گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

saina110

عضو جدید
کاربر ممتاز
بار الها از تو ميخواهم كه بگشاي در لطف و صفا را
از تو ميخواهم ببخشائي گناه مردم صاحب خطا را
ز روي تمنا در بسته بگشا خدايا
اگر ديدي از ما خطاي خدايا ببخشا
در بسته بگشا به رويم خدايا تو كه مالك اين زميني
كه در خود شكستم دري را كه بستم در اين شام غربت نشيني
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خداوندا !
مرا غرق در رحمتت کن
تا امروز، همۀ روز را ، دست
در دست تو گام بردارم، آنجا که
تویی، دست اهریمن از آن کوتاه است.
 

saina110

عضو جدید
کاربر ممتاز
خــــدایـــــــــا خیلی سال پیش ، وقتی هیچ کدوم از ماها نبودیم ، یه همچین شبایی ، تو سکوتتو شکستی و گفتنی هاتو گفتی ... صدای شکستن سکوتت ، ملکوت رو پر کرد ... به گوش ما هم رسید ولی انگار نشنیدیم ، شاید نخواستیم بشنویم ... بعضیامون حتی گوشامونو گرفتیم که نشنویم ... و تو خیلی وقته که دیگه سکوت کردی ... وقتی گوشی نیست برای شنیدن ... شاید هم دلخوری ، از سکوت ، حتی از من ، منی که سکوت کردم ... اما من میخوام سکوتمو بشکنم ... میخوام بهت بگم همه ی اون نگفته هایی رو که نشنیده میدونی ... میخوام همین شبا سکوتمو بشکنم ... آخه انگار صدای شکستن سکوتت رو تو ملکوتت شنیدم ... میدونم صدامو میشنوی ... حالا بازم من به تو مدیونم ...
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گفتم: چشمم... گفت: به راهش می‌دار
گفتم: جگرم... گفت: پر آهش می‌دار
گفتم که: دلم... گفت: چه داری در دل؟
گفتم: غم تو،.. گفت: نگاهش می‌دار!
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
الهی!
عاجز و سرگرانم!نه آنچه دانم دارم

و نه آنچه دارم دانم!

الهی !

چون توانستم ندانستم

و چون دانستم نتوانستم

آه ازین علم نا آموخته!

گاه در غرقم ازو گاه سوخته!
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
تا تو به من نظر کنی زیر و زبر شود دلم
همچو نگاه رحمتت رنگ سحر شود دلم
ای همه دعای من این تو و این ندای من
خدای من خدای من خدای من خدای من
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
دل چو سینه می تپد سرشک دیده می چکد
لرزش دل علامت اینکه خبر شود دلم
شاهد مدعای من سوز دل و نوای من
خدای من خدای من خدای من خدای من
 

راضیه (ت)

عضو جدید
:heart:از اینکه امسال فقط خودمو خودت بودیم ک سر سفره هفت سین پا به پای هم بیدار موندیم و سال رو دو نفری با هم تحویل کردیم تا آخر عمر خوشحالم:D.دعای سر سفره ی هفت سینم زیارت تو بود:cry: تویی ک همیشه کنارم بودی:redface:.امیدوارم به ارزوم برسونیم.:heart:
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تنها جایی که “حجاب” داشت، هنگام نماز خواندن بود؛ گویا تنها کسی که به او “محرم” نبود، “خدا” بود!
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] ((به کعبه گفتم تو از خاکی .من از خاکم[/FONT] [FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] چرا باید من دورت بگردم[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] ندا امد تو با پا آمدی باید بگردی..[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] برو با دل بیا تا من بگردم..))[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
[FONT=courier new, courier, mono]خداوندا...[/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]دستانم خالی اند و دلم غرق در آرزو ها یا به قدرت [/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بی کرانت دستانم را توانا گردان.یا دلم را از آرزو های[/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]دست نیافتنی خالی کن[/FONT]​
 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا
همیشه در ذهن من باش وقتی که از خواب بیدار میشوم
سراسر روز بر من بتاب بگذار هر دقیقه زمانی باشد برای همنشینی با تو
نگذار فراموش کنم در هر ساعت از اینکه با من مانده ای وخواهی ماند
تا صدای مرا بشنوی به من پاسخ دهی
شکر به جاآورم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چشام بسته است
دلم خسته است
جهانم بی توبشکسته است
صدایم بی تو لرزان است
شبم تیره،دلم تار است
دگر تاب وتوانم نیست
خدایم !راهکاری ده
 

لاوي

عضو جدید
خدایا..
این بود پاداش همه ی پرهیزکاریم...این بود جواب همه ی چشم پاکیم...و این بود نتیجه ی وفاداریم..؟؟؟
 

DAVOODKHATAR

کاربر فعال
خدایا!
چنان نزدیکی
که نمی توانم ببینمت .
صدای تو هر لحظه با من سخن می گوید ،
اما من آنرا نمی شنوم .
مرا به اعماق درونم ببر
تا شکوه بی پرده جمال تو را بشنوم .
مرا بیاموز
پیوسته تو را بجویم
و همواره به عنوان یگانه پناهم
به تو رو کنم
...:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آنان را بگذار تا در جهان پرهیاهوی آتشبازی که به راه انداختند زندگی کنند.

خدایا !

دلم مشتاق ستارگان توست .
 

drippy

عضو جدید
خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟

خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟

بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.


خدایا !خسته ام!نمی توانم.


بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.




خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.


بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان




خدایا سه رکعت زیاد است


بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان




خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟


بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله




خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!


بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله




خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم


بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم




بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد


ملائکه ی من! ببینید من انقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است


چیزی به اذان صبح نمانده، او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است


امشب با من حرف نزده




خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید


ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست




پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود، اذان صبح را می گویند


هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود




خورشید از مشرق سر بر می آورد




خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟


او جز من کسی را ندارد...شاید توبه کرد
 
آخرین ویرایش:

drippy

عضو جدید
چقدر عجیبه که یک ساعت عبادت به درگاه الهی ،دیر و طاقت فرسا می گذره ،ولی 60 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره !
-چقدر عجیبه که 100 تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه ، اما وقتی که با همون پول به خرید می رویم ،کم به چشم می آید

-چقدر عجیبه که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر می اد ،اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می گذره !


-چقدر عجیبه که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم ،هر چی فکر می کنیم ،چیزی به فکرمون نمی اد تا بگیم ،اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم !


-چقدر عجیبه که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمان به وقت اضافی می کشه ،لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمان نمی گنجیم اما وقتی که مراسم دعا و خطابه و نیایش طولانی می شه ،شکایت می کنیم و آزرده خاطرمی شویم !


-چقدر عجیبه که خوندن یک صفحه یا بخشی از قرآن سختة ،اماخوندن 100صفحه از پر فروشترین کتاب رمان دنیا اسونه !


-چقدر عجیبه که سعی می کنیم ردیف جلوی صندلی های یک کنسرت با مسابقه رو ،رزرو کنیم ،اما به آخرین صف های نماز جماعت تمایل داریم !


-چقدر عجیبه برای عبادت و کارهای مذهبی ،هیچ وقت زمان کافی در برنامه رومزه خود پیدا نمی کنیم ،اما بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تو اخرین لحظه هم که شده انجام بدیم !


-چقدر عجیبه که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می کنیم ،اما سخنان خداوند در قرآن رو به سختی باور می کنیم !


-چقدر عجیبه که همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنن یا کاری در راه خدا انجام بدن ،به بهشت برن !


-چقدر عجیبه که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه یا ایمیل به دیگران ارسال می کنید ،به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته شود ،همه جا را فرا می گیرد ،اما وقتی که سخن و پیام الهی رو می شنوید دو برابر در مورد گفتن اون فکر می کنید !


خنده داره این طور نیست !؟ دارید می خندید ؟دارید فکر می کنید ؟ نه ،تاسف آوره
 
آخرین ویرایش:

drippy

عضو جدید
دختری که خدا از او عکس میگیرد


دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و بر می‌گشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد.

بعد از ظهر که شد، ‌هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت.
مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیل بدنبال دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد.
اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، او می‌ایستاد ، به آسمان نگاه می‌کرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار می‌شد.
زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار می‌کنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟
دخترک پاسخ داد: من سعی می‌کنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس می‌گیرد!

باشد که خداوند همواره حامی شما بوده و هنگام رویارویی با طوفان‌های زندگی کنارتان باشد.
 
آخرین ویرایش:

drippy

عضو جدید
پيش از اينها فكر مي كردم خدا.......

--------------------------------------------------------------------------------

پيش از اينها فكر مي كردم خدا

خانه اي دارد كنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتي از الماس و خشتي از طلا

پايه ها ي برجش از عاج و بلور

برسر تختي نشسته با غرور

ماه، برق كوچكي از تاج او

هر ستاره، پولكي از تاج او

اطلس پيراهن او، آسمان

نقش روي دامن او، كهكشان

رعد و برق شب، طنين خنده اش

سيل و توفان، نعره توفنده اش

دكمه پيراهن او، آفتاب

برق تيغ و خنجر او، ماهتاب


پيش از اينها خاطرم دلگير بود

از خدا، در ذهنم اين تصوير بود

آن خدا بي رحم بود و خشمگين

خانه اش در آسمان، دور از زمين

بود، اما در ميان ما نبود

مهربان و ساده و زيبا نبود

در دل او دوستي جايي نداشت

مهرباني هيج معنايي نداشت

هرچه مي پرسيدم، از خود، از خدا

از زمين، از آسمان، از ابرها

زود مي گفتند: اين كار خداست

پرس و جو از كار او كاري خطاست

هر چه مي پرسي، جوابش آتش است

آب اگر خوردي، عذابش آتش است

تا ببندي چشم، كورت مي كند

تا شدي نزديك، دورت مي كند

كج گشودي دست، سنگت مي كند

كج نهادي پاي، لنگت مي كند



با همين قصه، دلم مشغول بود

خوابهايم، خواب ديو و غول بود

خواب مي ديدم كه غرق آتشم

در دهان شعله هاي سركشم

در دهان اژدهايي خشمگين

برسرم باران گُرزِ آتشين

محو مي شد نعره هايم، بي صدا

در طنين خنده خشم خدا...

نيت من، در نماز و در دعا

ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه مي كردم، همه از ترس بود

مثل از بركردن يك درس بود

مثل تمرين حساب و هندسه

مثل تنبيه مدير مدرسه

تلخ، مثل خنده اي بي حوصله

سخت، مثل حلّ صدها مسئله

مثل تكليف رياضي سخت بود

مثل صرف فعل ماضي سخت بود



تا كه يك شب دست در دست پدر

راه افتادم به قصد يك سفر

در ميان راه، در يك روستا

خانه اي ديديم، خوب و آشنا

زود پرسيدم: پدر اينجا كجاست ؟

گفت: اينجا خانة خوب خداست !

گفت: اينجا مي شود يك لحظه ماند

گوشه اي خلوت، نمازي ساده خواند

باوضويي، دست و رويي تازه كرد

با دل خود، گفتگويي تازه كرد



گفتمش: پس آن خداي خشمگين

خانه اش اينجاست ؟ اينجا، در زمين ؟

گفت: آري، خانه او بي رياست

فرشهايش از گليم و بورياست

مهربان و ساده و بي كينه است

مثل نوري در دل آيينه است

عادت او نيست خشم و دشمني

نام او نور و نشانش روشني

قهر او از آشتي، شيرين تر است

مثل قهر مهربانِِ مادر است



دوستي را دوست، معني مي دهد

قهر هم با دوست، معني مي دهد

هيچ كس با دشمن خود، قهر نيست

قهري او هم نشان دوستي است ...



تازه فهميدم خدايم، اين خداست

اين خداي مهربان و آشناست

دوستي، از من به من نزديكتر

از رگ گردن به من نزديكتر


آن خداي پيش از اين را باد برد

نام او را هم دلم از ياد برد

آن خدا مثل خيال و خواب بود

چون حبابي، نقش روي آب بود

مي توانم بعد از اين، با اين خدا

دوست باشم، دوست ، پاك و بي ريا



مي توان با اين خدا پرواز كرد

سفره دل را برايش باز كرد

مي توان در باره گل حرف زد

صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

چكه چكه مثل باران راز گفت

با دو قطره، صدهزاران راز گفت

مي توان با او صميمي حرف زد

مثل ياران قديمي حرف زد

مي توان تصنيفي از پرواز خواند

با الفباي سكوت آواز خواند

مي توان مثل علف ها حرف زد

بازباني بي الفبا حرف زد

مي توان در باره هر چيز گفت

مي توان شعري خيال انگيز گفت

مثل اين شعر روان و آشنا
 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خدايا باز هم پا در مياني كن ، ميان شمع و پروانه
كه يا عشق از دل پروانه بر گيرد
و يا بادي رسد بر شمع ديوانه
خدايا مهرباني كن
كمي پا در مياني كن....
 

majid13

عضو جدید
ارام ارام،
خسته اما پیوسته
در قلبم گوری می کندم
خدا رسید و گفت: پس درست است! قلبت از سنگ است!!!
گفتم: آری سنگ قبر است
با خنده گفت و که در آن قبر است
گفتم:تو.............
 

drippy*

عضو جدید
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با هر username که باشم، من را connect می کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تا خودم نخواهم مرا D.C نمی کند .


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با یک delete هر چی را بخواهم پاک می کند


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه friend برای من add می کند


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه wallpaper که update می کند


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با اینکه خیلی بدم من را log off نمی کند


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همه چیز من را می داند ولی SEND TO ALL نمی کند


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می گذارد هر جایی که می خواهم Invisibel بروم


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه جزء friend هام می ماند و من را delete و ignore نمی کند.


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه اجازه، undo کردن را به من می دهد


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه آن من را install کرده است


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت به من پیغام the line busy نمی دهد


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اراده کنم، ON می شود و من می توانم باهاش حرف بزنم


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه دلش را می شکنم، اما او باز من را می بخشد و shout down ام نمی کند


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه password اش را هیچ وقت یادم نمی رود، کافیه فقط به دلم سر بزنم


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تلفنش همیشه آنتن می دهد


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه شماره اش همیشه در شبکه موجود است


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت پیغام no response to نمی دهد


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هرگز گوشی اش را خاموش نمی کند


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت ویروسی نمی شود و همیشه سالم است


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچوقت نیازی نیست براش BUZZ بدهم


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه آهنگ حرف هاش همیشه من را آرام می کند


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه نامه هاش چند کلمه ای بیشتر نیست، تازه spam هم تو کارش نیست


خدا را دوست دارم ، بخاطر اینکه وسط حرف زدن نمی گوید، وقت ندارم، باید بروم یا دارم با کس دیگری حرف می زنم


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه من را برای خودم می خواهد، نه خودش


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه وقت دارد حرف هایم را بشنود


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه فقط وقت بی کاریش یاد من نمی افتد


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می توانم از یکی دیگر پیشش گله کنم، بگویم که ....


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه پیشم می ماند و من را تنها نمی گذارد، دوست داشتنش ابدی است


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می توانم احساسم را راحت به آن بگویم، نه اصلا نیازی نیست بگویم، خودش میتواند نگفته، حرف ام را بخواند


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه به من می گوید دوستم دارد و دوست داشتنش اش را مخفی نمی کند


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تنها کسی است که می توانی جلوش بدون اینکه خجل بشوی گریه کنی، و بگویی دلت براش تنگ شده


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه ، می گذارد دوستش داشته باشم ، وقتی می دانم لیاقت آنرا ندارم


خدا را دوست دارم به خاطر اینکه از من می پذیرد که بگویم : خدا را دوست دارم ...

 

پیوست ها

  • images2ed.jpg
    images2ed.jpg
    3.8 کیلوبایت · بازدیدها: 0
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هرگاه خدا تو را به لب پرتگاهي برد به او اعتماد کن.

زيرا يا تو را از پشت مي گيره يا به تو پرواز کردن رو یاد میده.
 

لاوي

عضو جدید
حالا که نیستی من موندم و خدا..که هیچکدوم حوصله حرف زدن نداریم..
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خدایا ... !
مرا راهی ده كه فقط به در خانه ی تو توانم آمد.

دستی ، كه فقط در خانه تو توانم كوفت.

 
بالا