه‌ها و اختصاصات و یا تغییر آنها می‌تواند لیل و مدرک جدیدی را به همراه داشته باشد برای مثال قبیله‌ای کوچ رو و یا رانده شده و قومی دیگر با خصوصیات پندارها باورها و صنایعی متفاوت در مساکن قبیله قبلی ساکن شده و به گسترش فرهنگ و هنر خود اقدام کرده‌است بنابراین قطع فرهنگ در دوره‌های باستانی و یا کوچ قبایل موجبات متروک شدن و معطل ماندن روند آرام زندگی و تمدن می‌گردد در عین حال مکن است که این انقطاع همیشگی و یا موقتی ادامه یافته و یا به صورتی دیگر دو فرهنگ متفاوت در هم ادغام شده باشد. سفالینه‌های خاکستری رایج در نیمه دوم هزاره دوم و نیمه نخست هزاره یکم ق. م . در فلات ایران که اغلب آنها را آثار مکشوفه از گورستانها تشکیل می‌دهد نشانگر پیام‌ها و اندیشه و تفکرات آن زمان است سفالگران پنج هزار سال پیش شوش باکون چشمه علی سیلک و حصار انتقال پیام خود را با رنگ وثبت نقوش سحرانگیز پرندگان جانوران و شکار بر بدنه سفالینه‌ها آغاز کردند و این در حالی است که سفالگران سه هزارسال پیش اندیشه‌ها وپیام خود را با ارائه ظروف خاکستری رنگ سخت با حرکت و فرم انتقال داده و مفاهیمی رمزی را جاودان کردند شایده م در این دوره با طلوع تاریخ و اختراع خط دیگر ایجاد و خلق نقش روی سفالینه‌ها ضرورت نداشته‌است هنرمندان سفلاگر در آخرین سده‌های هزاره دوم و نیز نخستین سده‌های هزاره یکم ق. م با توجه به رواج فلزاتی همچون مفرغ و آهن و نیز افزایش تقاضا و استفاده از ظروف سفالی به علت افزایش جمعیت دیگر وقت خود را صرف رنگ آمیزی و تزئین ظروف سفالی نمی‌کردند ضمن اینکه کیفیت سفالهای خاکستری در فات ایران با آنچه که امروزه اغلب پژوهگشران بدان معتقدند (دال بر ارتباط کاملاً مستقیم میان تازه واردان و پدیه سفال خاکستری) کمی متفاوت است سفال خاکستری صرفنظر از برشمردن هرگونه ویژگی خاص در اواخر هزاره چهارم ق. م نیز دیده شده‌است تپه حصار یاریم تپه و ترنگ تپه در گوشه شمال شرق فلات ایران محوطه‌های جنوبی ایران همچون تپه یحیی و شهداد و … وجود دارد. گرچه این نوع سفال خاکستری و خاکستری سیاه هیچ ونه ارتباطی با سفال خاکستری رایج در اواخر هزاره دوم ق. م در اغلب محوطه‌های موجود فلات ایران ندارد اما به هر ترتیب می‌توان برای سفال خاکستری فلات ایران پیشینه‌ای کهن تر در نظر گرفت علت وجود سفال خاکستری در کنار سفالینه‌های نخودی و قرمز منقوش در مقطع زمانی یاد شده در حدود 1500 سال پیش از زمان ورود کوچ روها به فلات ایران بهره گیری از کوره‌های سفالگری قابل کنترل و رساندن حرارت این کوره‌ها به 1100 درجه سانتی گراد بوده‌است تذکر این نکته ضروری است که سفال خاکستری تولید شده در هزاره‌های چهارم و سوم ق. م هیچگاه سفال غالب محسوب نگردیده و تولید آن انبوه نبوده‌است. به هرترتیب سفال خاکستری مورد نظر این نوشتار سفال خاکستری براق با پوسته درخشان است که در اواسط و اواخرهزاره دوم ق. م جایگزین سفالهای نخودی و قرمز منقوش شد این نکته را نیز نباید فراموش کرد که هر چند تحولات فرهنگی یکی از مهم ترین عوامل رواج سفالینه‌های خاکستری است در عین حال اصلی ترین عامل پدید آورنده سفال خاکستری تحول در نحوه ساخت و پخت سفال در کوره و تحول در ساخت و تجهیز کوره هاست. در ارتباط با این پدیده اغلب پژوهشگران مسئله مهاجرت تازه واردان به فلات ایران را مطرح کرده‌اند ویژگی‌ها و خصوصیات سفالینه‌های خاکستری و خاکستری سیاه و تفاوت آشکار آن واردان دانست آنچه مسلم است اینکه سفالینه‌های خاکستری با فن ویژه ساخت آن مبین فرهنگی خاص در تولید سفال است بنابریک اعتقاد سفال خاکستری به عنوان سفال قوه مهاجر یا مهاجم بر مجموعه استقرارهای فلات ایران تاثیر گذاشته‌است این سفال مزیت‌های کاربردی مختلفی همچون مستحکم تنوع در شکل تولید انبوه و … داشته که پاسخگوی نیازهای آن زمان بوده و مهم تر از همهم جنبشه تقدس و آئینی در مورد ظروف تدفینی نیز داشته‌است. بطور کلی می‌توان سفال خاکستری حوزه حاشیه کویر مرکزی را در میان یافته‌های طبقه سوم C,b,a تپه حصار خاکستری درخشان متمایل به سیاه به شکل ظروف لوله دراز و تنگ‌های پایه دار و شیرینی خورهای پایه بلند با نقش جستجو کرد. سیلک (گورستان B,a) دیگر جایگاه سفال خاکستری در مرکز فلات ایران است که در جای خود مورد بحث قرار خواهد گرفت. بنابراین دوره ساخت سفال خاکستری در فلات ایران را به دو دوره کلی نیمه هزاره سوم ق. م تا نیمه دوم هزاره دوم ق. م و نیمه دوم هزاره دوم تا نیمه دوم هزاره یکم ق. م خلاصه کرد.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
سیلک در نیمهن دوم هزاره دوم ق. م کاوشهای باستان شناختی رومن گیرشمن طی سالهای 1937-1933 م. در محوطه باستانی سیلک علاوه بر دستاوردهای نمایان ساختن آثار فرهنگ و تمدن از هزاره پنجم تا سوم ق. م (سیلک (iv,iii,ii,i در این محوطه منجر به کشف دو گورستان A,b شد که این دو محوطه در دوره مورد نظر ا ین نوشتار بوجود آمده‌اند. بر اساس آنچه که آمد در اواسط هزاره دوم ق. م سیر نخست تازه واردان وارد فلات بزرگ ایران شدند راهی که این تازه واردان پیموده و به فلات ایران رسیده‌اند بطور قطع مشخص نیست اما احتمال ورود آنان از راه قفقاز و نیز جلگه شرقی دریای مازندران زیاد است رومن گثیرشمن راه سومی را نیز بعید نمی‌داند شرق دریاچه آرال وی معتقد است که تازه واردان وجود مستقر مربوط به هزاره دوم ق. م در محوطه سیلک سخن به میان آید دستاوردهای کاوش گیرشمن در گورستان A ست وی در این گورستان که در 250 متری جنوب تپه جنوبی قرار داشته پانزده گور را شناسایی و کاوش کرد که حاصل آن کشف گورهای ساده حفره‌ای و فاقد ساختار معماری اجساد به همراه اشیا سفالی و فلزی بود مشخص نیست که آیا محوطه مورد کاوش گیرشمن به عنوان گورستان A در بر گیرنده وسعت کامل این گورستان بوده‌است یا اینکه این گورستان محوطه‌ای وسیع تر از محدوده کاوش را شامل می‌شوده‌است اما به هر ترتیب یافتهٔ این گورستان نشاندهنده یک استقرار هر چند مختصر پس از انجام مهاجرت به مرکز فلات ایرن است گرچه کاوشگر گورستان A سیلک اشاره چندانی به بقایای ساختار معماری سیلک V در تپه جنوبی نکرده‌است اما می‌توان تصور کرد که صاحبان گورستان A پس از وروود به این منطقه طی احتمالاً چند سده (از حدود 12100 تا 900 ق. م) در تپه جنوبی سیلک مستقر شده باشند با وجود این گیرشمن معتقد است که حیات در برخی از محوطه‌های پیش از تاریخ ایران در پایان هزاره دوم ق. م متوقف شده و آغاز چادر نشینی در ایران به همین دوره برمی گردد. آنچه مسلم است اینکه آخرین دوره استقرار تپه جنوبی سلک پیش از عصر آهن یعنی سیلک Iv در حدود 2100 ق. م به پایان رسیده‌است بنابراین از این زمان تا آغاز عصر آهن و پدید آمدن نخستین نشانه‌های حضور تازه واردان یعنی حدود 1200 ق. م دست کم در حدود پنج سده این محوطه متروک مانده‌است دلایل این مسئله چندان روشن نیست گرچه در اثر کاوش‌های باستان شناختی صورت گرفته در سیلک آثار و بقایای لایه‌ای از خاکستر که بیانگر بروز حادثه‌ای است مشخص گردیده‌است به هر حال بروز تغییرات لااقل مادی در این محوطه از جمله رواج کاربری سفالینه‌های خاکستری ساده با سطح صیقلی و یا نقوش داغدار و نیز ترصیعاتی با رنگ سفید موید آغاز عصر آهن در سیلک است. اقتصاد مردمان ساکن در سیلک در نیمه دوم هزاره دوم ق. م بر پایه دامداری بویژه گله‌های بز استوار است چرا که به واسطه ساختار طبیعی و شرایط زیست محیطی منطقه از جمله کمبود مرتع درصد حضور بز نسبت به گوسفند و گاو ده به یک است این مردمان دارای چرخ سفالگری بودند و عموماً سفالینه‌های بر جای مانده از آنان بر اساس دستاوردهای گورستان A – را ظروف خاکستری و سیاه تشکیل می‌دهد اشیا فلزی عموماً از مفرغ و به ندرت از آهن ساخته شده و ظاهراً آهن هنوز وارد مرحله تولید و استفاده قرار نگرفته بود. شکل ظروف سفالی بر جای مانده از آنان نیز غالب تنگ لاوک قیطریه و خوروین قابل مقایسه‌اند معماری گورهای گورستان A سیلک نیز شبیه به معماری کوهپایه‌های تهران از جمله گورستان قیطریه خورین و حواشی کویر است که عبارت بود از کندن گودال و دفن جسد با پوششی از چوب و خاک نوع تدفین و جهت قرار دادن تعلق گورستان A از الگوی واحدی تبعیت کرده‌است. آثار و شواهد و نشانه‌های تعلق گورستان A به تازه واردان بسیار قوی و غنی تر از مدارکی است که بتواند فرضیه عدم تعلق این گورستان به تازه واردان و صرفاً همزمانی این دو یعنی ورود اقوام کوچ رواز شمال فلات از یک سو و بوجود آمد ن گورستان A از سوی دیگر را ثابت کند. از جمله این شواهد و نشانه‌ها می‌توان به شکل سفالینه‌های رایج اشاره کرد. لاوک‌های فاقد پایه با دسته‌ای به شکل سر حیوان آبخوری‌های دارای ته دگمه‌ای با نقوش داغدار و کنده در حاشیه لبه تنگ‌های سفالی با دهانه باریک استوانه‌ای ظروف لوله دار با لوله دهانه روباز ساده و دسته متصل به لبه ساغرهای پایه بلند و پایه کوتاه با یک و یا دو دسته ظرف سه پایه با نقوش سفید رنگ و نقش کنده خطی جام‌های ساده با بدنه زاویه دار و نیز فنجان‌های سفالی دارای یک دسته عمودی از جنس سفال خاکستری اغلب دارای سطح صیقلی و نقوش داغدار در سطح بدنه و حاشیه لبه از جمله سفالینه‌های شاخص اواخر هزاره دوم ق. م در محوطه‌های عصر آهن فلات ایران به ویژه گورستانها است سفالینه‌های مدفون در گورستان A سیلک با ظروف مکشوفه از قیطریه خوروین گیان حسنلو و حتی با محوطه‌های شمال رشته کوه البرز در کرانه‌های جنوب غربی دریای مازندران همچون گورستان کلورز و مارلیک قابل مقایسه‌اند این نکته را نیز نباید پنهان داشت که گاهنگاری صورت گرفته توسط کاوشگران محوطه‌های یاد شده پس از انجام کاوش‌ها چندان هماهنگ نیست ضمن اینکه گاهنگاری صورت گرفته توسط کاوشگران محوطه‌های یاد شده پس از انجام کاوش‌ها چندان هماهنگ نیست ضمن اینکه اگر این تاریخ گذاری‌ها را بپذیریم می‌بایست به مسئله تداوم فرهنگی در عصر آهن Ii,i تا اوایل هزاره یکم ق. م بویژه در اساس مقایسه سفالینه‌ها نیز معتقد بود. اما با انجام کاوش باستان شناختی گیرشمن در گورستان B سیلک فصل تازه‌ای از پژوهش این بار شواهد فرهنگی مربوط به اوایل آهن Iii در مرکز فلات ایران گشوده شد تعداد گورهای کاوش شده این گورستان نسبت به گورستان A و همچنین اشیا مدفون در آنها بیشتر است بر ایان اساس با وجود اینکه از محدوده اصلی این گورستانها اطلاع چندانی در دست نیست می‌توان این فرضیه را مطرح ساخت که جمعیت کوچ روهای مهاجر به مرکز فلات ایران و منطقه سلک در هزاره یکم ق. م نسبت به کوچ روهای اواخر هزاره دوم ق. م (صاحبان گورستان A) بیشتر بوده‌است ضمن اینکه معماری منتسب به سیلک –vi بدست آمده از کاوشهای تپه جنوبی سیلک نیز موید این ظریه‌است. ساختار گورهای گورستان B نسبت به گورستان A دچار تحول شده بود در گورستان B از جمله تعداد اشیا مدفون در گورها و نیز ساختار متفاوت متعماری گورها تخته سنگ ورقه‌های گل پخته و نیز فاقد معماری بیانگر طبقاتی بودن جامعه سیلک در نخستین سده‌های هزاره یکم ق. م است اقتصاد این مردمان که بدون تردید از مهاجرین سده‌های نخستین هزاره یکم ق. م به شمار می‌آیند. متکی بر دامداری و کشاورزی است ضمن اینکه بر اساس شواهد باستان شاختی ما بر مسلم است که این مردمان از اسب نیز استفاده می‌کردند. نقوش موجود بر سطح ظروف سفالین نخودی بویژه ظروف لوله دار نشاندهنده نقش و اهمیت این حیوان در پیشبرد امور روزمره زندگی صاحبان فرهنگ سیلک Vi است بر اساس داده‌های استخوانی از سیلک Ii و شاه تپه تصور بر این بود که فلات ایران نخستین خاستگاه اهلی کردن اسب است اما زونر در سال 1963 طی مطالعات خود ثابت کرد که این یافته‌های استخوانی متعلق به خر است اما در این مدارک تصویری پیرامون اسب و پرورش آن در هزاره سوم ق. م در مقایسه با میان رودان پراکنده و غیر قابل توجه‌است واقعیت این است که از عصر پایانی مفرغ و یا به اعتباری آغاز عصر آهن و نیز در نخستین سده‌های هزاره یکم ق. م شاهد نقش اسب بر روی ظروف سفالین هستیم این زمان دقیقاً با دوره‌ای منطبق است که مهاجرت اقوام شمالی به فلات ایران صورت گرفت. همچنین در کاوش‌های باستان شناختی نقاط مختلف فلات ایران از جمله سیلک آثار یراق اسب بدست آمده‌است بنابراین شاید بتوان جدی ترین دوره کاربری و اهلی شدن اسب در فلات ایران را مقارن با مهاجرت اقوام کوچ رو به فلات ایران دانست. این مردمان ارابه‌های خود را توسط اسب هدایت می‌کردند و حمل آذوقه و ساز و برگ نظامی خود را نیز به وسیله اسب انجام می‌دادند. بر همین اساس برخی از پژوهشگران اهلی کردن اسب را به هند و اروپائیان در اوایل هزاره دوم ق. م نسبت می‌دهند. سنت تدفین اسب در گور به همراه مردگان در عصر آهن یکی از ویژگی‌های برجسته برخی از محوطه‌های این دوره‌است در حالی که این سنت ظاهراً یکی از ویژگیهای گورستان‌های سکاها است در ایران در محوطه‌هایی همچون گورستانهای کلورز مارلیک شهران و سندس در گیلان حسنلو زیویه و … تدفین است در کنار انسان و به تنهایی مشاهده شده‌است سنت تدفین اسب در میان مردمان فلات ایران در عصر آهن نشانگر وجود اعتقادی به دنیای پس از مرگ و احساس نیاز انسان به عنوان شریک رزمی است استفاده از اسب برای حرکت مهاجرت از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر شرکت در جنگ‌ها و در گیری‌ها شکار و … از مهم ترین جنبه‌های ارزش کاربری اسب که ظاهراً صاحبان فرهنگ سیلک Vi ( گورستان B) با این جنبه‌ها آشنایی کامل داشتند نمونه بارز و عینی ارزش و اهمیت اسب در میان کوچ روهای نخستین سده‌های هزاره یکم ق. م را می‌توان در نقوش سفالینه‌های گورستان B سیلک جستجو کرد در این نقوش که اغلب تصویر کشیده شده‌است و این مردمان با تکرار این نقوش در تزئین سفالینه‌های خود تاکید بر اهمیت و اعتبار اسب در زندگی خود را داشته‌اند ضمن اینکه ظروف مکشوفه از گورستان B (ظروف تدفینی ) خود اعتبار ویژه‌ای نسبت به تولیدات آنها داشته‌است علاوه بر این در میان نقوش مهره‌های استوانه‌ای گورستان B نیز می‌توان به موارد مشابه نقوش سفالینه‌ها در خصوص اسب اشاره کرد این در حالی است که در گورستان A (سیلک V) آثار و شواهدی دال بر کاربری اسب لاقال از طریق دستاوردهای کاوش‌های انجام یافته بدست نیامده‌است. تجزیه و تحلیل داده‌های سفالی گورستان A سیلک و مقایسه آنها با نمونه‌های سفالین مکشوفه از گورستان B نشانگر پدیده‌های نوظهور با ترکیبات ابداعی و کاملاً جدید و در عین حال آمیزشی میان این دو فرهنگ است برخی از محققین معتقدند که این دو فرهنگ حکم فرهنگ بومی و فرهنگ تازه وارد را دارد . بر پایه این اعتقاد سفالهای خاکستری سیاه و فرهنگ سفال‌های رنگین و منقوش گورستان B نشان دهنده این اختلاط و آمیزش هستند گیرشمن در این باره معتقد است که این فرهنگ مربوط به ساکنان آذربایجان کنونی است که زور وارد سیلک شده‌اند و ساکنان خوروین نیز حاصل اختلاط صنایع این دو محوطه‌است بنابراین تصور می‌رود گور خفتگان گورستانهای سیلک از یک نژاد اما از تیره‌های مختلف باشند. با این وجود تفاوتهای عمده موجود میان گورستان‌های B,a کاملاً مشهود است سفال رایج گورستان A از نوع خاکستری است در حالی که سفال رایج گورستان B اغلب از نوع نخودی منقوش است نوع و فرم ظروف سفالی نیز در این دو گورستان تفاوتهای اساسی دارد که مهم ترین آنها رواج و گسترش ساخت ظروف نخودی لوله دار منقوش در فرهنگ سیلک Vi است نقش سفال‌های این تازه واردان نمادین یا تجریدی بود از روی اندام و اعضای پرندگان و جانوران به منظور القای پیام‌ها و افکار درونی سفالگران اقتباس شده بود اینان احتمالاً از قلمرو اورارتو و حوالی دریاچه ارومیه وارد سیلک شدند چرا که گونه جدید سفالی آنان فاقد هر گونه مشابهی با سنن قدیمی سفال خاکستری سیلک است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بقایای معماری و مسئله استقرارهای عصر آهن در تپه جنوبی
همانطور که پیشتر اشاره شد کاوش‌های صورت گرفته توسط هیات فرانسوی در تپه جنوبی سیلک طبق گزارش گیرشمن در مجلد دوم کتاب کاوش‌های سلک منجر به کشف بقایای از معماری سیلک Vi,v گردید. وی ضمن اشاره به ساختار معماری سیلک در عصر آهن معتقد است که سازه خشتی در جبهه جنوبی تپه جنوبی سیلک نیز مربوط به هزاره یک م ق.م (سیلک Vi) است. گیرشمن در این گزارش به شرح ساختار معماری سیلک Vi پرداخته‌است اما از پرداختن به بقایایی معماری سیلک V با وجود اینکه در پلان ارائه شده به آن اشاره کرده‌است خودداری نموده‌است برخی از پژوهشگران از جمله کامبخش فرد به تحلیل مسئله استقرارهای عصر آهن در سیلک پرداخته‌اند وی معتقد است که در اوایل هزاره یکم ق. م مردم مهاجمی که مجهز به اسلحه‌های آهنی اسب و گردونه بودند وارد این منطقه شدند و بر روی تپه‌های جنوبی و شمالی سیلک سطحی به مساحت 2400 متر مربع را تسطیح کرده و دژها و قلعه‌هایی در آن ساخته برج‌ها و دیوارهای پیش آمده و فرو رفته در حصار آن بنا کردند و در بخشی از سطح تپه که 20 متر از سطح دشت پیرامون بلندتر بود سکوی چند ضلعی مستحکمی را برای فرمانده و بزرگ خود تعبیه کردند کامبخش فرد در خصوص بنای خشتی تپه جنوبی می‌نویسد: …یکی از دژها و قلاع اولیه‌ای که در تاریخ باستانی ایران ثبت شده در تپه سیلک کاشان واقع بوده که پس از متروک شدن آن در هزاره سوم ق. م و پس از طی دوران فتروتی نزدیک به دو هزار سال مجدداً به وسیله مردم مهاجر و کوچ نشینی که دارای اسب و گردونه و اسلحه آهنی بوده‌اند اشغال و مورد استفاده واقع شده‌است ترسیم این طرح دژ به وسیلهٔ مهاجمانی انجام شده که میراث گورستان باستانی سیلک B را از سده نهم ق. م از خود به جای نهاده‌اند این طرح ساختمان سازی در بین مردمی که حدود 300 سال قدیم تر در سیلک زندگی می‌کردند و گورستان A یادگار تمدن مادی آنهاست معمول نبوده‌است. بدون تردید نتیجه گیری‌های ارائه شده در این باره پیش از نتایج حاصله از نخستین فصل پژوهش‌های باستان شناختی طرح بازنگری سیلک بر اساس گزارشات گیرشمن استوار بوده اما با وجود این اعتقاد کامبخش فرد درباره تعلق بنای بزرگ تپه جنوبی به هزاره سوم ق. م با توجه به نتایج حاصله از باز پیرایی این بنا در طرح بازنگری سیلک و شناسایی زیگورات در این محوطه به واقعیت نزدیک است. آنچه در خصوص استقرارهای فرهنگ سیلک Vi,v قابل ذکر است که در آخرین سده‌های هزاره دوم ق. م زمان مرتبط با گورستان A نمی‌توان انتظار وجود معماری منظم وسیعی را در تپه جنوبی سیلک داشت چرا که این مردمان اگر بپذیریم که در قالب یک مهاجرت به این منطقه وارد شده‌اند و نیز بر پایه زندگی کوچ رویی روزگار گذرانیده‌اند انگیزه و زمان لازم جهت ایجاد ساخت و سازهای وسیع را نداشته‌اند ضمن اینکه احتمالاً جمعیت سیلک در این زمان بسیار محدودتر از زمانی بوده‌است که صاحبان فرهنگ سیلک Vi به این منطقه آمده بودند. اما می‌توان انتظار داشت که این کوچ روها بر فراز تپه جنوبی با توجه به نتایج کاوش‌های گیرشمن دست به ایجاد معماری روستایی محدودی زده باشند اما در اوایل عصر آهن Iii یعنی زمانی که صاحبان گورستان B به این منطقه آمدند وضع زندگی و حجم آثار و از سوی دیگر فرهنگ سیلک V کاملاً متحول شده بود تعداد گورهای کاوش شده گورستان B حجم آثار و اشیا موجود در این گورها ساختار معماری گورها ساختار معماری مسکونی آنان در تپه جنوبی و همچنین سفال‌های مورد پژوهش این نوشتار جمگلی در تایید ای نفرضیه مفید خواهند بود. به هر ترتیب معماری شناسایی شده از سیلک Vi مبتنی بر سازه‌های خشتی است ضمن اینکه وجود لایه‌ای از قلوه سنگ در بخش‌های وسیعی از تپه جنوبی بویژه جبهه شمال و شمال غربی تپه جنوبی نشانگر کاربری این سازه در ایجاد فضاهای مسکونی این دوره‌است ذکر این نکته نیز قابل توجه‌است که در کاوشهای ترانشه‌های N31,m31,m30 در فصل دوم طرح بازنگری سیلک و در لایه‌های فوقانی مورد کاوش حجمی از سفالهای سیلک Iv,iii و حتی Vl,v به همراه معماری خشتی نمایان شد که این امر نشاندهنده آواری بودن آثار فرهنگی این لایه‌ها بود بنابراین شاید اعتقاد گیرشمن در خصوص کشف معماری سیلک Vi در تپه جنوبی نیز قابل تامل باشد نتیجه گیری علمی و قاطع در خصوص معماری ساکنان سیلک در طی اواخر هزاره دوم تا اواسط هزاره یکم ق. م نیازمند انجام کاوش در بخش‌هایی است که پیشتر گیرشمن در آنجا کاوش نموده‌است لازم به ذکر است که سفالهای جمع آوری شده طی بررسی‌های سطحی تپه جنوبی علاوه بر سفالهای شاخص عصر آهن Iii,ii نشان از وجود سفالهای سبک هخامنشی نیز دارد که در جای خود به آن می‌پردازیم.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
برآیند
بر اساس آنچه آمد می‌توان وجود دو دوره استقراری را در عصر آهن سیلک حتمی دانست دوره نخست استقراری است که پس از ورود تازه واردان در اواخر هزاره دوم ق. م در اثر نتایج حاصله از کاوش در گورستان A سیلک سفال‌های مکشوفه از بررسی‌های سطحی تپه جنوبی و نیز گزارش مختصر گیرشمن از بقایای معماری سیلک V در تپه جنوبی بوجود آمده‌است و دوره دوم مربوط به استقرار سیلک Vi در تپه جنوبی سفال‌های مکشوفه از بررسی سطحی تپه جنوبی و همچنین آثار مورد کاوش گورستان B است. با تجزیه و تحلیل نتایج پژوهش‌های باستان زمین شناسی و جغرافیایی می‌توان نوع زندگی مردمان فرهنگ سیلک را مورد مطالعه قرار داد. شواهد پیشین نشان داده‌است که شرایط اقلیمی حاکم بر دشت کاشان در عصر آهن به گونه‌ای بوده که دامداری رکن اصلی زندگی ساکنان محوطه سیلک را تشکیل می‌داده‌است. دشت نسبتاً بزرگ کاشان توسط کوهستان بلند کرکس در غرب و جنوب غرب و تپه ماهورهایی موسوم به ریگ بلند در نواحی شرقی و شمالی احاطه شده‌است میزان بارندگی کم و رطوبت ناچیز در این منطقه سبب گرم شدن بیش از حد زمین شده ولی در عین حال وجود کوهستان کرکس عاملی برای بارندگی‌ها و خنکی هوا به خصوص در فصول پاییز و زمستان در این منطقه محسوب می‌گردد. به این ترتیب با تصور زندگی کوچ رویی برای مردمان عصر آهن سیلک با توجه به این که اینان کوچ روهایی بوده‌اند که از سمت شمال و شمال شرق و شمال غرب فلات ایران به این منطقه وارد شده‌اند می‌توان گفت که مردمان ساکنان تپه جنوبی در عصر آهن با بهره گیری از روش کوچ عنمودی فصلی به سمت جنوب و جنوب غرب (ارتفاعات و کوهپایه‌های کرکس) در رفت وآمد بوده‌اند ضمن اینکه با توجه به فاصله کوتاه (حدود 5 کیلومتر) میان محوطه سیلک و کرکس این رفت و آمد بیش از یک روز به طول نمی‌انجامید بنابراین کرکس محیط خشک و نیمه خشک بیابانی دشت کاشان را تا حدودی تعدیل کرده‌است ضمن اینکه احتمالاً با تغییر فصل و آب وهوا امکان جابجایی فصلی و اتراق موقت کوچ روها در دشت کاشان کرکس (سیستم قشلاق و ییلاق) وجود داشته‌است شایان ذکر است که در حین انجام بررسی‌های باستان زمین شناسی منطقه کاشان در قالب پژوهش‌های دومین فصل طرح بازنگری سیلک در محوطه تنگه خزاق (سطحی شیبدار در دامنه کوهستان کرکس) واقع در جنوب روستای خزاق (70) (حدوداً 10 کیلومتری غرب سیلک) قطعه سفالی نیز بدست آمد که بدون تردید می‌توان این قطعه سفال را متعلق به فرهنگ سیلک Vi محسوب کرد. بنابراین کشف این سفال در ارتفاع 1103 متر از سطح دریا نشانگر الگوی زندگی رایج مورد اشاره در نخستین سده‌های هزاره یکم ق. م خواهد بود. اثبات این فرضیه مطمئناً نیازمند بررسی‌های باستان شناختی و زیست بوم شناسی در حوزه فرهنگی دشت کاشان و ارتفاعات جنوبی آن خواهد بود. آثار و شواهد دیگری نیز وجود دارد که با استناد به آنها می‌توان الگوی استقراری مردمان عصر آهن سیلک را بازسازی نمود یکی از این خصوصیات سفالینه‌های عصر آهن وجود ظروف دارای بدنه مدور لوله دار و دهانه تنگ است که گاه برخی از این نوع ظروف دارای دسته‌های کوچکی در دو طرف ظرف و گاه در بالا و پایین ظرف (نزدیک به دهانه و نزدیک به کف) با سوراخ کوچکی جهت بهره گیرای نخ هستند. این ظروف و همچنین قمقمه‌های سفالی رایج در عصر آهن فلات ایران بویژه سده‌های نخستین هزاره یکم ق. م نشاندهنده معیشتی است که در آن حرکت و پویایی و جابجایی از یک سو به سوی دیگر حرف اول را می‌زند در عین حال این حرکت می‌تواند دلایل متعددی از جمله تغییر آب و هوا شرایط اقلیمی انگیزه‌های انجام فعالیت کشاورزی چرای دام و … را دارا باشد علاوه بر این با کاربری سیستم کوچ روی معماری و ایجاد ساختار فضای مسکونی منسجم سهم ناچیزی را در زندگی این مردمان به عهده خواهد داشت لااقل می‌توان این وضعیت را در نخستین سده‌های آغازین ورود مهاجرین به فلات ایران تصور کرد. بعلاوه اینکه خصوصیات زمین ریخت شناسی در حد فاصل کوهستان بلند کرکس با محوطه سیلک به گونه‌ای است که دسترسی به کوهستان به دلیل وجود دره‌های عمیق آبرفتی که توسط کانالهای طبیعی و عریضی آبرفتی ( که وارد دشت کاشان شده‌اند ) به راحتی امکان پذیر بوده‌است این امر امروزه نیز بواسطه حرکت گله‌های بز و گوسفند از دشت کاشان به طرف کوهستان کرکس (در این میان دره دره از ویژگی خاصی برخوردار است ) قابل تامل است. بحث پیرامون هویت ساکنان سیلک در عصر آهن کمی مشکل است اما بر پایه اطلاعات و شواهد و مدارک باستان شناختی قوم شناسی و تاریخی می‌توان دریافت که کوچ روهای اواخر هزاره دوم ق. م از لحاظ قومی با ساکنان محوطه‌های فلات ایران پیش از عصر آهن تفاوت داشتند و تازه واردان نخستین سده‌های هزاره یکم ق. م نیز احتمالاً همان اقوام آریایی بوده‌اند که در طی چند سده بعد حکومت‌های ماد و هخامنشی را پایه ریزی کردند. تاکنون آثار و مدارک مستند مبنی بر حضور مادها و هخامنشیان در دشت کاشان به دست نیامده‌است اما می‌توان انتظار داشت که با انجام بررسی‌های هدفمند باستان شناختی حتی اگر آثاری از مادها که قسمت‌های غربی ایران را در اختیار داشتند و احتمالاً به مناطق داخلی مرکز فلات ایران وارد نشده بودند به دست نیاید آثاری از هخامنشیان که در مدت استمرار پادشاهی خود بر منطقه وسیعی از جهان باستان ( در شرق از آمو دریا و سیر دریا در آسیای مرکزی تا رودخانه نیل در غرب از ارمنستان در شمال تا خلیج فارس در جنوب ) حکومت می‌راندند را در منطقه کاشان شناسایی کرد ضمن اینکه در میان سفال‌های مورد بررسی این نوشتار که در سطح تپه جنوبی سیلک گرد آوری شده‌است تعدادی مشابه سفال‌های ابتدای دوره هخامنشی است. طیف وسیعی از سفال‌های مورد مطالعه این نوشتار حکایت از تاثیرپذیری از عوامل بومی و منطقه‌ای دارند و بسیاری از عناصر نقشی و اشکال و فرم‌های سفال‌های عصر آهن بیانگر این تاثیر است این نکته حائز اهمیت در عصر آهن فلات ایران را در عصر آهن Ii در بسیاری از محوطه‌های مورد کاوش می‌توان مشاهده کرد به گونه‌ای که سفال‌های عصر آهن Ii طیف متنوعی از اشکال جدید را نشان می‌دهد ضمن این که سفال‌های خاکستری عصر آهن Ii از بسیاری از جهات با سفال‌های عصر آهن I مشابه‌است و در حقیقت عصر آهن Ii تداوم فرهنگی عصر آهن I محسوب می‌گردد که پیشتر متعلق به عصر آهن I معرفی شده بودند در حقیقت تعلق به عصر آهن Ii داشته‌اند و تحلیل و بازنگری در این محوطه‌ها ضروری است برخی از پژوهشگران همچون دایسون و ماسکارلا فرهنگ‌های همسایه فلات ایران همچون آشور منطقه قفقاز و … را در منطقه‌ای شدن فرهنگ عصر آهن Ii بی تاثیر نمی‌دانند البته باید این نکته را در نظر گرفت که تاثیرات فرهنگ‌های همسایه در این دوره متفاوت از یکدیگر است و نمی‌توان الگوی مشخصی را در این خصوص در نظر گرفت ضمن این که برخی از تشابهات موجود در فرهنگ‌هایی همچون گورستان B سیلک فرهنگ حصار Iiic و سگزآباد بر اساس گاهنگاری‌های موجود قابل توجیه نیست. البته ذکر این نکته لازم است که فرهنگ صاحبان گورستان B سیلک می‌تواند کمی جدیدتر از تاریخگذاری گیرشمن حدود 9000 ق.م باشد مثلاً شاید بتوان این فرهنگ را به اواخر عصر آهن Iii و همدوره با حکومت مادها منسوب کرد به هر ترتیب فعال شدن فرهنگ‌های بومی و منطقه‌ای در عصر آهن Ii و حتی Iii نیز نقش اساسی تغییرات بوجود آمده در این دوره را به عهده دارد. اگر تعلق گورستان B سیلک که توسط گریشمن به عنوان فرهنگ سیلک Vi نام گذاری شده‌است را به نخستین سده‌های عصر آهن Iii بپذیریم آنگاه می‌توان در طبقه بندی سفال‌های گورستان B و همچنین سفال‌های نخودی منقوش سفال قرمز با دوغاب گل و سفال خاکستری روشن مکشوفه از بررسی‌های سطحی تپه جنوبی سیلک نوعی همگونی فرهنگی را تصور کرد این نکته را نیز باید در نظر داشت که استمرار یا عدم استمرار فرهنگی عصر آهن Iii, Ii همچنان در ابهام است اما در مورد سیلک و وضعیت فرهنگی آن در عصر آهن Iii ورود تازه واردان (احتمالاً از آسیای مرکزی ) قطعی است. ضمن این که سیلک پس از گذراندن یک دوره فترت (حدوداً پنج سده) و آغاز مجدد حیات در ابتدای عصر آهن Ii (حدود 1200 ق.م) با آغاز عصر آهن Iii مجدداً با اقوام جدید مواجه گردید این اقوام دارای ویژگی‌های جدید (احتمالاً برتر ) نسبت به صاحبان گورستان A بودند این ویژگی‌ها را می‌بایست در اشکال و نقوش سفالینه‌های مدفون در گورهای گورستان B و نیز وجود ساختار معماری در تپه جنوبی مورد ارزیابی قرار داد. نقوش انسانی خورشید شکار و نقوش هندسی برنگ قرمز روی زمینه نخودی گورستان B مبین این فرضیه‌است ضمن اینکه استمرار فرهنگی از عصر آهن Ii به Iii را نیز با وجود سفالینه‌های خاکستری سیلک می‌توان در نظر گرفت لوین در خصوص ویژگی‌های فرهنگی و تغیرات حاصله در عصر آهن Iii فلات ایران معتقد است که زیر فازهایی در مناطق مختلف فلات ایران (بویژه غرب ایران) بوجود آمده‌است که احتمالاً محلی بوده و منعکس کننده رخدادها یا روندهای میان منطقه‌ای نیست. توقف حیات در سیلک و دلایل این مسئله چندان روشن نیست در این خصوص رویدادهای سیاسی – نظامی و فرهنگی سده‌های نخستین هزاره یکم در فلات ایران و نیز نواحی غربی و جنوب غربی نیاز به پژوهش دارد ضمن اینکه در خصوص این توقف و تداوم مجدد حیات در سده‌های بعدی تاکنون پژوهش‌های جدی و هدفمندی صورت نگرفته‌است. در محوطه سیلک (تپه جنوبی) گیرشمن با کاوش در لایه سیلک Vi در تپه جنوبی نتایج چندان قاطع و قابل استنادی را ارائه نکرده‌است بنابراین انجام کاوش مجدد در محدوده‌هایی از تپه جنوبی سیلک Vi از جمله محوطه شمال زیگورات و حتی محدوده مورد کاوش گیرشمن که در گزارش خود از آن به عنوان بقایای معماری سیلک Vi یاد کرده‌است چندان بدور از منطق نخواهد بود انجام این مه می‌تواند نکات مبهم و نامعلوم عصر آهن سیلک از جمله نحوه اسقتقرار و زندگی و نیز دلایل و زمان توقف این حیات را مشخص کند. به هر ترتیب تمامی عناصر موجود در پدیده سفال نخودی منقوش سیلک Vi از جمله خمیره درجه پخت لعاب یکدست قرمز قهوه‌ای جگری و صورتی پوسته سفال متفاوت و حتی ترکیب نقوش دارای مفهوم روی ظروف با اشکال جدید کاملاً نو ظهور بوده‌است متداولترین این سفالینه‌ها قوری‌هایی با لوله و دسته بوده و لوله‌ها علاوه بر بدنه قوری به لبه دهانه‌ها نیز متصل شده بوند نقوش تمام سطوح این قوری‌ها را فرا گرفته‌است و بیشتر این نقوش را گاوها و اسب‌های شاخدار و مهاجم اسطوره‌ای نقش خورشید با اشعه‌هایی مکرر و دورانی زمین‌های زراعتی شطرنجی شده و انسان اسلحه به دست آراسته شده بود نقوش در موضوعاتی همچون شکال تهاجم و ادامه زندگی ترسیم شده‌اند در خصوص بقایای دوره سیلک Vi اطلاع چندانی در دست نیست اما شاید تا نیمه دوم سده هفتم ق. م ادامه یافته باشد. کامبخش فرد معتقد است که در سیلک Vi نوعی اختلاط میان سفال خاکستری سیاه از انواع منقوش و ساده بوجود آمده که تاثیرات خود را بر محوطه خوروین بر جای گذاشته‌است افزون بر این قوری‌های لوله دراز که شکل آنها از منقار پرندگان اقتباس شده صرفاً در خوروین و سیلک (گورستان B) بدست آمده که تنها در خوروین دارای دسته‌های حل قوی است. از طرفی با توجه به تاریخگذاری‌های موجود می‌توان اظهار کرد که پیشینه قوری‌های دارای دسته‌های حلقوی از سیلک بوده‌است. اما کاسه و پارچ‌های قمقمه‌ای بطری‌های سه قلو، ظروف سه پایه، کاسه‌های با بدنه فرو رفته، کوزه‌های خمره‌ای و ساغرهای پایه دار از جمله ظروفی هستند که در دوره V رایج و در دوره Vi تقریباً منسوخ شده بود قطع فرهنگ سیلک طی دوره‌های Vi,v زمان نسبتاً قلیلی است که نمی‌توان آن را تخمین زد.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
هگمتانه

تعريف پروژه هگمتانه
بررسي وشناخت اوضاع فرهنگي ، اجتماعي ، سياسي ، اقتصادي و مذهبي كشور ما در طول تاريخي از حدود2550-2750 پيش، يكي از ادوار مهم تاريخ مي باشد ، به عنوان يكي ازمهمترين پروژه هاي علمي كشور محسوب مي‌گردد. به همين جهت تپه باستاني هگمتانه به عنوان مقرحكومت دولت مادها ازطرف دانشمندان محققين و باستان شناسان ، شناسائي و معرفي گرديده است . دستيابي به موارد و شواهدي در رابطه با مسائل علمي فوق‌الذكر به عنوان يك پروژه با اهميت ، در راستاي فعاليتهاي فرهنگي كشور محسوب مي‌گردد.
دستيابي به آثار و مداركي در رابطه با كشور ماد از مدتها پيش سرلوحه برنامه‌هاي علمي كشورهاي خارجي بوده است و به همين دليل آقاي فوسه ازطرف دولت فرانسه درسال 1913 ميلادي وارد همدان شد، تا به اين امر مهم جامع عمل بپوشاند، متاسفانه كوششهاي اين هئيت فرانسوي مثمرثمر واقع نگرديد و فوسه نااميدانه ايران را ترك نمود و جامعه بين المللي باز هم از چگونگي تاريخ دويست ساله ايران بي اطلاع ماند. درسالهاي 1347 لغايت 1354 مقدمات تازه‌اي با خريد تعدادي ازخانه‌هاي كه برروي تپه باستاني هگمتانه ساخته شده بود ، بوسيله دولت وقت (سازمان ميراث فرهنگي كشور) وآزادسازي 27 هكتارآن فراهم گرديد، تاكوششهاي بين اللملي جديدي براي دستيابي به مدارك باستاني درون تپه هگمتانه آغازگردد. اما پيروزي انقلاب اسلامي ايران به باستانشناسان ايراني فرصت داد تا بخت خود را بيازمايند، به همين دليل ازسال 1362 هئيت باستانشناسي ايران به همدان وارد وفعاليتهاي پژوهشي خود را آغاز نمود. سال 1379 يازدهمين فصل كاوش اين هيات بود در طول اين مدت هيات باستانشناسي ايران موفق شد، آثار معماري غني ، مربوط به استحكامات مقرحكومتي رادرعمق 5-2 متري كشف نمايد. سيستم معماري آثار مكشوفه نشانگر طراحي بسيار غني از يك شهر حكومتي بدست معماران ، مهندسان ، نقشه برادران وساير متخصصين در دنياي باستاني است . ارزش و اهميت آثارمعماري شهرباستاني مكشوفه در اين است ، كه درطراحي شهر مذكور مدلسازي براي اهداف معين (ولي ناشناخته ) انجام گرفته است . هيات باستانشناسي ايران درمحوطه شرقي تپه هگمتانه ، كه درعين حال منطقه شرقي شهر باستاني نيز مي‌باشد، به چنين آثاري دست يافته است . هنوز محوطه‌هاي مركزي ، شمالي ، جنوبي ، غربي شهر يا مقر حكومتي شناسائي نشده اند، طبيعي است دراين محوطه‌ها هيات انتظاركشف كاخها ، معابد، خزائن و ديگر تاسيسات رادارد.
كوششها و دستاوردهاي باستان شناسان ايران بهمراه ساير متخصصين و دست‌اندكاران ايراني در سطح وسيعي در ايران مطرح گرديد وحتي به مجامع علمي و دانشگاههاي كشورهاي ديگر جهان نيز گسترش يافت .
از طرف ديگر ، آغاز تحقيقات باستانشناسي ، درسال 1362 هيات باستانشناسي ايران را به تلاش وكوششي در جهت ساماندهي تپه هگمتانه وادار نمود. بطوريكه درطول يازده فصل كاوش ، هيات اعزامي ازطرف سازمان ميراث فرهنگي كشور توانست چهره زشت تپه رابه يك فضاي مطبوع و علمي و فرهنگي تبديل نمايد. وجود موزه هگمتانه موقت هگمتانه ، آزمايشگاه ، آتليه عكاسي و نيز ايجاد پوشش براي آثار معماري مكشوفه و تبديل آن به يك موزه طبيعي در دل تپه و نيز ايجاد فضاي سبز بخشي ازكوششهاي آنها بود . اكنون وقتي كه بازديدكنندگان داخلي و خارجي از ميدان هفت تير وارد تپه هگمتانه مي‌شوند، در مقابل خود فضاي مطبوع و زيبايي را مي‌يابند كه براحتي و آسايش مي‌توانند در خيابانها و معابر آن گام برداشته و از آثار و مدارك علمي به نمايش گذاشته شده بازديد نمايند. اما اين هنوز گامهاي اوليه‌اي است كه سازمان ميراث فرهنگي كشور برداشته هنوز راه درازي براي ايجاد كامل مجموعه تاريخي - فرهنگي هگمتانه باقي مانده است . اما چگونه ميتوان به هدف نائل گرديد؟ آنچه مهم است ، اينكه تپه هگمتانه در دل شهر همدان قرار دارد و در دل اين تپه يك شهر عظيم با حصارها ، برجها ، كاخها ، معابر، آرامگاهها وخزائن وغيره نهفته است و در طول سالهاي آينده اين آثار از زير خاك خارج خواهدشد. خارج كردن شهرباستاني از درون خروارها خاك معرفي آن به دنيا از يك طرف ، ايجاد فضاي علمي فرهنگي و رفاهي از طرف ديگر مسائلي است كه ، بايد با همكاريهاي علمي جهاني صورت پذيرد. افق آينده مجموعه تاريخي _ فرهنگي تپه هگمتانه اين است كه روند تحقيقات علمي در سالهاي آينده شهر يا مقرحكومتي شناسائي خواهدشد، در اطراف آن تمام امكانات لازم براي ساماندهي مثل تاسيس موزه ، كتابخانه ، آزمايشگاه ، آتليه عكاسي ، نمازخانه ، مخازن جهت نگهداري اشيا باستاني مكشوفه ، سالنهاي نمايش ، سخراني وغيره ايجادگردد تا صدها و هزاران توريستي كه سالهاي آينده از دروازه شهر باستاني هگمتانه به شهر وارد مي‌شوند، امكان يابند به شكل آبرومندانه و با يك برنامه منظم ازمجموعه تاريخي _ فرهنگي هگمتانه بازديد نمايند. اكنون كه ما هنوز اولين گامها را در طول دو سه سال گذشته با قبول مشكلات و نارسائيها برداشته‌ايم ، هر روز روند بازديدكنندگان چه ايراني وچه خارجي رو به گسترش است . اكنون نياز به يك طرح همه جانبه درجهت ساماندهي مجموعه كامل فرهنگي _ تاريخي تپه هگمتانه و راه اندازي و در نهايت آمادگي براي پذيرش هزاران نفرتوريست علاقمند به ميراث فرهنگي ايران احساس ميشود.
طبيعي است در راه رسيدن به چنين هدف علمي – فرهنگي وتوريستي مشكلات و مسائل عديده‌اي وجود داردكه از اهم آن طراحي يك مجموعه فرهنگي _ تاريخي برروي تپه هگمتانه ونيزكمكهاي مالي در جهت پياده كردن طرح مورد نظر مي‌باشد.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
(( كاوشهاي باستان شناسي در شهر باستاني هگمتانه1362-1369 ))
در حدود 385 كيلومتري غرب شهر تهران و در دامنه رشته كوههاي مرتفع الوند شهر همدان قراردارد. ارتفاع آن از سطح دريا 1813 متر مي باشد . شهر همدان بين مدار 25-33 درجه و 45-55 دقيقه عرض شمالي و 47-49 درجه و 34-36 دقيقه طول شرقي نصف النهارگرينويچ واقع است ارتفاع بلندترين قله آن موسوم به الوندكه در18كيلومتري جنوب شهر همدان مي باشدداراي 3874 متراست و رودخانه مهمي مثل خاكسور، قره چاي ، همه كسي و سيمينه رود از دامنه اين كوهستان جاريست .
تپه هگمتانه به صورت بيضي شكل در مركز شهر همدان ديده مي شود . خيابان اكباتان كه از ميدان امام آغازمي شود تپه را در جهت شمال – جنوب به دو قسمت شرقي و غربي تقسيم مي كند . و پس از رسيدن به ميدان هفت تير به طرف غرب بلوار علويان كشيده شده كه تا ميدان عين القضاه ادامه يافته و مجددا" تپه را به دو قسمت شمالي ، جنوبي تقسيم مي كند . از خيابان شهداء ( شورين سابق ) در منطقه جنوب شرقي تپه هگمتانه اخيرا" بلواري بنام هگمتانه كشيده شده كه اين بلوار دامنه شرقي تپه هگمتانه را به طرف شمال تا ميدان هگمتانه دور زده و از آنجا به بلوار علويان به صورت يك بلوار كمربندي متصل مي شود و قراراست اين بلوار محوطه جنوب غربي تپه هگمتانه را دور زده و از آنجا به خيابان اكباتان متصل شود .
هر چند محدوده فعلي تپه هگمتانه حدود 25 هكتار مي باشد ولي بنظر مي رسد كه هنوز بقاياي بيشتري از تپه باستاني هگمتانه در زير شهر جديد همدان مدفون باشد .
ارزش و اهميت تپه هگمتانه از آنجا ناشي مي شود كه احتمال وجود شهر گمشده باستاني (( هگمتانه ) ) يا (( اكباتانا )) مركز حكومت كشور ماد در درون آن مي رود . قوم ماد كه از حدود اواسط قرن 8 قبل از ميلاد قدرت سياسي را در محدوده غربي ايران به دست گرفته بود بنا به روايت تاريخ تا روي كار آمدن سلسه هخامنشيان در حدود 520 قبل از ميلاد بر سر قدرت باقي مي ماند . در طول اين مدت كه دو قرن طول مي كشد پادشاهي چون دياكو ( 675-728 قبل از ميلاد ) ، فري ورنيش ( 653-675 قبل از ميلاد ) ، كياكسار ( 585-625 ق. م ) و ازدهاك ( 550 – 585 قبل از ميلاد ) در اين منطقه حكومت كردند . معروفترين و مهمترين پادشاه مادها كياكسار بود كه با كمك بابليها توانست بر پادشاه آشور (( سين شاريشكون – ساراك )) غلبه نموده و بعد از تصرف نينوا دولت آشور را كه در آن زمان بزرگترين قدرت منطقه محسوب مي شد منقرض نمايد .
برطبق روايت هرودوت هاكيناوناسي مورخ يوناني ، بينانگذار سلسه ماد ، (( دياكو )) بوده و بنا به دستور وي شهر (( هگمتانه )) ( بمعني محل تجمع ) احداث و به صورت پايتخت كشور ماد در آمد. اين شهر داراي عظمت و شكوه فراوان بوده و نه تنها در دوره ماد بلكه در دوره هخامنشيان نيز به عنوان پايتخت ، آن هم پايتخت تابستاني ، بعد از شهرهاي شوش و تخت جمشيد انتخاب شد .
اسكندر مقدوني بعد از تصرف شهرهاي اخير الذكر شهر هگمتانه را نيز به تصرف خود درآورد گويا در هنگام حضور وي در پايتخت مادها و هخامنشيان يكي از سرداران معروف وي به نام هفايستيون (Hephaistion) فوت مي كند.
وي نيز دستور مي دهد تا آرامگاه مجللي براي وي بسازند . هر چند تا كنون آرامگاه وي در همدان كشف نشده ولي وجود يك شير سنگي در ميدان سنگ شير همدان نشانگر استفاده از اين نوع مجسمه ها در مدخل آرامگاه سردار يوناني اسكندر مي باشد .
شهر هگمتانه نه تنها در ادوار ماد و هخامنشي و سلوكي مورد توجه خاص بوده بلكه در دوره هاي ديگر تاريخي ( پارتي ، ساساني ) و نيز در ادوار اسلامي بنا به نوشته هاي مورخين بيگانه و اسلامي به عنوان يكي از شهر هاي مهم ايران مطرح بوده است .

موزه هگمتانه
موزه هگمتانه با يك طبقه ساختمان و با زير بناي 600 مترمربع در مركز محوطه باستاني هگمتانه قرار دارد ، ساختمان موزه هگمتانه بين سالهاي 25-1320 شمسي با عنوان مدرسه 6 كلاسه پرورش ايجاد و در دهه 1350 به منظور اجراي برنامه هاي پژوهشي و باستان شناسي به تملك مركز باستان شناسي سابق درآمد و همزمان با شروع فعاليتهاي عمراني و پژوهشي محوطه و انتقال آثار تاريخي مكشوفه از محوطه باستاني به داخل آن تبديل به مخزني جهت نگهداري آثار گرديد ، در روند پروسه تبديل مدرسه به موزه در سال 1372 به مناسبت برگزاري سمينار مديران ميراث فرهنگي ضمن حذف تيغه هاي داخلي كلاسها و تعميرات جزئي ساختمان مدرسه تبديل به موزه موقت گرديد و به مرور ايام تعميرات و الحاقاتي در آن انجام گرفت و هم اكنون موزه هگمتانه با يك سالن اصلي و سرسرا و دو راهرو و با عرضه و نمايش گذراندن دويست شي فرهنگي ، تاريخي مربوط به ادوار بيش از تاريخ ، دوران تاريخي و دوران اسلامي آماده بازديد گردشگران مي باشد .
موزه هگمتانه را با توجه به انواع اشياء و آثار باستاني عرضه شده ميتوان به دو بخش تاريخي و اسلامي تقسيم نمود . اشياء هردو بخش حاصل كاوشهايي است كه طي ساليان گذشته از سطح تپه و داخل كارگاههاي كاوش هگمتانه و تعدادي ديگر از طريق خريد ، اهداء و يا توقيف حاصل شده است . بيشترين آثار و اشياء موزه را آثار سنگي و سفالي تشكيل مي دهد كه به شرح آنها مي پردازيم .

معرفي مجموعه كليساهاي محوطه باستاني هگمتانه
اين مجموعه عظيم به وسعت تقريبي 3000 مترمربع و شامل ابنيه ذيل مي باشد.
كليساي ارامنه پروتستان
كليساي ارامنه ارتدوكس
مدرسه ارامنه
خانه كشيش ( خانه گريگوري )
گورستان ارامنه
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
كليساي پروتستان
اين بناي عظيم درضلع شمال غرب مجموعه واقع وداراي پلاني مستطيل شكل به ابعاد 33*14 مترمي باشد . براساس اسنادمالكيت بنا ، تاريخ احداث آن مربوط به اوايل دوره قاجاريه (قرن 12ه . ش ) است .
كليساي پروتستان با مساحت تقريبي 432مترمربع ازدوبخش تشكيل شده است .
بخش اول كه جديداست ، فضايي است الحاقي ، دردوطبقه ، شامل : فضايي پيش ورودي ودواتاق جانبي درطبقه همكف وپلكاني با 12 پله وبالكني به ابعاد 70/4*20/2 متر، با دوستون چوبي وسالن به ابعاد 8*11 متركه جهت اجراي موسيقي وامورمذهبي ازاين بخش استفاده مي شده است .
بخش قديمي تركه فضاي اصلي كليسا است ، تالاري است به ابعاد 20/10*70/16 متربا چهارستون آجري مدوروديوارهاي باربركه 9 چشمه طاق برروي آن تعبيه شده است .
محراب با پيشخواني به صورت سكوي دوپله اي به ابعاد 50/1*50/5 متروخودمحراب با طاق جانبي به ابعاد 2*60/3 متروبه عمق 50/1 متراحداث شده است .
آجرهاي چهارگوش 5*20*20 سانتي متردرسطوح بدنه وآجرهاي قواره اي ذوزنقه اي شكل دركف، مصالح اصلي جبهه داخلي بنا راتشكيل مي دهند. قطر ديوارها 2 متروازخشت خام مي باشد.
اين كليسا درمورخه 3/12/77 به شماره 2237 به ثبت آثارملي ايران رسيده است .
كليساي ارامنه ارتدوكس (گريگوري استپان )
اين بناي عظيم درضلع جنوب غربي مجموعه واقع وداراي پلان مستطيل شكل به ابعاد 13*21 مترمي باشد.براساس كتيبه سردرورودي اصلي كليسا قدمت اين بنا به سال 1931 ميلادي برمي گرددكه درجاي كليساي قديمي تري ساخته شده است .
كليساي ارتدوكس داراي 273 مترمربع مساحت است ، دربخش ورودي كليسا فضايست چندوجهي با چهارستون سنگي رفيع به ارتفاع 4 متركه ناقوس خانه با 5/2 مترارتفاع دربالاي آن قرارداردوپيشخوان ورودي را پوشش داده است
تالاراصلي كليسا به ابعاد 11*25/20 مترجهت گردهمايي ارامنه براي اجراي مراسم مذهبي احداث گرديده است وداراي سقف آهنگ چوبي است كه 80/7 مترارتفاع دارد.
درجبهه شرقي تالار ، سكو ومحراب با طاق آهنگ عميق قرارداردكه با 4 پله ازكف تالارقابل دسترسي است ودرطرفين محراب دو اتاقك به ابعاد 2*50/2 متركه محل اجراي مراسم مذهبي واتاق اعتراف است ، وجوددارد.
تزئينات داخلي سنگ قبرهايي است كه متعلق به شخصيتهاي بزرگ مسيحي است كه به رسم يادبود درديوارهاي پيرامون تالارنصب شده است ومحراب كليسا مزين به تابلوها وتمثالهاي حضرت مسيح است وكف تالاربا آجرهايي به ابعاد 5*19*19 سانتي مترمفروش شده است ومصالح مورد استفاده درساخت بنا آجر5*18*18 سانتي متربا ملات گل وگچ است ونورمورد نيازازطريق 12 پنجره مشبك با قوس جناغي كه به طورقرينه دربدنه ديوارهاي شمالي وجنوبي و2 پنجره كه درضلع غربي تعبيه گشته تامين مي گردد.

مدرسه ارامنه (نور)
اين بنا درضلع جنوب شرق كليساي ارامنه ارتدوكس قرارداردوداراي پلان مستطيل شكل به ابعاد 50/11*27 متردريك طبقه وشامل هفت كلاس درس مي باشد . مدرسه ارامنه داراي 310 مترمربع مساحت مي باشد .
ايوان مدرسه ارامنه (نور) به ابعاد 2*14 متربا 6 ستون سنگي به ارتفاع 5/3 متردرضلع غربي بنا پرپا گرديده است ونماي بيروني مدرسه از آجرهايي به ابعاد 5*5/18*5/18 سانتي متر وكف مدرسه با آجرهايي به ابعاد 5*19*19 سانتي متربرپا شده است .
مدرسه داراي دو درب ورودي است ،كه ازجبهه غربي قابل دسترسي مي باشد وداراي سقف مسطح با پوشش طاق ضربي است ونورموردنياز اثرازدوجبهه شرقي وغربي توسط پنجره هاي چوبي مشبك تامين مي گردد.
اين مدرسه درتاريخ 1306 ه.ش با داشتن 122 محصل كارخود را آغازمي كند وتمامي دانش آموختگان اين مدرسه ازاقليتهاي مذهبي بوده اند.

خانه كشيش ( خانه گريگوري )
خانه كشيش درضلع شمال شرق مجموعه كليساهاي ارامنه به ابعاد 10*10 متردردوطبقه احداث گرديده است وتوسط راهرويي كه درجانب شرق تعبيه گرديده امكان دسترسي به طبقه دوم راممكن مي سازد.
مساحت اين خانه 100 مترمربع مي باشد ونورموردنيازخودراتوسط پنج پنجره چوبي زيبا با قوسي نيم هلالي تامين مي كند.
عمده مصالح بكاررفته دربنا خشت وآجرمي باشد. ازبناي مذكورپوسته جنوب شرقي باقي مانده است و از تزئينات وابسته به معماري اثرمي توان به آجروجوش كوره اشاره نمود.

گورستان قديمي :
دربخش شرقي كليساي پروتستان گورستان قديمي با تعداد بيشماري سنگ قبرباخطوط برجسته به چشم مي خورد . علاوه بر اين سنگ قبرهايي كه ازجنس سنگ مرمر است و داراي مشخصات متوفي به خط آشوري است ومعمولا" ازگورستانهاي تخريبي درسطح شهرجمع آوري وبه اين مجموعه انتقال يافته اند به چشم مي خورد.

هگمتانه
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
هِگمَتانه نام باستانی شهر همدان بود و معنایش «جای گرد آمدن مردمان».برخی هگمتانه را «دژ مادها» برگردان کرده اند.این شهر از نخستین شهرهای باستانی ایران امروزی است که ما از آن آگاهی داریم و همچنین پایتخت مادها بوده است.این نام را یونانیان اِکباتان می‌‌خواندند که یونانی شده هگمتانه است.هرودوت این شهر را ساخته دیااکو می‌‌داند و می‌‌گوید که هفت دیوار داشته که هر کدام به رنگ یکی از سیاره‌ها بوده اند
لوح زرین به نام (آریارمنه) یافت‌شده در تپهٔ باستانی هگمتانه. این لوح از زر ناب است به ابعاد ۱۲در ۸ سانتیمتر - دارای ۱۰ سطر به خط میخی است. آریارمنه نیای داریوش یکم از شاهان هخامنشی است. بنا به اظهار نظر باستانشناسان این لوح قدیمی‌ترین اثر تاریخی می‌‌باشد و در موزه (برلن آلمان) نگهداری می‌‌شود.

تپه هگمتانه
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
تپه هِگْمَتانه تپه‌ای تاریخی با پیشینه‌ای متعلق به دوران مادها است که در شهر همدان قرار دارد.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیشینه و نام
امروزه عموم باستان شناسان، تپهٔ باستانی هگمتانه، واقع در مرکز شهر همدان را - که وسیع‌ترین تپه باستانی ایران است - بقایای ابنیهٔ کاسی، مادی، هخامنشی و بعد از آن می‌دانند. مساحت این تپه حدود ۳۰ هکتار می‌باشد، که با در نظر گرفتن بخش‌هایی که جزء محدودهٔ تپهٔ باستانی بوده، ولی اینک ساختمانهای مسکونی بر روی آن ساخته شده، به بیش از ۴۰ هکتار نیز می‌رسد.
این تپهٔ بیضی شکل، در داخل محدودهٔ شهر فعلی همدان در دو سوی خیابان اکباتان واقع شده‌است. «هگمتانه» یا «هنگمتانه» که به زبان پارسی قدیم به معنی محل تجمع بوده، ترکیبی از دو واژه «هنگ» به معنی «جا» و «متانه» به معنی «تجمع» است. این واژه در زبان یونان به صورت «اکباتانا» در آمده‌است و در کتیبه‌های عیلامی به صورت «آگ ماتونو» آمده‌است. برخی نیز معتقدند: «امدانه» یا «آمادای» که در کتیبه پلیسر پادشاه آشور آمده، به این محل اطلاق می‌شده‌است. «هگمتانه» در زبان ارمنی «اهمتان»، در زبان سریانی و پهلوی «اهمدان» و در گویش نویسندگان عرب «همدان» و در تورات «احتمانا» گفته شده‌است.
همچنین، سکه‌هایی از عهد ساسانی کشف شده که محل ضرب آنها «اهمتان» قید شده‌است. نخستین اشارهٔ مکتوب به نام مادها و سرزمین ماد، در سالنامهٔ بیست و چهارم سارل مانزر سوم (۸۳۶ قبل از میلاد) و سارگن دوم (۷۱۵ قبل از میلاد) بوده‌است که از این قوم و سرزمین آنان به نام «مادای» یا «آمادای» یاد کرده‌اند.

دوران مادها
آشوریان باستان به شهرهای قوم کاسی، عنوان «کار کاشی» داده بودند، که “ کار“ به معنی قرارگاه یا منزلگاه و “ کاشی “اسم قوم“ کاسی“ است.
آشورشناسان و مادشناسان، جملگی این کارکاشی (یا شهر کاسیان) را منطقه کنونی همدان دانسته‌اند. پروفسور گیریشمن، باستان‌شناس معروف فرانسوی، معتقد است که اسم قبلی هگمتانه، «اکسایا» یعنی شهر کاسی‌ها بوده‌است و در مجموع اعتقاد غالب بر این است که شهر هگمتانه را یکی از اقوام آریایی بنام مادها ساخته‌اند و نخستین دولت ایرانی را در آن بنا نهاده‌اند. ولی نتایج تحقیقات، بیانگر آن است که شهر هگمتانه، پیش از انتخاب به پایتختی توسط مادها وجود داشته و مردمانی از قوم کاسی در آن زیسته‌اند. سپس بازماندگان قوم کاسی، بعدها با طایفه‌ای از آریایی‌ها، قوم موسوم به ماد را پدید آورده‌اند و با غلبه بر دولت تجاوزگر آشوری، دولت ماد را بنیان گذاشته و و پایتخت خود را «کارکاشی» قرار داده‌اند و از آن به بعد، این شهر هگمتانه نام گرفته‌است.
'مادها، گروهی از اقوام آریایی بودند، که از جنوب سیبری به سمت فلات ایران حرکت کرده و در غرب ایران ساکن شدند. عواملی مانند: رشد اجتماعی و فرهنگی، تماس با گروههای بومی ساکن فلات ایران، وجود همسایگانی قدرتمند و احساس نیازهای جدید سیاسی و اجتماعی، آنها را وادار به اتحاد و ایجاد حکومتی مقتدر نمود، به طوری که قوی‌ترین قوم آن روزگار یعنی آشوری‌ها را، برای همیشه از صفحه روزگار محو کردند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
گزارشات مورخین یونانی از ساختار قلعه
اسکلت انسانی در موزه هگمتانه که به همان شکل کشف شده نگهداری می‌شود
روایات مورخین یونانی نیز حاکی است که این شهر در دورهٔ مادها (از اواخر قرن هشتم تا نیمهٔ اول قرن ششم قبل از میلاد)، مدتها مرکز امپراتوری مادها بوده‌است و پس از انقراض آنها نیز به عنوان یکی از پایتخت‌های هخامنشی (پایتخت تابستانی و احتمالاً محل خزانهٔ آنها) به شمار می‌رفته‌است. گفته‌های هردوت مورخ یونانی، در قرن پنجم قبل از میلاد، مهم‌ترین ماخذ تاریخی در این مورد است. وی بنای اولیه این شهر را به «دایااکو» نخستین شهریار ماد نسبت می‌دهد (۷۲۸ قبل از میلاد). هردوت اوضاع سیاسی و اقتصادی نامناسب قوم ماد را در دستیابی دیااکو به قدرت موثر می‌داند.
دیگر مورخین یونانی چون پلی‌بیوس، کنزیاس، ژوستین و گزنفون نیز دربارهٔ هگمتانه مطالبی جمع آوری کرده‌اند. دیااکو پس از اینکه هگمتانه را به پایتختی خود برگزید، تصمیم به ساخت کاخی عظیم و مستحکم، به صورت هفت قلعهٔ تو در تو، گرفت. به طوری که کاخ پادشاهی و خزانه، در درون قلعهٔ هفتم قرار داشته باشند. دیااکو به تقلید از رنگ آمیزی قصرهای بابلی دستور داده بود، کنگره‌های هر قلعه را به رنگی مخصوص در آورند.
به این ترتیب: رنگ کنگره‌های قلعه اول؛ سفید، دومی؛ سیاه، سومی؛ ارغوانی، چهارمی؛ آبی، پنجمی؛ نارنجی و کنگره در باروی داخلی؛ سیمین و زرین بودند. محیط بیرونی‌ترین دیوار قلعه، تقریباً به اندازهٔ حصار شهر آتن بوده‌است.
قصر شاهی، که در آخرین قلعهٔ درونی بر پا شده بود، دارای صدها اتاق بوده و مردم نیز خانه‌های خود را بیرون این قلعه‌ها و در کنار آن ساخته بودند. بنا به درخواست دیااکو، قوم ماد شهرهای کوچکی را که در آن می‌زیسته‌اند، رها ساخته و پایتخت را مورد توجه قرار دادند و در اطراف قلعه شاهی، خانه‌های خود را بنا کردند.
پلی بیوس مورخ یونانی (۲۰۴ تا ۱۳۲ قبل از میلاد) می‌نویسد: «در دامان کوه اورنت، («اورنت» یا «اورانتس» = الوند)، شهر هگمتانه با قلعه و ارگ مستحکم و حیرت‌آوری قرار گرفته و قصر شاهی در داخل آخرین قلعه آن استوار گردیده‌است. وضع ساختمانی، آرایش عجیب و تزئیناتی که در آن به کار رفته به نحوی بوده، که توصیف آن مبالغه‌آمیز به نظر می‌رسد. چوب‌هایی که در آن به مصرف رسیده، پوشیده از زر و سیم است. درها، ستون‌ها و رواقهای آن، با هزاران گونه کنده‌کاری و نقش و نگار آراسته شده‌اند. یک دیوار بی‌پیرایه و یک تیر عاری از زیور، در آن کاخ نیست. حتی کاشی‌هایی که زینت‌بخش «ازاره‌ها» و دیواره‌های درونی قصر است، با پوششی از آب نقره، سیم اندود گشته و همهٔ چوب‌ها از جنس سرو و کاج هستند.»
کنزیاس مورخ یونانی و پزشک معروف اردشیر دوم هخامنشی (۴۰۴ تا ۳۰۵ قبل از میلاد) می‌نویسد: ««سمیرامین» ملکهٔ آشور، پس از دیدن وضعیت شهر و موقعیت مناسب آن دستور داده، که برای او در آنجا کاخی بسازند و چون دیده‌است که در شهر جدیدالاحداث کمبود آب وجود دارد، دستور داده تا با صرف هزینه‌ای گزاف، نهری ساخته و آب دریاچه‌ای را که در آن سوی کوه اورنت (الوند) است، به این شهر سرازیر نمایند.»
ابوبکر احمد بن محمد اسحاق همدانی – معروف به ابن فقیه - در کتاب البلدان خود، که در حدود سال ۲۹۰ هجری به تحریر درآمده، به نقل از یکی از دانشمندان پارسی می‌نویسد: «همدان بزرگ‌ترین شهر جبال و حدود چهار فرسنگ در چهار فرسنگ بوده‌است.»
بخت النصر بعد از فتح و ویرانی بیت المقدس، فرمانده‌ای به نام صقلاب را به قصد تصرف همدان می‌فرستد، ولی وی با عدم موفقیت مواجه شده و طی نامه‌ای به بخت النصر می‌نویسد: «من به شهری آمده‌ام، دارای بارویی بلند و سرکش و مردمی بسیار و کوی و برزن‌هایی فراخ و رودهای فراوان.».
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوران هخامنشیان
پس از انقراض مادها، هر چند هگمتانه مرکزیت نخستین را نیافت، ولی به جهت قرار گرفتن در مسیر راه شاهی، که پارسه (تخت جمشید) را به سارد متصل می‌کرد، به عنوان پایتخت تابستانی هخامنشیان مورد توجه خاص بود و از این رو آن را آباد کردند.
در زمانی که داریوش سوم با اسکندر مواجه می‌شود، هگمتانه به صورت ویرانه‌ای بوده‌است. ولی داریوش سوم بنا به پیشنهاد یاران خود، دستور می‌دهد در میانهٔ شهر، کوشکی بزرگ که آن را ساروق می‌نامیدند، بسازند. در این کوشک، سیصد مخفی‌گاه برای گنجینه‌ها و دارایی‌ها بر پا شد و برای آن هشت درب آهنین ساختند، که همه دو اشکوبی (دو لختی) و هر اشکوب، به بلندای دوازده گز بود.
چنانکه ملاحظه شد، دربارهٔ چگونگی احداث و نام بنیانگذاران هگمتانه در بین مورخین یونانی، اتفاق نظر وجود ندارد. مورخین اسلامی نیز در این زمینه با یکدیگر اختلاف نظر دارند. در مورد محل دقیق آن هم نظریات متفاوتی ارائه شده‌است. گر چه اکثر مورخین، پژوهشگران و باستان شناسان مانند مرحوم مصطفوی، پرفسور گیریشمن، اشمیت، لوشای و پرا دارا، تپه‌ای را که هم اکنون در شهر همدان به نام هگمتانه معروف است، محل اصلی شهر باستانی هگمتانه می‌دانند.

نتایج حفاری‌های تپه هگمتانه
در حفاری‌های باستان‌شناسی سالهای اخیر در تپه هگمتانه مشخص شده‌است که محل کاخ و بناهای اشاره شده، در تپه هگمتانه کنونی واقع بوده‌است.
از جمله ویژگیهای شهر باستانی هگمتانه، معماری و طرح و نقشه منظم این شهر بوده، که در بین آثار باستانی به دست آمده کم‌سابقه‌است. آثار کشف شده حاکی از وجود یک شبکهٔ منظم و پیشرفتهٔ آب‌رسانی در شهر حکومتی مادها و پارت‌ها است. در فواصل بین کانالهای آب رسانی، معابری بر عرض ۵/۳ متر وجود داشته و کف این معابر، تماماً با آجرهای مربع شکل و منظمی، مفروش بوده‌است. تحقیقات نشان داده که در فواصل ۳۵ متری بین معابر، دو سری واحدهای ساختمانی قرار دارند، که هر کدام شامل یک حیاط مرکزی (هال) است، با اتاق‌ها و انبارهایی به صورت قرینه در گرداگرد آن. به شکلی که هر واحد ساختمانی، فضایی در حدود ۵/۱۷ * ۵/۱۷ متر را در بر می‌گیرد. معابر مذکور با عرض ۵/۳ متر و پی بندی آجری در بخش وسیعی از تپه گسترش داشته و جهت شمال شرقی به جنوب غربی دارند.
پیشینهٔ حفاری‌های علمی این تپه، به سال ۱۹۱۳ میلادی بر می‌گردد، که هیئتی فرانسوی از طرف موزهٔ لوور پاریس به سرپرستی شارل فوسی، کاوش‌هایی در تپه هگمتانه انجام داد. ولی نتایج این کاوشها هیچ‌گاه منتشر نشد.
در طی ۱۰ فصل حفاری انجام شده از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۸، که حدود ۱۴۰۰۰ متر مربع از بقایای این شهر مورد کاوش قرار گرفت، یکی از کهن‌ترین دوره‌های تمدّن بشری نمایان شده‌است. همچنین یک حصار طولانی به ارتفاع ۹ متر و دو برج عظیم و کم‌نظیر در درون آن کشف شده‌است. از جمله کاوشهای علمی سال ۱۳۶۲ تا کنون که به سرپرستی آقای دکتر محمد رحیم صراف به انجام رسیده، منجر به شناسایی شهر بزرگی در دل تپه هگمتانه شده‌است.
همچنین ادامه کاوش‌ها، بخش‌هایی از حصار عظیم شهر به قطر ۹ متر و ارتفاع ۸ متر را آشکار ساخته‌است. این حصار در فواصل معین، دارای بر جهان عظیم بوده، که هگمتانه قدیم را در بر می‌گرفته‌است.
به طور کلی این تپه در طول یکصد سال اخیر بارها مورد حفاری باستان شناسان داخلی و خارجی قرار گرفته‌است. ضمناً در طول حفاریهای انجام شده، آثار ارزشمند و بی‌نظیری کشف گردیده، که اغلب متعلق به دوران هخامنشیان و نیاکان آنهاست.
لوح‌ها
لوح زرین به نام «آریارمنه»: این لوح از زرِ ناب و به ابعاد ۱۲ در ۸ سانتیمتر و دارای ۱۰ سطر به خط میخی است. «آریارمنه»، جدِّ داریوش اول است. بنا به اظهار نظر باستان‌شناسان، این لوح قدیمی‌ترین اثر تاریخی است ودر موزهٔ برلن آلمان نگهداری می‌شود.
لوح زرین به نام (آریارمنه) این لوح از زرناب است به ابعاد ۱۲در ۸ سانتیمتر - دارای ۱۰ سطر به خط میخی است. آریا رمنه جد داریوش اول از شاهان هخامنشی است. بنا به اظهار نظرباستا نشتاسان این لوح قدیمی‌ترین اثر تاریخی می‌باشد ودر موزه (برلن آلمان) نگهداری می‌شود.لوح زرین به نام «ارشام»: ابعاد این لوح ۸ در ۱۳ سانتیمتر است. لوح به خط میخی واز دوره هخامنشینان بجا مانده‌است. این لوح در اختیار مجموعهٔ شخصی مارسل ویدال امریکائی است.
در سال ۱۴۰۷ هنگام پی کنی خانه‌ای در روی تپه هگمتانه دو قطعه لوح یکی طلا و دیگری نقره به اندازه هم پیدا شدند. ابعاد هر لوح ۱۹ در ۸/۱۸ سانتیمتر است و خطوط نوشته شده به خط میخی و محتوای هر دو نوشته یکی هست. لوح نقره‌ای در موزهٔ کاخ مرمر و دیگری در موزهٔ ایران باستان در تهران نگهداری می‌شوند.
لوح زرین به نام داریوش دوم: این لوح از زرناب به ابعاد ۵/۲۰ در ۵/۱۸ سانتیمتر و خطوط نوشته شده ۲۳ سطر به خط میخی است. این لوح خارج از کشور بوده‌است که به‌وسیلهٔ موزه ایران باستان خریداری گردید و اکنون جزو گنجینه‌های موزه ایران باستان است. لوح دیگری به ابعاد ۲/۱۶ در ۱۳ سانتیمتر یافت شده که دارای ۲۹ سطر به خط میخی است و در سال ۱۳۳۱ خریداری شده و در حال حاضر در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود.
لوح زرین به نام اردشیر دوم: این لوح به نام اردشیر دوم پسر داریوش دوم هخامنشی و ابعاد آن لوح ۱۳ در ۱۳ سانتیمتر و دارای ۲۰ سطر به خط میخی است که در روی زر ناب حک گردیده‌اند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگر اشیاء یافت‌شده
خمره‌هایی مخصوص غذا و آب که در موزه هگمتانه نگهداری می‌شوندکوزه‌ای شکسته، به جا مانده از دورهٔ خشایار شاه (پسر داریوش اول). این کوزه از نقره‌است که قطر دهانهٔ آن ۵/۷ سانتیمتر و ارتفاع آن ۱۲ سانیتمتر است. خطوطی میخی بر این کوزه نقره حکاکی شده‌است که برخی از کلمات آن باقی است و برخی دیگر روی تکه‌های شکسته شده بود و مفقود مانده‌است. این کوزهٔ دورهٔ هخامنشی که در خارج از کشور بوده‌است خریداری گردیده و در حال حاضر در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود.
بشقاب نقره‌ای با قطر دهانه ۲۰ سانتیمتر از دوره هخامنشی. این بشقاب در سال ۱۳۲۴ از طرف موزه ایران باستان خریداری و به کشور بازگردانده شد و در موزه ایران باستان تهران نگهداری می‌شود.
بشقاب یا جام نقره مربوط به دوره اردشیر اول. قطر دهانهٔ آن ۷/۲۶ سانتیمتر است. این بشقاب در اختیار موزهٔ مترو پولیتن نیویورک است. در لبهٔ داخلی بشقاب به خط میخی یک سطرطولانی نوشته شده‌است که ترجمهٔ آن این است: «اردشیر شاه بزرگ، شاه کشورها پسر خشایار شاه، خشایارشا پسر داریوش شاه هخامنشی [بود] که این جام سیمین را [برای] کاخ پادشاهی خود درست کرد.»
ظرف طلا که مانند کاسه‌ای است گود که رویهٔ بیرونی آن دارای برجستگهائی است. این نقوش از لبهٔ ظرف شروع شده و در وسط برآمدگی تکرار می‌شود. بین برجستگیها و لبهٔ بالائیِ ظرف یک سطرخط میخی نقره شده جمله‌ای به زبان پارسی باستان بابلی- عیلامی تکرار می‌شود و ترجمهٔ فارسی «داریوش شاه بزرگ» است. قطر دهانه ظرف ۴/۱۸ سانتیمتر و ارتفاع آن ۷/۱۰ سانتیمتر است. این کاسهٔ طلائی دورهٔ هخامنشی، گذشته از ارزش باستان‌شناسی‌ای که دارد می‌تواند از نظر هنر طلاکاری و ظرافت یکی از کارهای هنری منحصر به فرد محسوب گردد. این ظرف جزو مجموعهٔ گورگیان در نیویورک است.
پایهٔ ستون سنگی مربوط به اردشیر دوم. این پایه ستون مربعی است به طول ضلع ۹۳ سانتیمتر که از سنگ یک تکه ساخته شده؛ بطوری که مربع زیرین بزرگ‌تر و در روی آن مربع وسط شال ستون بصورت دایره روی مربع وسط قراردارد. در حاشیهٔ فوقانی مربع زیرین این ته ستون کتیبه‌ای به خط میخی کنده شده‌است که ترجمهٔ آن چنین است: «ستون سنگی کاخ آپادانا اردشیر بزرگ...پسر داریوش شاه هخامنشی...». از قرار معلوم این ته ستون سنگی پیش از سال ۱۳۱۴ در تپهٔ هگمتانه بدست آمده و تا سال ۱۳۲۸ دراخیتار ادارهٔ فرهنگ وقت (آموزش و پرورش) بوده‌است. سپس به موزهٔ ایران باستان تحویل داده شد و در حال حاضر در همان موزه نگهداری می‌شود.
ته ستون دیگری به نام اردشیر دوم هخامنشی. پایه ستونی از سنگ با ۷ سطر کتیبه به خط میخی مربوط به اردشیر دوم که در تپهٔ هگمتانه پیدا شد و درحال حاضر در تملک شخصی است در انگلستان. کتیبه‌ای که بر این ته ستون نوشته شده‌است از این قرار است: «اردشیر شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، شاه این سرزمین، پسر داریوش شاه [که] داریوش پسر ارد شیر شاه [و] اردشیر پسر خشایار شاه [و] خشایارشا پدر داریوش شاه [و] داریوش پسر ویشتاسب هخامنشی [بودند]، این کاخ را به لطف اورمزد و ناهید و مهر مرا از همه بدی‌ها حفظ فرمایند و آنچه من ساخته‌ام از گزند و آسیب محفوظ دارند.»
بنا به گزارش کتاب هگمتانه تا امروز (چاپ سال ۱۳۳۲)، ۸ قطعه لوح زرین و سمین از کشفیات تپه هگمتانه و تخت جمشید بدست آمده که ۵ لوح طلا و یک نقره مربوط به تپه هگمتانه همدان است و تنها یک لوح طلا و یک نقره مربوط به تخت جمشید است. همین نکته اهمیت تاریخی و باستانی تپه هگمتانه را بهتر از هر مطلبی دیگر نشان می‌دهد.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیشاپور ؛ شهری باستانی با تاریخ مكتوب
شهر تاریخی بیشاپور در ۱۲۰ كیلومتری جنوب شیراز و ۲۳ كیلومتری غرب شهرستان كازرون واقع شده است. بیشاپور در كنار جاده شاهی روزگار باستان واقع شده كه در دوره هخامنشیان «‌تخت جمشید » و « استخر » را به شهر باستانی « شوش» و در دوره ساسانی شهر «‌گور» و «‌بیشاپور » را به « تیسفون » مقر امپراطوری ساسانی وصل می نموده است.
شهر تاریخی بیشاپور در ۱۲۰ كیلومتری جنوب شیراز و ۲۳ كیلومتری غرب شهرستان كازرون واقع شده است. بیشاپور در كنار جاده شاهی روزگار باستان واقع شده كه در دوره هخامنشیان «‌تخت جمشید » و « استخر » را به شهر باستانی « شوش» و در دوره ساسانی شهر «‌گور» و «‌بیشاپور » را به « تیسفون » مقر امپراطوری ساسانی وصل می نموده است. شهر بیشاپور ۱×۲ كیلومتر وسعت دارد و جزء‌ اولین شهرهای باستانی است كه دارای تاریخ مكتوب شهرسازی می باشد. این تاریخ سنگ نبشته ای است كه با دو خط اشكانی و ساسانی بر روی ستون بنای یادبود بیشاپور حك شده است .با توجه به وضعیت جغرافیایی خاص بیشاپور خصوصا رودخانه شاهپور و «‌تنگ چوگان»‌این شهر در روزگار خود سرآمد شهرهای دوره ساسانی بوده است . تاریخ ساخت شهر به دوره شاهپور و حدود سال های ۲۷۲ ـ‌۲۴۱ م بر می گردد . علاوه بر شهر بیشاپور ،‌آثار « قلعه دختر»‌و «‌قلعه پسر» و نقوش « تنگ چوگان » و « غار شاهپور » نیز از دیگر ویژگی های آثار دوره ساسانی این محدوده می باشند. شهر بیشاپور در بخش شرقی و جنوبی توسط خندق و در شمال توسط كوهستان و قلعه و در غرب توسط رودخانه شاهپور محصور و محافظت می شده است. وجود روخانه پر آب شاهپور و چشمه ساسان از اهمیت ویژه این منابع آبی در روند شكل گیری شهر تاریخی بیشاپور حكایت دارند. هر چند تاكنون بخش بسیار محدودی از آثار تاریخی شهر بیشاپور كاوش شده است و نمی توان نظر قطعی در خصوص چگونگی پراكندگی آن ارایه داد. اما با نگاهی اجمالی می توان دریافت كه بیشتر آثار دوره ساسانی در بخش شمالی شهر ایجاد شده و این شهر در دوره اسلامی به سمت جنوب گسترش یافته است . به طوری كه آثار شناخته شده تاكنون در بخش شمالی شهر مانند معبد « آناهیتا» و تالار تشریفات و بقایای برج و بارو تعلق آن را به دوره ساسانی آشكار می سازد و آثار بخش جنوبی شهر همانند بقایای مسجد جامع نیز حكایت از اسلامی بودن این آثار دارند.
تاریخچه مختصر مطالعات و پژوهش های انجام یافته در مجموعه بیشاپور
از آنجایی كه درگذشته بیشتر مؤسسات علمی و پژوهشی و یا هیأت هایی به نمایندگی از موزه های معتبر خارجی مأموریت می یافتند در آثار مهم ایران به كاوش و مطالعه بپردازند،‌بیشاپور نیز به دلیل اهمیت خاص خود مورد توجه هیأت های خارجی قرار گرفت. خصوصا این كه این شهر به دلایل تاریخی و همچنین ویژگی های طبیعی منطقه از میان دیگر كوره های دوره ساسانی (استخر ،‌شهر گور،‌دارابگرد ،‌ارجان‌) برتری خاصی داشت و همچنین از نظر شهرسازی و معماری نیز حایز اهمیت فوق العاده ای می باشد. بنابراین در فاصله زمانی سال های ۱۳۱۹ ـ ۱۳۱۴ هجری شمسی «‌ژرژسال » و «‌گیرشمن »‌به نمایندگی از طرف موزه لوور پاریس اقدام به حفاری و كاوش در این شهر نمودند و در این كاوش ها بخشی از آثار دوره ساسانی شهر در جبهه شمالی آن آشكار گشت . این كاوش ها ادامه پیدا نكرد و به مدت ۳۰ سال وقفه در آن صورت پذیرفت، تا این كه سرانجام اداره كل باستان شناسی و فرهنگ عامه هیأتی را به سرپرستی دكتر علی اكبر سرفراز باستان شناس ایرانی مأمور ادامه حفاری و بازسازی این شهر نمود كه این عملیات نیز از سال ۱۳۴۷ لغایت ۱۳۵۷ تداوم داشت.
بعد از انقلاب اسلامی برای سال های متمادی به جز فعالیت هایی در خصوص نگهدرای و نگهبانی از مجموعه اقدام خاصی صورت نگرفت تا این كه مجددا از چند سال گذشته كاوش های باستان شناسی و مرمت آثار مجموعه از سر گرفته شده كه می توان به كاوش های دكتر علی اكبر سرفراز در اطراف معبد آناهیتا و حفاری اندكی كه در كاخ «‌والرین »‌صورت گرفت اشاره نمود كه البته این كاوش ها به دلیل نبود فرصت كافی و اعتبار لازم ناتمام مانده است. مهندس مهریار نیز به اتفاق باستان شناسان عضو هیأت مركز شهر یعنی اطراف بنای یادبود و بقایای مسجد جامع را مورد كاوش قرار داده اند. هر چند این اقدامات می توانست آغازی بر فعالیت های گسترده باستان شناسی ، مرمت ، سامان دهی و معرفی مجموعه باشد لیكن از دو سال گذشه با ركود و توقف مواجه گشت.
بررسی ساختار طبیعی و چگونگی شكل گیری مجموعه بیشاپور
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
عمده ترین دلیلی كه بر روند شكل گیری مجموعه بیشاپور در این منطقه می توان اشاره نمود طبعا ساختار طبیعی و شرایط زیست محیطی مناسب آن می باشد كه شهر بیشاپور را از دیگر شهرهای ساسانی (استخر ، شهر گور، دارابگرد ، ارجان) متمایز می سازد . طبیعت زیبای منطقه كه تركیبی است از كوه های مرتفع ،‌تنگ چوگان ، رودخانه پر‌ آب شاهپور ،‌وجود داشت حاصلخیز و سرسبز و باغ های مركبات و چشمه ساسان ، شهر تاریخی بیشاپور را به محیط پیرامون خود مرتبط ساخته است. از سوی دیگر آثار تنگ چوگان شامل نقوش برجسته و غار شاهپور و قلعه دختر و قلعه پسر بر فراز كوه مشرف به شهر و پل ساسانی رودخانه شاهپور و خندق پیرامون شهر از عناصر تاریخی و معماری هستند كه هویت خاصی به مجموعه بیشاپور می بخشند. وجود شبكه معابر و گذرگاه های درون شهر خصوصا در محور شمالی ـ جنوبی و تلاقی آن با محور شرقی ـ‌غربی در محدوده مركزی شهر یعنی جایی كه بنای ستون یادبود قرار داد و در امتداد پل دوره ساسانی واقع شده است . و توجه به بناهای تشریفاتی‌ ـ مذهبی شهر كه در بخش شمالی قرار گرفته و از نظر حفاظتی و امنیتی با وجود برج و باروی كنار آن و قلعه دختر كه نقش مهمی در تأمین امنیت آنه ایفا می نموده است،‌از نظر معماری و شهرسازی جالب توجه است خصوصا آن كه هماهنگی و نظم در ساختار طبیعی مجموعه و روند شكل گیری شهر و آثار آن به خوبی هویدا می باشد و به عبارتی می توان گفت ساسانیان شهری را بنا كردند كه با طبیعت منطقه عجین شده است و ساختار طبیعی و تاریخی، امنیتی،‌اقتصادی ، سیاسی و نظامی منطقه را شكل دیگری بخشیده اند . از آن رو كه این شهر بر سر راه شاهی قرار گرفته و از نظر سیاسی و نظامی حایز اهمیت می باشد. شرایط زیست محیطی مناسب منطقه نیز نقش مهمی در تأمین معیشت و اقتصاد جامعه ایفا می نماید. وجود مراتع طبیعی چون كوه و رودخانه و ایجاد خندق و دژ امنیت شهر و شهروندان را تأمین می نماید و قرار گرفتن شهر در سطحی بالاتر از دشت شهر را از چشم انداز زیبایی برخوردار و از خطرات مختلف از جمله سیل نیز محافظت می نموده است . به هر حال تمامی این شرایط اقتصادی ـ اجتماعی ـ زیست محیطی و غیره در شكل گیری و تكامل شهر بیشاپور نقش مهمی ایفا نموده اند.

بیشاپور شهری به جای مانده از ایران باستان
در فاصله 25 کیلومتری شهر کازرون و ایران شهری باستانی به چشم می خورد .این شهر در کنار جاده ای ساخته شده بودکه در زمان هخامنشیان تخت جمشید را به شوش و در روزگار ساسانی به تیسفون متصل می کرد.
این شهر که منسوب به شاپوراول ,دومین پادشاه ساسانی است بر طبق اصول مهندسی غربی که توسط هیپوداموس معمول گردید,ساخته شده است.
معمار این شهر "آپاسای " بوده ,در سال 266 میلادی به شکل مستطیل ساخته شده است به طوری که چهار دروازه و دو خیابان آن یکدیگر را قطع می کرده اند.
از انجا که در زمان ساسانیان دین رسمی کشور دین زرتشتی بودکه اردشیر بابکان برای اولین بار آنرا داد,بزرگترین آتشکده زمان ساسانیان در شهر بیشاپور ساخته شد.شکل مقابل نقشه آتشکده بیشاپور می باشد .
این آتشکده , شامل تالار مرکزی مرکزی مربع شکل بوده که توسط چهار دالان محصور شده است و از این لحاظ به آن بزرگترین آتشکده زمان گفته می شود که شامل دیوار هایی با ارتفاع 14 متر بوده است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
معبد آناهیتا:
اگر چه دین رسمی کشور در زمان ساسانیان زرتشتی بود, اما آیین قدیم مزدایی
بر پایه پایه پرستش ناهید (آناهیتا) نیز در زمان اردشیر دوم داشته است.
به نظر میرسد که اردشیر دوم می خواسته آیینی پدید آورد که بین همه اقوام شاهنشاهی مشترک باشد.بنابراین به تقلید ادیان بابلی و یونانی که خدایان خود را مجسم می ساختند , مجسمه این بغ را پدید آورد .این بدعت را میتوان با کوششی که پیروان بودا در زمان توسعه آیین بودایی تحت تاثیر جهان یونانی –رومی برای ایجاد مجسمه بودا به کار بردند, مقایسه کرد.
بنابراین در زمان پیدایش سلسله ساسانی , فارس یا مهد آنان با داشتن آیین زرتشتی , برای ایزد ناهید و آناهیتا,نیز احترام قائل بوده و علاوه بر معبد مهم آناهیتا در این شهر ,در زمان شاهپور اول هم به احترام ایزد نگهبان آب و آناهیتا , معبدی در بیشاپور ساخته شد که در آن مراسم مذهبی اجرا می شد که این معبد بعد از معبد آناهیتا موجود در کنگاور کرمانشاه که در زمان اشکانیان ساخته شده بود بنا گردید.
معبد آناهیتا سردابه ای مکعب شکل است و از سنگهای حجاری شده , بدون ملات و دو جداره (مانند بناهای دوره هخامنشی ) ساخته شده است.
این معبد چهار ورودی دارد و بالای هر ورودی تندیس دو سویه گاو (به شکل سر ستونهای تخت جمشید) قرار گرفته است.در راهروهای معبد جویهای باریکی وجود دارد که در گذشته در آن آب جریان داشته است و از جهت وسایلی که برای جریان آب در اطراف تالار مرکزی تهیه شده بود , جزء شگفتیهای معماری به شمار می رود.

تالار تشریفات:
تالار شاپور یکی از بزرگترین آثار معماری دوره ساسانی است كه به شكل چليپا ساخته شده است . تالار چهار ورودي دارد و در هر ضلع ان 4 تاقچه گچ بري شده وجود دارد كه در گذشته روى آن نقاشي و رنگ آميزى شده بود. اطراف تالار را دالانهايى احاطه كرده است.

ايوان موزاييك:
در انتهاي دالانهاي شرقي مغربي تالار تشريفات دو ايوان وجود دارد كه كف آن با نقش و نگارهاي موزاييكي چهره انسان و گل و گياه پوشانده شده بود . اين تخته هاي موزاييك معرف تصاوير است به طوري كه بر روي بيست و دو تا از اينها دو تصوير مشابه يافت نمي شود . اين ثابت ميكند كه هنرمندان ساساني در صدد بودندكه در تجسم تصوير شباهت را مراعات كنند. بر روي تخته هاي ديگر كه بزرگترند يك در ميان تصاوير زنان و مردان كشيده شده است. در اين ميان تصوير يكي از زنان دربار ديده مي شود كه خود را باد مي زند. درباريان با جامه هاي طويل ساكهاي گل بر سر و دسته گلي در دست نشان داده شده اندو مطربه اي برهنه يك ألت موسيقي را با سيم مينوازد..
يكي ازقطعه هاي موزاييك در موزه ايران باستان و ديگري در موزه لوور فرانسه وجود دارند.

ستون ياد بود:
در حاشيه شمالي و جنوبي شهر بيشاپور دو ستون سنگي سر از خاك بيرون آورده است كه ارتفاع آنها 4 متر بوده و سر ستونهاي زيبا و حجاري شده دارد.
روي يكي از اين ستونها به خط پهلوي اشكانى و ساسانى نوشته شده است.
ستودان سنگى :
در عصر ساسانيان اموات را در "برجهاى خاموشان " مي نهادند و پس از ريزش كامل گوشتها, استخوانها را در مسوجى مي پيچيدند و در ستوندانها در آرامگاههايي كه در كمره كوه حفر مي كردند و يا در اتاقهاي مخصوص تدفين جاي مي دادند.در ايران تنها 2 ستوىان سنگي شناخته شده است كه يكي از انها ستودان بيشاپور است كه به نقوش برجسته مزين مي باشد.حجاري آن بسيار ساييده شده و تقريبا فاقد طرح است . نيمرخ اشخاص بوسيله توده اي يكنواخت بر زمينه اى گود ترسيم شده است اگر اين نقوش برجسته را از لحاظ شباهت با ستوندانهاى ساخته از گل پخته مقايسه كنيم در ميابيم كه آنها عبارتند از ميترا و مهر در حالى كه بر گردونه خود –كه اسبان بالدار آنها را مى كشيدند – سوار است .خداى آتش و ربة النوع ناهيد (آناهيتا) در آن به چشم می خورد.

از سایت کازرون.نت
تاريخچه شهر تاريخي بيشاپور
اين شهر تاريخي كه حدود دويست هكتار و سعت دارد در فاصله 23 كيلومتري شمال غربي شهر فعلي كازرون قرار دارد . بنابراطلاعات دقيق و مكتوب كه در مركز شهر بر روي دو ستون يادبود نوشته شده ، اين شهر در زمان شاپور اول ( 272-241 ميلادي ) دومين و يكي از مقتدرترين پادشاهان ساساني و توسط يك معمار سوري بنام « اپساي » دبير طراحي و ساخته شد. و بنا برهمين كتيبه ، شاپور در سال 24 سلطنتش از شهر بيشاپور بازديد نموده است .
صرف نظر از اينكه خاستگاه دولت ساساني سرزمين فارس بوده ، آب فراوان ، هواي مساعد ، زمين هاي حاصلخيز ، چشمه ها و موانع طبيعي و قرار گرفتن در مسير جاده شاهي ، باعث شد شاپور پس از پيروزي بر والرين (امپراطور روم) اين محل را براي بناي شهري كه نام خود را برآن نهاد ، انتخاب نمايد.
اين شهر در كنار شهرهائي همچون استخر، داراب گرد ، اررجان ، اردشير خوره از مهمترين شهرهاي استان فارس در عهد ساساني بوده و تا زمان سلطنت بهرام دوم رونق خود را حفظ كرد ، اما پس از آن به علت توجه پادشاهان ساساني به غرب قلمرو خود ( تيسفون ) رونق آن كمتر شد . با ورود اسلام به ايران به تدريج رونق و آبادي از اين شهر رخت بر بست و به جاي آن گازرگاه ( كازرون فعلي) رونق مي يابد اما در هر حال بيشاپور همچنان به حيات خود ادامه مي دهد ، به طوري كه در قرون سوم تا پنجم هجري قمري اين شهر مورد ستايش مورخان وجغرافي دانان بزرگي چون استخري ، ابن بلخي و... قرار گرفته است .
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاريخچه حفاري در شهر بيشاپور
در بين سالهاي 1319 – 1314 هجري شمسي براي اولين بار ژرژ سال و دكتر گيرشمن نمايندگان اعزامي از موزه لوور پاريس ، اقدام به عمليات كاوش باستان شناسي در اين شهر تاريخي نمودند و بناي رفيع و چهار گوشي را كه با سنگهاي « دوجداره » ساخته شده بود ، آتشگاه ناميدند و تالار عظيم و سر پوشيده وسيعي را به نام كاخ اختصاصي و مكان ديگري را به نام جايگاه نذورات و يك ايوان مزين به موزاييك را به دنياي باستان شناسي و تاريخ معرفي كردند . اين حفاري ها ادامه نيافت و براي مدت 30 سال متوقف گرديد .
سرانجام اداره كل باستان شناسي و فرهنگ عامه تصميم گرفت با اعزام يك گروه باستان شناسي ايراني به سر پرستي دكتر سرفراز عمليات كاوش در بيشاپور را به منظور روشن ساختن چگونگي حفاري هاي گذشته و ظاهر ساختن اسكلت اين شهر آغاز نمايد . در بهمن ماه 1347 هيات باستان شناسي در شهر شاپور مستقر گرديد و شروع به كار كرد . اين عمليات حدود 10 سال به طول انجاميد كه با همت و تلاش شبانه روزي هيات باستان شناسي به ويژه استاد گرانقدر آقاي دكتر سرفراز ، برج و باروي شهر ، معبد آناهيتا ، كاخ شاپور ، مسجد دوره اسلامي ، ستونهاي يادبود و برخي آثار ارزشمند ديگر سر از خاك بيرون آورد. عمليات اين گروه نيز در سال 1357 متوقف گرديد .
مجددا در بهمن سال 1375 عمليات حفاري اين شهر به سر پرستي دكتر سرفراز آغاز گرديد اما در ارديبهشت 1376 متوقف ماند .پس از آن چند فصل حفاري توسط آقايان مهندس مهريار و نوروزي صورت گرفت و از سال 1382 مهندس اميري بعنوان مسئول پروژه بيشاپور تعيين شده است .

مشخصات شهر بيشاپور
شهر تاريخي بيشاپور با موهبتي كه طبيعت زيباي جلگه شاپور در دشت سبز كازرون و رودخانه باصفاي چشمه ساسان در اختيار آن گذارده بود و بااستفاده از فرمها و موتيف هاي تمدنهاي ديگر در امر هنري و تزئيني و بر اساس و خواست و روياهاي بزرگ و جاه طلبانه شاهي ، چنان بادقت طراحي و اجرا شده كه با زيباترين و ثروتمند ترين شهرهاي دنياي متمدن آن زمان مانند انطاكيه عروس زيباي شهرهاي بيزانس ( روم شرقي) رقابت مي كرد و به از آن بود .
شهر بيشاپور براساس طرحي جديد ( هيپوداموس ) به صورت مربع مستطيل ساخته شده و تا قرن هفتم هجري قابل سكونت بوده است . دو خيابان شمالي – جنوبي و شرقي – غربي ، شهر را به چهار قسمت تقسيم نموده و هركدام از اين خيابانها به يكي از دروازه هاي شهر راه داشته است . دروازه اصلي شهر در ضلع غربي بوده كه امروز بقاياي پل آن موجود است . اين شهر از چهار طرف محافظت مي شده است . درضلع شمالي قلعه دختر و ديوار برج مانند ، در ضلع غربي رودخانه شاپور در ضلع شرقي و جنوبي ، خندق از شهر محافظت مي نموده است .
بيشاپور شامل دو قسمت است :
1 – ارگ سلطنتي كه بناهاي شاخص دوره ساساني مثل معبد آناهيتا ، تالار شاپور ، ايوان موزائيك ، كاخ والرين و ... را شامل مي شود
2- قسمت عامه نشين شهر كه بخش و سيعتر شهر را شامل مي شود و در برگيرنده خانه هاي مسكوني ، اماكن عمومي مثل حمام ، كاروانسرا ، بازار و ... مي گردد .
جغرافي دانان مسلمان از بيشاپور به نامهاي به شاپور - به انديوشاپور - ويه شاپور - شاپور - بيشاور - بيشاپور نام برده اند كه همگي نام بيشاپورمركز ايالت و كوره شاپور خوره بوده است .

معرفي آثار تاريخي بيشاپور
شاهكار حجاري هاي عصر ساساني در تنگ چوگان در مجاورت شهر بيشاپور و بركرانه رودخانه شاپور باقي مانده است . شش نقش برجسته در دو طرف تنگ چوگان حجاري شده است ، نقش ها بيانگر پيروزي ها و تاجگذاري پادشا هان ساساني است ازمجموع شش نقش ، سه نقش بيانگر پيروزي شاپور بر والرين امپراطور روم مي باشد و سه نقش ديگر مربوط به پيروزي بهرام دوم برياغيان ، تاج ستاني بهرام اول از مظهر اهورامزدا و پيروزي شاپور دوم بر ياغيان و دشمنان است .

نقوش برجسته
غار و مجسمه شاپور

معبد آناهيتا
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
با توجه به قداست و اهميت آب در آئين زرتشت و دربين آريائي ها ، معابدي براي نيايش و ستايش آب ساخته شد كه معبد آناهيتا ( الهه آب ) يكي از مهمترين آنها به شمار مي آيد. به نظر مي رسد كه شاهان اوليه ساساني هر گز از اجراي اين فريضه ديني كه موجب رضايت خاطر اهورامزدا و جلب قلوب مردم مي گرديد غافل نبوده اند براي ايزد آناهيتا كه فرشته دودمان و پيروزي آنها محسوب مي شد معابد و نيايشگاه ساختند ومقام آن را به درجه اهورا مزدائي ارتقاء دادند . آثار و اسنادي از اين ستايش بر روي پايه ستونهاي مكشوفه شوش و همدان وجود دارد كه اردشير( موسس سلسله ساساني ) مي گويد « ايزدان مهر و آناهيتا مرا ياري كردند » و اضافه مي كند « بشود كه اهورا مزدا ، آناهيتا و ميترا مرا در پناه خود گرفته و از هر كينه و خصومتي حفظ كنند» .
بناي معبد آناهيتا در بيشاپورنه تنها از نظر معماري بي نظير و فوق العاده است ، بلكه از لحاظ رعايت دستگاههاي تنظيم و تقسيم كننده و كنترل جريان اب نيز نظير نداشته است و شايد فقط بتوان آن را با معبد ناهيد استخر مقايسه كرد.
براي ايجاد چنين پرستشگاه عظيم محوطه اي به ابعاد 7×23×27 متر مكعب در عمق زمين خاكبرداري شده و شالوده آن بر طبق نقشه و طرح تنظيمي پيش بيني شده به نحوي گذارده شد تا آب رودخانه شاپور كه در فاصله 250 متري اين مكان قرار دارد انشعابي از آن به درون اين بنا جاري گردد.
البته پيش از احداث اين معبد در اين مكان قنات جريان داشت و معماران و سازندگان ساساني با توجه به گذر آب بگونه اي معبد را انتخاب و شالوده ريزي كرده اند كه از اين موقعيت مناسب حد اكثر استفاده را براي گردش آب در آن به عمل آيد . هنور بقاياي اين قنات قديمي در انتهاي دالان غربي قابل رويت است .
اين بناي مكعب شكل كه از سطح زمينهاي اطراف خود در حدود 6 متر پائين تر ساخته شده از 14 متر ارتفاع آن فقط 8 متر از سطح طبيعي اطراف نمايان بوده و بقيه سطوح به علت سردابه اي بودن در عمق زمين قرار گرفته . در صحن داخلي آن آبگير كم عمقي با گنجايش 60 متر مكعب آب ساخته شده و اطراف آن سكوئي بوجود آمده كه نيايشگران مي توانستند هنگام اجرا ي مراسم مذهبي بر روي آن گرد آيند . اين سكو از قطعات سنگهاي بزرگ حجاري شده فالبي به ابعاد 47×140 سانتي متر ساخته شده است . در وسط هر يك از وروديها مجراي آبي در داخل سنگهاي زير كف پوش درگاه حجاري شده است تا از هر سه طرف بنا، در مواقع لزوم ( احتمالا در اعياد و جشنها و مراسم مذهبي ) آب به درون معبد جاري شود . مجراي خروجي آب چاهيست كه 4 متر عمق دارد و براي احداث آن محوطه اي را به طول و عرض 180 سانتي متر خاكبرداري نموده اند كه با 4 قطعه سنگ 90×90 سانتي متر از نوع سنگهاي كف پوش معبد پوشيده مي شده است به طوريكه هم آهنگي و روپوش چاه با كف آبگير بطور يكنواخت رعايت مي شده و مجراي خروجي آب كاملا از نظر پنهان بوده است . نحوه ورود و خروج آب در اين معبد تابع نظم و ترتيبي خاص بوده كه حتي المقدور آب معبد پاك و تازه باشد و به همان اندازه كه آب از سه طرف وارد مي شود از مجراي سه گانه به تد ريج و غير محسوس به زمين فرو مي رود . دقت و رعايت چنين امري براي گردش آب ، اهميت و احترام خاص مذهبي و توجه به نياي فرشته آب را در آن زمان كاملا نشان مي دهد .. با توصيفي كه به عمل آمد معلوم مي شود كه دراين مكان نوازش و بازي با آب و نيايش آب بيش از هر چيز ديگري مورد توجه بوده است .

جايگاه نذورات ( ستونهاي يادبود)
اين ستونها در حاشيه خيابان شرقي-غربي كه از مركز شهر مي گذرد و خيابان شمالي و جنوبي را قطع مي كند قرار دارد. بر روي اين دو ستون كتيبه اي به خط پهلوي اشكاني و ساساني وجود دارد كه در واقع سند تاريخي شهر سازي بيشاپور است كه متن آن بدين شرح مي باشد : « در فروردين ماه سال 58 از آتش اردشير (در) سال 40 از آتش شاپور از آتش هاي شاهي (در) سال 24 اين تصوير(پيكره) به بغ مزداپرست شاپور شاهان شاه ايران و انيران كه چهره از ايزدان دارد فرزند به بغ مزدا اردشير شاهان شاه ايران كه چهره از ايزدان دارد نوازنده خدايگان پاپك شاه (اين) كار اپساي دبير از شهر حران از خاندان خويش …وبدين روال زماني به بغ مزدا شاپور شاهان ايران و انيران كه چهره از ايزدان دارد (بدين جا آمد) و زماني كه شاهان شاه اين پيكر را ديد (ايستاده) به اپساي دبير سيم و بندگان و كنيزان و باغها و دارائي بخشيد» . تنديسي از شاپور اول در ميان اين دو ستون وجود داشته است كه متاسفانه با گذشت زمان ازبين رفته است . ارتفاع اين ستونها از كف تا انتها به حدود 9 متر مي رسد .
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
تالار تشريفات
تالار عظيم تشريفات در جنوب شرقي معبد آناهيتا قرار گرفته است . مساحت آن 781 متر مربع است . شايد بتوان آن را در رديف اولين و بزرگترين آثار معماري گنبد دار زمان ساساني محسوب كرد . اين تالار مركب از چهار ايوان متقابل و متقارن است كه بر فراز آن گنبدي شلجمي شكل كه 25 متر ارتفاع داشته قرار دارد . صحن مركزي تالار به صورت مربع شكل است . اين بنا داراي 64 طاقچه است كه با موتيف هاي مختلف گچ بري نظير برگ كنگر ’ برگ مو (درخت انگور) و نقوش تزئيني به صورت طرحهاي چليپا شكل كه نشان دهنده خلاقيت معماران عصر ساساني است تزئين يافته و با گچ بريهاي زيبا تزئين شده است .

ايوان موزائيك
اين ايوان داراي 25/11 متر طول و 6/10متر پهناست و با طاق هلالي شكل پوشش يافته بود. در كف اين ايوان با مزائيك هاي رنگين كه با طرحهاي تزئيني منقوش شده مفروش بوده است . اين موزائيك ها كه از ارزشمند ترين و نفيس ترين آثار بدست آمده از شهر بيشاپور است ’ زينت بخش موزه هاي لوور پاريس و موزه ايران باستان تهران است . رنگ هاي به كار رفته در اين موزائيك ها و طراحي زيباي آن بسيار چشمگيراست به طوريكه مجموع اين موزائيك ها به صورت يك فرش يكپارچه زيبا به نظر مي رسيد. هنوز آثار كمي از اين نوع موزائيك ها به صورت نواري در كناره هاي ديوار اين ايوان وجود دارد .

بزرگترین آتشکده دوره ساسانیان که در شهر باستانی بیشابور، ساخته شده بود، دیوارهای 14 متری داشت.
در فاصله 25 کیلومتری شهر کازرون در استان فارس، شهری باستانی است که شاید هنوز بسیاری از ایرانی‌ها آن را که نشان اقتدار تمدن ایرانیان باستان است، تا کنون ندیده باشند. شهر بیشابور شهری است که اصول مهندسی آن نشان می‌دهد که ایرانی‌ها چه پیشینه معماری غنی‌ای داشته‌اند! این شهر در زمان شاپور اول، در کنار جاده‌ای ساخته شده بود که در زمان هخامنشیان تخت جمشید را به شوش و در روزگار ساسانی به تیسفون متصل می‌کرد.
شهر تاریخی بیشابور، که منسوب به شاپور اول، دومین پادشاه ساسانی است بر طبق اصول مهندسی یونانیان باستان که توسط هیپوداموس معمول شده بود، ساخته شد.
معمار این شهر "آپاسای" بود. او در سال 266 میلادی این شهر را به شکل مستطیل ساخت. طوری که چهار دروازه و دو خیابان آن، یکدیگر را قطع می‌کرده‌اند.
از آنجا که در زمان ساسانیان دین رسمی‌ مردم ایران، دین زرتشتی بود، بزرگترین آتشکده زمان ساسانیان نیز در شهر بیشاپور ساخته شد.

بیشاپور
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
بیشاپور یکی از شهرهای باستانی ایران در استان فارس است که در زمان ساسانیان ساخته شده است و امروزه تنها ویرانه هایی از آن برجای مانده است. بیشاپور با دویست هکتار وسعت، از شهرهای مهم آن زمان بوده است و اهمیت ارتباطی داشته است. این شهر از قدیمی ترین شهرهایی است که تاریخچه ساخت آن بصورت مکتوب در سنگ نوشته ای موجود است. بیشاپور در شمال شهر کازرون قرار گرفته و از شهرهای خوش آب و هوا و دارای طراحی و مهندسی ویژه آن روزگار بوده است. در کتابهای تاریخی، نام این شهر با عنوانهای بيشاپور، بیشابور، به شاپور، بیشاور و "به انديوشاپور" ضبط شده است. شهر بيشاپور مركز ايالت و كوره شاپورخوره بوده است
بیشاپور تا قرن هفتم هجری آباد و مسکونی بوده است و پس از آن ویران شده است. بیشاپور گنجینه ای از آثار ارزشمند ساسانی مانند معبد آناهیتا است.

شکل گیری بیشاپور
بیشاپور به سال ۲۶۶ میلادی و به دستور شاپور اول پادشاه ساسانی ساخته شده است. پس از پیروزی شاپور بر والرین امپراتور روم، شاپور دستور داد در ناحیه ای خوش آب و هوا بر سر راه تخت جمشید به تیسفون شهری بنا کنند. این جاده در زمان هخامنشیان، شهرهای تخت جمشید و استخر را به شوش وصل می کرد. شاپور نام خود را بر این شهر نهاد. معماری از اهالی سوریه قدیم به نام آپاسای (اپاسای) برای ساخت شهر تازه انتخاب شد

معماری بیشاپور
شهر بیشابور با روش مهندسی یونانیان که توسط هیپوداموس ابداع شده بود در زمینی مستطیل به گونه ای طراحی شد که چهار دروازه و دو خیابان آن، یکدیگر را قطع می‌کردند [۳]. یکی از خیابانها در جهت شمال به جنوب و دیگری شرق به غرب است و هر کدام در انتها به یکی از دروازه های شهر منتهی می شده اند. دروازه غربی، ورودی اصلی شهر بوده است.
شهر بيشاپور از دو بخش اصلی تشکیل شده است:ارگ سلطنتی شامل آثار شاخصی مانند معبد آناهيتا، تالار شاپور، ايوان موزائيك، كاخ والرين.
منطقه عامه نشين شامل خانه های مسكونی، گرمابه، كاروانسرا و بازار.
بیشاپور توسط کوه، رودخانه، دیواره های قلعه و خندق محافظت می شده است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
موقعیت جغرافیایی
بیشاپور در شهرستان کازرون در جنوب ایران قرار گرفته و فاصله آن تا شهر کازرون ۲۳ کیلومتر است. بیشابور در ۱۱۰ کیلومتری جنوب شیراز و در کنار رود بیشاپور قرار گرفته است.

آثار باستانی
منطقه باستانی بیشاپور مشتمل بر سه بخش اصلی است:شهر بیشابور
قلعه (دختر) با نقش برجسته های ساسانی.
دره رودخانه بیشاپور.
در این ناحیه آثار دیگری مانند قلعه دختر، قلعه پسر و نقش های تنگ چوگان قابل اشاره هستند.
برخی تک اثرهای به جای مانده از شهر باستانی بیشاپور عبارتند از:معبد آناهیتا
کاخ والرین
ایوان موزائیک
ستونهای سنگ یادبود بیشاپور

دانستنی ها
اداره راه و ترابری استان فارس در نظر داشت جاده قائميه به کازرون را که شهر تاريخى بيشاپور را به ۲ نيم مى کند تعریض کند اما با اعتراض سازمان میراث فرهنگی، سرانجام عبور ماشینهای سنگین از این محل ممنوع شد و هرگونه عملیات راهسازی منوط به نظر سازمان میراث فرهنگى و گردشگرى گردید

قلعه دختر
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
'قلعه دختر' در شش کیلومتری جاده [فیروزآباد]به [شیراز] در دامنه کوهی مشرف به جاده قرار دارد که پس از طی مسافتی حدود ۳۰۰ متر می‌توان به قلعه رسید.
تمام قلعه از سنگ‌های درشت ساخته و سنگ‌های نما، تراشیده شده‌اند ولی سنگ‌های پی‌ها و داخل دیوارها از قلوه سنگ‌های درشت رودخانه‌ای تشکیل شده اند. عظمت بنای این قلعه، مبهوت کننده است و دیوارهای بلند آن با همه شکستگی و ریخته شدن، هنوز هم شکوهی خیره کننده دارند.
در قسمتی از قلعه دهانه غاری دیده می‌شود که به قول بعضی از محلی‌ها این غار راهی به [کاخ اردشیر بابکان|کاخ ساسانی] در جلگه فیروزآباد داشته است. یعنی در زمان حمله دشمن به قلعه، محصورین قلعه می‌توانستند از طریق این غار با شهر ارتباط داشته باشند و بتوانند غذا و نیروی انسانی وارد قلعه کنند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
آتلانتیس

اتلانتيس (بهشت گمشده)
حدود 350 سال قبل از ميلاد ' افلاطون در رساله اي به نام تيمائوس (Timaeus) چنين نوشت : " 12 هزار سال پيش از اين جزيرهاي بوده است بزرگ با تمدني ستايش انگيز موسوم به آتلانتيس که..." به اين ترتيب نام قاره آتلانتيس براي نخستين بار بر قلم افلاطون جاري شد و به زودي بر سر زبانها افتاد .
اين فيلسوف بزرگ يوناني انگاه در رساله ديگري به نام کور تياس (Critias) شرح بيشتري از قاره اتلانتيس و تمدن ان نوشت " اتلانتها افزون بر 20 ميليون نفر بودند که در جزيره اي خوش اب وهوا به وسعت 154 هزار مايل مربع زندگي مي کردند در جنگلهاي انبوه اتلانتيس انواع جانوران بزرگ وکوچک مي زيستند و شهرهاي اباد ان با ساختمانهاي عظيم با شکل هرم درخشش نور بود و مرمر ..."

بق گزارش افلاطون "... بر اين سرزمين اطلس حکومت مي راند که مردم او را ستون اسمان مي دانستند و در مرکز جزيره در بزرگداشت اطلس معبدي با شکوه ساخته بودند که ديوارهاي عظيم داشت و درهاي ان تزيين يافته بود از سنگها و فلزات قيمتي در زير تابش نور خورشيد همچون الماس مي درخشيد ."
افلاطون ادامه مي دهد :" مقدس ترين حيوان در نزد مردمان اتلانتيس گاو نر بود که مظهر قدرت بي شمار مي رفت و به عنوان برترين هديه به پيشگاه اطلس با مراسمي شکوهمند در برابر معبد بزرگ قرباني مي شد تا فوران خون سنگهاي مرمر را رنگ اميزي کند ."
به نوشته افلاطون :" در قاره اتلانتيس شهرها به شکلي هندسي و زيبا ساخته شده بودند و کانال هاي اب که همچون رگها در بدن به هر سو امتداد داشتند مزرعه ها و باغها را سيراب مي کردند . اساس فرهنگ و تمدن اين مردمان سعادتمند همانا برادري و صفات عالي انساني بود. اما چون قدرت ايشان روز افزون شد به تدريج شروع به دست درازي به ديگر سرزمينها کردند افلاطون ميگويد :روح احساس و کمک در انها ديگر از بين رفته بود انها اعتقاد و ايمان خود را از دست داده بودند انها با سپاهياني بي شمار قصد فتح اتن و سرزمين هاي شرق را داشتند .
اما زئوس طوفاني بر انها نازل کرد . مجازاتي که به هيچ وجه قابل تصور نبود . افلاطون در اين باره نوشت "طوفان سبب زمين لرزه و سيل هاي بزرگي شد که به مدت يک شبانه روز به شدت ادامه داشت وقتي دريا جزيره آتلانتيس را به زير خود فرو برد و ناپديد گشت " افلا طون ترديد داشت که هرگز نشانهاي از اين سرزمين گمشده به دست ايد .
او نوشت " اقيانوس در ان نقطه به مکاني غير قابل عبور و جستجو تبديل شده است".
به اين ترتيب و به روايت افلاطون تمدن اتلانتيس در اغاز شکوفايي نابود مي شود و سه نيروي سهمگين طبيعت يعني : اتشفشان و زلزله و طوفان با چنان شدت و خشونتي بر پيکر اتلانتيس مي تازد که تصور ان نيز لرزه بر پيکر ادمي مي اندازد .اين واقعه در سال 3500قبل از ميلاد روي مي دهد . جزيره اتلانتيس به لرزه در مي ايد ; زمين از هر سو شکاف بر مي دارد و تکه تکه مي شود . از قله هاي کوه اتش فوران مي کند و تکه هاي مذاب همچون باران مرگ بنا ها را هدف قرار مي دهد . سپس خاکستري داغ همه فضا را تيره و تار مي کند و بر سراسر جزيره فرو مي بارد تا ... سرانجام چنان کند که آتلانتيس در زير پردهاي سنگين مدفون شود وبه افسانه ها بپيوند د .
چون افلاطون در گذشت ; اتلانتيس هم از ياد ها رفت و ديگر کسي سراغ ان جزيره اسراراميز را نگرفت جز انکه نا مش براي درياي اتلانتيک (واقع در ميان سه قاره افريقا اروپا وامريکا ) باقي ماند .اما جست و جو گران و دوستداران تاريخ و گذشته زمين با مطاله رساله هاي افلا طون در انديشه جزيره اي فرو مي رفتند که در ان مردمي لايق و هوشمند زندگي مي کردند و همواره پرسش اين بود که اتلانتيس در چه نقطه ا ي قرار داشته و علت واقعي نابودي ان چه بوده است ؟ ايا چنين تمدني واقعيت داشته يا افلاطون از رويا هاي خود سخن گفته است؟ اين ترديدها از انجا قوت مي گرفت که اتلانتيس در زبان مصريان باستان به معني " جزيره بي نام " است و يونانيان باستان نيز علاقه وافري به سرزمينهاي اساطيري و داستانهاي مربوط به اسطوره ها والهه ها داشته اند . بنابراين رساله افلاطون مي بايستي درباره يک ارمانشهر در جزيره ا ي موهوم ميان درياي اساطيري باشد .
يک فرض ديگر اين بود که افلاطون از تمدني سخن به ميان اورده که نشانه ها و چگونگي ان را از زبان دريا نوردان شنيده و خودش چيزهاي زيادي به ان افزوده است

یونانیهای دوره باستان بر این باور بودند که انتهای دنیا صخره عظیمی است در جایی که "ستون هرکول" قرار دارد ! و این ستون همان تخته سنگهای بس بزرگی است که در دو سوی تنگه ای بین دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس (تنگه جبل الطارق) واقع است .
دریا نوردان کشورهای حوزه مدیترانه هرگز جرات نمی کردند از این تنگه بگذرند و خود را به دریا های ازاد و اقیانوسها برسانند ; اما گاه پیش می امد که کشتیهای کوچک به دست امواج خروشان به اقیانوس اطلس کشیده می شدند و از دهانه تنگه می گذشتند . در این صورت دریانوردهایی که می توانستند خود را نجات دهند و دوباره به وطن بازگردند حکایتهای شگفت اوری از سرزمینهای سرشار از نعمت و اسایش در ان سوی ستون هرکول تعریف می کردند که بیشتر به افسانه پردازی شباهت داشت تا واقعیت ! ولی افلاطون با جمع اوری اطلاعات و مشاهدات دریانوردها اعتقاد یافته بود که در ان سوی تمدن حوزه مدیترانه تمدن دیگری در جزیره ای میان ابهای خروشان اقیانوس وجود دارد که همان اتلانتیس است .
به گمان دانشمندان انچه افلاطون نشانی داده می تواند تمدنی باشد متعلق به دوران پارینه سنگی واقع در منطقه ای که در ان یخ بندان وجود نداشته است .
جست و جوی دانشمندان و کنجکاوی انها برای دستیابی به سرچشمه تاریخی اتلانتیس تا امروز ادامه داشته است . انسان با تکیه بر علم واطلاعات خود می خواهد سرانجام در یابد که " اتلانتیس مدفون شده " به طور دقیق در چه نقطه ای قرار داشته و کجا می تواند بوده با شد . ایا اتلانتیس قاره ایست تقسیم شده ؟ ایا اقلیمی است غروب کرده در مثلث برمودا ؟
با توجه به نشانه هایی که افلا طون در رساله های خود به دست داده است چنین گمان می کنند که جزایر " آ زور" باید از بقایای قاره گمشده اتلانتیس باشد . این جزایر همچون حلقه ای به همدیگر در اقیانوس اطلس قرار دارند و بر اساس شواهد و مدارک موجود در حدود 2200 سال پیش از میلاد با شراره های بر کشیده از قله یک اتشفشان سهمگین و زلزله پس از ان تکه چاره شده اند .
اوتوهنریخ موک که مهندس اتریشی بود و علاقه وافری به تاریخ و جغرافیا داشت کتابی تحت عنوان " راز اتلانتیس" نوشت که شهرتی جهانی یافت و بار دیگر اتلانتیس را بر سر زبانها انداخت . انتشار این کتاب در سال 1976 بود و به اعتقاد نویسنده ان جزیره اتلانتیس نه فقط وجود داشته و دستخوش یک بلای سهمگین طبیعی شده بلکه بازماندگان فاجعه اتلانتیس به سواحل امریکای جنوبی و شمالی و افریقا و اروپا افتاده و به هر سرزمینی که رسیده اند دانش خود را از شهر سازی و معماری به کار بسته اند تا بناهای عظیم و معبد های با شکوه و قصر های بزرگ مانند انچه که خود در اتلانتیس داشتند بسازند .
بناهایی همچون اهرام مصر و معبدهای مایا وازتک و...
بر اساس فرضیه هایی که موک ارایه می دهد بسیاری از تمدنهای دوره باستان از دسته دوم بوده و همگی زاییده یک تمدن مادر به نام اتلانتیس هستند ! زیرا این غیر ممکن است که به طور تصادفی تمدنهای مشابهی در دورترین نقاط گیتی به وجود اید و بخصوص معبد هایی به شکل هرم در هزاران کیلو متر دور از هم ( بین النهرین و حاشیه رود نیل و سواحل قاره امریکا و...) ساخته شود . موک حتی معتقد بود که بازی " پلوتا " که در میان اهالی باسک (اسپانیا) رواج دارد همان بازی رایج در تمدنهای مایا و آزتک است و ریشه در فرهنگ سرخپوستان امریکای جنوبی دارد .
به گفته موک : زلزله و طوفان هولناکی که 12 هزار سال قبل از میلاد در اقیانوس اطلس روی داد نه تنها تمدن درخشان اتلانتیس را از میان برد بلکه دامنه امواج خروشان ان همه خشکیهای زمین را در بر گرفت و چنان کرد که در کتابهای اسمانی " توفان بزرگ " نام گرفت و 4000 سال از ان طوفان سپری شد تا یک بار دیگر تمدنهای انسانی در اینجا وانجای جهان جوانه بزنند .
فرضیه های موک را دانشمندان علم زمین شناسی چنین توجیه می کنند که زلزله های شدیدی که در کف اقیانوسها رخ می دهد می توانند چنان لرزش و هیجان شدیدی در ابهای اقیانوس به وجود اورند که موجهای بسیار عظیم به پا شود و همه چیز را در ساحل به کام خود بکشد . در تابستان سال 1920 زلزله ای در منطقه شمال فرانسه (نرماندی) رخ داد که گرچه بیش از چند ثانیه طول نکشید اما تکانهای ان به اقیانوس اطلس و جزایر آزور (Azor) کشیده شد و شهر ساحلی تاپال را ویران کرد . بنابراین طوفانهای عظیم دریایی همچنان که شهرها و تمدنها را به کام خود می کشند می توانند انچه را که بلعیده اند بار دیگر از کف اقیانوس ها بالا بیاورند و در ان صورت است که ما شاهد پیدا شدن ستو نهای عظیم سنگی و دروازهای بزرگ و گنجها و... خواهیم بود .
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
ایا ممکن است روزی اتلانتیس دوباره از زیر اب خارج شود و بر اثر انقلابهای دریایی بقایای تمدن درخشان اتلانتیس بر روی ان بیاید تا بتوانیم شهرها و معبدها و قصرها را مشاهده کنیم؟
افسانه اتلانتیس شاید روزی با کشف بنای تاریخی به زمان ما پیوند بخورد و رویای دیر پای انسان سرانجام به واقعیت برسد . شاید هم اتلانتیس ارمانشهری است ساخته وپرداخته خیال .
به هر روی اگر اتلانتیس اگر بهشت گمشده است یا جهنم مدفون شده در اعماق اقیانوسها تا به امروز فکر ادمی را به خود مشغول داشته و فرهنگ ومشخصات ان سینه به سینه پیش امده و هنوز وهمچنان با انسان سخن می گوید
کی از جذاب ترین و معروف ترین افسانه ها و رموز کره خاکی وجود تمدنی با تکنولوژی فوق بشری است که حدود 11000 سال پیش در جزیره ای بزرگ به نام آتلانتیس زندگی می کردند از آتلانتیس بارها در کتب تاریخ باستان نام برده شده اما کسی که اندیشه وجود آتلانتیس را در طی سالهای متمادی از گزند فراموشی حفظ کرد فیلسوف نامی یونانی افلاطون ( 347 سال پیش از میلاد) شاگرد تیزهوش سقراط بود وی نحقیقات زیادی در رابطه با آتلانتیس انجام داد و موفق به ایجاد نقشه مدوری از محل تقریبی آتلانتیس شد وی همیشه بر این اعتقاد استوار بود که شهر افسانه ای آتلانتیس به راستی روزی وجود داشته است . افلاطون در تحقیقان خود از منابع مختلفی از جمله منابع دریانوردی باستان و داستانهای افرادی که آتلانتیس را مشاهده کرده بودند استفاده کرد البته تحقیقات افلاطون هیچ گاه مورد اعتماد قرار نگرفت تا روزی که یک دریانورد هلندی از روی نقشه های افلاطون موفق به کشف ویرانه های شهری در زیر اقیانوس شد .

داستان آتلانتیس از زبان اسطوره ها
داستان ساخته شدن و از بین رقتن جزیره افسانه ای آتلانتیس بسیار طولانی و بزرگ است که حتی در کنب هومر نیز نقل شده اما کلیت ماجرا از این قرار است که:
'' پوسیدون'' فرمانروای آبها در میان بزرگترین اقیانوس تحت فرمانروایی خود جزیره ای را بنا میکند تا آن را به معشوقه خود , زنی با عمر جاوبدان به نام '' کلیتو'' اهدا کند در میان این جزیره یک آتشکده بزرگ و تندیسی از پوسیدون ''در حال راندن ارابه ای توسط اسب های بالدار'' ساخته شد گفته میشود سرزمینی که شهر آتلانتیس در آن بنا شد به حد کافی وسیع و بزرگ بود و در طی سالها مردمان زیادی در آن در آرامش و صلح زندگی میکردند زئوس فرمانروای آسمانها به عنوان هدیه ای به پوسیدون علمی بسیار پیشرفته به آن سرزمین اهدا کرد به طوری که مردم در آن دارای تمدنی فراتاریخی بودند , سالها بعد مردمی در آتلانتیس دچار وسوسه و طمع نسبت به پادشاهی پوسیدون شدند و سعی در نابودی او کردند و روزی موفق شدند '' کلیتو'' را که عمر جاوبدان داشت با استفاده از قدرت های اهریمنی نابود کنند ''پوسیدون'' نیز که با مرگ معشوقه اش بسیار عصبانی شده بود مردم آتلانتیس را مورد غضب قرار میدهد و این شهر را به همراه تمام جزیزه و ساکنانش به اعماق اقیانوس می کشاند و در اعماق بستر اقیانوس دفن می کند

نظرات جدید در مورد آتلانتیس
تقریبا تمامی مردم به وجود شهر آتلانتیس معتقدند اما کسی به راستی از حقیقت وجود این شهر با خبر نیست تا به حال نیز به جز چند اکتشاف دریایی مدرک مستندی در مورد این شهر در دسترس نیست , در داستانها و افسانه هایی که در مورد این شهر وجود دارد از وجود ابزار آلاتی نام برده شده است که در مقایسه با صنعت و تکنولوژی یازده هزار سال پیش و حتی تمدن امروز نیز بسیار پیشرفته به نظر میرسد مانند اینکه از وجود فضاپیماها و سوختهای پرقدرت و ... نام برده شده به همین دلیل عده ای بر این اعتقادند که آتلانتیس در واقع محل سکونت توده ای از موجودات فضایی است و این شهر در واقع توسط موجودات فرازمینی بنا شده است و این که شاید این شهر هنوز هم پا برجاست و در اعماق اقیانوس به زندگی خود ادامه میدهد و شاید محلی برای تحقیقات انسان شناسی موجودات فرازمینی به شمار می اید
پس دقت کنید شاید موجودات فرازمینی سالها با ما همسایه بوده اند شاید نزدیک ترین دوست شما درواقع یک غریبه فرازمینی باشد که شما را مورد تحقبقات خود قرار داده است پس اگر فردا در خیابان یک فرازمینی را دیدی تعجب نکنید آنها سالها با ما هم وطن بوده اند

انهدام آتلانتیس
شاید ، شدیدترین انفجار آتشفشانی در دوران باستان انفجاری باشد که در حدود سال 1645 ق.م ، در جزیره ی سانتورینی ( و یا ترا ) که در 70 مایلی (113 کیلومتری کرت قرار دارد ، اتفاق افتاد . این آتشفشان احتمالاً بزرگترین انفجار آتشفشانی شناخته شده در نزد انسان بود . در حال حاضر سانتورینی از سه جزیره تشکیل می شود . این سه جزیره ، در پیرامون پهنه ی وسیعی از آب قرار دارند که مشخص کننده مخروط و یا همان دهانه عظیم آتشفشان می باشد ؛ جایی که سانتورینی قبل از انفجار ، در آنجا قرار داشت . در حال حاضر دو جزیره ی آتشفشانی کوچک در مرکز آب قرار دارد . یکی از آنها که از دیگری کوچک تر است ، هنوز هم متناوباً به فعالیت می پردازد .
فوران آتشفشان ، با انفجاری شروع شد که ستونی از سنگ را ، 20 مایل ( 30 کیلومتر ) به هوا فرستاد و آن را در سراسر منطقه ی مدیترانه ی شرقی پخش کرد . سر انجام زمانی که آب دریا وارد دهانه آتشفشانی عظیم شد ، به سرعتبه بخار تبدیل شد و با نیروی غیر قابل تصوری خارج شد و هزاران مایل مکعب بخار و گدازه های قطعه قطه شده را به داخل هوا وارد ساخت .
ابعاد مخروط آتشفشانی ، از شمال تا جنوب حدود 7 مایل ( 11 کیلومتر ) و از شرق تا غرب نزدیک به 5 مایل ( 8 کیلومتر ) ، مساحت آن 35 مایل مربع ( 90 کیلومتر مربع ) و عمق آن تا نیم مایل می رسید . حجم سنگ جا به جا شده در حدود 16 – 14 مایل مکعب ( 65 – 60 کیلومتر مکعب ) تخمین زده می شود ، یک حجم عظیم و غیر قابل تصوری که بوسیله نیروی حاصل از انفجار آتشفشانی نرم ، ذوب و حتی بخار شده است .
ذکر شده که این انفجار تاریخی ، تمدن آتلانتیس را که در نزدیکی کرت مینوان قرار داشت از میان برد . اگر چنین مکانی در عالم واقع وجود میداشت ، در آن صورت بایستی در عرض چند ساعت از خاکستر و سنگ خارا پوشیده شده باشد . امواج جزر و مدی که بوسیله ی این انفجار عظیم ایجاد شده ، مرز ساحلی کرت را خراب کرده و حتی به تاکنوسوس رسیده و آتلانتیس را به زیر آب فرو می بردند . اگر به این صورت اتفاق افتاده باشد ، پس این انفجار باعث از میان رفتن کامل تمدنی شد که دارای پیچیدگی های قابل توجهی بود . چنین انفجاری می تواند یک تمدن مدرن را نیز به صورت کامل نابود سازد .

آتلانتیس
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
آتلانتیس (به یونانی: Ἀτλαντὶς νῆσος)، جزیره‌ای افسانه‌ای در آن سوی ستون‌های هرکول در اقیانوس اطلس.
نخستین فرد ساکن این جزیره، اونور، با لئوکیپه ازدواج کرد و صاحب یک دختر به نام کلیتو شدند. خدای حامی جزیره، پوسیدون عاشق کلیتو شد و کلیتو از او پنج جفت پس دوقلو به دنیا آورد. پوسیدون جزیره را بین پسرها قسمت کرد و پسربزرگتر اطلس را پادشاه جزیره کرد. از این جزیره در نوشته‌های افلاطون یاد شده است
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
توت عنخ آمون

کار حفاری می بایست متوقف می شد . " جرج هربرت " و پنمین کنت خانواده " کارناروون " طی سرمایه گذاری 25 هزار پوندی خود ( معادل نیم میلیون دلار کنونی ) که ظرف شش سال در اختیار باستانشناسی به نام " ها وارد کارتر " قرار داده بود، به جز 13 کوزه مرمر سفید چیز دیگری در دره شاهان نیافته بود . اکنون تابستان سال 1922 ، این اشراف زاده نا خرسند به این نتیجه رسیده یود که می بایست رویای گور گمشده " توت عنخ امون " را به کنار نهد .

اما کارتر مصمم بود به کار خود ادامه دهد . این باستانشناس با شکست کامل ارزوی دیرینه اش مواجه بود ، از اینرو شجاعانه اعلام داشت که کار را به هزینه خود ادامه خواهد داد . با توجه به به وضعیت مالی کارتر که نشان دهنده تو خالی بودن عهد وسوگند وی بود ، لرد کارناروون تحت تاثیر عزم دوست خود ، با اکراه مافقت نمود که فقط یک سال دیگر هزینه کاوش را تقبل کند .
کارتر در اعتقاد خود به این مسئله که مقبره محل دفن " توت عنخ امون " در " دره شاهان" دست نخورده می باشد عملا تنها بود . در سال 1922 پافشاری او در جستجو هایش ، سبب ریشخند و استهزا ء برخی از همکارانش گردیده بود . علاقه او به کشف این گور 15 سال پیش در سال 1907 بر انگیخته شد و این زمانی بود که یک حقوقدان ثروتمند امریکایی به نام " تئودور دیویس " که در زمان بازنشستگی خویش به باستانشناسی روی اورده بود ، به حفره کوچکی برخورد کرده بود که قطعاتی از حلقه های گل ، خرده های نان و کوز ه های شراب در ان موجود بود و در روی برخی از اشیاء ، مهرسلطنتی " توت عنخ امون " وجود داشت .
همانگونه که بررسیهای بعدی نشان داد ، این اشیاء عتیقه فی الواقع پس مانده های مراسم خاکسپاری ان فرعون بودند اما " دیویس " ادعا می کرد که محل گور را پیدا کرد هاست ولی " کارتر " این ادعا را رد می کرد . کشف مهرهای " توت عنخ امون" ، کارتر را به این فکر انداخت که ارامگاه این فرعون جوان در محدوده مثلثی دو نیم هکتاری که محل حفاری " دیویس " بود قرار دارد ، یعنی همان محدوده در برگیرنده گورهای سه فرعون دیگر به نامهای " رامسس " دوم ، مرنپتاه" و" رامسس ششم " . تصمیم او به حفاری در این محدوده ، نشانده عزم و لجاجت و یکدندگی او بود .

انگاه صبح هیجان انگیز 4 نوامبر سال 1922 فرا رسید . همزمان با اخرین حفاری " کارتر " در جایی که توده سنگهای مربوط به مقبره " رامسس " ششم برویهم انباشته شده بود ، سکوت عجیبی حکمفرما بود . کار گران او پله ای را که در قاعده یک سنگ تراشیده شده بود کشف نموده بودند و منتظر ورود او بودند . کارتر دستور داد که که به فوریت کار حفاری ادامه یابد ، و خود با هیجان به تماشای پدیدار شدن پلکان ایستاد . شانزده پله به یک گذرگاه زمینی زیر زمینی حفاری شده در درون تخته سنگها راه می برد که مملو از قلوه سنگ بود . این گذرگاه 27 فوت طول داشت و پاکسازی ان چندین روز طول کشید . هنگامی که دهلیز تمیز شد ، " کارتر " خود را مقابل دری یافت که توسط تخته سنگهای بزرگ مسدود شده بود . بر روی این در ، مهر و نشان گور سلطنتی مبوط به " دره شاهان " وجود داشت . او با قلبی تپنده متوجه شد که "در" مزبور ر ایام باستان ، گشوده شده و مجددا مهر و موم گشته است . او بعدها نوشت " شک و تردید های ناشی از ناکامیهای گذشته ، بدنم را به لرزه در اورده بود " ایا این واقعا یک گور سلطنتی ایست ؟ ایا او بالاخره گور " توت عنخ امون " را کشف کرده بود ؟ ایا این گور هم توسط غارتگران عهد باستان از محتویات خود خالی شده بود ؟ برای یافتن پاسخ این سوالات باید دو هفته دیگر صبر می کرد تا حامی مای او که در انگلستان به سر می برد به وی بپیوندد . در هر صورت او دستور داد تا مجددا دهلیز و پلکان را از سنگ پر کرد ه و بر روی ان تخته سنگهایی قرار دادند که مبادا دزدان ، این دو مرد را از ارزوی دیرینه شان که همانا گشودن در گور بدست خودشان بود محروم سازند .
" دره شاهان " دهها سال بود که مورد توجه باستان شناسان قرار داشت . اگر چه این منطقه بسیار گرم و خشک و خالی از هر موجود زنده بود، اما به خاطر تاریخچه پر از بیم و ترس ان ، اذهان را به خود مجذوب می ساخت . در این مکان متروک ، در میان تپه های سنگی ان سوی " تبس " ، 28 فرعون قدرتمند در گورهای عمیقی خفته بودند که هم جنبه خانه را داشت و هم جنبه قبر ، زیرا این گورها مملو از تجملات و لذائذ زندگی بود . این محلهای دفن ، جایگاه سحر وجلال خیره کننده ای بود ند . ر طی 420 سالی که که این دره ارامگاه اجساد شاهان شده بود جمعی متشکل از کارگران و هنرمندان فعال مشغول حجاری وتزئین گورهای سلطنتی بودند و از پی خود اسناد و مدارک باور نکردنی از نقاط قوت و ضعفی بر جای گذاشته اند که این دره را نه فقط برای مردگان ف بلک برای زندگان نیز قابل توجه ساخت.
بدلیل پرت افتادگی این منطقه که به " دره پادشاهان" شهرت یافت ، بنظر می رسید محلی مصون از دزدان گورها ، و محل بی عیب ونقصی برای تدفین خانوادهای سلطنتی باشد " توتموس اول" (1492_ 1504 قبل از میلاد) اولین فرعونی که در این مکان دفن شد ، این محل را بدین دلیل ارامگاه ابدی خود انتخاب کرد که تا ان زمان بندرت ارامگاه سلطنتی در مصر وجود داشت که مورد دستبرد و غارت دزدان قرار نگرفته باشد " منجمله اهرام " . او با زیر پا گذاشتن اداب ورسوم ، دستور داد تا گور او کاملا از سنگ تراشیده شود . دفن جسد مومیایی شده وی در این دره ، الگویی شد که سه سلسله اصیل هجدهم ، نوزدهم ، و بیستم ان را دنبال کردند . اما دران زمان نیز گورهایی که کاملا در دل سنگها پنهان شده بودند طمعه دزدان می شدند. و در ایام کارتر نیز ، باستان شناسان به دنبال دزدان این دوره در پی پس مانده ها افتادند . بیش از 50 گروه در طول 100 سال ، این دره را از اثار ان خالی کردند . بین سالهای 1902 و 1904 وکیل سابق و حفار کنونی " تئودور دیویس " دست کم 30 گور را یافت که جملگی مورد غارت قرار گرفته بودند . " دیویس " در سال 1912 گفت " خوف ان دارم دره شاهان ، اکنون تهی از هر چیزی باشد " .
ا ورود " لرد کارناروون" ، دخترش " لیدی اولین" ، و دوستانشان "ارتور کلندر" به محل حفاریهای کارتر ، او دستورداد تا گذرگاه را پاکسازی کنند و سپس در بعد از ظهر 26 نوامبر ، اسکنه خود را بدست گرفت و در حالیکه دوستانش به او خیره شده بودند ، در تاریکی گذرگاه ، به ایجاد حفره ای درفوقانی ترین قسمت بلوکهایی که بر سر راه قرار داده شده بودند پرداخت . او مینویسد " با دستانی لرزان ، شکاف باریکی در گوشه فوقانی سمت چپ ایجاد کردم ."
" کارتر شمع را در داخل حفره نمود و به تماشای درون اتاق پرداخت . او میگوید " وقتی چشمانم به تاریکی عادت کرد ، به تدریج قادر شدم محتویات اتاق را ببینم ، حیوانات عجیب و غریب ، مجسمه ها ، طلا که درخشش ان همه جا را فرا گرفته بود . برای لحظه ای که برای دیگران طول کشید از حیرت وتعجب گنگ شدم . " لرد کارناروون" با اضطراب از من پرسید : چیزی می بینی ؟ " ومن تنها کلماتی را که توانستم بر زبان بیاورم اینها بود " بله چیزهای خیلی عالی ".
کارتر با اکراه خود را عقب کشید و سوراخ را بزرگتر کرد تا همگی بتوانند ان صحنه را تماشا کنند . پیش روی انها یک ردیف از اشیای سلطنتی در خشنده و نفس گیر وجود داشت که به مدت بیش از 3000 سال دست نخورده باقی مانده بودند و از کف زمین تا سقف ان اتاق کوچک را پر کرده بود.
کارتر در نوشته های خود می گوید که پس از مدتی تماشای اشیای درون پیش اتاق ، انها به دقت گذرگاه را مهر وموم کرده تا طبق قرار قبلی ، در تاریخ دیگری با حضور مقامات مصر ان را رسما بگشایند . مدارکی که بعدا به دست امد نشان می دهند که تیم کارتر بر خلاف قرارهای قبلی با " بنگاه اشیاء عتیقه مصر " ان شب را در داخل گور گذراندند و مسرور از از کشف خود به شادمانی و سرور پرداختند
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
مزمان با اشکار نمودن رازهای 3245 ساله ان اتاقها توسط کارتر ، توجه او معطوف سه نیمکت بود که یک سوی اتاق کوچک را به خود اختصاص داده بودند . بر روی این نیمکتهای طلایی از اشکال حجاری شده حیوانات هیولا مانندی دیده می شد . او می نویسد " این حیوانات غریب که سرهایشان سایه های عجیبی را بر روی دیوار پشت سر ما انداخته بودند ، موجب ترس ووحشت می شدند بر روی این نیمکتها گنجینه هایی قرار داشت : گلدانهایی از مرمر سفید ، صندوقهای حجاری شده و کوزه های عطر ، میزهای بازی ساخته شده از عاج و ابنوس ، و یک تخت سلطنتی زیبای حجاری شده . کارتر که به هر سو نگاه می کرد ، اشیای گرانبهایی را مشاهده می کرد که بدون هیچ دقتی جابه جا شده بودند ، این کار احتمالا از سوی سارقانی صورت گرفته بود که اند ک زمانی پس از دفن " توت عنخ آمون " وارد انجا شده بودند . در گوشه ای از پیش اتاق ، ارابه های جنگی وجود داشت که اجزاء ان از هم جدا شده بودند . چارچوبهای چوبی این ارابه ها از طلا بودند و با سنگهای قیمتی تزیین گشته بودند .
در زیر یکی از نیمکتها ، کارتر حفره کوچکی را مشاهده کرد که دلیل دیگری بود بر دزدیهای صورت جگرفته از گور . این حفره به اتاق دیگر راه می برد . این اتاق که اتاق ضمیمه نامیده می شد ، مملو از اشیاء گرانبها بود بنحوی که حتی یک سانت فضای خالی در ان باقی نمانده بود . با نگاهی گذرا ، کارتر متوجه کشتیهای سنگی ، جعبه های مزین و صندلیهای انباشته شده روی هم گردید .
تختها وچهارپایه های طلاکوب در تمام اتاق ها به حالت پراکنده به چشم می خوردند . در داخل سبد های ساخته شده از" نی " هنوز میوه و نان وجود داشت که برای استفاده فرعون در جهان دیگر بودند . در داخل بیش از 50 صندوق که برخی با تصاویر اداب ورسوم ، جنگ ، و تصاویر خانوادگی مزین شده بودند ، این اقلام وجود داشتند : کتان ، وسایل ارایش ، زیور الات وحلقه . در میان وسایل متعلق به این پادشاه جوان ، دسته مویی متعلق به مادربزرگ او ، ملکه "تیه " دیده می شد که احتمالا " توت عنخ آمون " ان را به عنوان یادگاری از علاقه فراوانش به او نگهداری کرده بود . مصنوعات گیج کننده صنعتگران کماکان نظرها را به خود جلب می کرد ، منجمله 35 کشتی مدل که برخی بادبانهای خود را نیز برافراشته بودند گویی در شرف حرکت هستند . برخی از این کشتیها جنبه اداب ورسوم داشتند و بطور نمادین بیانگر سفر دریایی مردگان به جهان دیگر بود . برخی دیگر کرجیهایی بودند مخصوص عبور از رودخانه واز جنس چوب رنگ امیزی شده .

خیره کننده ترین اشیاء موجود در اتاق ها ، یک جفت مجسمه چوبی هم اندازه انسان بود که وظیفه مراقبت از پادشاه را داشتند.
کارتر و دیگران داخل اتاق کوچکی که در ان به محل دفن جسد متصل بود ، با معبد زر اندودی برخورد کردند که در چهار گوشه ان ، پیکره های حجاری شده و طلای چهار الهه نگهبان به چشم می خورد . در داخل اتاق ، محفظه سایبان گونه " توت عنخ آمون " قرار داشت و تا سالها بعد که گور پاکسازی شد ، ان را نگشودند . در داخل اتاق ، چهار محفظه استوانه ای شکل بود که اندامهای داخلی بدن پادشاه در ان قرار داشت . در داخل این چهار محفظه ، چهار تابوت طلایی قرار داشتند که هر یک قسمتی از امحاء و احشاء فرعون را در خود جای داده بودند : جگر ، ششها ، روده ها ، و غیره ... . کارتر کارتر حضور خود را در گور مانند حضور یک ادم فضول در میان گرد وغبار زمان توصیف کرد .
کارتر غرق در کار دسته بندی اشیاء نفیسی شد که مستلزم بالا ترین دقت و تدبیر بودند . مسئله پیچیده در کار ، وضعیت بهم ریخته اشیاء داخل گور بود که حاصل دست کم دو نوبت دزدی و تلاشهای شتابزده مسئولان گذشته این گور در سروسامان دادن به این اوضاع بود . حتی در بررسیهای مقدماتی نیز مشخص گردید که بسیاری از این مصنوعات به مرحله اضمحلال رسیده اند . یک صندلی که ظاهرا در وضعیت خوبی بود ، با کوچک ترین تماس از بین می رفت و به خاک تبدیل می شد .
طی چند هفته بعدی ، " دره شاهان " شبیه به کندوی زنبور پر جنب وجوشی بود : مواد حفاظت کننده و بسته بندی اورده شدند ، ازمایشگاهها و تاریک خانه هایی بر پا شدند ، انبارهایی اماده گشتند ، وپاسدار خانه هایی راه اندازی شدند . همزمان کارتر از متخصصان مشهور جهان مساعدت طلبید ، منجمله کارشناسانی در زمینه های حفظ ونگهداری اشیاء عتیقه ، دانشمندان متون عهد باستان ، ونقشه کشها و فهرست برداران . مهمترین کارشناس ، عکاس باستانشناسی به نام " هری برتون " بود که به خرج موزه" مترو پلیتن نیویورک " از کلیه اشیاء در جای اصلی انها به هنگام کشف ، و سپس به هنگام نقل وانتقال عکسبرداری کرد .
با سرازیر شدن موج دانشمندان وتجهیزات ، روزنامه نگاران نیز به این محل هجوم اوردند . خلاصه انکه کشف گور " توت عنخ آمون " مورد توجه جهانیان قرار گرفت و طولی نکشید که این وادی یاداور بازارهای مکاره قدیمی شد . کارتر در محاصره خبرنگاران ونامه ها و تلگرافها قرار گرفت . اکثر مکاتبات خواستار دریافت سوغاتی ، ویا حاوی توصیه و همیاری بودند . اما برخی نامه ها نیز به کارتر هشدار می دادند که با بر هم زدن ارامش ابدی این فرعون ، بدون شک باعث " نفرین مومیایی " گردیده است .
هالیوود خواهان عقد قرارداد ساخت فیلمی در اینباره بود ، و حتی صنایع پوشاک نیز به پشت این کاروان در حال حرکت بودند و طرح تولید لباسهایی با نشان " توت عنخ آمون " را ریختند .
در حالیکه تمام مردم جهان با تعجب و حیرت به این کشف نگاه می کردند ، در داخل گور ، کارتر وتیم متشکل از کارشناسان که با شتاب گرد هم امده بودند ، محتویات فراوان مقبره را زیر نظارت دقیق مسئولین مصری ، فهرست برداری و خارج می کردند . هفت هفته به طول انجامید تا پیش اتاق به تنهایی پاکسازی شد وهر روزی که می گذشت ضرورت سرعت بخشیدن به کار ، بیشتر احساس می شد . با برداشته شدن پوشش گچی پیش اتاق مزبور ، مهر موم محکم ان از بین رفته و پس از هزاران سال ، محیط بکرو پاکیزه ان با خطر مواجه گشته بود .
مصر شناس امریکایی " جیمز هنری برستد " که از سوی کارتر به کار فرا خوانده شده بود اظهار داشت که " صدای عجیب خش خش را شنیده است که حکایت از سرعت زیاد پوسیدگی و فساد اشیاء داخل گور بود .
پس از مراسم رسمی گشایش گور گور در 17 فوریه سال 1923 ، " لرد کارناروون " پس از بیماری مختصری در 6 اوریل ال 1923 در گذشت . برخی مرگ او را ناشی از ذات الریه بلکه از نفرین جسد مومیایی فرعون " توت عنخ آمون " می دانستند
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
در هر حال یک سال گذشت تا اینکه کارتر موفق به گشودن سه صندوق باقیمانده گردید. قطعات فوق العاده ای از حاصل کار صنعتگران وجود داشت که یکی در دل دیگری جای گرفته بود و قابهای چوبی و طلای ان با صحنه هایی از دوزخ تزئین گشته بودند . بر روی درهای بسته و حکاکی داخلی ترین صندوق دو الهه بالدار ترسیم گشته بود گویی که انها از جسد پادشاه حفاظت می نمودند . کارتر به کمک طنابهای ایمنی ، قصد گشودن درها را داشت . به گفته او " انچه که ما باید انجام می دادیم ، باز کردن یک به یک صندوقها بود مانند پوست کندن یک پیاز . انگاه می توانستیم با خود شاه مواجه شویم ." اما در عمل این کار بیش از ان چه تصور می شد پیچیده بود . بیرونی ترین صندوق مملو از عتیقه ها ، تقریبا تمام محل دفن را پر کرده بود و موجب شده بود تا شرایط کاری برای حفاران مشکل شود . و فضای باریک موجود میان صندوقها نیز مملو از مصنوعاتی بود از قبیل ، کاسه های چوبی ، بادبزنهای ساخته شده از پر شتر مرغ ، ظروف مرمر منجمله ظرفی با تصویر حکاکی شده یک شیر که زبانش را بیرون اورده بود .

پیش از انکه کارتر ودستیارانش بتوانند صندوقهای سنگین مربوطه را بصورت قطعات جدا از هم در اورده و فضای کافی برای بررسی تابوت سنگ اهکی بوجود اورند ، یکسال دیگر گذشت . زمانی که انان به این کار نایل امدند ، غافلگیری های بیشتری انتظار انان را می کشید . سرپوش تابوت سنگ اهک که بیش از یک تن وزن داشت ، ظاهرا به دلیل احمال کارگران ، ترک برداشته بود . این شکاف مشکل جدی بر سر راه باستانشناسان ایجاد کرد . اگر سرپوش شکسته و بر روی محتویات تابوت سقوط می کرد ، جسد مومیایی از بین می رفت . پس از بحثهای مفصل ، مهندسین همراه کارتر یک سری قرقره مهیا نمودند تا درپوش سنگین را به سلامت بالا کشند .
همزمان با باز شدن درپوش ، تابوت بزرگ چوبی زراندود مخصوص جسد مومیایی ، به شکل فرعون ظاهر شد .
دستهای این شمایل با در اختیار داشتن نشانه های سلطنتی مصر یعنی عصا وخرمن کوب ، بر روی سینه قرار گرفته بودند . صورت که شمایی بسیار قابل توجه داشت ، از طلای ناب و چشمانی کریستال ساخته شده بودند ، اما این تابوت حیرت انگیز ، ظاهرا برای قرار گرفتن در تابوت سنگ اهک بیش از اندازه بزرگ بوده است . در نتیجه انگشتان پا تراشیده بودند و در ته تابوت تراشه هایی به چشم می خورد .
در داخل تابوت اول ، تابوت دیگری قرار داشت که قابل توجه تر از تابوت قبلی بود و از چوب زراندود مزین به شیشه های قرمز وابی ، و فیروزه ساخته شده بود . تابوت دوم نیز جابه جا شد تا سومین و اخرین تابوت پیدا شود . این تابوت در پوشش ضخیم کتانی قرار داشته و در اطراف ان دسته های گل به جا گذاشته شده توسط سوگواران دیده می شد ، برگها و گلبرگها چند قرنه که بی شباهت به گلهای خشک شده اخر تابستان نبودند . با کنار زدن انچه که بر روی تابوت سوم قرار داشت ، کارتر با تابوتی مواجه شد که در داخل یک ورقه طلایی ضخیم پیچیده شده بود .
بالاخره کارتر اماده بررسی بقایای شاه شد . او به اهستگی درپوش تابوت طلایی را بلند کرد و با جسد مومیایی " توت عنخ آمون " روبرو گشت که با نوارهای کتانی پوشیده شده بود و در یک شنل طلایی قرار داشت .
نقاب پادشاه در اندازه طبیعی در برابر زمینه پارچه ای کم رنگ ، به روشنی می درخشید . این نقاب توسط صنعتگران باستان از چندین ورقه طلا ساخته شده بود . این نقاب جلا یافته ، مزین به شیشه ابی ، کوارتز ، وشیشه اتشفشانی بود ودر قسمت چانه ، از یک ریش تشریفاتی برخوردار بود . بر پیشانی او یک مار کبری و یک کرکس طلایی نشسته بودند که نشان دهنده خدایان " نخبت " و " وجیت " بودند ، و مار کبری در حال پرتاب اتش از دهان خود به سمت دشمنان فرعون بود .
جسد فرعون در میان 13 لایه پوشانده شده بود و در لابه لای این پوشش 143 قطعه طلسم جواهر نشان بعلاوه یک خنجر طلایی وجود داشت .
علیرغم تدارکات دقیق ، گذشت زمان وضعیت جسد را خراب کرده بود . برای حفظ طراوت جسد ، ان را به صمغ کاج اغشته کرده بودند . وجود مایعات ، جسد را اکسیده نموده بود و براساس فرایند خود به خودی ، باعث سوختگی جسد و سیاه شدن فرعون شده بود ، و ان را به کف تابوت چسبانده بود . برای جدا کردن قسمت به قسمت جسد از تابوت ، به چاقو های حرارت دیده احتیاج بود .
در فوریه سال 1932 ، کارتر اخرین اشیاء قیمتی از مجموع 5 هزار شیء را تحویل موزه قاهره داد .
پیش از کشف گور " توت عنخ آمون" اطلاعات کمی در مورد او وجود داشت . از گور او کتیبه یا قرائن مهمی در محل سکونت او بدست نیامد . در نتیجه اصل ونسب توت عنخ آمون هنوز مورد تردید است ، اگر چه که مورخان معتقدند که او در حدود سال 1333 قبل از میلاد و در حالی که فقط 9 سال داشت ، به تاج وتخت سلطنت رسید و در زمان حکمرانی خود ، از فرعون مرتد " آخن آتن " پیروی می کرد .
یک لوح سنگی پیدا شده در " کارناک " دلالت دارد که توت عنخ امون در صدد جبران لطماتی بود که فرعون قبلی به مذهب وارد کرده بود . گرچه او در زمان رسیدن به تاج و تخت سلطنت فقط یک کودک بود . بدون شک اعمال او از سوی مشاورین کنترل می شد بخصوص فرد قدرتمندی به نام " ای " که احتمالا پدر " نفرتیتی " بود و سردار جنگی " حورم حب" که هر دو نیز نهایتا به تاج وتخت رسیدند .
مرگ زود رس پادشاه باعث بروز یک جنگ قدرت کوتاه مدت اما قابل توجه در " تبس " شد . او و ملکه اش " آنخسن آمن " نتوانستند جانشینی از خود به جا گذارند ، اگر چه جسد مومیایی دو نوزاد همراه با فرعون جوان یافت شد . اندک زمانی پس از مرگ همسر بیوه جوانش که دشمنی افراد پیرامون خود را احساس کرده بود از " سو پیلو لیوس " پادشاه " هیتیت " ها درخواست نمود تا یکی از پسرانش را برای ازدواج با او و شراکت در تاج وتخت سلطنت مصر اعزام دارد .
س از مذاکرات مخفیانه ، یک شاهزاده " هیتی " اعزام شد . اما داماد اینده پیش از رسیدن به مصر ناپدید شد . این احتمال وجود دارد که او مورد سوء قصد قرار گرفته باشد . این باور وجود دارد که ملکه سرانجام تسلیم شده و " ای " را که چهل سال از او برگتر بود ، به عنوان همسر خویش پذیرفت .
این ماجرای مرموز هنگامی مرموز تر گشت که بقایای " توت عنخ آمون " از سوی پزشکان بریتانیایی در سال 1968 مورد بررسی و تجدید مجدد قرار گرفت . قبلا تصور می شد که مرگ فرعون ناشی از بیماری سل بوده است اما تصویر برداری از جمجه او به کمک اشعه ایکس ، نشان دهنده یک ضربه شدید به سر میباشد . قرائن جدید از ان حکایت دارد که او یا در هنگام ارابه رانی صدمه خورده یا به تحریک " آی " کسی که سالها در صدد دستیابی به تاج وتخت بوده به قتل رسیده است .
طی چهار سال حکمرانی " ای " نوشته های " توت عنخ آمون " را پاک کرد و بجای ان کتیبه هایی در مدح خود قرار داد ، و پس از گذشت چند نسل ، نام این پادشاه جوان همانند نام " اخن اتن " از فهرست رسمی حاکمان مصر پاک گردید . اما با چرخش عجیب تاریخ دوباره از " توت عنخ آمون " در سرتاسر دنیا به نیکی یاد کرد . گور فرعون جوان ممکن است گوری کوچک باشد اما او و خانواده اش در باشکوه ترین برهه تاریخی مصرباستان قرار داشتند .

توت‌انخ‌آمون
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
ماسک مومیایی توت‌انخ‌آمون؛نماد عام مصر باستان.

توت‌انخ‌آمون یا تو‌ت‌عنخ‌آمون(‎*tuwt-ʕankh-yamān‏)(معنای نام: پنداشت زنده آمون)(پادشاهی ۱۳۳۳-۱۳۲۴ (پیش از میلاد))فرعون مصر باستان از دودمان هژدهم بود. دوره وی اکنون به پادشاهی نو شناخته می‌شود. نام آغازینش توت‌انخ‌آتون(به معنای : پنداشت زنده آتون) بود.
آرامگاه او در ۱۹۲۳ در دره پادشاهان به دست هاوارد کارتر به‌تقریبب دست نخورده بیافت شد. این یافته را نشریات پخش کردند و توجه عامه به مصر باستان بسیار افزایش یافت.
او رهبر بازگشت از آیین آتونیسم به کیش باستانی مصر بود. او در نه‌سالگی به پادشاهی رسید. وزیر و جانشین احتمالی وی آیه شاید بربسیاری از تصمیمهای سیاسی او اثرگذار بوده باشد. توت‌انخ‌آمون نامدارترین فرعون مصر باستان است. عامه مرده او را با نام پادشاه توت می‌شناسند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
محوطه هاي باستان شناختي کرمانشاه 1

پناه گاه سنگي و رواسي
ين پناه گاه سنگي در 11 كيلو متري شمال شرقي كرمانشاه در دامنه كوه ماسي و در دره معروف به « تنگ كنشت » واقع شده است . اين پناه گاه توسط بروس هاور سال 1960 ميلادي مورد گمانه زني قرار گرفت . گمانه انتخابي به ابعاد 2*8 متر بود كه تا 60|5 متري مورد كاوش قرار گرفت . آثار بدست آمده از اين گمانه به ترتيب قدمت از قديم به جديد عبارتند از :
1 ـ تراشنده ها و سرپيكان هاي مضرس و دندانه دار دوره مياني پارينه سنگي جديد
2 ـ قلم هاي حكاكي ، تراشنده ها ، تيغه هاي روتوش شده و سرپيكان هاي دوره زيرين پارينه سنگي جديد
3 – سنگ هاي مادر ، ريز تيغه ها ، چكش ، قلم حكاكي ، سوراخ كن هاي دوره فرا پارينه سنگي .
با توجه به ابزارهاي به دست آمده و همچنين به علت اينكه پناهگاه سنگي و رواسي در بالاي تنگ كنشت واقع شده و از اين نظر در موقعيت مناسبي براي زير نظر داشتن حيوانات شكاري قرار دارد ، بنا بر اين مي توان چنين نتيجه گيري كرد كه اين پناه گاه سنگي محل مناسبي براي استقرار موقت شكار ورزان بوده است . بطوريكه بقاياي حيواني مكشوفه نيز چنين استنباطي را تاييد مي كند . زيرا در ميان استخوان هاي حيواناتي كه آزمايش شده اند مقدار زيادي بقاياي استخوان حيوانات شكاري مانند گور خر ، بزكوهي ، بز و گوسفند اهلي نشده ، گراز وحشي و كفتار وجود داشت . علاوه بر آن مقداري استخوان جوندگان كوچك جثه مانند موش كور و خرگوش نيز در ميان بقاياي استخواني مشاهده شده است .

محوطه ساساني هرسين
در داخل پارك شهر هرسين بقايايي از آثار دوره ساساني وجود دارد كه از جمله آن صفحه تراشيده اي است كه در دامنه كوه ايجاد شده است . اين صفحه به طول 52/46 متر و ارتفاع 25/12 متر است . اين صفحه تراشيده به سه بخش تقسيم شده است . بخش اول به طول 22/31 متر است كه صفه اي در جلو آن تراشيده شده که به نهر آبي مشرف است. قسمت دوم به طول 05/10 متر قسمت سوم به طول 25/5 متر مي باشد . در جلو قسمت دوم و سوم نيز صفه اي به عرض 15/8 متر تراشيده شده است .
در قسمت جنوب شرقي اين صفحه تراشيده حوضي دايره شكل از سنگ ايجاد شده است . قطر دهانه حوض 86/3 متر و عمق آن 66 سانتي متر است . در وسط حوض مخروط ناقص فواره مانندي به ارتفاع 66 متر وجود دارد كه محيط تحتاني آن 24/2 متر است . قسمت تحتاني اين مخروط ناقص ، دوازده ضلعي نامنظمي را تشكيل مي دهد . سطح فوقاني فواره ، به صورت دايره اي است كه در وسط يك صفحه 12 ضلعي قرار دارد . در قسمت شمالي حوض ، پيشرفتگي مستطيل شكلي به ابعاد 20*40 سانتي متر وجود دارد .
همچنين در نزديكي اين حوض سنگي ، تاقي از يك سنگ يك پارچه وجود دارد كه داراي قوسي گهواره اي است . عرض اين تاق 45/1 متر و ارتفاع آن 45/2 متر است . در قسمت تحتاني تاق ، تخته سنگي به شكل مكعب مستطيل وجود دارد كه احتمالاً تاق بر روي اين تخته سنگ قرار گرفته است . در كنار اين تاق نيز بخشي از يك پلكان سنگي وجود دارد كه داراي سه پله مي باشد . ارتفاع پلكان 25/1 متر و عرض آن 95 سانتي متر است . عرض هر پله 28 سانتي متر و ارتفاع آن 29 سانتي متر است .
به فاصله 500 متري جنوب اين مجموعه و در اطراف ميدان شهر ، بقاياي بناي سنگي از دوره ساساني وجود داشته كه متأسفانه امروزه تبديل به پارك شده است و بخش زيادي از آن به دليل ساخت و سازهاي جديد از بين رفته است . در زواياي اين قلعه برج هاي مدوري وجود داشته است . مصالح به كار رفته در اين بنا شامل لاشه سنگ و ملاط گچ بوده و در بعضي از قسمت ها روكار ديوار نيز با بلوك هاي سنگي مكعب مستطيل چيده شده است .

معبد آناهیتای
کنگاور
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
مقدمه :
بخش بزرگی از غرب ایران را ارتفاعات بلند و به هم پیوسته زاگرس تشکیل میدهد و دشت حاصلخیز کنگاور در غرب این ارتفاعات قرار گرفته است. بارندگی مناسب و وجود سرابهای پرآب، جریان رودخانههای خرم رود، اسدآباد و کنگاور، اراضی حاصلخیز و مناسب زراعت، عبور جاده اصلی معروف شاهی و جاده عتبات عالیات همگی از عواملی هستند که بر اهمیت دشت کنگاور افزوده و باعث شده که از گذشتههای دور پر رفت و آمد و مورد توجه باشد. و همچنین وجود آثار و تپههای تاریخی فرهنگی زیاد و متنوع که گویای استقرار و سکونت جوامع بشری از اواسط هزاره پنجم ق.م. تا به امروز است از ویژگیهای مهم این منطقه محسوب میگردد. مهمترین و شاخصترین آثاری که به این دشت جلوهای ویژه داده عبارتند از معبد آناهیتا، تپه گودین، تپه کارخانه، حمامهای تاریخی و فرهنگی توکل، حسن خان، سرجوب (بزرگ) و پل تاریخی کوچه.

موقعیت طبیعی کنگاور :
کنگاور در میانه راه امروزی کرمانشاه همدان و بر سر راه تاریخی هگمتانه تیسفون قرار گرفته است. شهرستان کنگاور به وسعت 884000 متر مربع در موقعیت جغرافیایی 16و34 درجه تا 39و34 درجه عرض شمالی و 34و47 درجه تا 05و48 درجه طول خاوری واقع گریده است. این شهرستان در مجموع 5/3 درصد از کل وسعت استان کرمانشاه را تشکیل میدهد و شرقی ترین شهرستان و دروازه ورودی استان کرمانشاه میباشد. شهرستان کنگاور از شمال به اسدآباد از جنوب به نهاوند، از مغرب به صحنه و هرسین و از مشرق به تویسرکان محدود میشود. ارتفاع متوسط این شهرستان از سطح دریا 1500 متر است .

معبد آناهیتا :
در مرکز شهر کنگاور و بر پشتهای طبیعی و صخرهای از نوع شیست با استفاده از شیوهصفه سازی که در دوران تاریخی در فلات ایران متداول و بعدها نیز رواج داشته یک بنای چهار ضلعی به مساحت 6/4 هکتار برپا شده است این بنا که به معبد آناهیتا معروف میباشد در بالای تپهای به ارتفاع 32 متر و مشرف به دشت کنگاور بنا شده است

پیشینه تاریخی:
قدیمی ترین نوشتهای که در مورد کنگاور میتوان به آن استناد نمود گزارش ایزیدورخاراکسی در سال 37 میلادی در کتاب خود تحت عنوان ایستگاههای پارتی است که از کنگاور به صورت کنکوبار (CONCOBAR) نام برده و از وجود معبد و پرستش گاهی برای الهه آرتمیس و همچنین از خزاین و نفایسی که در آن وجود داشته در مقایسه با بنای معبد همدان (اکباتان) سخن گفته است.

بنای تاریخی کنگاور (معبد آناهیتا) از دیدگاه مورخان و جغرافیدانان پارسی و تازی:
پس از گفته ایزیدور خاراکسی تا قرن سوم و چهارم هجری مطلب یا نوشتهای در مورد بنای کنگاور منتشر نشده است. تا اینکه از قرن سوم هجری مورخین و جغرافی نویسان پارسی و تازی (ایرانی و عرب) در متون و سفرنامههای خود به این ناحیه به نامهای کنگوار، کنکور، و قصرالصوص اشاره می­نمایند و اکثر قریب به اتفاق این مورخین به عظمت و شکوه حجاری های سترگ و شگفت انگیز بنای تاریخی فرهنگی کنگاور اشاره نمودهاند عبور جاده ارتباطی خراسان به بغداد از این دشت و وجود بنای عظیم و منحصر به فرد معبد آناهیتا در مرکز آن از جمله عواملی است که موجب شده بسیاری از مورخین و جغرافی نویسان عرب و ایرانی از سده سوم هجری به بعد از این منطقه بازدید و نظرات خود را به رشته تحریر درآورند.
ابن خردادبه در سال 250 هجری قمری در المسالک و الممالک مینویسد "... و از دکان به قصرالصوص هفت فرسخ، سپس به خنداذ ... "
در کتاب البلدان به سال 290 هجری قمری چنین آمده است "...و هیچ ستونی شگفت انگیز تر از ستونهای قصرالصوص نیست"
ابن رسته در الاعلاق النفیسه به سال 290 هجری قمری مینویسد "...و از دکان تا قصرالصوص هفت فرسخ است را در کوهها و بلندی و پستی است تا به پل نعمان و قریه نعمانیه میرسد، سپس به گردنه ماذران و بر سمت چپ مزارع بخوس است و فرود میآید از آن تا دورترین درهها و میگذرد از پلی تا به قرالصوص میرسد. ایولن کسری(خسرو) با گچ و آجر در آنجا بنا شده و مشرف بر قریه است و کوشکهایی در درون ایوان است و از قصرالصوص تا خنداز هفت فرسخ است ..."
اصطخری بین سال های 322-318 ه.ق. در باره کنگاور نوشته است "... و اما مسافات از طریق همدان به حلوان تا شهر اسدآباد هفت فرسخ و از اسدآباد تا قصرالصوص هفت فرسخ است و در آن منبری است که مونس آن را بنا کرده است..."
ابن حوقل در صوره الارض به سال 367 ه.ق. مینویسد "... از اسد آباد تا قصرالصوص که شهری با منبر است و مونس مظفر آن را ساخته است هفت فرسخ و از آنجا تا ماذران هفت فرسخ..."
مقدسی در احسن التقاسیم چنین مینویسد "...قصرالصوص کوچک است و در آنجا قصری است از سنگ با ستونها و معماری شگفت انگیز بنا شده است..."
ابودلف در سفرنامه خود نقل میکند "... از آنجا به قصرالصوص رفتم ساختمان این کاخ بسیار عجیب است و بر روی یک ایوان آجری که بیست پا از زمین بلند تر است بنا شده است در این کاخ ایوانها و کوشکها و خزانههای است که از آنچه گفته شد عالی تر و با شکوه تر است زیبائی ساختمان و نقش های آن دیدگان را خیره میسازد این کاخ به واسطه فراوانی شکار و گوارائی آب و مرغزارها و دشتهای با صفای اطراف آن دژ محکم و گردشگاه مخصوص پرویز بوده در نزدیکی آن شهر بزرگی است که یک مسجد دارد..."
محمدابن محمود ابن احمد طوسی در کتاب عجایب المخلوقات که در سال 556 ه.ق. به رشته تحریر درآورده است این چنین مینویسد "... قصر شهری است بدین حدود آن را کنگور گویند بنایی است عجیب از سنگهای برسرهم نهاده وزن هر سنگی در صفت نیاید آفریدگار داند کی آنرا چون ساخته اند و به چه قوت راست کردهاند و آن را مگر به دیده بینند و در این شهر چشمهای است و در آن ماهیان سیاه حلقه در گوش...
کی ماهی بیرون قرار نگیرد تا حلقه در گوش وی کند و در آب حلقه در گوش وی نتوان کردند ..."
یاقوت حموی در معجمالبلدان مینویسد "...قصر کنگور به فتح کاف و سکون دوم و فتح واو و آخر ، شهرکی است میان همدان و قرمیسین... "
لسترنج با اقتباس از آثار نویسندگان اسلامی در باره کنگاور مینویسد " بعد از قریه صحنه ولایت کنگوار است که چون در آغاز فتوحات اسلام هنگام عبور لشگریان عرب از آنجا به نهاوند اهالی آنجا چارپایان بارکش مسلمین را دزدیدند اعراب آن را قصرالصوص (قلعه دزدان) نامیدهاند. در این شهر چنانچه ابن رسته و دیگران ذکر میکنند خسرو پرویز روی صفهای ایوانی ستون دار از گچ و آجر ساخته بود شهرکنگوار شهری بزرگ بود و مسجد آدینه آن را مونس صاحب مقتدر بالله خلیفه عباسی ساخته بود یاقوت میگوید صفهای که ساختمان های ساسانیان بر فراز آن بنا شده بیست ذراع از زمین بلند تر است مستوفی اضافه میکند سنگهای بزرگی را که در ساختن آن به کار رفته است از کوه بیستون آوردهاند"
با توجه به آنچه در بالا اشاره شد بنائی که ما امروزه معبد آناهیتا میشناسیم مورخان و جغرافی نویسان اسلامی آن را تحت عنوان شکارگاه پرویز و کاخ خسرو پرویز و قصرالصوص معرفی کردهاند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
کنگاور از دیدگاه سیاحان و پژوهشگران قرون نوزدهم و بیستم میلادی :
سیاحان و مسافرینی که در دو سده گذشته وارد سرزمین ایراان شدهاند و از آثار تاریخی فرهنگی بناها و شهرهای ایران بازدید نموده، با تهیه طرح، نقشه و نقاشی و انتشار آن در مراکز و بنیادهای فرهنگی اروپائی موجبات کنجکاوی و انگیزه سفر را در سایر سیاحان و باستان شناسان به ایران فراهم نمودند که به اختصار به گزارشات و نوشتههای این سیاحان در خصوص معبد آناهیتا اشاره میشود.
کرپورتر در سال 1818 میلادی از کنگاور بازدید نموده ودر سفر نامه خود چنین مینویسد " تمامی محدوده حصار، محوطه معبدی است که حدود سیصد متر مربع مساحت دارد و بر بالای این سکوی عظیم ردیف ستونها سر برافراشتهاند ..."
البته امروزه کاوشهای صورت گرفته مشخص شده که مساحت محوطه بیش از چها هکتار میباشد
تکسیه نیز در سال 1840-1839 میلادی از بنای تاریخی کنگاور دیدن کرده و هشت ستون از ستون های این بنا نقاشی کرده است و این چنین مینویسد "...قطعاً این ویرانه ها بقایای معبد آناهیتا است که پرستش وی از زمان اردشیر ممنون (باحافظه) رایج شد ولی معتقدم که معبد از عهد هخامنشی برپا شده و به وسیله اردشیر دوم بنا گردیده است..."
در سال 1841-1840 میلادی اوژن فلاندن و پاسکال کست از بنای کنگاور بازدید نمودند و ضمن بررسی نقشه این بنا در مقایسه با معبد پالمیرا (خورشد) طرح نمودند و معماری این بنا را شبیه و یکسان با معماری یونانی دانسته اند انتشار گزارشات و فرضیات سیاحان و جهانگردان قرن نوزدهم میلادی از آثار و ابنیههای تاریخی ایران انگیزی سفر محققین و متخصصین امر را به ایران بر انگیخت و هر کدام از این محققین ضمن بازدید از آثار و بناهای تاریخی اضهاراتی نموده و در بیشتر موارد نظرات سیاحان قبلی را تأئید نمودند. به دنبال سیاحان قرن نوزدهم تعدادی از محققین و پژوهشگران قرن یبستم نیز جهت بازدید و بررسی آثار به ایران آمدند.
ابتدا در این راستا سخن خود را از رومان گیرشمن که سالها در ایران به کاوش و بررسی پرداخته آغاز مینمائیم وی در کتاب ایران از آغاز تا اسلام مینویسد "...در معبد کنگاور پرستشگاهی با طرح غربی ساخته شده و تصور میرود در حدود دویست قبل از میلاد بنا شده است. در ساختمان اصلی استعمال قطعات سنگی سطحه تخت جمشید تقلید شده اما ستونهای آنها دارا ی سرستون دری Dorique (Dorice) است که بر فراز آنها تختههای کرنتی Corithieh قرار گرفته است..."
در ضمن این بنا را با بقایای معبد کرهه (خورهه) و لائودیسه در نهاوند متعلق به دوره سلوکیها طبقه بندی کرده و طرح آن را غربی میداند
زاره و هرتسفلد در سالهای 1940-1935 میلادی از بنای کنگاور بازدید و طرحهایی از مشاهدات خود را در ابعاد و اندازه اجزاء حجاری دیوار ستوندار و سبک معماری گوشه شمال غربی و ترسیم گنبد امامزاده و مسجد جامع اختصاص داده اند
هرتسفلد بنای کنگاور را معبد از زمان اشکانیان دانسته و آن را یکی از بزرگترین معابد دنیای باستان میداند و در این ارتباط چنین مینویسد "...آبادی فعلی کنگاور فقط قسمت مرکز معبد را پوشانده است خرابه باشکوه این معبد از پشتهای به درازای 640پا و پهنای 544 پا ایجاد شده است در اطراف آن ایوانی به پهنای 44 پا با ستونهای بلند ساخته شده بود که هنوز چند ستون شمال غربی معبد برپاست در این بنا هنر معماری ایرانی_ یونانی دیده میشود ..."
ژاک دومرگان در جلد دوم کتاب جغرافیایی خود تحت عنوان جغرافیای غرب ایران در باره کنگاور مینویسد: "...باز دورتر در جهت غربی شهر کنگاور است که بر خرابه های بنای عظیم که به سبک معماری یونانی ساخته شده قرار دارد ستون های این بنا از سنگ مرمر خاکستری درست شده که برروی دیوارهایی که از تخته سنگهای مرمر تراشیده بالا آوردهاند در کوچه ها و در خانه های ساکنین شهر به قسمت های بناهای قدیمی برمیخوریم..."
لوئی واندنبرگ نیز در پیروی از فرضیات پژوهشگران قبلی (گیرشمن) در مورد معبد آناهیتا در کتاب خود چنین نوشته است "...کنگاور دارای آثاری از زمان سلوکیان میباشد که حدود دویست پیش از میلاد ساخته شده و از معبدی که برای ((آناهیت)) در این محل ساخته شده بود بیش از چند ستون باقی نمانده که برای ساختمان خانه های شهر بکار برده شده است. ساقه این ستونها صاف بوده و سرستون آنها از نوع سرستون دری میباشد که روی آن یک بالش کرنتی قرار داده­اند ..."
آندره گدار در کتاب هنر ایران مینویسد "...در کنگاور آثار معبدی از دوره اشکانی دیده میشود که به نام الهه آنائتیس نام گذاری شده در همدا ن پایه ستونهایی یافت شده که بدون شک متعلق به زمان غیر از زمان معبد نام برده است ..."
دیاکونف در کتاب اشکانیان اشاره مختصری به این بنا دارد : "...ضاهراً ویرانه معبد آناهیتا در کنگاور مربوط به دوره متقدم دوره پارتی میباشد حتی مارسل دیولافوا ویرانه های مزبور را با معبد آرتمیدا در کونکوبار (کنگاور) که ایذیدور خاراکسی یاد کرده یکی دانسته است ..."
کلمان هوار در کتاب تمدن ایران مینویسد : "... در کنگاور که در عصر باستان کونکوبار نام داشت بازمانده های پرستشگاهی یافت شده که در سبک آرایش شباهت زیادی به معابد یونانیان دارد این بنا از یک تالار مرکزی و حیاط پهناوری ساخته شده و بدلی از سنگ معماری یونانی است ..."
و در ضمن وی معبد آناهیتا را در شمار بناهای منتسب به دوره اشکانی ذکر نموده است.
پیشینه کاوشهای باستانشناسی در معبد آناهیتا :
کاوشهای باستانشنایس در این بنای تاریخی برای اولین بار در فاصله سالهای 1354-1347 شمسی توسط یک هیأت ایرانی به سرپرستی سیفالله کامبخش فرد آغاز شد. و |س از یک وقفه دو ساله در سالهای 1357-1356 کاوشها به سرپرستی مسعود آذرنوش در خط الرأس تپه بنا ادامه یافت و پس از ایشان یک فصل کاوش توسط علی ولینوری در این محوطه باستانی انجان گرفت. آقایان علیپور و حقبیان مرمتگران بنگاه تخت جمشید در سال 1384 ماندهای دیوار شمال غربی را مرمت و بازسازی نمودند. در سال 1367 مرحله جدید فعالیتهای باستان شناسی و مرمت توسط احمد کبیری، محمد مهریار و عادل فرهنگی آغاز و تا سال 1371 ادامه یافت در سال 1373 کاوشهای باستان شناسی توسط فائق توحیدی پی گرفته شده و مجدداً در سال 1374 احمد کبیری کار کاوش و مرمت را ادامه دادند در سال 1377 به مدت کوتاهی کاوشهای باستانشناسی صورت گرفت.[23]
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
معرفی و توصیف معماری بنای تاریخی معبد آناهیتا :
با آغاز فعالیتهای هیأت کاوش معبد آناهیتا در سال 1347 و پس از خرید و تخریب منازل مسکونی بالای تپه و اطراف آن نقشه و موقعیت مکانی این بنای تاریخی تهیه گردید. بنای معروف به معبد آناهیتا در مرکز شهر کنگاور و بر سر راه امروزی همدان – کرملنشاه واقع شده است. این بنا بروی تپه طبیعی با حداکثر ارتفاع32 متر نسبت به زمین های اطراف ساخته شده است. در گوشه شمالغرب این بنا امامزاده و مسجدی برپاست.
نقشه بناي كنگاور به شكل چهار ضلعي و به ابعاد 209×224 متر است كه هر ضلع آن به شكل ديواري به ضخامت 18 متر است كه بر روي آن رديفي از ستونهاي قطور قرار گرفته است. اين ديوارها با لاتشه سنگ و ملات گچ ساخته شده‌اند كه نماي بيروني آنها به وسيله قطعات سنگي تراشيده شده‌ بصورت خشكه چين پوشش داده‌ شده است در ضلع جنوبي بنا، پلكان دو طرفه‌اي به درازاي 154 متر ايجاد شده است كه هر دو تا پنج پله در يك بلوك كنده شده است. تعداد سنگهاي پله در پلكان شرقي 26 پله و در پلكان غربي 21 پله مي‌باشد. ولي با توجه به ارتفاع ديوار كه 20/8 متر از آن باقي مانده است. بطور يقين تعداد پله‌ها بيشتر از اين بوده است7 در بخش شمال‌شرقي بنا نيز دو رديف موازي سنگهاي تراشيده بكار رفته كه بر وجود يك ورودي به عرض 2 متر در اين بخش از بنا دلالت دارد.
در مركز بنا صفه‌اي با جهت شرقي غربي ساخته شده است كه 94 متر درازا و 30/9 متر پهنا و بين 3 متر تا 5 متر ارتفاع دارد. اين صفه از لاشه سنگهاي بزرگ كه حداقل يكي از سطوح آن صاف بوده ساخته شده است و نماي آن با ملات گچ پوشيده شده كه برخي از سطوح پائين ديوار نشاني از ان باقي نمانده است.
بر روي ديوار‌هاي اين بنا به جز فاصله بين دو رشته پلكان جنوبي، يك رديف ستون قرار گرفته است اين ستونها كوتاه و قطورند. فاصله ستونها از محور تامحور 475 سانتي متر است . بلندي هر ستون شامل پايه ، ساقه و سرستون مي‌باشند 54/3 متر و قطر هر‌يك از ساقه ستونها كه استوانه‌اي شكل مي‌باشند 144 سانتي متر است .گيلوئي زير پايه‌ستون به بلندي 60 سانتيمتر است كه احتمالاً گيلوئي چوبي روي سرستون هم كه طي آتش‌سوزي سوخته و اثري ازآن باقي نمانده است نيز 60 سانتيمتر داشته كه مجموعاً با فريز زيرين و زبرين به ارتفاع 475 سانتيمتر مي‌رسيده‌است.
نسبت قطر ستون و ارتفاع آن 3 به 4 و قطر و ارتفاع سر ستون و پايه 1 به 3 است كه اين قاعده بر خلاف سنت و نسبت‌ هاي ستون سازي يونان در عهود آركائيك و كلاسيك است. سبك دوريك در معماري يونان عهد آركائيك كه نمونه بارز معماري و حجاري آن معبد پوزئيدون بوده و داراي ستونهاي است كه ارتفاع انها چهار برابر قطرشان است . طرح اغلب ستونها استئانه‌اي و گرد است و داراي پايه‌هاي مدور وارونه بر مكعبي است كه اطلاق نام دوريك را بر سبك خود نپذيرفته‌اند.
اندازه يك واحد ستون در كنگاور متشكل از پايه + سر + ميان ستون برابر 355 سانتي متر است و اين اندازه فاصله بين دو ستون و دو برابر قطر پايه ستون است .
ستون‌هاي آپادانا در مقايسه با ستون‌هاي كنگاور كشيده و بلند هستند و مزين به عناصر گل و برگ و خطوطي در حجمهاي هندسي و حيواني‌اند .
در كنگاور ستون بندي در يك رديف است. ستونها در اين مكان بر خلاف آپاداناي داريوش و پاسارگاد ساده و بدون تزئين‌اند و كوتاه و قطور ، چون غير از يك رديف گيلوئي ( بالشتك ) چوبي سقف ديگري را چون آپادانا تحمل نميكنند به مثابه نرده‌ها و حفاظ تزئيني لبه ايوان از دو جنبه معماري – حجاري زينتي قابل بررسي و توجه‌اند. [24]
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
علائم و نوشتههای منقور :
بیش از دویست علامت که از آنها به عنوان علائم حجاران در گزارش باستان شناسی نام برده میشود در محوطه معبد آناهیتا شناسایی و مورد بررسی قرار گرفتهاند از این تعداد به استثنای دو مورد از این علائم و نوشتهها برروی سنگهای نما و تراشدار حک گردیدهاند مابقی علائم مذکور برروی سنگهای بدون تراش و لاشه سنگهای پر کننده دیوار های قطور 5/18 متری معبد نقر شده اند کامبخش فرد کاوشگر محوطه این موضوع را به باورها و اعتقادات دینی و نزورات معتقدین به پرستشگاه آناهیتا نسبت میدهد و علائم مورد بحث را به سه گروه و سه دوره تاریخی طبقه بندی مینماید.
گروه اول:
علائمی که در پاسارگاد و تخت جمشید نیز به کار رفته و با تعدادی از علائم معبد آناهیتا قابل مقایسهاند و بر اساس بررسی های خط شناسان ایتالیایی همراه تیلیا علائم حجاران لیدیایی تشخیص داده شده که از زمان کوروش کبیر معمول گردیدهاند و این گروه علائم دوره قدیم و هخامنشی معرفی شده­اند.
گروه دوم :
علائمی هستند که شبیه به علائم مورد استفاده آرامیان و سامانیان بینالنهرین و سوریههم زمان با دوره اشکانی با این دسته نیز علائم دوره اشکانی میباشد.
گروه سوم:
علائمی هستند که نمونه آنها در کاخ های فیروز آباد ،تیسفون و... از دوره ساسانی بکار رفته در میان آنها حروفی به زبان پهلوی ساسانی و همچنین کلمات پیر و پیروز مخفف پیروز شاه ساسانی وجود دارد و این گروه ساسانی معرفی شدهاند.
قبرستان ضلع شرقی:
تعدادی از فرضیات و نظریات محققین قدمت بنای تاریخی کنگاور را به دوره اشکانی نسبت میدهند و از این دوره تاریخی آثاری چون سفالینه، چند نوع تدفین و به همراه این نوع تدفین ها به ویژه سکه ها که از مهمترین مدارک و شواهد دوره اشکانی میباشند به دست آمده است گورهای بررسی و کاوش شدهعمدتاً در بخش شرقی معبد قرار دارند و سه نوع تدفین را ارائه میدهند.
قبور نوع اول :
در بعضی از قبور سکه هایی از دوره اشکانی در زیر سر یا در دهان و یا کف دستان مردگان کشف شده است که بعضی از این سکه ها متعلق به فرهاد اول اشک پنجم (181-174 ق.م.) و اردشک سیزدهم (56-37 ق.م.) میباشند این دسته از قبور که درون صخره طبیعی به ابعاد 60×200 سانتیمتر و مرده را درون آن به حالت خوابیده به پهلو و یا به پشت و صورت وی را رو به دیوار معبد قرار دادهاند این قبور متعلق به دوره اشکانی از قرن دوم پیش از میلاد تا ابتدای میلاد مسحیح میباشند.
قبور نوع دوم :
قبوری که متعلق به قرون اولیه میلادی است در این دوره اجساد درون تابوت سفالین بدون لعاب قرار داده. تابوت ها به ابعاد 35×35×210 هستند تابوت ها درون صخره قرار میگرفتند و دارای درپوش سفالین یا سنگی بوده است. جهت تابوت ها شمالی جنوبی و جسد به پشت و صورت رو به معبد قرار داشته است.
قبور نوع سوم:
این گروه اجساد مردگان در داخل خمرههای سفالین تدفین نموده و جسدبه پشت و صورت رو به معبد و خمره درون گوی صخره دفن شده و به وسیله تخته سنگی مسدود شده است
معادن:
صحبت در مورد معادن تاریخی معبد آناهیتا را با گزارش ناصردینشاه در سفر نامه عتبات عالیات وی در سال 1287 هـ.ق. که کنگاور و بنای تاریخی آن و معدن چلمکران را توصیف نموده شروع مینمائیم.
"...در محل مرتفعی است اشجار و امارات دارد حاکم نشین است هفتصد هشتصد خانوار دارد از کوچه های بسیار گذشتم زمینه قصبه پست و بلند و در مکانی مرتفع واقع است. بجائی رسیدیم که شش ستون از قصر ملاحضه شد. مردم بر روی پی و ستونها خانه ساخته اند. از قد و ارتفاع ستون ها چیزی نمانده است اینجا معبد و یا عمارت سلطنتی بوده و بسیار قدیم و آنچه به حدس و تخمین از وضع مایع و بنا معلوم شود اطراف این تپه بالتمام ستون و بنیان عمارت مسای سطح تپه وسیع بوده است.حالا همین شش ستون باقی است که ملاحضه کردیم.
پی و پایه غریبی دارد که با سنگهای بزرگ و آهک و گچ پر کرده و بنا نهاده اند و چندان مستحکم است که خیلی حیرت انگیز بود بعضی اهالی کنگاور همین پی را کنده گچ آن را در اطراف و حول و حوش میفروشند. چرا که معدن گچ در این جلگه نیست. برای این امارت از معدن لرستان گچ میآوردند و سنگ ستونها و پایه ها از "شیرمردان" تردیک"کنگور" است که اکراد "شل مران" گویند و در جنوب غربی کنگور در میان دو کوه کوچک واقع شده است و هنوز ا ز پایه های ناتمام همین ستونها که برای ((قصرالصوص)) بیرون آورده بودند در این معدن موجود است. جنس این سنگ به همین سنگهای سیاه متداول نزدیک است..."
با بررسی های بعمل آمده توسط هیئتهای مستقر در پایگاه پژوهشی معبد آناهیتا در سنوات گذشته چندین نقطه که معدن معبد آناهیتا بوده و نشانه­های استخراج سنگ همچون برش سوراخهای ایجاد شده شبیه اثر گوه، سنگهای قواره شده و ستونهای نیمه کاره در آنجا مشهود است شناسائی شدهاند که یکی از مهمترین و اصلی ترین آنها معدن چلمران است که در سه کیلومتری غرب معبد آناهیتا میباشد که آثار استخراج سنگ و سنگهای قواره شده و نیمه کاره در دامنه شرقی تپه چلمران زوله قابل رویت است. از جمله معادن دیگر که سنگهای مورد استفاده در معبد از آنجا حمل و استخراج میشده عبارتند از : معدن باغ ملی، معدن اللهدانه، معدن قوره جیل ، معدن رستم آباد و معدن هلال احمر. نزدیک ترین معدن به معدن آناهیتا معدن باغ ملی است که در فاصله حدود دویست متری شمال معبد آناهیتا و در زیر بافت منازل مسکونی محله باغ ملی قرار گرفته و در حال حاضر یک ستون نیمه تراش در حیاط منزل یکی از شهروندان قابل دیدن و موجود است.
آثار دوره اسلامی در معبد :
با آغاز کاوشهای باستان شناسی در محوطه معبد آناهیتا در لایه های اولیه بقایای استقرار در دوره قاجار و صفویه به دست آمد. حد فاصل بین قرن هفتم هجرب تا دوره صفویه هیچگونه آثاری جز بقایای کوچ نشینان مشاهده نگردیده است. از اوایل سده پنجم تا هفتم هجری آثار مکشوفه حاکی از ساخت و ساز در دوره سلجوقی میباشد. وجود حمام دوره سلجوقی و کارگاه ها و شیوه آب رسنانی بوسیله تنبوشه سفالین بیان گر تداوم سکونت در این دوره است. وجود سفال های لعاب دار سبز و زرد از نوع سفال نیشابور و ظروف با نقش کنده و خطوط روی ظروف با آیات قرآنی و سکههایی از دره خلفای عباسی بدست آمدهنمایانگر این دوره است.[28]
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
امامزاده ابراهیم :
این امامزاده در گوشه شمال غربی معبد آناهیتا و برروی دیوار غربی قرار دارد. بنای قدیمی این امامزاده در زلزله سال 1336 تخریب و بعدها بنای بزرگتر بجای آن ساخته شد. بنای فعلی تقریباً به همان شکل قدیمی ساخته شده است. این امامزاده دارای صحن مرکزی و گنبد خانه است و گنبد آن از نوع گنبدهای دو پوسته است از بنای قدیمی امامزاده تنها سردر ورودی به محوطه حیاط برجای مانده است.
کاربری بنای معبد آناهیتا :
در مورد کاربری این بنا در بین آراء محققین و متخصین اختلاف نظر وجود دارد. به طوری که عدهای از نویسندگان این بنا را معبدی برای الهه اناهیتا دانسته­اند. آناهیتا ایزد بانوی آبهای روان، زیبایی، فروانی و برکت دردوران پیش از اسلام بوده است و برای اولین بار اردشیر دوم هخامنشی (404-358 پیش از میلاد) در کتیبه های همدان و شوش که از وی بدست آمدهخ است برخلاف شاهان سلف و نیاکان خود در این کتیبه و با توسل به اهورامزدا و آناهیتا و میترا از آنان یادکرده است. ولی سایر شاهان قبل از او تنها از اهورا مزدا نامبرده اند. برخی دیگر از محققین به تبعیت از نوشتههای مورخین ایرانی و عرب سده دوم هجری به بعد این بنا را قصرالصوص و از نظر ساخت نیز عدهای این بنا را در اواخر سده سوم و آغاز سده دوم پیش از میلاد نسبت دادهاند. کامبخش فرد اولین کاوشگر بنا آن را به سه دوره هخامنشی، اشکانی و ساسانی نسبت میدهد و دکتر آذرنوش آن را کاخ ناتمام خسرو پرویز در اواخر دوره ساسانی معرفی میکند.

تپه گودين
اين محوطه تاريخي در 12 كيلومتري جنوب شرقي كنگاور و به فاصله 1 كيلومتري شمال روستاي گودين واقع شده است . ارتفاع اين تپه از سطح زمين هاي اطراف در حدود 30 متر و از سطح دريا 1400 متر است . مساحت اين محوطه در حدود 15 هكتار برآورد شده است .
تپه گودين در سال 1961 ميلادي شناسايي گرديد و براي نخستين بار در سال 1965 ميلادي توسط كايلر يانگ مورد گمانه زني قرار گرفت . پس از آن نيز براي چندين فصل متوالي حفريات منظمي صورت گرفته است . آثار به دست آمده معرف يك استقرار طولاني و تقريباً بي وقفه از اواسط هزاره ششم پيش از ميلاد تا 1600 پيش از ميلاد مي باشد . اين آثار از هفت طبقه فرهنگي به دست آمده است كه طبقه I جديدترين طبقه متعلق به دوره اسلامي است و طبقه VII قديمي ترين طبقه مي باشد كه متعلق به اواخر دوره نوسنگي است.
در طبقه هفتم اولين ساكنان گودين در خانه هايي با ديوارهاي ساخته شده از چينه زندگي مي كردند . از اين طبقه تعداد زيادي قطعات سفالين و ظروف سنگي به دست آمده است . آثار به دست آمده از اين طبقه متعلق به 5500 تا 5000 پيش از ميلاد است .
داده هاي باستان شناسي مربوط به دوره گودين VI از لايه هاي 19 تا 34 در گمانه B گودين تپه بدست آمده است . از اين گمانه تنها بقاياي محدودي از معماري شناسايي شده است . سفالينه هاي مكشوفه از اين طبقه همگي دست ساز بوده و در چهار گروه خشن ، نيمه خشن ، معمولي و خوب طبقه بندي شده اند . شكل ظروف اغلب شامل كاسه هاي نيم كروي با لبه هاي به داخل برگشته و كاسه هاي نيم كروي با ديواره هاي عمودي ، ديگ ها ، سبو ها و ظروف پايه دار مي باشد . در اواخر گودين VI و اوايل گودين V قلعه اي با ديوار بيضوي كاوش شده است كه اين قلعه شبيه قلعه مكشوفه از لايه هاي 17 و 18 اكروپل شوش و لايه 17 واركا مي باشد . اين قلعه را چندين ساختمان و اتاق تشكيل مي دهد كه در اطراف يك حياط بزرگ قرار دارد . آثار بدست آمده از درون بناي داخل قلعه نشان مي دهد كه مجموعه هم كاربرد اداري داشته و هم براي امور سياسي و اقتصادي استفاده مي شده است . اتاق شماره 6 ساختمان مسكوني محلي براي بايگاني الواح بوده است . اگرچه شباهت هاي زيادي ميان معماري خانه هاي شهر و بناهاي درون دژ به چشم مي خورد اما به روشني معلوم است كه خانه هاي پائين قلعه متعلق به روستاييان نسبتاً مرفه بوده كه زندگي آنها با ساكنان دژ تفاوت داشته است . روي هم رفته 43 لوح گلي از طبقه پنجم شناسايي شده است . مطالعه اين لوح ها نشان مي دهد كه گودينV بازاري براي بازرگانان شوش بوده است .
فرهنگ گودين IV ابتداي فرهنگ برنز I است كه وارد منطقه كنگاور شده است . سفال هاي اين فرهنگ شامل ظروف نخودي دست ساز مي باشد كه بيشتر به صورت ظروف آشپزخانه اي ظاهر مي شوند اين ظروف به وسيله نوارهاي زيگزاكي و سه گوش ، خطوط كنده كاري با تزئينات شانه اي و موج دار ، تزئينات ظروف اين دوره را تشكيل مي دهند .
طبق آخرين تحقيقات منتشر شده در ارتباط با گودين III شمار لايه هاي اين دوره به شش لايه مي رسد كه از گودين 1 III شروع و به III 6 ختم مي گردد ، تاريخ ارائه شده براي گودين III فاصله زماني بين 2600 ـ 1400 ق.م است كه در اين فاصله زماني در هر يك از لايه ها روستايي جديد بر روي تپه و شيب هاي آن شكل گرفته است .
 
بالا