مشاعرۀ سنّتی

[Azar.099]

نکته ای دلکش بگویم خال ان مهرو ببین
عقل و جان را بسته ی زنجیر ان گیسو ببین

 

[taraneh_de]

نکته ای دلکش بگویم خال ان مهرو ببین
عقل و جان را بسته ی زنجیر ان گیسو ببین

نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به دریا _ پریانی که سر از آب به در می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان
هم چنان خواهم راند

 

[meddler]

نکته ای دلکش بگویم خال ان مهرو ببین
عقل و جان را بسته ی زنجیر ان گیسو ببین

نشکن مرا....... زیاد مزاحم نمی شوم
تا بوده ام وبال به گردن نبوده ام

 

[salvador]

نشکن مرا....... زیاد مزاحم نمی شوم
تا بوده ام وبال به گردن نبوده ام

مژده وصل توام ساخته بیتاب امشب

نیست از شادی دیدار مرا خواب امشب

 

[Azar.099]

ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

 

[Azar.099]

ببخشید اشتباه شد

 

[taraneh_de]

ببخشید اشتباه شد

نه ، اتفاقا درسته. دو نفر قبلی اشتباه کردند. ادامه بده
​

 

[island1991]

ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

اگرچه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری

به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو


دوستان شرمنده تشکرام تموم شده....

 

[meddler]

نه ، اتفاقا درسته. دو نفر قبلی اشتباه کردند. ادامه بده
​

کسی اینجا اشتباه نمیکنه !
دیر و زود داره سوخت و سوز نداره

 

[meddler]

اگرچه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری

به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو


دوستان شرمنده تشکرام تموم شده....

وای بر من که چون با جنون وعده کردم
تو.تو لی لای در انتظارم نباشی

 

[Azar.099]

یارب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام امد ومعشوقه به کام

ممنوووووووووووووم ترمه جان
راستی ای شعرا از کیه ؟؟؟

 

[Azar.099]

ببخشید این همون سوخت وسوزس
ترانه جان

 

[taraneh_de]

ببخشید این همون سوخت وسوزس
ترانه جان

اشکال نداره. پیش میاد دیگه!

یارب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام امد ومعشوقه به کام

ممنوووووووووووووم ترمه جان
راستی ای شعرا از کیه ؟؟؟

خواهش می کنم. کدوم شعرها رو میگی؟ اگه این آخری ها رو می گی ، از فروغ فرخزاد هست.

 

[island1991]

یارب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام امد ومعشوقه به کام

مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست

که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست

 

[salvador]

توبه بشکن که در چنین مجلس

از خطا توبه صد هزار خطاست

 

[island1991]

توبه بشکن که در چنین مجلس

از خطا توبه صد هزار خطاست

تو اهل درد نه ای ور نه آتشی جانسوز

زبانه میکشد از سینه ای که من دارم

 

[ranalean]

تو اهل درد نه ای ور نه آتشی جانسوز

زبانه میکشد از سینه ای که من دارم

میخوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه

من باشم و تو باشی و یک شب مهتابی باشه


مریم حیدر زاده

 

[z.19.P]

توبه بشکن که در چنین مجلس

از خطا توبه صد هزار خطاست

تو معبود منی بگذار داد از دل بگیرم /پناهم ده که بر سقف حرم منزل بگیرم

 

[Narges *]

میخوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه

من باشم و تو باشی و یک شب مهتابی باشه


مریم حیدر زاده

همای اوج سعادت به دام ما افتاد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتاد

 

[z.19.P]

میخوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه

من باشم و تو باشی و یک شب مهتابی باشه


مریم حیدر زاده

هر روز دلم درغم تو زارتر است / وز من دل بیرحم تو بیزارتر است

 

[z.19.P]

همای اوج سعادت به دام ما افتاد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتاد

در عشق توام نصیحت و پند چه سود؟ / زهراب کشیده ام مرا قند چه سود؟

 

[salvador]

در عشق توام نصیحت و پند چه سود؟ / زهراب کشیده ام مرا قند چه سود؟

در بهای بوسه‌ای جانی طلب

می‌کنند این دلستانان الغیاث

 

[ranalean]

ثوابت باشد ای دارای خرمن

اگر رحمی کنی بر خوشه چینی

شک دارم مصرع اول درسته یا نه؟

 

[z.19.P]

ثوابت باشد ای دارای خرمن

اگر رحمی کنی بر خوشه چینی

شک دارم مصرع اول درسته یا نه؟

یک چشم من اندر غم دلدار گریست / چشم دگرم حسود بود و نگریست
چون روز وصال امد او را بستم /گفتم نگریستی نباید نگریست..

 

[salvador]

ثوابت باشد ای دارای خرمن

اگر رحمی کنی بر خوشه چینی

شک دارم مصرع اول درسته یا نه؟

نه درست نوشتین

یاد رخسارت جبین فکر را آیینه ساخت



حرف زلفت‌کرد سنبل رشتهٔ تقریر را

 

[salvador]

یک چشم من اندر غم دلدار گریست / چشم دگرم حسود بود و نگریست
چون روز وصال امد او را بستم /گفتم نگریستی نباید نگریست..

تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش



بیان کند که چه بودست ناشکیبا را

 

[ranalean]

یک چشم من اندر غم دلدار گریست / چشم دگرم حسود بود و نگریست
چون روز وصال امد او را بستم /گفتم نگریستی نباید نگریست..

عالیه. آفرین


تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق

هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

 

[ranalean]

نه درست نوشتین

یاد رخسارت جبین فکر را آیینه ساخت



حرف زلفت‌کرد سنبل رشتهٔ تقریر را

تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش



بیان کند که چه بودست ناشکیبا را

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

 

[salvador]

آخر از خود رفتنم راهی به فهم ناز برد



کیست گردد یک مژه برهم زدن صبر آزما

 

[banooye_ziba]

...

...

الا يا ايهاالساقي ادر كاسن ونا ولها
كه عشق اسان نمود اول ولي افتاد مشكلها