رد پای احساس ...

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

همه ستاره هايی که برايت چيده ام
می رقصند
روی دامنم
برای لحظه ورودت
دستانم را می گشايم
با شاخه هايي
پر از سيب سرخ
با رودخانه ای
که
ماه می شود
برايت
روزی ستاره می کنم
چشمانم را
روی دامنم
...
دختری که از تو
دور
نبود
هنوز
دستهايت را می ستايد...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
باید فراموشت کنم
چندیست تمرین می کنم
من می توانم ! می شود !
آرام تلقین می کنم
حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....
تا بعد، بهتر می شود ....
فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای
همراه
من
تنــــــها با تو
تا اوج عشـــــــق
هـم پـــــــــــــروازم
با قلب تودلدارمن هم آوازم
توهمپـــــــــای من، تنـــها با من
هـــــــــــــــــــم آوائـــــــــــــــــــی
با درد مــــــــــــــــن، آشنـــــــــــــــائی
تکیـــــــــــــــــــه گاهی ، همصــــــــــدائی
ما فریاد عشـــــــــــــــــــق، در قلب شــــــــب
دلگرمی عاشــــــــــقای بیصــــــــــــدائیــــــ ــــم
ما، دل میبازیم دریادریا ،تابیکران،عاشقای بی پروائیم
تو، با مــــــــــــن بمـــــــــــان، ای مهـــــــــــــــــــــرب ان
چون ماه شــــــب در آســــــــمان؛ بر من بتــــــــــــــــــــاب
تا بیـــــــــــــــــکران مثـــــــــــــــــل مهتــــــــــــــــــــــ اب
مــــن تا مـرز جان؛ از عشقمان میسـوزم ای آرام جـــان
بر من بتـــــــاب تا کهــــکشــان مثــــل آفتــــــــــاب
ما؛ فریــــاد عشـــق در قلــــب شب دلگـــــرمی
عاشقــــــــــــای بیصــــــــــــــــــــدا ئیم
ما؛ دل میبازیم دریا دریا تا بیکران
عاشقـــــــای بی پــــروائیـــــــــم
ای تورؤیـای شبهای مـــــــن
عشقو ببین تو چشمای من
دستاتوتو دســت من بگذاردرلحظه های دیـدار
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
مردنم
ماجرای دل انگيزی ست از دلتنگی ها
ديريست
در همهمه ی غم های پائيزی
رها شدم و تو
سراغی از من نمی گيری !
آرام از پس کوچه های آشوب وارِ ديوانگی
عبور می کنم
و جامانده ام دفن می شود آنجا !
دلواپسم مباش
عاقبت ...
به تو می رسم
خيلی زودتر از هرگز ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

کاش می دانستی
زندگی با همه وسعت خویش
محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست
زندگی جنبش و جاری شدن است
زندگی کوشش و راهی شدن است
از تماشاگه اغاز حیات تا به جایی که خدا می داند
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
تمام دریچه هارا
به روی ماه وآفتاب
بسته ام
وتمام پرده هاراهم
کشیده ام.
نه نورونه روشنایی
نه نسیم؛
نه عطری آشنا
ونه حس قشنگ برخاستن
ازبستری آشفته ی خیال.
***
توکه نیستی
همیشه همین است!
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
کاش میشد که بگویم
من به اندازه
یک روزنه دلخوش هستم !
که تو بر میگردی......
ولی افسوس........
که آن روزنه هم
در دلم
پیدا نیست
چشم در راه بدوزم تا کی؟
اثری نیست
خودم میدانم
تو دگر پیش من خسته
نمی آیی باز!
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یادت بخیر ای که دلت آفتاب بود
مهرت زلال و عشق تو همرنگ آب بود

یادت بخیر ای که سرا پا وجود تو
همچون فرشتگان خدا روح ناب بود

یادت بخیر باد ، که با ماه روی تو
این تیره آسمان دلم پر شهاب بود

میریخت قطره قطره محبت ز چشم تو
احساست از سلاله ی تُرد حباب بود

وقتی که بامداد جدایی فرا رسید
قلبم هنوز روی دلت گرم خواب بود

می بینمت دو باره؟ دلم این سؤال کرد
دردا که این سؤال دلم بی جواب ماند
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
شک داري در کيستي ات؟!
تو آني که چشمانش
از آن خود مي کند
زمان را
ذره
ذره
..
.
.
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دو قدم مانده به ميعادگاه خورشيد

كوله بار ها را بردار

اما ايمانت را به دشمنان مگو

اينجا پر از سگ هاي سياه گرسنه است

بايد كوچ كني

تا آنان كه مانده اند

ته مانده دنيايشان را هم بخورند

و روزي كه بي توشه شدند

يا عزم سفر كنند يا بميرند

و الباقي را نپرس كه من هم نمي دانم

تا همان دو قدم كه مانده

و هيچ كس نمي داند كه دو قدم يعني چه

مثل قيامت كه خدا گفته :

((هر روزش را براي مردمان ساليست))

كوله بارت را بردار

و تقيه كن

وقتي عقربه هاي ترازو سيصد و سيزده را نشانه گرفت

با دست پر برگرد.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
برد با کیست؟

سرو می نازید و می بالید سخت:
«از من آیا هست زیبا تر درخت؟
برد با من نیست آیا ؟

من پرند نوبهاری بی خزانم در براست!»

گل، به او خندید و گفت:
«از تو زیباتر منم ، کز رنگ و بوی تاج نازم بر سراست!»

چهره نرگس به خودخواهی شکفت،
چشم بر یاران خام اندیش ، گفت:
«دست تان خالی است در آنجا که من ، دامنم سرشار از گنج زر است!»

ارغوان آتشین رخسار گفت:
«برد با همتای روی دلبر است!»
لاله ها مستانه رقصیدند،
یعنی :«غافلید!

در جهانی اینچنین ناپایدار،
برد با آنکس که چون ما سرخوشان ، تا نفس دارد به دست ساغر است!»


پای دیواری ، درون یک اجاق،
کنده ای می سوخت ، در آن سوی باغ،
باغبان پیر را با شعله ها
رمز و رازی بود ، سرجنباند و گفت:
« برد با خاکستر است»

..... برد با او بود یا نه،
روز دیگر بامداد،
توده خاکستری را
هر طرف می برد باد!!

 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
گاهی
تو نزدیک

گاهی
من نزدیک

کی می شود که پوچ شوند
این فاصله ها؟؟؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو که خاموش شدی کمر عشق شکست
رنگ مهتاب پرید آسمون چله نشست

ارغوان شعله کشید شبنم از باغ گریخت
باد پاییز وزید برگ هامون همه ریخت


ما فقط مشق نوشتیم از عشق
ما فقط رنج کشیدیم آروم


و به آیین کبوترهامون
باز گشتیم دوباره بر بوم
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
این روزها سکوت شده ام شدید !

و ناشکیبایی دارد امانم را می برد از درون
دلم می خواهد به تو بگویم
دوستت دارم !
.
.
.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اگر تمام آن همه را دیدیم و شنیدیم
اگر لب فرو بستیم
و نفسی هم بر نیاوردیم
اگر دست و دل زخمی
از این همه نگفته و درشت شنیده
بی زخمه ماند
و حرفی و سخنی و كلامی نگفتیم
گمان مبر كه آن همه درست بود
و قبول داشتیم
كه قبول داشتن و نداشتن ما
گره ایی از كار فرو بسته ما نمی گشاید
تنها حرمت گذاشتیم
و خون دل خوردیم
و سینه را از آهی پر از خون انباشتیم
تا شاید یك روز
یك موسم
كه میدانیم
خیلی هم دور نیست
از دست و دلی كه نارفیق بود بگوییم

و بگوییم: می توان مثل هیچكس نبود و باشیم

 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
خدایا نخواه
که این همه رویا
که می بافم و می بافم
هر شب و صبح
و ان همه نقشه
برای امدنش
و این همه شوق برای بودنش
ناگهان
به هوا رود...!
هیچ شود...!
خدایا نخواه
این همه رویا
که هر روز... می بافم و می بافم
به کابوس بدل شود
خدایا نخواه برای دلم
دوباره
شکستگی را... !


آمین
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
صدای چک چک اشکهایت را از پشت دیوار زمان می شنوم
و می شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ‌، برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی
و من می شنوم می شنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پرکشیدن باز می دارد
آه ، ای شکوه بی پایان ای طنین شور انگیر
من می شنوم
به آسمان بگو که من می شکنم !
هر آنچه تو را شکسته
و می شنوم هر آنچه در سکوت تو نهفته....
.
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز

.
.
.
به تو می اندیشم
به تو ای پاکترین حس زمین
به تو ای شاعر دلتنگیهایم
به تو ای سنگ صبور ، تنگ بلور
کاش میگفتی تو
جای دارم من ، در اندیشه تو ...؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
برفها
کم کم آب می شود
شب
ذره ذره آفتاب می شود
و دعای هر کسی
رفته رفته توی راه
مستجاب می شود

 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
انديشه ميکنم
نه به شبها
که روز هم .

باور نمي کنند
باورنمي کني تو
که حتي
هنوز هم ........
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
*او از این طرف، دعا از آن طرف
در میان راه
باهم آن دو رو به رو شدند
دست توی دست هم گذاشتند
از صمیم قلب گرم گفت و گو شدند
وای که چقدر حرف داشتند
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
.
.
.

کاش نمی خوابیدی!
می خواستم تو را هم
به شعرهایم ببرم.
بی خیالِ کاسه ی آب و
کتابِ کهنه ی مادر!
دستهایم همیشه
برای یک نفر جا دارد.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
صدایت مثل رویا، مثل ابریشم،
صدایت مثل معنای محبت مثل گل زیباست.
صدایت غرق خوبی هاست،
در این تنهایی غمگین صدایم کن.
برای شعرهای آشنای من،
صدای تو هزاران سطر جا دارد.
سکوتت را نمی خواهم، صدایم کن.
صدایت اشک هایم را صدا می کرد.
تمام اشک های من صدایت را دعا می کرد،
صدایت را دعا می کرد...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
نمی دانم کدام پرنده
در نبض مدادهایت جاری بود
که هیچ کاغذی
در وسعت حجم آن نگنجید
راستی نگفتی کدام باد
بادبادکهایت را با خود برد...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هیچکس جز تو نخواهد روئید
شعله روشن این باغ تو باید باشی
هیچ کس چون تو نخواهد تابید
سرو آزاده این باغ تو باید باشی
رعد این صحنه تو باید باشی
هیچ کس چون تو نخواهد غرید
چشمه جاری این دشت تو باید باشی
هیچ کس چون تو نخواهد جوشید
نازنین!
سرنگون کردن غم، حرکت آسانی نیست.
لیک آسانتر از آن است که می پنداری.
ریشه ها می گویند:
"ما تواناتر از آنیم که می پنداری"
.
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
هر جا چراغی روشنه از ترس تنها موندنه
ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه
اینجا یکی از حس شب احساس وحشت میکنه
هر روز از ترس سقوط با کوه صحبت میکنه

تشکر ندارم
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
تنهایی ادم را حشره شناس میکند!
...

حتی نایاب ترین عنکبوت های دنیاهم
در اتاق من تارتنیده اند!!!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باز از جنــون عشـــق به كوي تو آمدم .... بيــگانگي مكــن كه بـه بـوي تو آمدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در بر رخم مبند كه همچون نگاه شوق .... با كـاروان اشـــك به ســـوي تو آمدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از شهربند عقــل به سر منزل جنــون .... اين ســـان به شوق ديدن روي تو آمدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از رفته عـذرخـواه و ز آينده بيمناك .... آشفــــته تر ز حلــــقه مــــوي تو آمدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مانند اشـك ، دور ز ديــدار مردمــان .... با ســـر دويـــده تا ســـر كوي تو آمدم[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]​
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
به کوچه های بن بست
دشنام ندهید
رنچ بن بست بودن

برای شکنجه یک کوچه کافیست

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا