معماری با مصالحی از جنس دل

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
انسان باشیم

دانه می چید کبوتر ،
به سرافشانی بید
لانه می ساخت پرستو
به تماشا خورشید.
صبح از برج سپیداران، می آمد باز
روز ، با شادی گنجشکان ، می شد آغاز.
نغمه سازان سراپرده ی دستان و نوا
روی این سبزه ی گسترده سراپرده رها.
دشت ، هم چون پر پروانه پر از نقش و نگار
پر زنان هرسو پروانه ی رنگین بهار .
هست و من یافته ام در همه ذرات، بسی
روح شیدای کسی ، نور و نسیم نفسی !
می دمد در همه، این نور نوازش گر پاک
می وزد بر همه ، این نور و نسیم از دل خاک !
چشم اگر هست به پیدا و ناپیدا باز
نیک بیند که چه غوغاست در این چشم انداز :
مهر، چون مادر ، می تابد ، سرشار از مهر
نور می بارد از آینه ی پاک سپهر
می تپد گرم ، هم آواز زمان ، قلب زمین
موج موسیقی رویش! چه خوش افکنده طنین .
ابر، می آید سر تا پا ایثار و نثار
سینه ریزش را می بخشد بر شالیزار
رود ، می گرید تا سبزه بخندد شاداب
آب، می خواهد جاری کند از چوب، گلاب !.
خاک، می کوشد تا دانه نماید پرواز !
باد، می رقصد تا غنچه بخواند آواز !
مرغ، می خواند تا سنگ نباشد دلتنگ
مهر، می خواهد تا لعل بسازد از سنگ !
تاک، صد بوسه ز خورشید رباید از دور
تا که صد خوشه چو خورشید برآرد انگور !
سرو، نیلوفر نشکفته ی نوخاسته را
می دهد یاری کز شاخه بیاید بالا !
سرخوشانند، ستایش گر خورشید و زمین
همه مهر است و محبت ، نه جدال است و نه کین .
اشک می جوشد در چشمه ی چشمم ناگاه
بغض می پیچد در سینه ی سوزانم ، آه!
پس چرا ما نتوانیم که این سان باشیم ؟
به خود آییم و بخواهیم که :
انسان باشیم!
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه بگویم از تو؟
تو که همچون مهتاب به شب تیره من می تابی
چه بگویم؟ تو بگو
تو که همچون باران به ترکهای کویر دل من می باری
تو همان پنجره ای که به هنگام غروب
به دل خسته من باز شده
یا همان آهنگی که به آن نغمه من ساز شده
تو همان عطر خوش شب بویی
که نفسهای مرا تازگی می بخشد
تو همان روح بهاری که تن سرد زمستان مرا زندگی می بخشد
چه بگویم از تو؟
تو همه کودکی ساده دیروز منی تو همه روز منی
که تو امروز منی
چه بگویم از تو؟
از تو که چون رمزی و دلم مدتهاست در پی حل معمای تو است
چه بگویم از تو؟
تو همان همهمه احساسی که دل تنگ مرا آشفته
تو همان نبض زمانی که نفسهای مرا می شمرد
تو همان خلوت نابی که تو آرامش خوابی
چه بگویم؟ تو بگو
تو بهترین ترانه ای که تا کنون سروده ام
تو همان چک چک شعری به زبان دل من
چه بگویم از تو؟
شعر من قادر نیست که تو را وصف کند
تو خود از خویش بگو
چه بگویم؟ تو بگو
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[FONT=courier new, courier, mono][/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]بی خبر[/FONT]

یادش بخیر ،
عهد جوانی ،
که تا سحر،
با ماه می نشستم ،
از خواب بی خبر !
اکنون که می دمد سحر، از سوی خاوران
بینم شبم گذشته ،
ز مهتاب بی خبر!
این سان ، که خواب غفلتم، از راه می برد
ترسم که بگذرد ز سرم آب ، بی خبر !
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
مانده ام چگونه فراموشت کنم

اگر بخواهم فراموشت کنم

باید تمام باران های پاییزی

شب های بلند یلدا

خلوت دوست داشتنی اتاقم

دنیا،زندگی وخودم را فراموش کنم

تو با همه چیز من درآمیخته ای!


آه...خودت بگو،چگونه فراموشت کنم...؟؟
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
هنگامی که: تمام بهشت رابانگاهی
بر اندام درخت پنجره ی اتاقم تجربه میکنم
چراناراحت باشم؟
وقتی که:
بهترین موسیقی را
در سکوت اتاق کوچکم میشنوم
چراغرق شادی نباشم؟
گاه...
یک لبخند،
آنقدرعمیق می شودکه گریه میکنم
گاه
یک نغمه،
آنقدر دست نیافتی است که باآن زندگی میکنم
گاه
یک نگاه،
آن چنان سنگین است که چشمانم رهایش نمی کند
گاه
یک عشق،
آنقدر ماندگار است که فراموشش نمی کنم
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام امشب را
مثل هر شب
به تو فكر خواهم كرد
میان سكوت كوچه ها
و آرامشی كه بر زمین نشسته است
به تو ...
و تصویر تو
خیره خواهم شد
و آرام آرام
چكه خواهم كرد
روی همه خاطراتم ...
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز یقه ام را چسبیده ای…
که برایم شعر بگو،
معشوقه…
شعر تویی
این نوشته ها بهانه اند…​
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
گناه چشم بارانی چیست وقتی هوای دل ابریست !
تقصیر سکون پاها چیست وقتی نایی برای حرکت نیست !

جرم لبهای فرو بسته چیست وقتی گوشی برای شنیدن نیست !

چرا باید عشق را محکوم ساخت وقتی راهی برای عاشقی نیست !

آری دلتنگی را باید بارید

از سکون برید
راز دل شنید
و به عشق رسید...
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی:heart::gol:

 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب در نيمه سکوت تاريکش دلم بدجور بهانه ات را مي گيرد
و اشکهايم در عزاي دوريت اوج مي گيرند ...
مي ميرن و بر خاک بوسه مي زنند.
شب ميرود و به نيمه ميرسد و دلم از ترس تنهايي بي تو در پناه يادت دلگرم مي شود.
دستانم را به خيالت مي سپارم تا غربت اين شب را در دستانم پيدا کني.
من امشب اينجا بي تو در حريم امن خانه ام غريبم.
اي تنها خيال شبهاي تنهاييم....
 

sara 65

عضو جدید
یک روز می رسد که تو هم باورت شود

من ساده تر ز جمع مکسر شکسته ام!

در سر سرای خاطر بی اعتماد تو

گریان به سوگ لحظه ی آخر نشسته ام

اندوه من به وسعت شعری نگفته است

چندین بهار پیش ز دل دست شسته ام

گفتی که آمدی نفسم تازه تر کنی

یخ بست بی تو هرم نفس های خسته ام

فریاد من صدای سکوتی است بی کران

دیگر به روی غربت خود چشم بسته ام

آرام می روم که کمی شادتر شوی

سر رشته های ماندن خود را گسسته ام

لبخند من حکایت یک موج مرده است

من ساده تر ز جمع مکسر شکسته ام...
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
در گذشته چیزی ندارم که به آن برگردم
در آینده هم چیزی نیست تا برایش بروم
اما اکنون برای من است و ازآن من
پس آنرا به تو هدیه میکنم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]آنها که می مانند[/FONT] ...

[FONT=&quot]همیشه یک روز رفته اند[/FONT] ...

[FONT=&quot]تا که امروز مانده اند[/FONT] !

[FONT=&quot]شاید رفته اند تا سقف آرزوهایشان را بلند کنند[/FONT] ...

[FONT=&quot]شاید برای ارزش لبخندی کوتاه[/FONT] ...

[FONT=&quot]شاید برای آویختن پنجره ای زیبا[/FONT] ...

[FONT=&quot]و شاید برای خوشبختی[/FONT] ...

[FONT=&quot]خوشبختی مگر چیست ...؟[/FONT]!

[FONT=&quot]جز تک تک ثانیه های زیبا از زندگی که تو را[/FONT] ...

[FONT=&quot]غرق لذت می کند[/FONT] ...

[FONT=&quot]گاهی باید رفت[/FONT] ...

[FONT=&quot]تا بتوان ماند[/FONT] ...!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

سلام دوستهای بسیار بسیار خوب من:gol:

حالتون چطوره خوبین :gol:
منو ببخشین که نتونستم بیام باهاتون باشم:gol:
به خدا دلم برا تک تکتون تنگیده بود:gol::heart::heart:
ایشالله از این به بعد بیشتر کنار هم خواهیم بود:heart:
خیلی دوستون دارم:gol:

داداش کوچیکتون محمد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
راه دور است و پر از خار بیا برگردیم
سایه مان مانده به دیوار بیا برگردیم

هر زمانی که تو قصد سفر از من کردی
گریه ام را تو به یاد آر بیا برگردیم


این کبوتر که تو اینسان پر و بالش بستی
دل من بود وفادار بیا برگردیم

ترسم اینجا که بسوزد پر و بال عشقم
یا شود حاصل تکرار بیا برگردیم

یک غزل نذر نمودم که برایت گویم
گفتم آنرا شب دیدار بیا برگردیم

باز گفتی که برایم غزل از عشق بگو
یک غزل میخرم اینبار بیا برگردیم

من که عشقم به دو چشم تو دخیلی بسته است
عشق من را مکن انکار بیا برگردیم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بیا وقتی برای عشق هورا می کشد احساس

به روی اجتماع بغض حسرت گاز اشک آور بیندازیم

بیا با خود بیندیشیم

اگر یک روز تمام جاده های عشق را بستند

اگر یک سال چندین فصل برف بی کسی بارید

اگر یک روز نرگس در کنار چشمه غیبش زد

اگر یک شب شقایق مرد

تکلیف دل ما چیست؟

و من احساس سرخی می کنم چندیست

و من از چند شبنم پیشتر خواب نزول عشق را دیدم

چرا بعضی برای عشق دلهاشان نمی لرزد

چرا بعضی نمیدانند که این دنیا به تار موی یک عاشق نمی ارزد
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر کس نشان من پرسید
همین گویید
دیوانه ای که عاقبت از آبرو گذشت

من کیستم به دام تو ای چرخ واژگون

دریا دلی که از سر هر آرزو گذشت:gol:
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]به[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]تو [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]که می رسم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]شعر می شوم [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]به تو که می رسم [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]مهربان می شوم [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]بی بهانه[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]بی حساب [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]بی کلام [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
...
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
حلالت میکنم عشقم که کار عاشقا اینه
نترس من عاشقم اینو کی گفته چاره نفرینه
حلالت میکنم عشقم برو دل بکن از غم هام
شاید مشکل خودم بودم که اینجوری تک و تنهام
 

Saghar_mv

عضو جدید
دریا
به پیش روی من , تا چشم یاری می کند , دریاست .

چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست .

درین ساحل که من افتاده ام خاموش ،

غمم دریا ، دلم تنهاست .

وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست .

خروش موج ، با من می کند نجوا ،

که : هر کس دل به دریا زد رهایی یافت .

که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت ...

مرا آن دل که بر دریا زنم ، نیست .

ز پا این بند خونین بر کنم نیست .

امید آنکه جان خسته ام را ،

به آن نادیده ساحل افکنم نیست !
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در کوچه های باران

از کدامین پنجرۀ تنهائی

به اشتباه سرنوشت

در دوردست عشق

خیره مانده ای

که صدای چشمانت

تا دلم می آید ؟!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]به شانه ام زدی [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]که تنهایی ام را تکانده باشی[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]به چه دل خوش کرده ای؟[/FONT][FONT=&quot]![/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]تکاندن برف[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]!...از شانه های آدم برفی...![/FONT]
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سالهایی که برفت .........
ماههایی که گذشت .......
در شب و روز دل انگیز بهار
در سکوت ملکوتی خزان
در تمام لحظات ، من به یادت بودم ، من تو را می جستم ........
قلب من ........
جایگه عشقت بود ، روح من تشنة دیدارت بود
هر دمی چشم به راهت بودم ........
گوش به زنگ صدایت بودم ..........
لیک امروز خمود و خسته از همه جستنها
هیچ در دستم نیست .........
نه نشانی از تو
نه پیامی از تو
باز تصویر تو هست
که به روی دیوارها ......
قصه گوی همة خاطره هاست .......
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دو _ ر _ می _ فا _ سل _ لا _ سی

دو _ ر _ می _ فا _ سل _ لا _ سی

Do
دو انسان، دو دهان دوخته...
به زمانه ای که تکلم به زبان ریا آشناتر است...
دو روح، ریخته در قالب ناهمگن این قرن نامحرم.
قرن نر... قرن ماده... و نه قرن ما... و نه قرنی بی تجانس...
های فلانی...
هارمونی زندگی را گم کردم، عید این سال آخر، تو ندیدی او را ؟

Re
رازها... رازهای پوشیده... حرفهای ناگفته، و نه ناگفتنی!
و زبان پر تمنا اما... الکن در خشم و حجاب چشمها...
پرسش هایی بی پاسخ: دوستش داری؟ دوستت دارد؟
های فلانی...
در پس این شرم تصنعی، هجای دوستی را گم نکنی.

Me
می نوازیم... می نوازیم نت به نت به رهبری باران شبانه...
سرمشقمان اما... میراث پر غلط نیاکان...
ببین پنجه های آخته ام...
به اشتیاق چنگ گیسویت... آرشه های هوا را شکافته مانده اند...
های فلانی...
باد آیا محرمتر بود تو را... که دزدید سر رشته مویت از نگاه من؟

Fa
فاصله... فاصله میان من تا ما... تا ماه... و از ماه، تا تو...
تکثیر و تکثر نا مشروع جاده... خط و خط کشی بی مصرف عابر پیاده...
و تلفظ واژه نامه نهی... در تبلور ناب ترین حس انسان...
باورم کن... باورم کن که ما مخلوقیم نه خالقان جهنم...
های فلانی...
که استاده ای به قامت... هیچ دانستی گرمای تن ات به یادم نماند؟

Sol
سلاله... سلاله های بی ریشه... کهن اما بی بنیاد...
دریغ ورزان دیروز و ناکامان فردا... مردگان آغازین صفحات کتاب هستی...
و سر رشته امروزین حیات ما... گره مانده به بند ناف دیروزی...
مسئله به بلندی ادرار شبانه کودک...
های فلانی...
هیچ میدانی مرگ در شب جمعه و صبح دم یکشنبه ثوابی نداشت؟

La
لالایی... لالایی من به گوش مادربزرگ...
یک بار و فقط یک بار... من خواهم خواند تا او بیاساید...
شاید، شاید بتوانم خوب بخوانم... پس می خوانم:
لالا لالا لایی. لالا لاالله الا الله اشهد انا محمدالرسول الله... لالا لالا لا لایی...
های فلانی...
خدایت قسم، در حسرت خواندن این آخرین لالا به هر بانگ ققنوس سوختم...

Si
سینه... سینه ای مملو از شیر ناب مادر... مالامال عشق...
لبریز از حس ناب دوست داشتن و دوست داشته شدن...
گذشتن از پل معلق رفاقت... سراب دیدن و سیراب ماندن...
شاید لازم نباشد تمامش را بخواهیم تا تمامش کنیم...
های فلانی...
دستت را پیش بیاور... نان صداقت به اندازه همه دنیا این جا هست...
یهودا را هم صدا کن...
بگو سکه هایت مال خودت... تو نیز آمرزیده خواهی شد...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]نمی دانم چگونه می توانم دگرباره آغاز کنم سرودن بهاری ترین لبخند تو را و تو را بهیادگار تصویر کنم در قاب عکس گوشه تاقچه دلم[/FONT][FONT=&quot].:heart::heart:[/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گفتی: چگونه میگذرد ماه و سال تو؟
چون روز، روشن است، جواب سؤال تو:

من نیز از عبور خزان زخم دیده ام
من هم شکسته بال و پَرَم، مثل بال تو


باید بشویم اینهمه زخم کبود را
در بارشِ صمیمیِ شعرِ زلال تو


گفتی برایم از شب و غربت غزل بخوان
غمگینترین ترانه ی شبهام، مال تو


دلگیرم از کدورت این میله های سرد
کی میرسم به آبیِ چشم زلال تو؟



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]این پیاده روی لعنتی هم به من پوزخند می زند[/FONT][FONT=&quot] ![/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]جای پاهایت ... عطر نفس هایت را به من نشان می دهد و دهن کجی می کند[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]با زبان بی زبانی می خواهد خاطرات به جا مانده به روی خودش را به رخم بکشد[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]که من نمی توانم[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]که تو نیستی[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]که ما پنهان از همیم[/FONT][FONT=&quot] ... ![/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]عذاب آور است داشتن خاطراتت و نداشتن خودت
[/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
باز در چهره خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت
باز من ماندم و یک مشت هوس
باز من ماندم و یک مشت امید
یاد آن پرتو سوزنده عشق
که ز چشمت به دل من تابید
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد تو را نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش توفان بود
یاد آنشب که ترا دیدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانه عشق
یاد آن بوسه که هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
یاد آن خنده بیرنگ و خموش
که سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند بجای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشک
حسرتی یخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسویم آئی
دیگر از کف ندهم آسانت
ترسم این شعله سوزنده عشق
آخر آتش فکند بر جانت


فروغ فرخزاد
 
بالا