هر کی سوتی داده تعریف کنه!

mohammad.ie69

عضو جدید
کاربر ممتاز
من یه بار تو دانشگاه سر کلاس داشتم ادای استادو در میاوردم
ولی ناکس داشت از پشت در میدید
ولی انقدر ادم با حالی بود اومد نشست قاطی بچه ها گفت ادامه بده:biggrin::biggrin:
 

Sarp

مدیر بازنشسته
یه شب وقتی دیر وقت رسیدم(از اراک بعد دوهفته) خونه تقریبا ساعت 3شب بوداومدم دیدم مامانم خوابید یه لحظه عاطفی شدمرفتم از پیشونیش ماچ کنم تا ماچ کردم مامانم ترقی زد تو گوشم
یوهو گفتم چرا میزنی بعدش مامانم زد زیر خنده گفت فکر کردم دزد اومدم خونه.خلاصهصبح وقتی داستانو براش تعریف کردم قبول نمیکرد که زده توی گوش من
 

hamid221

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیروز جاتون خالی مهمونی بودیم و بعد تموم شدن مهمونی همه داشتن دم در خدافظی میکردن که برن .
داداش من یهو خیلی اروم حرکت کرد طرف یه ماشینی که اونطرف خیابون پارک بود
. چند نفر نشسته بودن توش . من حدس زدم میخواد چیکار کنه اما باورم نمیشد .

خلاصه نزدیک ماشینه شد از پشت و یهو محکم کوبید به شیشه ماشینشون و سرشو اورد کنار پنجره و داد کشید ( از بچگی این کارو واسه ترسوندن ما انجام میده )

وقتی دادش تموم شد یهو متوجه شد که این ماشین عمه نیست و اشتباهی گرفته .

حالا شما تصور کنید ما از خنده مرده بودیم
. داداشم خشکش زده بود و زبونش بند اومده بود
و
افراد داخل اون ماشینم که دیگه تصورش با خودتون

اخ اخ اخ آی گفتی عین همین اتفاق برای من افتاد
صبح جمعه با بچه ها قرار گزاشتیم بریم جمکران با یه ماشین PKزرشکی. جمع ما هم که ادم حسابی نبود
خلاصه رسیدیم جمکران برگشتنه صحبت شد کی جلو بشینه(رو کم کنی) من هم
مثل ادمای ماشین ندیده عصر هجر دویدم طرف ماشین تا جلو بشینم.
وای خدای من یهPKدیگه اونجا بود اتفاقا درش هم باز بود اتفاقا یارو با زن و بچه اش و فامیلاش بغل ماشین نشسته بودن اتفاقا من از همه زودتر رسیدم به ماشین درو باز کردم رفتم نشستم توی ماشین درو هم قفل کردم یوهو دیدم یارو با یه هولو ولایی اومد طرف ماشینش با مشت میکوبید به پنجره ماشین بیا بیرون مرتیکه بیا بیرون..
بچه ها از حرکت من مرده بودند از خنده حالا من جرات نمیکردم از ماشین بیرون بیام بچه ها بعد از کلی خندیدن بنده خدا رو توجیح کردن که من اشتباه گرفتم
 
آخرین ویرایش:

rahajo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
اخ اخ اخ آی گفتی عین همین اتفاق برای من افتاد
صبح جمعه با بچه ها قرار گزاشتیم بریم جمکران با یه ماشین PKزرشکی. جمع ما هم که ادم حسابی نبود
خلاصه رسیدیم جمکران برگشتنه صحبت شد کی جلو بشینه(رو کم کنی) من هم
مثل ادمای ماشین ندیده عصر هجر دویدم طرف ماشین تا جلو بشینم.
وای خدای من یهPKدیگه اونجا بود اتفاقا درش هم باز بود اتفاقا یارو با زن و بچه اش و فامیلاش بغل ماشین نشسته بودن اتفاقا من از همه زودتر رسیدم به ماشین درو باز کردم رفتم نشستم توی ماشین درو هم قفل کردم یوهو دیدم یارو با یه هولو ولایی اومد طرف ماشینش با مشت میکوبید به پنجره ماشین بیا بیرون مرتیکه بیا بیرون..
بچه ها از حرکت من مرده بودند از خنده حالا من جرات نمیکردم از ماشین بیرون بیام بچه ها بعد از کلی خندیدن بنده خدا رو توجیح کردن که من اشتباه گرفتم

 

engineer.sh

عضو جدید
اخ اخ اخ آی گفتی عین همین اتفاق برای من افتاد
صبح جمعه با بچه ها قرار گزاشتیم بریم جمکران با یه ماشین PKزرشکی. جمع ما هم که ادم حسابی نبود
خلاصه رسیدیم جمکران برگشتنه صحبت شد کی جلو بشینه(رو کم کنی) من هم
مثل ادمای ماشین ندیده عصر هجر دویدم طرف ماشین تا جلو بشینم.
وای خدای من یهPKدیگه اونجا بود اتفاقا درش هم باز بود اتفاقا یارو با زن و بچه اش و فامیلاش بغل ماشین نشسته بودن اتفاقا من از همه زودتر رسیدم به ماشین درو باز کردم رفتم نشستم توی ماشین درو هم قفل کردم یوهو دیدم یارو با یه هولو ولایی اومد طرف ماشینش با مشت میکوبید به پنجره ماشین بیا بیرون مرتیکه بیا بیرون..
بچه ها از حرکت من مرده بودند از خنده حالا من جرات نمیکردم از ماشین بیرون بیام بچه ها بعد از کلی خندیدن بنده خدا رو توجیح کردن که من اشتباه گرفتم
:w15::w15::w15::w15:
دلم درد گرفت انقد خندیدم
 

Coraline

مدیر تالار پزشکی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
جدی؟؟؟
من سرهرکلاسی رفتم یکی یاازم برگه خواسته یاخودکار

ما دخترا خیلی هنر بکنیم یه نیمچه خودکار از رنگ رفته ای ته کیفمون پیدا بشه...
خداییش پسرای ما خیلی مامانی ان !!!!
 

Coraline

مدیر تالار پزشکی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
خدارو شکر ما مشکل جزوه تو کلاس نداریم
واسه هر درس یه گروه جزوه نویس حدودا ۱۰ نفره گذاشتیم
هر جلسه، نوبتی، یکی دو نفر از گروه هر درس ، جزوه را مینویسن
ما هم فرداش اونو از انتشارات میگیریم...
به همین سادگی!!!
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینقدر بدم میاد از این بچه بازیا!!!!کل کل بیخود!!!
عین بچه های دوران راهنمایی تحصیلی!!
کی می خواین بزرگ بشین!!
 

engineer.sh

عضو جدید
اینقدر بدم میاد از این بچه بازیا!!!!کل کل بیخود!!!
عین بچه های دوران راهنمایی تحصیلی!!
کی می خواین بزرگ بشین!!

یروز بعدازظهر
ازهمه عذر میخوام
من شروع کردم
به گفتن سوتی هاتون ادامه بدین نمیخواد رفتار مارونقدکنید
 

malo0osak

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یه سوتیه باحال
مادر بزرگم عمل داشت ما برده بودیمش بیمارستان پدر بزرگمم بود منتظر دکتر مادر جونم بودیم یه دفعه پدر بزرگم رفت سمت یه دکتر گفت اقای دکتر این دکتر خانی زاده مارو مسخره کرده پدر سگ معلوم نیس کجاس ما مریض داریم دکتر هم سرخ شده بود و هیچی نمیگفت یهو پرستاره اومد به دکتره گفت سلام دکتر خانی زاده پدر بزرگ منو میگی داشت از کرده ی خودش پشیمون میشد خلاصه ما هم دلمونو گرفته بودیم میخندیدیم
 

malo0osak

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یه سوتیه دیگه از مادر بزرگم

عید بود با مادر بزرگم اینا رفتیم خونه عمم واسه عید دیدنی شوهر عمم به مادر بزرگم گفت بفرما میوه مادر جون مادر بزرگمم گفت من از توی میوه ها اجیلو خیلی دوست دارم:eek::biggrin: منو پسر عموم ودختر عممو دیگه نمی شد از رو زمین جمع کرد
 

rahajo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه سوتیه دیگه از مادر بزرگم

عید بود با مادر بزرگم اینا رفتیم خونه عمم واسه عید دیدنی شوهر عمم به مادر بزرگم گفت بفرما میوه مادر جون مادر بزرگمم گفت من از توی میوه ها اجیلو خیلی دوست دارم:eek::biggrin: منو پسر عموم ودختر عممو دیگه نمی شد از رو زمین جمع کرد
 

rahajo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای عید پارسال بود از تلویزیون فیلم روزسوم رو نشون میداد

دوستمم خونه ما بود 2تایی نشسته بودیم نیگا می کردیم یدفعه آخرای فیلم دوست گف به نظرت الانم خرم شهر اینطوری سر سبزه

من دقیقا اینطوری شدم:eek::surprised::surprised:

وبعدش پخش زمین شدم
 

Similar threads

بالا