مشاعرۀ سنّتی

آموس

عضو جدید
در شب تيره،ديوانه اي كاو
دل به رنگي گريزان سپرده
در دره ي سرد خلوت نشسته
همچو ساقه ي گياهي فسرده
نيما يوشيج
 

YAALIASGHAR

عضو جدید
سرد و سنگین ابرها را سوگوار آورده اند ...

شرحه شرحه ماجرایی ناگوار آورده اند

بازهم یک زخم کهنه ماجرای خیر و شر

افتضاحی فاش را مردم به بار آورده اند
 

YAALIASGHAR

عضو جدید
تو را امواج دریا می شناسند
تو را شن های صحرا می شناسند
تو را ای منجی دل های عالم
تمام کهکشان ها می شناسند
 

YAALIASGHAR

عضو جدید
سوزم شها! زناله جانسوز خواهرت
بر نی چو دید آن سر خونین انورت
گفت: از فراز نامه، به راس منورت
ای شاه تشنه لب! که برید از قفا سرت
؟
 

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد
 

sarab_m

عضو جدید
سمن بويان غبار غم چو بنشينند بنشانند
پري رويان قرار از دل چو بستيزند بستانند
(واقعا شعر فوق العاده ایه من خیلی دوسش دارم ممنون )
--------------------------------------
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت
 

سایه خانم

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزگاریست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است
[/FONT]
 

z.19.P

عضو جدید
تو به من گفتي از اين عشق حذر كن
لحظه اي چند بر اين اب نظر كن
اب ايينه ي عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
تا فراموش كني چندي از اين شهر سفر كن
با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم
نتوانم
 
آخرین ویرایش:

sanam_el

عضو جدید
تو به من گفتي از اين عشق حذر كن
لحظه اي چند بر اين اب نظر كن
اب ايينه ي عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم
نتوانم
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا