قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

siyavash51

عضو جدید
سكوت

گاهي براي ناز ِ نگاهت سكوت ميكنم
از ذهن درد زده ي غم هبوط ميكنم
فردا كه صبح ميدمد از آفاق ِ پرغرور
من نيز با حكايت هجر ت سقوط ميكنم


درود بر سارای عزیز

نخست اینکه سکوت با هبوط و سقوط قافیه نیست ! ط و ت با اینکه در زبان فارسی واجگاهشان یکی است و به لحاظ شنیداری نیز درست شنیده می شود اما پسندیده آن است که بکار گرفته نشود ! پاره های یکم ، سوم و چهارم از روانی برخوردار و زبان شان به زبان امروز نزدیک است هرچند در پاره چهارم واژه ی هجر کهنه می نماید یا در این جمله سازی چنین می نماید . اما پاره ی دوم سنگینی و اصطکاک ایجاد می کند و هبوط نیز حکایت هجر را دارد . پاینده باشید .
 

چاووش

عضو جدید


ساز پر از ترانه


يادت مي آد حرف ِ منو با يك نگاه مي خوندي؟
با اون چشاي نافذت ، قلب ِ منو ويرووندي؟


هر چي غمه با خنده هات از تو دلم مي روندي؟
سازت پر از ترانه بود ، باهاش برام مي خوندي؟


... ناز نگاه مستتو ، يواشكي كشيدم ؟
فقط برا چشماي تو يه دست مشكي پوشيدم؟

آخه رنگ نگاهتم ، رنگ ِ شباي دري
است
يه ماه داره آسمونت، كه خيلي ساده پيداست

تو ساحل مهربونيت ، رها ميشه قدم زد
ميشه براي هميشه ، پشت ِ پا به عدم زد

كاش اما اون نگاهتو به هيچكي نميدادي
نذار پاي حسادتم ، گفتم ، چون كه زيادي

وقتي دلت گرفته از دنياي سرد و سنگي ،
غصه نخور دنيا همينه: قصه ي دورنگي

اما تو ، آخرين ترانه اي كه خيلي نابه
مخمل موج اون موهات ، يه حالت ِ بي تابه

يه جور نگاهم مي كني ،شايد ميخواي بترسم
دوسم داري؟ بارها با التماس ازت مي پرسم

ولي ما خيلي دوريم از دنياي بي گناهمون
ميسپارمت دست خدا ، همون خداي مهربون


سارای عزیز وگرانقدر __________________
با سلام

شعری که به زبان محاوره ای سروده میشود به نظر حقیر بیشتر به درد خواندن میخورد تا خواندن
چون در بیشتر مواقع کمبود وزن وهمینطور از نظر هجایی کم میاورد اگر بخواهیم مانند غزل ویا دیگر اشعار موزون انرا هجی کنیم وبخوانیم مسلما انطور که باید خوب جا افتاده نخواهد بود

مثال(تو ساحل مهربونيت ، رها ميشه قدم زد
ميشه براي هميشه ، پشت ِ پا به عدم زد)


واین بیت(وقتي دلت گرفته از دنياي سرد و سنگي ،
غصه نخور دنيا همينه: قصه ي دورنگي
)

شاید در ایندو بیت که مثال اوردم مصراع اول با مصراع دوم هم وزن باشند ولی بیتها از نظر وزنی باهم سازگاری ندارند این مورد در برخی بیتهای دیگر نیز مشهود است
خواندن دوم هدف خواندن اینگونه اشعار مانند ترانه و اواز است که البته در اینگونه موارد هم باید هنر مندی بخرج داد تا این نواقص زیاد بچشم نیاید تا شنونده از ان لذت ببرد
بنظر بنده اگر قصد نوشتن این نوع شعر را دارید سعی کنید از اوزانی استفاده کنید که کوتاه باشد
تا کلمات بهتر و زیباتر در کنار هم قرار گیرند
پایدار و پیروز باشید
 
آخرین ویرایش:

MaC_MaC

عضو جدید
طرح1
هر روز پشت قدمهای تو
اشک میریزم
وتو
بی آنکه چترت را ببندی
از کنار ابرها میگذری...
.................................................................
طرح2
چنار...بر گلگونه ی خیالم
هبوط آفتاب نگاهت را_
سندروس ابهام میپاشد
سیب...عطر حضورت را
بر جام چشمان انتظار دیده ام
آبشار میریزد
انار...نگین کلامت را
که_می آیم
بر انگشتری وجودم
نشان انتظار میگذارد.

(مرسی از تاپیکتون.:gol::heart:)
 

siyavash51

عضو جدید
دلم را ...

دلم را روي كاغذ مي نويسم
نگاهم پُر ز غوغاي شبانه ست
درونم رازهاي خفته ، در هم
صدايي با نواي عاشقانه ست
رهايم كن ، كه سر بر دل نشانم
تمام ِ طاقتم ، بغضي بهانه ست
چه سرد است اين سكوت ِ آشنايي
طنين ِ هق هقم ، رودي روانه ست
نگاهت ميكنم ، بغضي نداري !
نگاهم پُر ز بغضي از ترانه ست
شرر آلوده ام از رنگ چشمت
ز ابروي كمان تيري روانه است
سحر وقت ِ دعا پرسيدم از دل
جدايي رسم ِ ديرين ِ زمانه ست ؟!
تو حرف ِ دل ، به گوش ِ سر شنيدي
ندانستي كلامي عارفانه ست
تمناي وجودم بر نگاهت
نيازي تا به آخر جاودانه ست
به هر سويي روان كردم دلم را ،
نگاهت تا ابد ، در هر كرانه ست ...
خيالم راحتي از بوي جان خواست
زهي باطل ، خيالي از فسانه ست
به لحظه ، پاي در دامت نهادم
به غايت ، دامت اي گل ، آشيانه ست

[FONT=&quot]درود بر سارای عزیزم [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]همین که در شعرتان از ریتم خارج نمی شوید ، نمودی از وجود زیرساخت استوار و نوید آینده ی روشن برای توست . چراکه حفظ ریتم نشان دهنده ی پویایی و هماهنگی میان اجزا و سلول های بدن است که در هر رویکردی از زندگی به شکل موزون و هماهنگ آن می اندیشند . از مؤلفه های ارزشمند دیگری که در لابلای سخنان شما دیده ام ژرف اندیشی و ورود به محدوده ی رازآلود دل و پرسه در جاده ی شناخت ناشناخته های هستی است که آغاز راه بی پایان عشق است . سارای عزیز بیشتر پسندیده است تا روی مضامین ، دایره ی واژگانی ، زبان شعر ، ارتباط های عرضی و عمودی و موسیقی درونی شعر کار کند و برای غنای سخن از صناعات ادبی و آرایه ها کمک گیرد .[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]دلم را روي كاغذ مي نويسم[/FONT]
[FONT=&quot]نگاهم پُر ز غوغاي شبانه ست[/FONT]
[FONT=&quot]درونم رازهاي خفته ، در هم[/FONT]
[FONT=&quot]صدايي با نواي عاشقانه ست[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]در دو بیت آغازین ارتباط عرضی یا افقی دیده نمی شود ! گفتن «دلم را روی کاغذ می نویسم / نگاهم پر ز غوغای شبانه ست » را اینگونه برای تان می نمایم تا در ذهن تان باقی بماند ! سخن شما در بیت آغاز از این الگوی معروف پیروی می کند : «من آنم که رستم بود پهلوان» !!![/FONT]
[FONT=&quot]هنگام که می گویید دلم را روی کاغذ می نویسم ، در پاره ی بعدی باید توضیحی در باره ی این خبر داده شده بیاورید که می تواند به هریک از عناصر و ابزار و نیز چگونگی نوشتن مربوط شود و یا دلیل نوشتن ، مخاطب ، مکان ، زمان ، رنگ و نوع خط می توانند خبر پاره ی اول را پرورش دهند .[/FONT]

[FONT=&quot]رهايم كن ، كه سر بر دل نشانم[/FONT]
[FONT=&quot]تمام ِ طاقتم ، بغضي بهانه ست[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]چنانکه می دانی و در ادامه ی شعر خود گوش سر را به دلیل مادی و فلسفی بودن شایسته ی شنیدن هر پیغام نمی دانید ، پسندیده است که سر و دل را نیز به هم پیوند ندهیم . این بیت نیز ارتباط عرضی ندارد . پیشنهاد برای ارتباط عرضی و نپیوستن سر و دل :[/FONT]
[FONT=&quot]دانسته است که «را» ی نشانه ی مفعولی را نباید به خطا حذف کرد که موجب گسستگی کلام می شود . در پاره ی دوم[/FONT]

[FONT=&quot]چه سرد است اين سكوت ِ آشنايي[/FONT]
[FONT=&quot]طنين ِ هق هقم ، رودي روانه ست[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]این بیت می تواند یک سخن شاعرانه باشد چرا که از آرایه های ادبی برخوردار است : سرد،است،سکوت ، نمودی از واج آرایی حرف «سین» دارند که تصویری از سکوت بدست می دهند . و صدای هق هق در این سکوت ، نوعی پارادوکس را می نماید و موجب ایجاد ارتباط عرضی بیت شده است [/FONT]

[FONT=&quot]نگاهت ميكنم ، بغضي نداري[/FONT][FONT=&quot] ![/FONT]
[FONT=&quot]نگاهم پُر ز بغضي از ترانه ست[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]ارتباط کاملا حفظ شده است اما اینکه در داشتن یا نداشتن بغض معشوق تردید کنیم ، اساس عشق را مراعات نکرده ایم ! چرا که معشوق همیشه غرق نشاط و تراوت است ...[/FONT]

[FONT=&quot]شرر آلوده ام از رنگ چشمت[/FONT]
[FONT=&quot]ز ابروي كمان تيري روانه است[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]این بیت نیز دارای آرایه های ادبی است . چشم و ابرو مراعات نظیر ، و نیز تیر و کمان هم صنعت مراعات نظیر را می نمایند . ابروی کمان هرگز رساننده ی ابروی کمانی نیست بلکه کمان را دارای چشم و ابرو می انگارد . مگر اینکه بگوییم ابروی کمانی یا از ترکیب وصفی مغلوب آن بهره گیریم مانند : کمان ابرو ... همچنین با اینکه قید روانه برای تیر کاربرد دارد اما بهتر است عاشق همیشه جان خود را نشانه ی تیر معشوق کند [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]

[FONT=&quot]سحر وقت ِ دعا پرسيدم از دل[/FONT]
[FONT=&quot]جدايي رسم ِ ديرين ِ زمانه ست ؟[/FONT][FONT=&quot]![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]بیت بسیار زیبا و بی نقص است ولی پسندیده تر آن است که این رسم را به دل بگویی نه بپرسی [/FONT]

[FONT=&quot]تو حرف ِ دل ، به گوش ِ سر شنيدي[/FONT]
[FONT=&quot]ندانستي كلامي عارفانه ست[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]بیت استوار و کاملا بی نقص است و معنای ژر ف و گسترده ای دارد و از آرایه ی کنایه بهره منداست [/FONT]

[FONT=&quot]تمناي وجودم بر نگاهت[/FONT]
[FONT=&quot]نيازي تا به آخر جاودانه ست[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]مضمون محترم و بیت زیباست . دانسته است که تمنا واقع شدنی نیست که از پیشوند «بر» استفاده شود بلکه فعلی است آمیغی (مرکب) که فعل کمکی «کردن» یا «داشتن» در ساخت آن نقش دارند : تمناکردن ، تمناداشتن ... پیشنهاد :[/FONT]
[FONT=&quot]تمنای وجود من نگاهت[/FONT]
[FONT=&quot]نیازی تاهمیشه جاودانه ست[/FONT]

[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]به هر سويي روان كردم دلم را ،[/FONT]
[FONT=&quot]نگاهت تا ابد ، در هر كرانه ست[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]مضمون بسیار متعالی ست اما ساختار پاره ی دوم روانی پاره ی یکم را ندارد و آسیب می زند . پیشنهاد :[/FONT]
[FONT=&quot]به هرسویی روان کردم دلم را[/FONT]
[FONT=&quot]نگاه تو فروغی بی کرانه ست[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]

[FONT=&quot]خيالم راحتي از بوي جان خواست[/FONT]
[FONT=&quot]زهي باطل ، خيالي از فسانه ست[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]زبان شعر امروزی نیست اما این مضمون می تواند پرورده شود . پیشنهاد :[/FONT]
[FONT=&quot]خیال از بوی شیرین تو خالیست[/FONT]
[FONT=&quot]و این هم آرزویی شاعرانه ست[/FONT]

[FONT=&quot]به لحظه ، پاي در دامت نهادم[/FONT]
[FONT=&quot]به غايت ، دامت اي گل ، آشيانه ست[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]بیت مضمون ارجمندی دارد که بیانگر بی انجامی عشق است اما ساختار و زبان برای القا دچار لکنت هستند ! واژ ه ی غایت کاربرد امروزی ندارد و نیز آوردن منادا در میانه ی مصراع و پس از ضمیرملکی مدح شبیه به ذم را تداعی می کند و میتوان چنین معنایی را برداشت کرد : ای گل تو در دام آشیانه کرده ای !! همچنین تشبیه چهره ی یار در ادبیاب امروز به دلیل کلیشه شدن و راه یافتن در زبان گفتار ، از حوزه ی تخیل به حوزه ی خیال نزول کرده و ارزش ادبی خویش را از دست داده است .[/FONT]
[FONT=&quot]پیشنهاد :[/FONT]
[FONT=&quot]ندانسته به دامی پا نهادیم[/FONT]
[FONT=&quot]که مارا تا قیامت آشیانه ست[/FONT]

[FONT=&quot]همانگونه که در پیش درآمد گفتم ، سارای عزیز در سرودن شعر به زیبایی وزن را رعایت می کند و نگاه خویش را شایسته است به فراگیری زیباشناسی سخن معطوف نماید . [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]پاینده باشید .:gol:[/FONT]
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
دفتر خاطره هایم ز ازل خط خط بود


عکس چسپانده ی یاران دغل خط خط بود


یک ورق بود و سوادی ز مدادی به دلش


صد معما که همه نا شده حل خط خط بود


صحنه های همه لبریز ز خوشبختی ها


پی هم چیده و صد حیف بدل.. خط خط بود


خانه ی عمر مرا گرچه بنا بنهادند


لیک یکسر بروی خط گُسل.. خط خط بود


نامه ی زندگی ام را چو نوشتند تمام


سطر سطرش همه هشداراجل.. خط خط بود


خاطرم خاطر تو خاطر ما خاطره ها


همه پژمرده ی اندوه و علل.. خط خط بود


و از آن این غزلم خط خطی و فرسوده است


که برایم زازل سهم غزل خط خط بود​
 

siyavash51

عضو جدید
[FONT=&quot]درود برisland1091[/FONT] (نسترن عزیز)

[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]تصاویری را که لطف کرده بودی ، دیدم و لذت بردم و دریغ است که برداشتم را نگویم ، چراکه هنرمند وقتی اثرش را پیش روی مخاطب می گذارد ، درواقع می خواهد پژواک کارش را در آیینه ی چشم مخاطب ببیند . گاهی دراین داد و ستد آیینه ی چشم مخاطب جزئیاتی را انعکاس می دهد که برخی آشنا و برخ دیگر غریب می نمایند . در دهکده ی زادگاهم وقتی می خواستند هلال ماه رمضان و شوال را جستجو کنند ، بر فراز بام خانه ها ، پشت به مغرب می نشستند و آیینه ای روبروی خود می گرفتند و گرم کار خود می شدند . هرکسی که رد می شد به هرکدام که نزدیک می شد می پرسید که ماه نو را دیده یا نه ؟ در این میانه دختر و پسرهایی که به همدیگر تعلق خاطری داشتند و جرأت ابرازی نبود این آیین را مجالی می دیدند که منظور خویش را در آیینه ببینند ... تا اینکه از بالای بامی معمولاً دختری جوان ، صلوات بر پیامبر (ص) می فرستاد و خوشحال و خندان پی درپی میگفت پیداش کردم و به مقدسات و جان زندگان وحتی روح مردگان قسم می خورد که راست می گوید ! حالا انگار کاوشگری را که فرستاده بود درست در نقطه ی مورد نظرش به سلامت فرود آمده و از مریخ گزارش می فرستد ... این اتفاق را گفتم تا بدانیم که گاهی وقت ها آنچه را در آیینه می بینیم ، به سختی می توان با چشم دید ! شاید دلیلش آنکادره شدن چشم انداز باشد که خارج از مرزبندی را نمیشود دید و همه ی انرژی بینایی و فکری روی یک برش متمرکز می شود .[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]در کارهای تان در نگاه کلی چند انگیزش آشکار است . شماری از ایماژها(*) به انگیزه ی شکار برداشته شده ، برخی پی آمد رشته ی دانشگاهی و در راستای پژوهش ریختار و گونه ی مواد بکار رفته در سازه های سنتی است و شمار دیگر سلیقه ی شما را در نگاه به زیبایی های طبیعت نشان می دهد که همگی زیبا و محترم اند . [/FONT]
[FONT=&quot]زیباشناسی امروزی در سیر تکاملی به جایی رسیده است که نگاه صرف به یک چشم انداز تخت را پشت سر گذاشته و به دنبال ژرف نگری و عمق دادن به اثر هنری است . این نگاه در همه ی هنرها هست و مختص هنرهای تجسمی و بصری هم نیست ! ممکن است بسیاری برای شان شگفت بنماید که در موسیقی امروز که هنری کاملا شنیداری است ، آهنگساز به دنبال خلق تصویر و ایماژ در ساخت آهنگ است تا بدین روش عمق ، اتفاع ، پرسپکتیو و کنتراست به اثرش افزوده و قابل شمارش در کارهای خلاقانه باشد . برای نمونه ، وارد کردن سیاه مشق از خوشنویسی به موسیقی آوازی که هنرمند توانا و ارجمند جناب حسین علیزاده انجام داده است ! این جلوه را در آلبوم های دلشدگان ، راز نو و به تماشای آب های سپید ایشان می توان دید که بدان نمی پردازم .[/FONT]
[FONT=&quot]در شماری از کارهای تان این نگاه تحرک و زنده داشتن در تصویر کاملا مشهود است و به کارتان پویایی و ارزش هنری داده است . تصویر [/FONT]p9e2 [FONT=&quot] (چهارحرف اول نام) که جزو کارهای شکار شده ی شماست دارای این ویژگیست و نمودی زیبا از پرسپکتیو را نموده ضمن اینکه در عمق چشم انداز هایلایت متاثر از خورشید ، کنتراست ایجاد کرده و نگاه را به عمق می کشاند .[/FONT]
[FONT=&quot]در تصویر [/FONT]ppsv[FONT=&quot] که می تواند شکار و سلیقه ی شما باشد ، انعکاس نور خورشید از زاویه ای خاص که تنها در دقایقی از روز می تواند اینگونه باشد ، جلوه ی خاصی به ابرها داده که گویی در ماهیت و جنس ابرها تغییر ایجاد کرده است . نزدیک تیره و دور روشن و هایلایت لبه ی تیز شده ی ابرها در تصویر عمق و زندگی ایجاد کرده است .[/FONT]
[FONT=&quot]تصویر [/FONT]x5uj[FONT=&quot] کاریست روزآمد و منطبق بر اصول و استاندارد های امروز عکاسی البته به لحاظ زاویه و نوع نگاه ! کیفیت مد نظر نیست . نهری که به موازات سلسله ای از درختان کرانه ای به گونه ی مورب از گوشه ی چپ تصویر حرکت کرده و در نقطه ی مرکزی دوباره به چپ می پیچد و در عمق فید می شود ، در چشم انداز انحنا ایجاد کرده و مسافت عمق را می نماید ضمن اینکه خط اتصال نور و سایه نیز تراوت و زندگی می دهد .[/FONT]
[FONT=&quot]تصویر [/FONT]9zwj[FONT=&quot] که کاملا شکاری است ، می تواند تنها ارزش شکار رنگین کمانی زیبا باشد ، اما انتخاب ناخودآگاه این چشم انداز که تنگنای زمان عمر رنگین کمان دلیل آن است ، گویای پیامی است که از منظر امپرسیونیستی ، اختلاف درجه ی نور پیرامونی رنگین کمان ، آن را به ذره بینی تشبیه کرده است که سنت و مدرنیته را به دقت نگاه می کند و در این نگاه سکوت ، سرخوردگی ، تسلیم و فرمانبرداری معماری بافت سنتی با ارتفاع کم و رنگ تیره در برابر معماری مدرن که با ارتفاعی چند برابر و رنگهای روشن و شاد ، مغرور و ستبر ایستاده اند ، مشهود است . [/FONT]
[FONT=&quot]تصویر[/FONT]bl2a [FONT=&quot] نیز شکار شده است اما انگیزه ی شکار یک نگاه هنری است . بافت ریزدانه و وارفته ی ابرها و نمود نور و خورشیددر یک سوم فرودین چم انداز نقطه ی کانونی ایجاد کرده و حفره ی ایجاد شده جلوه ای از امید را به کف تیره و سیاه نشان می دهد .[/FONT]
[FONT=&quot]تصویر [/FONT]cxmj[FONT=&quot] برای نمایش نوع معماری خشتی و ایوان بیرونی ویژه ی مناطق باران خیز برداشته شده است که رعایت آداب و رسوم معاشرت و احترام را می نماید . این نوع معماری گویای توجه ویژه ی مردم به کسی که بر در سرای شان می رود بوده که نمی خواهند در آستانه ی منزل ایشان میهمان دچار رنجش شود . ساخت ایوان مسقف ، سکوهای طرفین و اختلاف سطح نسبت به گذرگاه این نگاه را تقویت می کنند . همچنین احترام به اصول اخلاقی و حرمت گذاشتن به شخصیت وارد شونده نیز با آویزان کردن دو نوع کوبه ی زنانه و مردانه از جلوه های نجابت این مردم است که هنگام بلند شدن صدای کوبه ی زنانه ، پسرجوان خانه یا مرد خانه برای بازکردن در پیشقدم نمی شوند و بالعکس . (البته امروزه اگر این کوبه ها کاربرد داشته باشد یقینا پسرها کوبه ی زنانه را به تعداد معین می زنند و دختران کوبه ی مردانه را !!) کلیت تصویر از منظر امپرسیونیستی ، تراژدی و پایان غم انگیز سنت و آیین های گفتار نیک کردار نیک و پندارنیک را روایت می کند و کادر عمودی و محدود شده ی تصویر نیز پرورش دهنده و تقویت کننده ی این روایت است .[/FONT]
[FONT=&quot]با پوزش بسیار ، تنگنای وقت ، مجال بررسیدن تصاویر دیگر را نمی دهد که باید به موسیقی بپردازم . اما واژه ی ایماژ که نشانه ی ستاره (*) گذاشتم که توضیح دهم : ایماژ به معنی تصویر ، تصویرگری و نگارگری ، از واژه های پارسی باستان است که ازقضا همچون واژگان بسیار دیگر ، در زبان انگلیسی نیز این واژه به معنی تصویر کاربرد دارد و روزانه با آن سرو کار داریم . هیچ دلیلی بهتر از آن نیست که بگویم ، زبانهای هند و اروپایی یک شاخه اند که شاخه های بسیاری از آنها منشعب می شود . فارسی از شاخه ی هندی و انگلیسی از شاخه ی اروپایی به نوعی عموزاده هستند . پاینده باشید.[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

چاووش

عضو جدید
سلام

دلم نمی خواست این شعر رو همینجوری وبدون ویرایش اینجا بیارم ولی تعصب وغیرت ایرانی بودن مانع ازین کار شد .
بهر حال امید وارم اگر کم وکاستی داشت بر من ببخشید
دوست داشتم این قطعه رو جایی بذارم که همه بخونن
این شعر اعتراض دوستان است به بی شرمی ان عده که با دین مقدس ما ستیزه جویی میکنند البته اگه عزیزان قبول داشته باشند

جغد شوم

و ا ی بر دیو ا نگا ن کینه جو
خلق دنیا را پریشان کرده اند
این چه رسوائیست یارب این چنین
کارها با دین و ایما ن کرده اند
این وقاحت تا کجا ها رفته است
هتک حرمتها چه اسان کرده اند
اوف بر این قوم سرا پا چرک وخون
بی حیایی مثل حیوان کرده اند
این مترسکهای بیجان بار ها
کار ها با دست شیطان کرده اند
خانه هایی بس سراسر عشق را
مثل جغدی شوم ویران کرده اند
این فقط بی شرمی ودیوانه گیست
انچه با ایات قران کرده اند
 

ELLY775

عضو جدید
نظر یادتون نره ممنون


بوی نفرت می اید
بر زمین دارها ارام رشد میکنند
شاخ وبرگ هایشان
چون سربازان
دنبال رد زنده ها می باشند
از جا پای هر زنده
داری سبز می شود
اینجا
زنده ها بی جانند
 

siyavash51

عضو جدید
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]ا[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]یران زمین ، [/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]نام ماندگار[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]برای هرآنکه به میهن مهر می ورزد
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]وبخوانند کسانی که به داشته های سترگ این مردمان ، رشک می برند !
[/FONT]


به نام خداوند مهرآفرین

زنم بوسه بر خاک ایران زمین

خداوند این سرزمین کهن

خداوند این مردم خوش سخن

به مرزاندر کشور پرگهر

به نیکی شود روزگاران به سر

ز کرد و ز ترک و عربهای خوز

لر و ترکمن تا دم نیمروز

بلوچ و شمالی و بندر نشین

به هر کیش و مسلک به هر رای و دین

هرآن سر براین خاک می آورند

ستایند و فرمان یزدان برند



***

به رخسار این باغ زار ترنج

نخواهم که بینم شکنجی ز رنج

نخواهم زنامردمان جهان

گزندی ببینم بر این مردمان

نخواهم که چون سالخورده عقاب

که نتواند اشکار و جولان و تاب

ببینم که فرمان زاغی برید

و یا شکوه پیش کلاغی برید

نخواهم که چون تور صیاد پیر

که بر می نیاید پر از آبگیر

گسسته شود بند پیوندتان

به تلخی گراید شکرخندتان

نخواهم که دلهای آتشفشان

بخسبند در دخمه ای بی نشان

زخاکستر سرد تش زادتان

همی پرورد جان نوزادتان

به آشفته رقصی زیک هرزه باد

فروزید و آن روزتان یاد باد

تو این راز مانا ز نیکی بدان

که روزی نپاید بدی در جهان



***

کنون ای نژاد بهی ! ای مهان!
برآرید آه از نهاد کهان

به گوش جهان تا سرت زنده است

بخوان جشن نوروز ، پاینده است

بگو تا دماوند برفین کلاه

کشد سر به ایوان ناهید و ماه

بگو تا درخشنده ی پارسی

خلیج برازنده ی پارسی

بود تخت ایران و تاجش به سر

ز دریای فیروزه گون خزر

بگو تا ارس ، کرخه ، اروند رود

ز البرز و الوند خواند سرود

بگو تا که آیینه ی زنده رود

به کارون و دز می فرستد درود

بگو تا ز پندار پاسارگاد

رها بردگان و جهان پر ز داد

بگو تا مهین تخت جمشیدمان

بود سنگ دلهای نامهربان

بگو تا ز نغمه سرای امید

رسد بانگ «ایران سرای امید»

بگوتا که آواز گلپونه ها

ز آوار ارگم رسد تا خدا

بگو تا دل عاشق زردکوه

ز هی جار بهمن شود پرشکوه

بگو تا که سیمرغ خوش پروبال

چو پروانه چرخد بر پور زال

بگو تا سر ناسری سروراست

پریش از چپکچاک آهنگر است

بگو تا سیاوش غمش تازه است

کماندار آرش پرآوازه است

بگو تا که ختم پیام آوران

شوند بن آرای هفت آسمان

بود رهگشاینده اعجاز او

جهانی فرومانده در راز او

بگو تا که فرنام شیرخدا

نگردد دمی از زبان ها جدا

بگو تا که سالار آزادگان

بود چشمه ی نوش دلدادگان

بگو تا که آرام این مردمان

بود سایه سار امام زمان

به فر فروزنده ی کردگار

بود نام ایران زمین ماندگار

[FONT=georgia,times new roman,times,serif]
[/FONT]

کرم فلاوند . زمستان 1386 خورشیدی
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]هرگونه بهره برداری ، منوط به توافق و مجوز کتبی صاحب اثر می باشد . [/FONT]
 

siyavash51

عضو جدید
تورا سپاس و لحظه ها به رنگ دلخواهت باد ... برای آگاهی شما و دوستان : بخش دوم عروض و قافیه در کارگاه شعر گذاشته شد ... ممنونم مزیم جان
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
به مرزاندر کشور پرگهر



به نیکی شود روزگاران به سر



[/QUOTE]

بسیار عالی، و افتخار آمیز............

فقط در مصراع اول این بیت یک سیلاب کم است. شاید اینچنین بوده باشد.

به مرزاندرین کشور پرگهر



به نیکی شود روزگاران به سر
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
بازم به دل هوای رُخت چنگ می زند


این چنگ در دلم چه خوش آهنگ می زند


بین یاد چشمهای تو از چشمهای من


تا صبح خواب را به چه نیرنگ می زند


بیرون شود ز پرده چو مهتاب عارضت


از برگ برگ نازک گل رنگ می زند


دل خانه تو است بیا کین نیامدن


بر شیشه های پنجره اش سنگ می زند


دست نیاز من به امید نوازشت


مشت جفای تو سخن از جنگ می زند


باتو به اوج می رسم و لیک می روی


اندیشه های سیقلی ام زنگ می زند
 

island1991

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]درود برisland1091[/FONT] (نسترن عزیز)


[FONT=&quot]تصاویری را که لطف کرده بودی ، دیدم و لذت بردم و دریغ است که برداشتم را نگویم ، چراکه هنرمند وقتی اثرش را پیش روی مخاطب می گذارد ، درواقع می خواهد پژواک کارش را در آیینه ی چشم مخاطب ببیند . گاهی دراین داد و ستد آیینه ی چشم مخاطب جزئیاتی را انعکاس می دهد که برخی آشنا و برخ دیگر غریب می نمایند . در دهکده ی زادگاهم وقتی می خواستند هلال ماه رمضان و شوال را جستجو کنند ، بر فراز بام خانه ها ، پشت به مغرب می نشستند و آیینه ای روبروی خود می گرفتند و گرم کار خود می شدند . هرکسی که رد می شد به هرکدام که نزدیک می شد می پرسید که ماه نو را دیده یا نه ؟ در این میانه دختر و پسرهایی که به همدیگر تعلق خاطری داشتند و جرأت ابرازی نبود این آیین را مجالی می دیدند که منظور خویش را در آیینه ببینند ... تا اینکه از بالای بامی معمولاً دختری جوان ، صلوات بر پیامبر (ص) می فرستاد و خوشحال و خندان پی درپی میگفت پیداش کردم و به مقدسات و جان زندگان وحتی روح مردگان قسم می خورد که راست می گوید ! حالا انگار کاوشگری را که فرستاده بود درست در نقطه ی مورد نظرش به سلامت فرود آمده و از مریخ گزارش می فرستد ... این اتفاق را گفتم تا بدانیم که گاهی وقت ها آنچه را در آیینه می بینیم ، به سختی می توان با چشم دید ! شاید دلیلش آنکادره شدن چشم انداز باشد که خارج از مرزبندی را نمیشود دید و همه ی انرژی بینایی و فکری روی یک برش متمرکز می شود .[/FONT]

[FONT=&quot]در کارهای تان در نگاه کلی چند انگیزش آشکار است . شماری از ایماژها(*) به انگیزه ی شکار برداشته شده ، برخی پی آمد رشته ی دانشگاهی و در راستای پژوهش ریختار و گونه ی مواد بکار رفته در سازه های سنتی است و شمار دیگر سلیقه ی شما را در نگاه به زیبایی های طبیعت نشان می دهد که همگی زیبا و محترم اند . [/FONT]
[FONT=&quot]زیباشناسی امروزی در سیر تکاملی به جایی رسیده است که نگاه صرف به یک چشم انداز تخت را پشت سر گذاشته و به دنبال ژرف نگری و عمق دادن به اثر هنری است . این نگاه در همه ی هنرها هست و مختص هنرهای تجسمی و بصری هم نیست ! ممکن است بسیاری برای شان شگفت بنماید که در موسیقی امروز که هنری کاملا شنیداری است ، آهنگساز به دنبال خلق تصویر و ایماژ در ساخت آهنگ است تا بدین روش عمق ، اتفاع ، پرسپکتیو و کنتراست به اثرش افزوده و قابل شمارش در کارهای خلاقانه باشد . برای نمونه ، وارد کردن سیاه مشق از خوشنویسی به موسیقی آوازی که هنرمند توانا و ارجمند جناب حسین علیزاده انجام داده است ! این جلوه را در آلبوم های دلشدگان ، راز نو و به تماشای آب های سپید ایشان می توان دید که بدان نمی پردازم .[/FONT]
[FONT=&quot]در شماری از کارهای تان این نگاه تحرک و زنده داشتن در تصویر کاملا مشهود است و به کارتان پویایی و ارزش هنری داده است . تصویر [/FONT]p9e2 [FONT=&quot] (چهارحرف اول نام) که جزو کارهای شکار شده ی شماست دارای این ویژگیست و نمودی زیبا از پرسپکتیو را نموده ضمن اینکه در عمق چشم انداز هایلایت متاثر از خورشید ، کنتراست ایجاد کرده و نگاه را به عمق می کشاند .[/FONT]
[FONT=&quot]در تصویر [/FONT]ppsv[FONT=&quot] که می تواند شکار و سلیقه ی شما باشد ، انعکاس نور خورشید از زاویه ای خاص که تنها در دقایقی از روز می تواند اینگونه باشد ، جلوه ی خاصی به ابرها داده که گویی در ماهیت و جنس ابرها تغییر ایجاد کرده است . نزدیک تیره و دور روشن و هایلایت لبه ی تیز شده ی ابرها در تصویر عمق و زندگی ایجاد کرده است .[/FONT]
[FONT=&quot]تصویر [/FONT]x5uj[FONT=&quot] کاریست روزآمد و منطبق بر اصول و استاندارد های امروز عکاسی البته به لحاظ زاویه و نوع نگاه ! کیفیت مد نظر نیست . نهری که به موازات سلسله ای از درختان کرانه ای به گونه ی مورب از گوشه ی چپ تصویر حرکت کرده و در نقطه ی مرکزی دوباره به چپ می پیچد و در عمق فید می شود ، در چشم انداز انحنا ایجاد کرده و مسافت عمق را می نماید ضمن اینکه خط اتصال نور و سایه نیز تراوت و زندگی می دهد .[/FONT]
[FONT=&quot]تصویر [/FONT]9zwj[FONT=&quot] که کاملا شکاری است ، می تواند تنها ارزش شکار رنگین کمانی زیبا باشد ، اما انتخاب ناخودآگاه این چشم انداز که تنگنای زمان عمر رنگین کمان دلیل آن است ، گویای پیامی است که از منظر امپرسیونیستی ، اختلاف درجه ی نور پیرامونی رنگین کمان ، آن را به ذره بینی تشبیه کرده است که سنت و مدرنیته را به دقت نگاه می کند و در این نگاه سکوت ، سرخوردگی ، تسلیم و فرمانبرداری معماری بافت سنتی با ارتفاع کم و رنگ تیره در برابر معماری مدرن که با ارتفاعی چند برابر و رنگهای روشن و شاد ، مغرور و ستبر ایستاده اند ، مشهود است . [/FONT]
[FONT=&quot]تصویر[/FONT]bl2a [FONT=&quot] نیز شکار شده است اما انگیزه ی شکار یک نگاه هنری است . بافت ریزدانه و وارفته ی ابرها و نمود نور و خورشیددر یک سوم فرودین چم انداز نقطه ی کانونی ایجاد کرده و حفره ی ایجاد شده جلوه ای از امید را به کف تیره و سیاه نشان می دهد .[/FONT]
[FONT=&quot]تصویر [/FONT]cxmj[FONT=&quot] برای نمایش نوع معماری خشتی و ایوان بیرونی ویژه ی مناطق باران خیز برداشته شده است که رعایت آداب و رسوم معاشرت و احترام را می نماید . این نوع معماری گویای توجه ویژه ی مردم به کسی که بر در سرای شان می رود بوده که نمی خواهند در آستانه ی منزل ایشان میهمان دچار رنجش شود . ساخت ایوان مسقف ، سکوهای طرفین و اختلاف سطح نسبت به گذرگاه این نگاه را تقویت می کنند . همچنین احترام به اصول اخلاقی و حرمت گذاشتن به شخصیت وارد شونده نیز با آویزان کردن دو نوع کوبه ی زنانه و مردانه از جلوه های نجابت این مردم است که هنگام بلند شدن صدای کوبه ی زنانه ، پسرجوان خانه یا مرد خانه برای بازکردن در پیشقدم نمی شوند و بالعکس . (البته امروزه اگر این کوبه ها کاربرد داشته باشد یقینا پسرها کوبه ی زنانه را به تعداد معین می زنند و دختران کوبه ی مردانه را !!) کلیت تصویر از منظر امپرسیونیستی ، تراژدی و پایان غم انگیز سنت و آیین های گفتار نیک کردار نیک و پندارنیک را روایت می کند و کادر عمودی و محدود شده ی تصویر نیز پرورش دهنده و تقویت کننده ی این روایت است .[/FONT]
[FONT=&quot]با پوزش بسیار ، تنگنای وقت ، مجال بررسیدن تصاویر دیگر را نمی دهد که باید به موسیقی بپردازم . اما واژه ی ایماژ که نشانه ی ستاره (*) گذاشتم که توضیح دهم : ایماژ به معنی تصویر ، تصویرگری و نگارگری ، از واژه های پارسی باستان است که ازقضا همچون واژگان بسیار دیگر ، در زبان انگلیسی نیز این واژه به معنی تصویر کاربرد دارد و روزانه با آن سرو کار داریم . هیچ دلیلی بهتر از آن نیست که بگویم ، زبانهای هند و اروپایی یک شاخه اند که شاخه های بسیاری از آنها منشعب می شود . فارسی از شاخه ی هندی و انگلیسی از شاخه ی اروپایی به نوعی عموزاده هستند . پاینده باشید.[/FONT]



:gol:استاد عزیزم سلام...

از لطفتان بی نهایت سپاسگزارم...واقعا غافلگیر شدم...در حقیقت من خودم تا به حال با این دید به این عکس ها نگاه نکرده بودم...شاید چون بیشتر آنها را پیش بینی نشده و همانطور که خودتان فرمودید شکاری گرفتم...

عکس هایی که سوژه ی اصلی آنها اسمان است شاید ثبت یکی از لحظه های تکرار نشدنی و ناب باشد چون خودم به شخصه دیگر مانند آن را در آسمان شهرمان مشاهده نکردم...

چون تلفن همراه تقریبا به یک جزء جدا نشدنی برای من تبدیل شده همیشه آماده ثبت هر لحظه و هر اتفاق هستم...:sweatdrop: و هر چیزی را که به نظرم زیبا باشد یا من را تحت تاثیر قرار دهد،ثبت میکنم...واکثرا هم بدون فکر و تمرکز روی سوژه عکس میگیرم..که گاهی ممکن است به یک اثر خوب تبدیل شود...

نظرات شما برای من تلنگری بود که از یک زاویه دیگر به اطرافم نگاه کنم...تمام عکس ها را دوباره ببینم و بر روی تک تک عناصر بصری آن خوب فکر کنم...شاید اگر لطف شما نبود من هرگز متوجه معنی و مفهوم این عکس ها نمیشدم...عکس هایی که بی هدف گرفته شده و هر کدام بیانگر چندین مفهوم و پیام بود...

مفاهیمی که بیانگر نهایت درایت و تبحر شما نسبت به نگرش وقایع محیط اطراف هستند...تحلیل ها و برداشتهای ارزشمند شما از این تصاویر که من حتی تصور بخشی از آن هم برایم دشوار است...و اگر سالها وقت صرف میکردم و روی آنها تمرکز میکردم شاید به 1% آن هم نمیرسیدم...

:gol:حقیقتا افرادی مثل شما در این سرزمین کیمیا هستند...همیشه ممنون خدا هستم که با استاد عزیز و فرهیخته ای مثل شما آشنا شدم...:gol:

:gol:باز هم ممنونم که وقت گرانبهایتان را در اختیار من قرار دادید...:gol:

:gol:همیشه ممنون و مدیون مهربانی هایتان هستم...:gol:

شاگرد همیشگی شما
نسترن
 

siyavash51

عضو جدید
:gol:استاد عزیزم سلام...

از لطفتان بی نهایت سپاسگزارم...واقعا غافلگیر شدم...در حقیقت من خودم تا به حال با این دید به این عکس ها نگاه نکرده بودم...شاید چون بیشتر آنها را پیش بینی نشده و همانطور که خودتان فرمودید شکاری گرفتم...

عکس هایی که سوژه ی اصلی آنها اسمان است شاید ثبت یکی از لحظه های تکرار نشدنی و ناب باشد چون خودم به شخصه دیگر مانند آن را در آسمان شهرمان مشاهده نکردم...

چون تلفن همراه تقریبا به یک جزء جدا نشدنی برای من تبدیل شده همیشه آماده ثبت هر لحظه و هر اتفاق هستم...:sweatdrop: و هر چیزی را که به نظرم زیبا باشد یا من را تحت تاثیر قرار دهد،ثبت میکنم...واکثرا هم بدون فکر و تمرکز روی سوژه عکس میگیرم..که گاهی ممکن است به یک اثر خوب تبدیل شود...

نظرات شما برای من تلنگری بود که از یک زاویه دیگر به اطرافم نگاه کنم...تمام عکس ها را دوباره ببینم و بر روی تک تک عناصر بصری آن خوب فکر کنم...شاید اگر لطف شما نبود من هرگز متوجه معنی و مفهوم این عکس ها نمیشدم...عکس هایی که بی هدف گرفته شده و هر کدام بیانگر چندین مفهوم و پیام بود...

مفاهیمی که بیانگر نهایت درایت و تبحر شما نسبت به نگرش وقایع محیط اطراف هستند...تحلیل ها و برداشتهای ارزشمند شما از این تصاویر که من حتی تصور بخشی از آن هم برایم دشوار است...و اگر سالها وقت صرف میکردم و روی آنها تمرکز میکردم شاید به 1% آن هم نمیرسیدم...

:gol:حقیقتا افرادی مثل شما در این سرزمین کیمیا هستند...همیشه ممنون خدا هستم که با استاد عزیز و فرهیخته ای مثل شما آشنا شدم...:gol:

:gol:باز هم ممنونم که وقت گرانبهایتان را در اختیار من قرار دادید...:gol:

:gol:همیشه ممنون و مدیون مهربانی هایتان هستم...:gol:

شاگرد همیشگی شما
نسترن
درود بر نسترن عزیز

سپاس از محبت و مهربانی تان . آنچه آمد از سر وظیفه بود و من شرمنده ی خیلی از دوستان هستم که هنوز نتوانسته ام خدمتی شایان کرده و خدای مهربان را خشنود نمایم . خوشحالم که ازین پس با جدیت و تلاش بیشتر به عکاسی خواهید پرداخت . اما تکلیف این تیرهای چراغ برق کوچه تان را روشن کن که به امضای عکسهای تان تبدیل نشوند !!!
باید بگویم که کارگاه شعر به همت مدیران ارجمند و مهربان تالار ادبیات ، سایه ی عزیز ، محسن فروتن و نغمه ی پرتلاش ، راه اندازی شده و چشم به راه شما و سایر دوستان است ! به گمانم بار علمی قابل قبولی داشته باشد ... پاینده باشید
:gol:
 

island1991

عضو جدید
کاربر ممتاز
درود بر نسترن عزیز

سپاس از محبت و مهربانی تان . آنچه آمد از سر وظیفه بود و من شرمنده ی خیلی از دوستان هستم که هنوز نتوانسته ام خدمتی شایان کرده و خدای مهربان را خشنود نمایم . خوشحالم که ازین پس با جدیت و تلاش بیشتر به عکاسی خواهید پرداخت . اما تکلیف این تیرهای چراغ برق کوچه تان را روشن کن که به امضای عکسهای تان تبدیل نشوند !!!
باید بگویم که کارگاه شعر به همت مدیران ارجمند و مهربان تالار ادبیات ، سایه ی عزیز ، محسن فروتن و نغمه ی پرتلاش ، راه اندازی شده و چشم به راه شما و سایر دوستان است ! به گمانم بار علمی قابل قبولی داشته باشد ... پاینده باشید
:gol:


:gol:سلام...
ممنون از لطفتان استاد...
واقعا به نکات حیرت انگیزی اشاره میکنید که بیانگر تامل و دقت بالای شماست...
(متاسفانه تیر برق به یکی از عناصر اصلی در عکس های من تبدیل شده (تقریبا 80%) و من و پدرم همیشه روی این مساله مباحثه داریم...ایشان هم همیشه متذکر این نکته میشوند ولی خب...دست خودم نیست...انگار تیر برق نباشه یه چیز کمه!!!!:sweatdrop:)

شما لطف دارید استاد...من چون علاقه زیادی به ادبیات دارم در این تالار فعالیت میکنم...و سعی میکنم که به این طریق دانسته های خود را افزایش دهم...باعث خوشحالی است که بتوانم فعالیت مفیدی در حد توان انجام دهم...

باز هم ممنون و متشکر...
ایام به کام:gol:
 

siyavash51

عضو جدید
به مرزاندر کشور پرگهر



به نیکی شود روزگاران به سر


بسیار عالی، و افتخار آمیز............

فقط در مصراع اول این بیت یک سیلاب کم است. شاید اینچنین بوده باشد.

به مرزاندرین کشور پرگهر



به نیکی شود روزگاران به سر
[/QUOTE]

[FONT=&quot]درود بر اکرام عزیزم و سپاس از ذهن کنجکاو و باریک بین تان[FONT=&quot]:gol:

[/FONT][FONT=&quot]از پسند دل خوشحالم که کسانی در این تالار هستند ، از جمله عالیجناب ، که از آنچه به نظرشان خطا جلوه می کند سرسری رد نمی شوند و اظهار نظر می کنند[/FONT][FONT=&quot] . [/FONT][FONT=&quot]این نوع نگاه را همه ی اعضای تالار شایسته است که احترام کنند و بکار بندند[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]اما در مورد کاستی هجایی که فرمودید ، باید بگویم که دو گزینه را اگر لحاظ می کردید ، وزن تندرست بود و بی کاستی ! اما مجال خوبی ست برای آنکه این ظرافت های عروض را پیش روی دوستان بنمایم[/FONT][FONT=&quot] .[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]درست خواندن و درست نوشتن شرط اساسی در استخراج وزن است . مصراعی که معیوب پنداشته شده را تجزیه می کنم[/FONT][FONT=&quot] :[/FONT]
[/FONT]



اکرام جان اگر شاهنامه ی فردوسی که منبع اصلی بحر متقارب است را به دقت بررسی کنیم متوجه می شویم که بسیاری از بیت های آن با بکارگیری این اختیارت تندرست شده اند . و نیز بوستان سعدی هم همین حکایت را دارد که این شاهکار سعدی نیز در بحر متقارب آمده است .

امیدوارم توانسته باشم با زیاده گویی ، این چالش را سامان دهم . دوست دارم این روند را همین گونه و سخت تر ادامه دهید که دوستانی که احیاناٌ مشتاق ادبیات هستند از لابلای بحث فنی ما نکته ای را خوشه چینی کنند ...

پاینده و فرازجوی باشید .


 
آخرین ویرایش:

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
گل نیست، ماه نیست، دل ماست پارسی
غوغـــــــــای کُه، ترّنُم دریاست پارسی

مرحوم قهار عاصی شاعر افغانستانی​

فرهیخته گان ارجمند! در این پست مجالی دست داد تا نقدی داشته باشم بر نقد های برخی از عزیزان که در جای جای این تاپیک مطرح گردید و با توجه به ضیقی وقت نتوانستم به آن بپردازم.
یکی ازین مباحث مهم این است که این عزیزان استفاده از بعضی واژه ها و ترکیب ها را قدیمی و منسوخ شده تلقی میکنند، حال آنکه این پنداری است بی اساس و سطحی، همه بر این امر واقفیم که فارسی زبانی نیست مختص و محدود به ایران، بلکه چند کشور دیگر آسیائی نیز به این زبان تکلم می کنند که البته تعداد کثیری از شاعران زبان فارسی نیز بر خواسته از این سر زمین ها می باشند.
رودکی سمرقندی، خواجه عبدالله انصاری، مولانا جلال الدین بلخی، سنائی غزنوی، بیدل دهلوی، ظهیر فاریابی، علامه اقبال لاهوری، امیر خسرو دهلوی، عبد الرحمن جامی، ناصر خسرو قبادیانی سید جمال الدین اسعد آبادی که در همه کشور ها به جز ایران به سید جمال الدین افغانی مشهور است؛ و در این اواخر ادیبان معاصری مانند استاد خلیل الله خلیلی، استاد واصف باختری، اعظم رهنورد زریاب، کاظم کاظمی، پرتو نادری، قهار عاصی و تعدادی زیادی دیگر ازین شعرای بزرگ و گنجینه های ادب فارسی، که ذکر نام آنها در این جستار نمی گنجد همه در خارج از مرز های جغرافیایی ایران امروزی به دنیا آمده و زیسته اند.
مردم کشور های که شاعران نام برده به آن مربوط اند که مهمترین آن افغانستان و تاجیکستان اند، هم اکنون زبان رسمی شان فارسی است و آنهم فارسیی که اصالت آن از فارسی ایران بیشتر حفظ شده است. در افغانستان امروز هم با زبان شعر حافظ و سعدی سخن می گویند و مثل زبان ایران سوسولش نکرده اند که همش در اشعار سخن از در و پنجره و سیگار و اتوبوس و استکان و قلک و زُل زدن و واژه های نا مطمئن دیگری از این دست باشد.
در گذشته های دور که خراسان گسترده بود و قسمت های زیادی از ایران و افغانستان را در بر می گرفت زبان فارسی زبانی بود فصیح شاعران زبان فارسی برای همه فارسی زبان ها می سرودند، کما اینکه امروز مردم افغانستان شعر حافظ و سعدی و صائب را می فهمند یعنی یک فارسی بوده بری یک قلمرو بزرگ، اما شعر های که ما امروز میسرائیم اغلب واژه های آنرا تنها خود ما می فهمیم و برای فارسی زبان های خارج از ایران قابل درک نیست و این مسئله منجربه انزوای زبان و محدود ماندن آثار ادبی مان در مرز های جغرافیائی ایران می شود، حال آنکه همانطوری که گفتم آثار متقدمان ادبیات ایران اینگونه نبوده و در خارج مرز ها هم تا به امروز خواننده گان و علاقه مندان زیادی دارد.
با حذف واژه ها و ترکیب های فارسی قدیمی که البته خیلی هم زیبا هستند ما در حقیقت به اصالت زبان خویش لطمه وارد می کنیم.
به این شعر ها دقت فرمائید:

امن یجیب...حال دلم اضطراری است
از دختری که ( بد شده ) دیگر فراری است
آن روزهای دائمی اعتبار سوخت
این روز ها خطوط دلم اعتباری است!
با صفر نهصد و سی و...یک بار هم شده
آنتن بده ، تماس دلم اضطراری است
با هر _الو بگو_ ی تو من قطع میشوم !
وقتی _الو بگو و نگو... اختیاری است
وقتی که _ گوش میکنم _ بعد یک سکوت
مثل سلام های شما چوبکاری است
حالا دلم ... در این شب بی مشترک ترین
مشغول زنگ وسوسه ای انتحاری است
پس لطف کن پیامک آخر اگر رسید
پاسخ بده که قافیه این بیت_ آری _ است
امن یجیب گوشی مضطر اذا دعاه
این بوق های آخر چشم انتظاری است
زهرا هاشمی

با وصف اینکه این غزل از روانی نسبتا ً خوبی برخوردار است، اما واژه ها و ترکیب های دختر فراری، خطوط اعتباری، صفر نهصد و سی و...، آنتن بده، الو، چوبکاری، بی مشترک، پیامک و بوق همه و همه مربوط به (مثلا ً فارسی) امروز ایران است و در خارج از مرز اصلا ً عمومیت نداشته و شناخته نشده است و با این اوصاف این شعر جمعیت کثیر و میلیونی از مخاطبان همزبان خویش را از دست می دهد.
و به همین ترتیب:
صدای پچ‌پچِ غم... خواب من به هم خورده است
دو ساعت است که اعصاب من به هم خورده است
صدای پچ‌پچِ غم... هیس! هیس! ساکت باش
سکوت، در دلِ بی‌تاب من به هم خورده است
مرحومه نجمه زارع
پچ پچ و هیس هیس هیچ ریشه و اصالت زبانی و لغویی ندارند و شاید تنها در ایران کسی مفهوم آن را درک می کند.
و به این ترتیب من فکر نمی کنم درست باشد اگر واژه ای در گذشته استفاده می شده و فارسی هم بوده آن را اکنون مردودش بخوانیم و به جایش واژه ای من در آوردی و یا هم غیر فارسی استفاده کنیم که نه زیبا و موزون باشند و نه بار ادبی قابل توجهی داشته باشند.
این است که در جواب دوستانی که کهنه گی و نسخ واژگان و ترکیب های ادب کهن ما را مطرح می کنند باید گفت که با این کار لطمه بزرگی بر پیکره ی زبان فارسی وارد نموده و آن را به سوی انشعاب سوق می د هند.
امید وارم با مرور این گفتار دوستان نرنجند و در عوض دلایل قانع کننده ی که صحت و سقم آن را تبارز دهد ذکر نمایند تا دل این موضوع بیشتر گشاده شده و به یک نتیجه گیری کلی برسیم.
سر افراز باشید.
 

siyavash51

عضو جدید
[FONT=&quot]نمی دانم

[FONT=&quot]چرا اینجا !؟[/FONT]

[FONT=&quot]شاید[/FONT] ! ...

[FONT=&quot]خودم هم نمی دانم[/FONT] !

[FONT=&quot]چیز زیادی نبود [/FONT]

[FONT=&quot]چند آرزوی نیم دار[/FONT]

[FONT=&quot]ولی اصلی ، شناسنامه دار[/FONT]

[FONT=&quot]و یک لبخند هفت نفره ی قدیمی[/FONT]

[FONT=&quot]همه را زدند[/FONT] !

[FONT=&quot]از ولات سنگهای پیش پا افتاده ی لات آمده ام [/FONT]

[FONT=&quot]با پای کوتاه تر از دست و [/FONT]

[FONT=&quot]دستی هموارتر از کف پا [/FONT]

[FONT=&quot]کمی آرامش می خواهم [/FONT]

[FONT=&quot]و یک عروسک دست دوم [/FONT]

[FONT=&quot]اندازه ی یک دختر کلاس سوم [/FONT]

[FONT=&quot]روی هم چند ؟[/FONT]
[/FONT]
! ...


کرم قلاوند
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام من هم شعرم رو مينويسم ممنون مي شوم نقد بشود.:gol:

گوش مي دهم به باد و غش غش حشرات،
به ملودي زيباي جير جيركها،
وپرنده،
هميشه اولين پرنده كلاغ نيست
و پرهاي سياه و سوخته اش
و سبزه قبا با قباي سبزينه اش
و دال كه مرا مي برد به آشيانه اش.
باز ويار ذهني به سراغم آمده
وخواستن و دويدن؛
نفهميدن ونرسيدن.
و دوستت دارم را چگونه هجي مي كني؟
نگاه مي كنم به يونجه زار و به سبزي دستانت.
بوي يونجه تازه مي آيد،
من،
تو،
مزرعه
و غش غش حشرات .
درك مي كنند!!!
و تنها گاو مزرعه از نشخوار مي ايستد
زبانش تازگي دارد،
"منتظر باش و اشك نريز"
جواب مي دهد كلاغ
و كفش دوزك دفاع مي كند مرا...
من
تو
عطر يونجه
دستانت
...
كاش دال در پسين آفتاب به آشيانه اش برد مرا!

 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]نمی دانم [/FONT]

[FONT=&quot]چرا اینجا !؟


[FONT=&quot]شاید[/FONT] ! ...

[FONT=&quot]خودم هم نمی دانم[/FONT] !

[FONT=&quot]چیز زیادی نبود [/FONT]

[FONT=&quot]چند آرزوی نیم دار[/FONT]

[FONT=&quot]ولی اصلی ، شناسنامه دار[/FONT]

[FONT=&quot]و یک لبخند هفت نفره ی قدیمی[/FONT]

[FONT=&quot]همه را زدند[/FONT] !

[FONT=&quot]از ولات سنگهای پیش پا افتاده ی لات آمده ام [/FONT]

[FONT=&quot]با پای کوتاه تر از دست و [/FONT]

[FONT=&quot]دستی هموارتر از کف پا [/FONT]

[FONT=&quot]کمی آرامش می خواهم [/FONT]

[FONT=&quot]و یک عروسک دست دوم [/FONT]

[FONT=&quot]اندازه ی یک دختر کلاس سوم [/FONT]

[FONT=&quot]روی هم چند ؟[/FONT][/FONT]! ...


کرم قلاوند
این بار بگذارید بگویم سپیدِ سپید به معنای واقعی..........
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام من هم شعرم رو مينويسم ممنون مي شوم نقد بشود.:gol:

گوش مي دهم به باد و غش غش حشرات،
به ملودي زيباي جير جيركها،
وپرنده،
هميشه اولين پرنده كلاغ نيست
و پرهاي سياه و سوخته اش
و سبزه قبا با قباي سبزينه اش
و دال كه مرا مي برد به آشيانه اش.
باز ويار ذهني به سراغم آمده
وخواستن و دويدن؛
نفهميدن ونرسيدن.
و دوستت دارم را چگونه هجي مي كني؟
نگاه مي كنم به يونجه زار و به سبزي دستانت.
بوي يونجه تازه مي آيد،
من،
تو،
مزرعه
و غش غش حشرات .
درك مي كنند!!!
و تنها گاو مزرعه از نشخوار مي ايستد
زبانش تازگي دارد،
"منتظر باش و اشك نريز"
جواب مي دهد كلاغ
و كفش دوزك دفاع مي كند مرا...
من
تو
عطر يونجه
دستانت
...
كاش دال در پسين آفتاب به آشيانه اش برد مرا!
با درو بر شما............
شعر زیبائی سروده اید و من دران نا زیبائی نمی بینم، شعر سپیدی ست متوسط و شاعرانه......
اما اگر تجربه های اول تان است، پیشنهادم اینست که خود را در سرایش شعر کلاسیک یا همان غزل اول محک بزنید تا قواعد در شما جا بیفتد و بعد راه خودتان را ادامه دهید، هر سبکی که دوست دارید....
خوش طبع باشید و سر افراز
 

sinooheh

عضو جدید
سلام منم عضو كاملا جديد اين باشگاهم كه خيلي اتفاقي اينجا رو يافتم البته انتظار ندارم كسي تحويلم بگيره و به به و چه چه واسه شعرم راه بندازه اما خب منم دوست داشتم يكي از شعرامو بنويسم اينجا ببينم چي ميشه
شعر چشمهايم....


چشمهایم مال تو
من که جز تصویر تو چیزی نمی بینم در آن
آنچه میبینم تویی چشمان توست
گوییا در جاي جاي كوچه ها
روی هر برگ درخت
پشت و روی شیشه ها آیینه ها
شوخی طبع پر لز لطف خدا
عکسی انداخته از روی تو ناز
پلکها را میگذارم روی هم
ای شگفت
چهره خوب تو باز !!
پشت پلک بسته هم میبینمت
آری آری این تویی
صورت زیبای تو
خنده های دل نشین و ناب تو
سحری از سیمای خوبت در خیا ل
ای پری
آنچه میخواهم تویی
آنچه میجویم تویی
وانچه ميگويم تویی
تار وپود جانم از تصویر تو
عکس خط و خال تو
چشم میخواهم چه کار
چشمهایم ما ل تو
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام منم عضو كاملا جديد اين باشگاهم كه خيلي اتفاقي اينجا رو يافتم البته انتظار ندارم كسي تحويلم بگيره و به به و چه چه واسه شعرم راه بندازه اما خب منم دوست داشتم يكي از شعرامو بنويسم اينجا ببينم چي ميشه
شعر چشمهايم....


چشمهایم مال تو
من که جز تصویر تو چیزی نمی بینم در آن
آنچه میبینم تویی چشمان توست
گوییا در جاي جاي كوچه ها
روی هر برگ درخت
پشت و روی شیشه ها آیینه ها
شوخی طبع پر لز لطف خدا
عکسی انداخته از روی تو ناز
پلکها را میگذارم روی هم
ای شگفت
چهره خوب تو باز !!
پشت پلک بسته هم میبینمت
آری آری این تویی
صورت زیبای تو
خنده های دل نشین و ناب تو
سحری از سیمای خوبت در خیا ل
ای پری
آنچه میخواهم تویی
آنچه میجویم تویی
وانچه ميگويم تویی
تار وپود جانم از تصویر تو
عکس خط و خال تو
چشم میخواهم چه کار
چشمهایم ما ل تو


سلام دوست عزيز به شما خوش آمد ميگم هر چند خود من هم تازه وارد مي باشم.
شعر زيبايي بود وبا شروعي خوب همراه است
(پشت پلک بسته هم میبینمت
آری آری این تویی
صورت زیبای تو
خنده های دل نشین و ناب تو
سحری از سیمای خوبت در خیا ل) اين قسمت بسيار زيبا است همراه تصوير خيالي مي باشد.ابيات پاياني هم به خوبي آورده شده اند.

و اماايراداتي هم دارد كه جزئي اند و پيشنهاد مي كنم داير لغتتان را افزايش دهيد تا وازگان بيشتري را داشته باشيد.
1(شوخی طبع پر از لطف خدا) در اين قسمت كمي نامفهوم است ،شوخي طبع را به خدا نسبت دادن زيبا نيست.
2( عکسی انداخته از روی تو ناز) به جاي كلمه ناز كلمه مناسب ديگري بگذار زيرا ناز كمي لوس وپيش پا افتاده مي باشد.
شاد باشيد
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز


سخن بر لبانت چه زیبـــــا نشیند


چو موجی که بر قلب مینا نشیند


به بحر نگاه تو عمریست غر قست


دل و، همچنان در تمـــــــاشا نشیند


تو الهام شـعری که از جوشش تو


بطبع و خیـــــــــــالم غزلها نشیند


زگرمای حسنت ز وجد حضورت


عرق بر جبین تمنــــــــــــــــا نشیند


اگر ره بسویت بلند ست و پیچان


دل اندر امیــــــد و تقـــــــــلا نشیند


شکستی اگر وعده ی وصل امروز


به امیــــــــــــــــد دیدار فردا نشیند


تومعنای عشقی که مفتون رویت


چو مجنون به سودای لیــــــلا نشیند


مگرباوصالت دراین تیره روزی


همـــــــای خوشی برســـــــرما نشیند


چه شوري به يمن حظورت به افتد


چه شعفي بسيما به سيما نشيند

نقدکنید لطفا ً......

 
آخرین ویرایش:

dvr_2021

عضو جدید
سلام به دوستان شاعر با اجازتون منم يه چيزايي بزارم البته مي دونم خيلي جالب نيست



دلهره هاي رنگارنگ ، قلبايي از جنس سنگ


نگاه هاي پر مدعا ، حرفايي پر از ريا


فكر و خيال همش كلك ، لبخنداشون پر از بزك


حرفاشونم همش دروغ ، يه چيزي مثل كشك و دوغ


يه روز با تو يه روز با اون روز سوم نمي دونه با كدوم


يادم مياد گذشته ها ، دلم مثل خونه ها يه طبقه بيشتر نبود


ولي امروز دلامون ، مثل خونه هامون يه برج بي سر و ته


يكي مياد يكي ميره ، نه اومدن نه رفتن كسي ميشه يه خاطره


صبوريم حدي داره ، من دلم خونه مي خواد يه برج بي نشونه نمي خواد


كجا رفته دلاي سادمون ، حرفاي بي ارادمون


نگاهاي عاشقمون ، خونه هاي پر از نشون


به خدا خسته شدم


خسته از دورنگيا ، حرفاي پر از ريا ، اين همه بر و بيا


خسته از نگاهاي دروغكي ، لبخنداي زوركي ، حرفاي الكي


به خدا خسته شدم


من دلم خونه مي خواد ، يه برج بي نشونه نمي خواد


اما تو اين شهر شلوغ ، يه خونه واسه اين دل ويرونه نيست


گشتم اما نديدم كه دلي فقط من و بخواد ، من و واسه خاطر خودم بخواد


به خدا خسته شدم !


 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنتوان گشتو پابسو
ریبوبسو کاتاگوگسی
آنتی پروتی کانداستامونته
مردان بی ادعای دهه های ابدیدگی !
سیسمونی کودکی من
راه های بسیاری بین در و دیوار یک خانه است
از راه
تا پی سامانی


بروتسا کنگوگاچی !
شائبه های یک انقلاب تبرعه آمیز
از باغیات و صالحات
تا اسکافی و nescafe



نسیم ملایم اواخر آذر
و
سرما خورنده ترین سیگار
تا
آخر مهره ی آخر
مات !


سالها بوتیمار خود را
تیمار خود را
خود را
تکرار کردم
و
در آخر هیچ چیز جز......
پاشتا کوتژابپه فراتزا !
 

sinooheh

عضو جدید
آی مردم خسته ام
نای ایستادن ندارم من به پا
خسته ام از رویش تکرار ها
خسته از رنگ و ریا
از دروغ
از نقاب خنده بر سیمای درد
خسته از روییدن گلهای زرد
خسته از پاییز ، از شبهای سرد
خسته ام از مرگ مرد....
خسته ام از قتل عام لحظه ها
از سکوت عقل در غوغای نادانسته ها
خسته از ذوق سراب
خسته از بیداد خواب
خسته از عد لی که تنها گفته آمددر کتاب
خسته از ترس و گریز از آینه
خسته از تقدیر ها تعبیر ها
خسته از نا با ید یها یی که من دانسته ام
از خیانت خسته ام
از خود و خوبی و خوف و خلق و خلقت خسته ام
آی مردم از حقیقت خسته ام
................

ادامه دارد که برای طولانی نبودن ادامه آن درج نشد
بدرود
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز


سخن بر لبانت چه زیبـــــا نشیند


چو موجی که بر قلب مینا نشیند


به بحر نگاه تو عمریست غر قست


دل و، همچنان در تمـــــــاشا نشیند


تو الهام شـعری که از جوشش تو


بطبع و خیـــــــــــالم غزلها نشیند


زگرمای حسنت ز وجد حضورت


عرق بر جبین تمنــــــــــــــــا نشیند


اگر ره بسویت بلند ست و پیچان


دل اندر امیــــــد و تقـــــــــلا نشیند


شکستی اگر وعده ی وصل امروز


به امیــــــــــــــــد دیدار فردا نشیند


تومعنای عشقی که مفتون رویت


چو مجنون به سودای لیــــــلا نشیند


مگرباوصالت دراین تیره روزی


همـــــــای خوشی برســـــــرما نشیند


چه شوري به يمن حظورت به افتد


چه شعفي بسيما به سيما نشيند

نقدکنید لطفا ً......


بسيار عالي بود اما جايي ايرادي كوتاه داشت كه احتمالا ايراد تايپي بوده
(دل و، همچنان در تمـــــــاشا نشیند) اينجا دلم همچنان در تماشا نشيند؟ يا دل و جان يا كلمه ديگر؟؟
حضور رو هم تصحيح بفر مائيد (به )حر ف اضافه اي است كه بايد جدا نوشته شود زيباتر است .ممنون
 
بالا