حل مشکلات علمی و درخواست اطلاعات دانشجویان رشته ی مواد و متالورژی

saeideh_77077

عضو جدید
من واقعا از همه ی دوستان به خاطر بحثی که راه انداختم معذرت میخوام.
1. من شبی که اون پست مربوط سوژه ی مورد نظر(بی معرفت) نوشتم اصلا فکر نمیکردم که این طور بحث ادامه داری بشه.
2.من حرفمو پس میگیرم کسی بی معرفت تر از خودم نیست، خوبه؟:redface:
3.ayhhan و thixotrop من اسمم سعیده ست نه سپیده:smile:
4. این گل تقدیم به هر کس که با خوندن پست من فکر کرده من با اونم
 
آخرین ویرایش:

د ا ن ش گ ا ه

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترمودینامیک محلولها

ترمودینامیک محلولها

با سلام خدمت دوستان متالورژ
من یک مطلب تایپ شده در مورد ترمودینامیک محلولها میخواستم/باید پاور پوندش کنم/حالا نمیدونم با این همه فرمول و نمودار چیکار کنم/
خواستم بدونم منبعب هست که ترمودینامیک محلولها به صورت تایپ باشه
ممنون میشم از کمکتون
 

فرهنگ

مدیر بازنشسته

از جوانمرد پرسیدند:

خدا را چگونه بشناسیم ؟

گفت: از هر راهی میتوان خدا را شناخت

اما هر شناختی را پیامدی ست

شما تاب کدام یک را دارید ؟

اگر خدا را با خرد بشناسی

علمی با تو خواهد بود

اگر خدا را با ایمان بشناسی

آسایشی با تو خواهد بود

و اگر خدا را با معرفت بشناسی

دردی با تو خواهد بود

جوانمرد اما خدا را به معرفت شناخت

حتی به بهای گران درد . . .

 

mahnaz -A

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماجرای سفر من و خدا با دوچرخه

ماجرای سفر من و خدا با دوچرخه

زندگى كردن مثل دوچرخه سوارى است. آدمنمى افتد، مگر این كه دست از ركاب زدن بردارد.
اوایل، خداوند را فقط یك ناظر مى دیدم،چیزى شبیه قاضى دادگاه كه همه عیب و ایرادهایم را ثبت می‌كند تا بعداً تك تك آنهارا به ‌رخم بكشد.
به این ترتیب، خداوندمى خواست به من بفهماند كه من لایق بهشت رفتن هستم یا سزاوار جهنم. او همیشه حضورداشت، ولى نه مثل یك خدا كه مثل مأموران دولتى.
ولى بعدها، این قدرت متعال را بهتر شناختمو آن هم موقعى بود كه حس كردم زندگى كردن مثل دوچرخه سوارى است، آن هم دوچرخه سوارىدر یك جاده ناهموار !
اما خوبیش به اینبود كه خدا با من همراه بود و پشت سر من ركاب مى‌زد. آن روزها كه من ركاب مى‌زدم و او كمكم مى‌كرد،تقریباً راه را مى‌دانستم، اما ركاب زدن دائمى، در جاده‌اى قابل پیش بینى كسلممى‌كرد، چون همیشه كوتاه‌ترین فاصله‌ها را پیدا مى‌كردم.
یادم نمى‌آید كى بود كه به من گفت جاهایمانرا عوض كنیم، ولى هرچه بود از آن موقع به بعد، اوضاع مثل سابق نبود. خدا با منهمراه بود و من پشت سر او ركاب مى‌زدم.
حالا دیگر زندگى كردن در كنار یك قدرتمطلق، هیجان عجیبى داشت.
او مسیرهاىدلپذیر و میانبرهاى اصلى را در كوه ها و لبه پرتگاه ها مى شناخت و از این گذشتهمی‌توانست با حداكثر سرعت براند،اومرا در جاده‌هاى خطرناك و صعب‌العبور، اما بسیار زیبا و با شكوه به پیش مى‌برد، ومن غرق سعادت مى‌شدم.
گاهى نگرانمى‌شدم و مى‌پرسیدم، «دارى منو كجا مى‌برى» او مى‌خندید و جوابم را نمى‌داد و من حسمى‌كردم دارم كم كم به او اعتماد مى‌كنم.
بزودى زندگى كسالت بارم را فراموش كردمو وارد دنیایى پر از ماجراهاى رنگارنگ شدم. هنگامى كه مى‌‌گفتم، «دارم مى‌ترسم» برمى‌گشت و دستم را مى‌گرفت.
او مرا بهآدم‌هایى معرفى كرد كه هدایایى را به من مى‌دادند كه به آنها نیاز داشتم. هدایایى چون عشق، پذیرش، شفا و شادمانى. آنها به من توشه سفر مى‌دادند تا بتوانم به راهم ادامه بدهم.
سفر ما؛ سفر من وخدا.و ما باز رفتیم و رفتیم
حالا هدیه ها خیلى زیاد شده بودند وخداوند گفت: «همه‌شان را ببخش. بار زیادى هستند. خیلى سنگین‌اند » .
و من همین كار را كردم و همه هدایا را بهمردمى كه سر راهمان قرار مى‌گرفتند، دادم و متوجه شدم كه در بخشیدن است كه دریافتمى‌كنم. حالا دیگر بارمان سبك شده بود.
اوهمه رمز و راز هاى دوچرخه سوارى را بلد بود.
او مى‌دانست چطور از پیچ‌هاى خطرناك بگذرد،از جاهاى مرتفع و پوشیده از صخره با دوچرخه بپرد و اگر لازم شد، پرواز كند..
من یاد گرفتم چشم‌هایم را ببندم و درعجیب‌ترین جاها، فقط شبیه به او ركاب بزنم. این طورى وقتى چشم‌هایم باز بودند از مناظراطراف لذت مى‌بردم و وقتى چشم‌هایم را مى‌بستم، نسیم خنكى صورتم را نوازش مى‌داد. هر وقت در زندگى احساس مى‌كنمكه دیگر نمى‌توانم ادامه بدهم، او لبخند مى‌زند و فقط مى‌گوید :
« ركاب بزن » ....
 

saeideh_77077

عضو جدید
کویر تشنه ی باران است، تشنه ی خوبی
به من محبت کن...!
که ابر رحمت اگر در کویر می بارید
به جای خار بیابان بنفشه می روئید
چرا هراس؟؟ چرا شک؟؟؟
بیا که من بی تو درخت خشک کویرم که برگ و بارم نیست
امید بارش باران نو بهارم نیست...
 

navidsaket

عضو جدید
کویر تشنه ی باران است، تشنه ی خوبی
به من محبت کن...!
که ابر رحمت اگر در کویر می بارید
به جای خار بیابان بنفشه می روئید
چرا هراس؟؟ چرا شک؟؟؟
بیا که من بی تو درخت خشک کویرم که برگ و بارم نیست
امید بارش باران نو بهارم نیست...
سلام به همه ی عزیزان!
ماکه حضور داشتیم فعالانه!
اما اونایی که نبودن عیدشون مبارک!
 

jose

عضو جدید
extrusion

extrusion

سلام

توضیح مختصری راجع به اکستروژن می خواستم و در صورت امکان یه مقاله 5 صفحه ای انگلیسی در این باره .

با تشکر
 

setayesh 88

عضو جدید
این خانوما فقط آتیش به پا می کنن ( البته شاید هم پسرایی که پی قضیه رو می گیرن این کار رو می کنن) ولی بلاخره ریشه کار دست خانوماست.:child:

حالا سپیده خانوم اسم نبرده، نخواسته طرف رو ضایع کنه شما هی پی اش رو بگیرین،:w39:

با این حرف ها خودم رو مضنون درجه یک کردم:surprised::w47::w28:

شما هم که اصلا دنبالشو نگرفتید....!:razz:

 

setayesh 88

عضو جدید
شب سردی است و من افسرده،راه دوری است و پايی خسته،تيرگی هست و چراغی مرده،می کنم تنها از جاده عبور،دور ماندند ز من آدمها،سايه ای از سر ديوار گذشت،غمی افزود مرا بر غمها،فکر تاريکی و اين ويرانی،بی خبر آمد تا با دل من،قصّه ها ساز کند پنهانی؛
نيست رنگی که بگويد با من،اندکی صبر سحر نزديک است،هر دم اين بانگ بر آرم از دل،وای اين شب چقدر تاريک است؛
خنده ای کو که به دل انگيزم،قطره ای کو که به دريا ريزم،صخره ای کو که بدان آويزم،مثل اين است که شب نمناک است٬ديگران را هم غم هست به دل،غم من ليک غمی غمناک است،هر دم اين بانگ بر آرم از دل،وای اين شب چقدر تاريک است،اندکی صبر سحر نزديک است،اندکی صبر سحر نزديک است
 

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام بر همه مهندسین مواد...!!!
شاید باورتون نشه ولی هیچکی اندازه من واسه تموم شده عید لحظه شماری نمی کرد...!!
واه واه واه ....!!!!!!!
اخه من بطور مادرزاد با تعطیلات مشکل داشتم...!!
اینم یه نوعشه دیگه!!!!!!!
فکر کنم شما زمان دانش آموزی وقتی که برف میومد و مدرسه ها تعطیل میشد ، کاملا افسرده میشدید.نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

mahnaz -A

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام بر همه مهندسین مواد...!!!
شاید باورتون نشه ولی هیچکی اندازه من واسه تموم شده عید لحظه شماری نمی کرد...!!
واه واه واه ....!!!!!!!
اخه من بطور مادرزاد با تعطیلات مشکل داشتم...!!


واقعا جدی میگید ؟!!؟!؟!؟؟!

:eek::surprised::eek::surprised::eek::surprised::eek:
 

METALHEAD

عضو جدید
هادفيلد

هادفيلد

راجب فولاد هادفیلد کسی مطلب داره؟

سلام دوست من!
تو گوگل جستجو كردي؟
من كه با يه جستجوي ساده فهميدم كه اين فولاد اولين فولاد آستنيتي منگنز دار بوده كه توسط هادفيلد درست شده در سال 1882 و 1.2 درصد وزني كربن و 12 درصد وزني منگنز داره
يه مقاله فارسي هست كه اثر افزودن فروبور به اين نوع فولاد رو بررسي كرده كه لينكش اينه:
http://www.felezat.com/edition%20paper/The%20First%20Joint%20Conference%20between%2011th%20IMES%20Congress%20and%2019th%20IFS%20Seminar/articles/1544.pdf
اينم يه مقاله انگليسي كه مخصوصا در مورد اين فولاده كه البته چون براي سال 92 بود نتونستم يگيرمش:
D.K. subramanyam, A.E. swansinger and H.S. Avery, " Austenitic Manganese
steels", Metals Handbook ASM, 10th Edition, 1, 1992,822-840.
 

REZAB

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام بر همه مهندسین مواد...!!!
شاید باورتون نشه ولی هیچکی اندازه من واسه تموم شده عید لحظه شماری نمی کرد...!!
واه واه واه ....!!!!!!!
اخه من بطور مادرزاد با تعطیلات مشکل داشتم...!!

:eek::eek::eek:
میشه یه کم توضیح بدید!؟
 
بالا