گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

omid-1900

عضو جدید
این تاپک منو خیلی تحت تاثیر قرارداد
خواستم حرف دامو بگم
اما من دیگه نیاز به بیان کلامی حرفم ندارم
عشق من حرفامو میشنوه بدون واسته زبانم .... از اعماق قلب و وجودم میخونه...
چون پیش خداست ....
 

V@HED

عضو جدید
اي ستاره

اي ستاره

به نام خداوند بخشاينده مهربان

اي ستاره ها كه از جهان دور
چشمتان به چشم بي فروغ ماست
نامي از زمين و از بشر شنيده ايد
در ميان آبي زلال آسمان
موج دود و خون و آتشي نديده ايد؟
اين غبار محنتي كه در دل فضاست
اين ديار وحشتي كه در دل فضا رهاست
اين ديار ظلمتي كه آشيان ماست
در پي تباهي شماست!
گوشتان اگر به ناله ي من آشناست
از سفينه اي كه مي رود به سوي ماه
از مسافري كه مي رسد زگرد راه
از زمين فتنه گر حذر كنيد!
پاي اين بشر اگر به آسمان رسد
روزگارتان چو روزگار ما سياست
اي ستاره كه پيش ديده ي مني
باورت نمي شود كه در زمين
هر كجا به هر كه مي رسي
خنجري ميان مشت خود نهفته است!
پشت هر شكوفه ي تبسمي
خار جانگزاي حيله اي شكفته است!
آنكه با تو مي زند صلاي مهر
جز به فكر غارت دل تو نيست!
گر چراغ روشني به راه توست
چشم گرگ جاودان گرسنه است
اي ستاره ما سلاممان بهانه است
عشقمان دروغ جاودانه است
در زمين زبان حق بريده اند
حق زبان تازيانه است!
وآنكه صادقانه با تو درد و دل كند
هاهاي گريه ي شبانه است
اي ستاره باورت نمي شود
در ميان باغ بي ترانه ي زمين
ساقه هاي سبز آشتي شكسته است
لاله هاي سرخ دوستي فسرده است
غنچه هاي نورس اميد
لب به خنده وانكرده مرده است
پرچم بلند سرو راستي
سر به خاك غم سپرده است!
اي ستاره باورت نمي شود
آن سپيده دم كه با صفا و ناز
در فضاي بي كرانه مي دميد
ديگر از زمين رميده است
اين سپيده ها سپيده نيست
رنگ چهره ي زمين پريده است
آن شقايق شفق كه مي شكفت عصرها ميان موج نور
دامن از زمين كشيده است
سرخي و كبودي افق
دود و آتش به آسمان رسيده است!
قلب مردم به خاك و خون تپيده است!
ابرهاي روشني كه چون حرير
بستر عروس ماه بود
پنبه هاي داغ هاي كهنه است!
اي ستاره اي ستاره ي غريب
از بشر مگو واز زمين مپرس
زيره نعره ي گلوله هاي آتشين
از صفاي گونه هاي آتشين مپرس
زير سيلي شكنجه هاي دردناك
از زوال چهره هاي نازنين مپرس
پيش چشم كودكان بي پناه
از نگاه مادران شرمگين مپرس
در جهنمي كه از جهان جداست
در جهنمي كه پيش ديده ي خداست
از غريو زنده ها ميان شعله ها
بيش از اين مپرس!
اي ستاره اي ستاره ي غريب
ما اگر از خاطر خدا نرفته ايم
پس چرا به داد ما نمي رسد؟
ما صداي گريمان به آسمان رسيد
از خدا چرا صدا نمي رسد؟
بگذريم از اين ترانه هاي درد
بگذريم از اين فسانه هاي تلخ

بگذر از من اي ستاره؛شب گذشت
قصه ي سياه مردم زمين
بسته راه خواب ناز تو
مي گريزد از فغان سرد من
گوش از ترانه بي نياز تو!
اي كه دست من به دامنت نمي رسد
اشك من به دامن تو نمي چكد
با نسيم دلكش سحر
چشم خسته ي تو بسته مي شود
بي تو در حصار اين شب سياه
عقده هاي گريه ي شبانه ام
در گلو شكسته ميشود...
 

hilari

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدايا، من عشق به تو را هم از تو مي خواهم وعشق به عاشقانت را وعشق رابه هر كاري كه مرا به تو نزديك كند
خدایا ...
خدايا، مرا راهي دهكه فقط به در خانه ي تو توانم آمد .
دستي ، كه فقط در خانه تو توانم كوفت .
خدايا، من را چشمي ده كه فقط گريان تو باشد وسينه اي كه فقط سوزان تو .
بهمن نگاهي ده كه جز رو ي تو نتوانم ديد .
وگوشي كه جز صداي تو نتواندشنيد
خودت را معشوقترين من قرار ده . مرا عاشقترين خويش .
خدايا، چشم جويبارعشق مرا به تماشاي دريايت روشني ده ،
مبادا دل من اسير كوي ديگري شود و پيشانيمحبت من بر خاك ديگري بسايد .
خدايا مرغ دلم كه در دام توست، مبادا كه ياد آشيانديگري كند .
خدايا...
همزمان بارشد گياه محبتت در باغچه ي دلم هر چه هرزه گياههست از ريشه بخشكان .
خدايا...
نكند كه روي از من بتابي ونشود كه نگاه حيران مرامنتظر بگذاري
اي پاسخ دهنده و اي اجابت كننده
اي خداي بي همتاي من .
 

آیاتای

عضو جدید
آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود
چشم خواب آلوده اش را مستي رويا نبود
نقش عشق و آرزو از چهره اش دل شسته بود
عكس شيدايي در آن آيينه ي سيما نبود
لب همان لب بود اما بوسه اش گرمي نداشت
دل همان دل بود اما مست و بي پروا نبود
در دل بيزار خود جز بيم رسوايي نداشت
گرچه روزي همنشين جز با من رسوا نبود
در نگاه سرد او غوغاي دل خاموش بود
برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود
ديدم آن چشم درخشان را ولي در اين صدف
گوهر اشكي كه من مي خواستم پيدا نبود
بر لب لرزان من فرياد دل خاموش شد
آخر آن تنها اميد جان من تنها نبود
جز من و او ديگري هم بود اما اي دريغ
اگه از درد دلم جز عشق جان فرسا نبود
اي نداده خوشه اي زان خرمن زيباييم
تا نبودي در كنارم زندگي زيبا نبود
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
از او که رفته نباید رنجشی به دل گرفت
آنکه دوستش داریم همه گونه حقی بر ما دارد
حتی حق آنکه دیگر دوستمان نداشته باشد
نمی توان از او رنجشی به دل گرفت
بلکه باید تنها از خود رنجید
که چرا باید آنقدر شایسته ی محبت نباشیم که دوست ما را ترک کند …
و این خود دردی کشنده است …
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماهی همیشه تشنه ام
در زلال لطف بیکران تو
می برد مرا به هر کجا که میل اوست
موج دیدگان مهربان تو
ای همیشه خوب
ای همیشه اشنا
هر طرف که میکنم نگاه
عطر و خنده و ترانه میکند شنا
در میان بازوان تو
ماهی همیشه تشنه ام
ای زلال تابناک
یک نفس اگر مرا رها کنی
ماهی تو جان سپرده روی خاک ...



فریدون مشیری
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
(( در این خشکسالی به باران نگاهی نکن
به اندوه خشک بیابان نگاهی نکن
اگر تاول و داغ دارد تنم ... بگذریم
اگر من ، اگر تب ، به هذیان نگاهی نکن
تن کوچه ها را از آن پس لباسی نپوش
سراپا اگر هست عریان نگاهی نکن
من و این خیابان و چندین بغل هرزگی
به این هرزه های خیابان نگاهی نکن
در این بین اگر نسبتی با تو دارد خدا
شفاعت نکن یا به شیطان نگاهی نکن
تفاوت ندارد نباشی در این دور و بر
به این دور و بر حتی الامکان نگاهی نکن
تو را از ته دل اگر قرنها خوانده ایم
جسارت شده خوب دوران ، نگاهی نکن
غزلها نوشتیم هرگز عنایت نشد
به این شاعران غزلخوان نگاهی نکن
بیایی ، نیایی ، به من نیست مربوط ... نه
به این ارتباطات پنهان نگاهی نکن
اگر کفر شد این غزل جان مولا ببخش
به این جرم در حد زندان نگاهی مکن
سراغ من رفته را از خدا هم نگیر
اگر می روم رو به پایان نگاهی نکن))

ناصر ندیمی
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم را هیچکس باور نداشت
هیچکس کاری به کار من نداشت

بنویسید بعد مرگم روی سنگ
با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ

او که خوابیده است در این گور سرد
بودنش را هیچکس باور نکرد
 

ENERJHI

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم را هیچکس باور نداشت
هیچکس کاری به کار من نداشت

بنویسید بعد مرگم روی سنگ
با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ

او که خوابیده است در این گور سرد
بودنش را هیچکس باور نکرد
چه قدر تلخ و احساسی و در عین حال زیبا بود
 

aftab

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]درون کوچه ی قلبم[/FONT]
[FONT=&quot]چه غمگینانه می پیچد صدای تو[/FONT]
[FONT=&quot]که می گفتی[/FONT]
[FONT=&quot]به جز تو دل نمی بندم[/FONT][FONT=&quot]... !![/FONT][FONT=&quot] [/FONT]
 

deansam

عضو جدید
شعری که مدام و ناخود آگاه در ذهنت تکرار می کنی

شعری که مدام و ناخود آگاه در ذهنت تکرار می کنی

من گاهی اوقات بدون اینکه خودم بخواهم یک یا دو شعر را مدام در ذهنم تکرار می کنم ،آیا برای شما هم همین طور هست؟
و شعر من:
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
بگشا نقاب از رخ ، که رخ تو هست فرخ
تو روا مبین که با تو ز پس نقاب گویم
چو دلت چو سنگ باشد پر از آتشم چو آهنگ
تو چو لطف شیشه گیری قدح و شراب گویم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]گشته خزان نوبهار من ، بهار من[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]رفت و نیامد نگار من ، نگار من[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]سپری شد شب جدایی[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]به امیدی که تو بیایی[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]آخر ای امید قلبم[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]با من از چه بی وفایی[/FONT]
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه می لغزد

ولی باران نمی داند که من دریایی از دردم,

به ظاهر گرچه می خندم

ولی اندر سکوتی تلخ می گریم........
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به چه میخندی تو؟
به مفهوم غم انگیز جدایی؟
به چه چیز؟
به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟
به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟
یا به افسونگر چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟
به چه میخندی تو؟
به دل ساده من میخندی که دگر تابه ابد نیز به فکر خود نیست؟
خنده دار است بخند ...
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هیچکس اشکی برای ما نریخت ،
هر که با ما بود از ما میگریخت ،
چند روزیست حالم دیدنیست ،
حال من از این و ان پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل میزنم
گاه بر حافظ تفال میزنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل امد که حالم را گرفت
گفت:ما ز یاران چشم یاری داشتیم ،خود غلط بود انچه ما پنداشتیم.
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هوای خانه چه دلگیر میشود گاهی
از ین زمانه دلم سیر میشود گاهی
عقاب تیز پردشتهای استغناء
اسیر پنجه تقدیر میشود گاهی
 

گل شیپوری

عضو جدید
خلوت

خلوت

مرا در خلوت تنهاییم رها کنید
مرا در کلبه بی سقف عاشقیم رها کنید

شیرینی عشق تلخ تر از هر زهر است
مرا در خاطرات تلخ حقیقت رها کنید

عاشق شدن در این روزگار بیوفا حماقت است
مرا از این روزگار بیوفا جدا کنید

ستاره امیدم دیگر چشمک نمیزند بی نور است
مرا با سختی ویرانگر انتظار آشنا کنید

من گرفتار سکوتم گرفتار غرور
مرا از میان این سکوت بیجان صدا کنید

زندگی چون قفس است قفسی با میله های سرد
کبوتر دلم را از این قفس چوبی محکم رها کنید
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فریدون مشیری

فریدون مشیری

دل دیوانه تنها ، دل تنگ !



سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه‌‌ی تنها ! دل تنگ !
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه‌ی جان را مدران !
مکن ای خسته ، درین بغض درنگ
دل دیوانه‌ی تنها ، دل تنگ !

پیش این سنگدلان ، قدر دل و سنگ یکی‌ست
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی‌ست
دیدی ، آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش ، سرشارترین
آن که می‌گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلازارترین شد ! چه دلازارترین ؟

نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
نه همین در غمت اینگونه نشاند
با تو چون دشمن دارد سر جنگ !
دل دیوانه‌ی تنها ، دل تنگ !

ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زیسته‌ای ، سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو باش ازین عشق و سرافراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون ، رنگ
دل دیوانه تنها ، دل تنگ !

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
من گاهی اوقات بدون اینکه خودم بخواهم یک یا دو شعر را مدام در ذهنم تکرار می کنم ،آیا برای شما هم همین طور هست؟
و شعر من:
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

يه شب مهتاب ماه مياد تو خواب
منو ميبره كوچه به كوچه
باغ انگوري باغ آلوچه

دره به دره
صحرا به صحرا
اونجا كه شبها پشت بيشه ها
يه پري مياد ترسون و لرزون

پاشو ميذاره تو آب چشمه
شونه ميكنه موي پريشون
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
برف می بارد
برف می بارد به روی خار و خاراسنگ
کوه ها خاموش
دره ها دلتنگ
راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ
بر نمی شد گر ز بام کلبه ها دودی
یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد
رد پا ها گر نمی افتاد روی جاده های لغزان
ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته دمسرد ؟
آنک آنک کلبه ای روشن
روی تپه روبروی من
در گشودندم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
خسته شدم ،
نیست شدم ...
گوشم از این حرف ، پُر است:
" آخر غصه ، مُردن است !
مُردن من، همین دم است !
" که از تو دورمانده ام .
من که بدون روی تو ،
رو ، به هوا ، نمیکنم.
من که بدون چشم تو ،
بنده دعا نمیکنم.
دور شدی، کور شدم.
" مشعل بی نور شدم.
من !
که بدون اسم تو ،
اسم ، صدا نمیکنم.
ماه ، چه ماه ِ کاملی !
دست مریزاد ، خدا !
من که بدون روی اون
ماه نگاه نمیکنم
 

hilari

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا !

دلم باز امشب گرفته

بیا تا کمی با تو صحبت کنم

بیا تا دل کوچکم را

خدایا فقط با تو قسمت کنم

خدایا !

بیا پشت آن پنجره

که وا می شود رو بسوی دلم

بیا پرده ها را کناری بزن

که نورت بتابد به روی دلم

خدایا !

کمک کن که من نردبانی بسازم

و با آن بیایم به شهر فرشته

همان شهر دوری که بر سر در آن

کسی اسم رمز شما را نوشته

خدایا !

کمک کن که پروانه شعر من جان بگیرد

کمی هم به فکر دلم باش........مبادا بمیرد

خدایا !

دلم را که هر شب نفس میکشد در هوایت

اگر چه شکسته

شبی می فرستم برایت.
 

sohrab89

عضو جدید
در خواب ناز بودم شبي
ديدم كسي در ميزند
در را گشودم روي او
ديدم غم است در ميزند
اي دوستان بي وفا
از غم بياموزيد وفا
غم با آن همه بيگانگي
هر شب به من سر ميزند
 

zx1

عضو جدید
تنهایی ...
خجالت روزهای من است
... در این اسارت سالهاست دربه درم
تو هم که با من نموندی
چه ساده باختم، با همه جون و تنم
...
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
اما افسوس که هیچ کس نبود ...
همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...
آری با تو هستم ...!
با تویی که از کنارم گذشتی...
و حتی یک بار هم نپرسیدی،
چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!

 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا