مشاعرۀ سنّتی

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
می‌نوازی غیر را هر لحظه از لطف و مرا

دم بدم خون در دل از جور پیاپی می‌کنی
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
هر گه که بر آیی به سر کو به تماشا

خواهم که دل و دیده و جان بر تو فشانم
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار پرده ز رخ که مشتاق لقاییم
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
من خود از تربیت دل نکشم دست ولی

ترسم این آئینه کارش به صفایی نکشد
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ور نه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
مرا در جهان خود دلی بود و بس

کنون خون شد از درد هجران او
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وصف تو کار واژه های لال من نیست
این شعرهای عاشقانه مال من نیست
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
یا رب آشفتگی زلف به دستارش ده

چشم بیمار بگیر و دل بیمارش ده



تا به ما خسته دلان بهتر ازین پردازد

دلی از سنگ خدایا به پرستارش ده
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه هست ارزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به ارزویی
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
یوسف مصر مرا چاه زنخ

گر چه دلگیرست چاهی روشنست
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنی الوده درد و لبریز غم دارم
ز اسباب پریشانی تو را ای عشق کم دارم
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من عاشقم و دلم بدو گشته تباه
عاشق نبود ز عیب معشوق اگاه
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یاد باد انکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
در جهان دردی طلب کان عشق سوز جان بود

پس به جان و دل بخر گر عاقلی ارزان بود
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در این بهار تازه که گلها شکفته اند
لبخند عشق زن که شکوفا ببینمت
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تا دل من برده‌ای قصد جفا کرده‌ای

نی بر من بوده‌ای نی غم من خورده‌ای
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل جور تو ای مهر گسل می‌خواهد

خود را به غم تو متصل می‌خواهد

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه بر خیز

باشد که باز ببینم دیدار آشنا را

خیلی وقته تاپیک مشاعره نبودم

دلم تنگ شده براش

سعی می کنم دوباره بیام

شب خوش

...
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما





***********************



ای روی تو آرام دل خلق جهانی

بی روی تو شاید که نبینند جهان را
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا