>>> * محفل دل سوختگان * <<<

Medical_eng87

عضو جدید
کاربر ممتاز

 

behnam_elec

کاربر بیش فعال
سلام بهنام جان

حالا به نظرت چرا دختره این کارا را می کرد؟
عشقش کجا بود؟​
سلام عزیزم
خیلیواضحه
خانوم رفته با یکی دیگه اون یکی مثل ن خر نوده که بیکاریه جا بشینه و کاری نکنه
خانومم که اصلا نمیدونست این کارا یعنی چی اما او عشقه مثل اینکه خوب حالشو گرفته البته که براش یه هوس بده و بس
اینم بامر کرده نمیدونم به قول خودش زود فهمیده و فرار کرده
اما چه فایده دختر یا زن بودنش فرقی برام نداره
چون تو اوج پرواز بالو پرمو شکست حالا باید تابان پس بده
من میخوام تمام گذشته رو فراموش کنم و یه زندگی جدید یه دنیا یه بهنام جدد رو شروع کنم
و اگه بشه دوباره به یکی دیگه اعتماد کنم امید وارم دفعه بد شکست رو تجربه نکنم که میمیرم
سر و ته یکی هستن اما خوب تکو توک توشون خوبم دارن
راستس اهنگ جدید یاس به نام نیستی و گوش دادی؟
اگه اره چطور بود اگه نه دانلود کن حتما که از دست میدی.
 

Medical_eng87

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام عزیزم
خیلیواضحه
خانوم رفته با یکی دیگه اون یکی مثل ن خر نوده که بیکاریه جا بشینه و کاری نکنه
خانومم که اصلا نمیدونست این کارا یعنی چی اما او عشقه مثل اینکه خوب حالشو گرفته البته که براش یه هوس بده و بس
اینم بامر کرده نمیدونم به قول خودش زود فهمیده و فرار کرده
اما چه فایده دختر یا زن بودنش فرقی برام نداره
چون تو اوج پرواز بالو پرمو شکست حالا باید تابان پس بده
من میخوام تمام گذشته رو فراموش کنم و یه زندگی جدید یه دنیا یه بهنام جدد رو شروع کنم
و اگه بشه دوباره به یکی دیگه اعتماد کنم امید وارم دفعه بد شکست رو تجربه نکنم که میمیرم
سر و ته یکی هستن اما خوب تکو توک توشون خوبم دارن
راستس اهنگ جدید یاس به نام نیستی و گوش دادی؟
اگه اره چطور بود اگه نه دانلود کن حتما که از دست میدی.

البته یه چیز بهت بگم ناراحت نشی ، تو هم همچین عاشقش نبودی چون یه عاشق هیچوقت نمیتونه ناراحتی عشقش را ببینه حتی اگه عشقش بدترین کار را باهاش بکنه ، عشق از خود گذشتن می خواد ، آدم از همه چیزش بگذره برای عشقش ، و این عشق در این جهان بسیار کمه ، میدونی چقدر خوب بود ما این اندازه ی عشقمون را برای خدا میذاشتیم؟؟؟ خدایی که این همه به ما نعمت و خوبی داده ، این همه ما را دوست داره اونوقت این نامردی نیست که ما آتش عشقمون را برای خدا نمیذاریم؟؟؟ کاش که آدم میشدیم!!!
 

behnam_elec

کاربر بیش فعال
البته یه چیز بهت بگم ناراحت نشی ، تو هم همچین عاشقش نبودی چون یه عاشق هیچوقت نمیتونه ناراحتی عشقش را ببینه حتی اگه عشقش بدترین کار را باهاش بکنه ، عشق از خود گذشتن می خواد ، آدم از همه چیزش بگذره برای عشقش ، و این عشق در این جهان بسیار کمه ، میدونی چقدر خوب بود ما این اندازه ی عشقمون را برای خدا میذاشتیم؟؟؟ خدایی که این همه به ما نعمت و خوبی داده ، این همه ما را دوست داره اونوقت این نامردی نیست که ما آتش عشقمون را برای خدا نمیذاریم؟؟؟ کاش که آدم میشدیم!!!
سلام دوست عزیزم
اولا که حرف از خود گذشتگی زدی
من به خاطر اون دختر رشته ای رو که دوست داشتمو یعنی ای تی رو ول کردم از دانشگاه تهران رفتم دانشگاه تبریز برق الکترونیک خوندم تا فقط به اون نزدیک باشم
خودمو بین تو شهر پر از ادم غریب اواره کردم به خاطر کی؟؟؟؟؟؟؟
از بهترین لذت هام گذشتم و میرفتم زبان درس بدم تا بتونم خرج خودمو و..... اونو در بیارم
به خدا با دوستام بیرون نمیرفتم و وقتمو به درس خوندنو ترجمه و تدریس گذاشته بودم برای چی
دوری خانواده تحریم شدن از طرف پدرم فقط به خاطر اون بود 18کیلو وزن کم کرده بودم قتی رفتم خونه بد از 6ماه
همش تو استرس بودم که نکنه خانوم دلش با یکی دیگه بره
تو دانشگاه و تبریز کلی اویزون داشتم اما جالب بود ایت الکرسی میخوندم تا که یه وقت دلم هوایی نشه برم پی اینا و به اون خیانت کنم
با هزار بدبختی وقت خالی میکردم تا برم دیدنش همیشه هم دست پر بودم
تو چی میدونی از کارهایکه من برای اون و به خاطر اون کردم
من همیشه امادگی فوت پدرم رو داشتم چون همیشه امادم کرده بود اما اینقد به این دختر وابسته شذده بودمو شیدا که اگه کسی چیزی د رابطه با جدایی میگفت یا دعوام میشد یا ولش میکردم
حتی نمیذاشتم که یه کارت شارژ با پول خودش بخره همیشه خودم میگرفتم تا زیر فشار نباشه
اما اون در عوض چیکار کرد
خیلی راحت و خونسرد برگشت به من گفت که من یه نفر دیگه رو دوست دارم پسر خالمه الان 3ماهه که به همیم
خیلی صریح گفت که من دارم بهت خیانت میکنم تو هم نفهمیدی
میدونی یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میتونی درک کنی/؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اللهاکبر مهندس از چیزی که خبر نداری اضهار نظر نکن
من بد از اون 9 ماه تو تنهاییه مطلق زندگی کردم فقط در و دیوارای خونه جا نمازم و خدا میدونه من چی کشیدم
شده بودم یه معتاد کراکی که داره ترک میکنه
باید اون جواب دونه دونه اشکامو بده جلو خدا
اگه خداو اون دنیایباشه حتما ج میگیره از خدا
فقط واگذارش کردم به خدا

راجع به مطالب بدی بگم که
انسان بودن چه اسان ادم شدن محال است
خدا منو تو منگنه گذاشت همه جوره زیر فشارم گذاشت ناراحتی قلبی پیدا کردم تازه بهتر شده بودم که پدرم فوت کرد
شرکت برشکسته شد حسابا بسته شد من مونده بودم با 85 میلیون بدهی سرپرتس یه خانواده ادامه تحصیل 45تا کارگر و .............
اما من تو اون موقع فقط یه چیزی گفتم که همه تعجب میکردن گفتم خدا رو شکر
رفتم تو دل مشکلات همه چی حل شد تهران درس مسخونم تو یه شرکت الان دیگه چند ملییتی فرانسوی ایتالیایی فنلاندی استخدام شدم و دنبل پرونده پدرم هستمو 6 تومن بدهی
بله عزیز من خدامو دارم که با هیچ چیزو هیچ کس عوضش نمیکنم
اگه شعری که گذاشتم میخوندی تئ اخرین بیتش نوشته بودم که
مرد راهم باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته در راهت کنم
 

مهرا

عضو جدید
سلام دوست عزیزم
اولا که حرف از خود گذشتگی زدی
.....................................................
میخوندی تئ اخرین بیتش نوشته بودم که
مرد راهم باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته در راهت کنم
سلام به همه
با اجازه ی بزرگترای تاپیک منم یه اظهار نظر کنم
شنیده بودم بین عشق و نفرت فاصله ای نیست ولی تا حالا ندیده بودم
به نظر من مدیکال درست میگه اون خانوم هر چی باشه یه روزی تنها کسی بود که عاشقش بودی برخورد به اینصورت باهاش خیلی بده
در مورد از خود گذشتگی هم حق باتو خیلیها اینطوری نیستن حتی....
ولی یادت باشه از خود گذشتگی به برداشتن فشار مالی یا....از روی دوش طرفت نیست
بعدشم کم کردن وزن بد نیست که میدونی مردم چقدر خرج میکنن تا 1 کیلو کم کنن؟؟؟;)
همش تو استرس بودم که نکنه خانوم دلش با یکی دیگه بره
ببین خودتم میدونستی یه جای کار میلنگه پس یه چیز غیر عادی نبود که بزاره بره
اصلا از جملت معلومه که از اولم میدونستی دلش باهات نیست پس این حرفا دیگه چیه؟؟؟
تو دانشگاه و تبریز کلی اویزون داشت
لطفا از واژه های مناسب استفاده کن
بعدشم تازه اونقدرا هم بد نیست که یه موقعیتی پیش بیاد آأم یاد خدا بیوفته
در مورد قسمت آخر هم خدا بهت صبر بده
یه روز مامانم بهم گفت خدا وقتی دردی رو بده اول ظرفیت بندشو میسنجه خدا ظرفیتتو حتما خیلی بیشتر از اینا دیده من بودم جا میزدم
 

behnam_elec

کاربر بیش فعال
سلام به همه
با اجازه ی بزرگترای تاپیک منم یه اظهار نظر کنم
شنیده بودم بین عشق و نفرت فاصله ای نیست ولی تا حالا ندیده بودم
به نظر من مدیکال درست میگه اون خانوم هر چی باشه یه روزی تنها کسی بود که عاشقش بودی برخورد به اینصورت باهاش خیلی بده
در مورد از خود گذشتگی هم حق باتو خیلیها اینطوری نیستن حتی....
ولی یادت باشه از خود گذشتگی به برداشتن فشار مالی یا....از روی دوش طرفت نیست
بعدشم کم کردن وزن بد نیست که میدونی مردم چقدر خرج میکنن تا 1 کیلو کم کنن؟؟؟;)

ببین خودتم میدونستی یه جای کار میلنگه پس یه چیز غیر عادی نبود که بزاره بره
اصلا از جملت معلومه که از اولم میدونستی دلش باهات نیست پس این حرفا دیگه چیه؟؟؟

لطفا از واژه های مناسب استفاده کن
بعدشم تازه اونقدرا هم بد نیست که یه موقعیتی پیش بیاد آأم یاد خدا بیوفته
در مورد قسمت آخر هم خدا بهت صبر بده
یه روز مامانم بهم گفت خدا وقتی دردی رو بده اول ظرفیت بندشو میسنجه خدا ظرفیتتو حتما خیلی بیشتر از اینا دیده من بودم جا میزدم
با سلام نخیر مهرا جان بد جور گیر به من دادیا
اولا که خانوم خانوما اون کم کردن وزن ا روی خوشی یا خواست خودم نبوده که اینجور به طنز گرفتیش
بدشم مطمئنباش اگه با خدا نبودم همون روزی اول میکشتمش چون قسم خورده بیویم که دستکسی غیر همدیگه تو دستمون نره اما اون چی
ای بابا اخه تو چی میدونی از حس یه مرد به یه زن
دیوانه میشدم میمردمو زنده میشدم وقتی تصور میکردم که یکی دیگه دستشو بگیره لمسش کنه نازش کنه تو چشماش نگاه کنه و دستشو لای موهاش بکن
وای خدا
چی دارم میگم بیخیال حالا چه فایده بره با هرکی میخواد باشه من که واگذارش کردم به خدا
موردد هم اینکه تو میخوای مثل قبل وارد دونه دونه جزئیات بشم تا بفهمی از خود گذشتگی چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چیه نکنه تعرف شما هم از خود گذشتگی اینه که باید بهش تبریک میگفتمو میگفتم بفرما بسلامت خوش باشی بیخیال ما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نکنه تو هم مثل دختر های اینه تعبیرت از قسمت اینه که به اولین خواتگار بله رو بگیو بد هم بگین .....لقش اونم بره با یکی دیگه
در مورد اخر هم لحن من خیلی رک و کامل بود و درست و نه غیر حقیقت
من عادت ندارم حرفی رو بپیچونم رک میگمش
گفته بودم بهت بازم میگم عزیزم نمیتونی اظهار نظر کنی راجع به این اتفاقات چون حسش نکردی
 

monir arch

عضو جدید
سلام دوست عزیزم
اولا که حرف از خود گذشتگی زدی
من به خاطر اون دختر رشته ای رو که دوست داشتمو یعنی ای تی رو ول کردم از دانشگاه تهران رفتم دانشگاه تبریز برق الکترونیک خوندم تا فقط به اون نزدیک باشم
خودمو بین تو شهر پر از ادم غریب اواره کردم به خاطر کی؟؟؟؟؟؟؟
از بهترین لذت هام گذشتم و میرفتم زبان درس بدم تا بتونم خرج خودمو و..... اونو در بیارم
به خدا با دوستام بیرون نمیرفتم و وقتمو به درس خوندنو ترجمه و تدریس گذاشته بودم برای چی
دوری خانواده تحریم شدن از طرف پدرم فقط به خاطر اون بود 18کیلو وزن کم کرده بودم قتی رفتم خونه بد از 6ماه
همش تو استرس بودم که نکنه خانوم دلش با یکی دیگه بره
تو دانشگاه و تبریز کلی اویزون داشتم اما جالب بود ایت الکرسی میخوندم تا که یه وقت دلم هوایی نشه برم پی اینا و به اون خیانت کنم
با هزار بدبختی وقت خالی میکردم تا برم دیدنش همیشه هم دست پر بودم
تو چی میدونی از کارهایکه من برای اون و به خاطر اون کردم
من همیشه امادگی فوت پدرم رو داشتم چون همیشه امادم کرده بود اما اینقد به این دختر وابسته شذده بودمو شیدا که اگه کسی چیزی د رابطه با جدایی میگفت یا دعوام میشد یا ولش میکردم
حتی نمیذاشتم که یه کارت شارژ با پول خودش بخره همیشه خودم میگرفتم تا زیر فشار نباشه
اما اون در عوض چیکار کرد
خیلی راحت و خونسرد برگشت به من گفت که من یه نفر دیگه رو دوست دارم پسر خالمه الان 3ماهه که به همیم
خیلی صریح گفت که من دارم بهت خیانت میکنم تو هم نفهمیدی
میدونی یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میتونی درک کنی/؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اللهاکبر مهندس از چیزی که خبر نداری اضهار نظر نکن
من بد از اون 9 ماه تو تنهاییه مطلق زندگی کردم فقط در و دیوارای خونه جا نمازم و خدا میدونه من چی کشیدم
شده بودم یه معتاد کراکی که داره ترک میکنه
باید اون جواب دونه دونه اشکامو بده جلو خدا
اگه خداو اون دنیایباشه حتما ج میگیره از خدا
فقط واگذارش کردم به خدا

راجع به مطالب بدی بگم که
انسان بودن چه اسان ادم شدن محال است
خدا منو تو منگنه گذاشت همه جوره زیر فشارم گذاشت ناراحتی قلبی پیدا کردم تازه بهتر شده بودم که پدرم فوت کرد
شرکت برشکسته شد حسابا بسته شد من مونده بودم با 85 میلیون بدهی سرپرتس یه خانواده ادامه تحصیل 45تا کارگر و .............
اما من تو اون موقع فقط یه چیزی گفتم که همه تعجب میکردن گفتم خدا رو شکر
رفتم تو دل مشکلات همه چی حل شد تهران درس مسخونم تو یه شرکت الان دیگه چند ملییتی فرانسوی ایتالیایی فنلاندی استخدام شدم و دنبل پرونده پدرم هستمو 6 تومن بدهی
بله عزیز من خدامو دارم که با هیچ چیزو هیچ کس عوضش نمیکنم
اگه شعری که گذاشتم میخوندی تئ اخرین بیتش نوشته بودم که
مرد راهم باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته در راهت کنم
سلام به همگی.اول عید همگی مبارک. ایشالا 100سال به این سالا.سال خوبی داشته باشین.
اگه اجازه بدین منم تو بحثتون شرکت کنم.چن بار حرفام و در این باره نوشتم ولی بعد نفرستادمش ولی دیگه میخوام بگم.
اقا بهنام با عرض شرمندگی این چیزایی که گفتیمن رو همشو خوندم و از دید یه کسی که عشق واقعی رو تجربه کرده اما.....
جواب میدم
به نظر من این چیزایی که میگین رو از یه رمانی که نویسندش تازه کاره مینویسین چون وقتی ادم میخوندش حس میکنه که اینا حرفای واقعی نیست یا اگه واقعی هم باشه عشق شما واقعی نبوده و ببخشیداااااااا از رو حوس یه رابطه ای بوده که سرکوبش کردین و عملیش نکردین
اگه ادم واقعا عاشق باشه نمیتونه ناراحتی عشقش و ببینه نمیتونه طردش کنه نمیتونه وقتی که برگشت دست رد به سینش بزنه
میدونی چرا میگن طرف عاشق شده؟؟؟؟؟؟؟؟چون همه چی رو برا عشقش میخواد حتی از ارزو هاش میگذره تا عشقش راحت و خوشبخت باشه حتی اگه به قیمت نبودن در کنارش و ندیدنش باشه چون اگه بدونه که اون شاده دیگه هیچی نمیخواد
ادم عاشق کارایی که برا عشقش میکنه رو یادش نمیاد چه برسه که به زبون بیاره یا اینجوری مثل شما یکی یکی بشموره چون این کارا مثل کارای ضروری و حیاتیش میشه مثل مسواک زدن ببخشید دسشویی رفتن و ... و بدی های طرفش هم یادش نمیاد مثل مادری که اونقدر عاشق بچشه که هر چقدر بچش اذیتش کنه بازم بچشو ترک نمیکنه و هنوزم دوسش داره و اگه فرداش ازش بپرسی که دیروز بچت چجوری اذیتت کرد یادش نمیاد.
ادم عاشق هر سختی رو که میکشه یه خستگی رو همراش داره ولی از این سختی هیچ وقت ناله نمیکنه چون میدونه کاری که کرده برا دل خودش بوده و یه شیرینی بعد از کارش با خودش داره...
اینا رو گفتم ولی همه حرفام نبود خیلی چیزا میخواستم بگم ولی...
میدونم که بعد خوندنشون عصبی میشین ولی خواهشن اگه این ماجرا واقعی باشه بشینین فکر کنین بعد جواب بدین اگر نه که دنبالشو نگیرین.
 

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا چرا اینقدر عکساتون مایه ی بی وفایی داره؟؟؟
بابا تو صد نفر آدم بی وفا 2 تاش دختره بقیه پسرن
حالا اینجا من تنها اوفتادم زور نگید
اینو هستم
راست میگه
به بهنام عزیزم فقط یه چی میگم وفتی چیزیو از دست میدی خوشحال باش چون بهترشو بدست میاری اما قبلش تنفرو از دلت دور کن
 

Medical_eng87

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوست عزیزم
اولا که حرف از خود گذشتگی زدی
من به خاطر اون دختر رشته ای رو که دوست داشتمو یعنی ای تی رو ول کردم از دانشگاه تهران رفتم دانشگاه تبریز برق الکترونیک خوندم تا فقط به اون نزدیک باشم
خودمو بین تو شهر پر از ادم غریب اواره کردم به خاطر کی؟؟؟؟؟؟؟
از بهترین لذت هام گذشتم و میرفتم زبان درس بدم تا بتونم خرج خودمو و..... اونو در بیارم
به خدا با دوستام بیرون نمیرفتم و وقتمو به درس خوندنو ترجمه و تدریس گذاشته بودم برای چی
دوری خانواده تحریم شدن از طرف پدرم فقط به خاطر اون بود 18کیلو وزن کم کرده بودم قتی رفتم خونه بد از 6ماه
همش تو استرس بودم که نکنه خانوم دلش با یکی دیگه بره
تو دانشگاه و تبریز کلی اویزون داشتم اما جالب بود ایت الکرسی میخوندم تا که یه وقت دلم هوایی نشه برم پی اینا و به اون خیانت کنم
با هزار بدبختی وقت خالی میکردم تا برم دیدنش همیشه هم دست پر بودم
تو چی میدونی از کارهایکه من برای اون و به خاطر اون کردم
من همیشه امادگی فوت پدرم رو داشتم چون همیشه امادم کرده بود اما اینقد به این دختر وابسته شذده بودمو شیدا که اگه کسی چیزی د رابطه با جدایی میگفت یا دعوام میشد یا ولش میکردم
حتی نمیذاشتم که یه کارت شارژ با پول خودش بخره همیشه خودم میگرفتم تا زیر فشار نباشه
اما اون در عوض چیکار کرد
خیلی راحت و خونسرد برگشت به من گفت که من یه نفر دیگه رو دوست دارم پسر خالمه الان 3ماهه که به همیم
خیلی صریح گفت که من دارم بهت خیانت میکنم تو هم نفهمیدی
میدونی یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میتونی درک کنی/؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اللهاکبر مهندس از چیزی که خبر نداری اضهار نظر نکن
من بد از اون 9 ماه تو تنهاییه مطلق زندگی کردم فقط در و دیوارای خونه جا نمازم و خدا میدونه من چی کشیدم
شده بودم یه معتاد کراکی که داره ترک میکنه
باید اون جواب دونه دونه اشکامو بده جلو خدا
اگه خداو اون دنیایباشه حتما ج میگیره از خدا
فقط واگذارش کردم به خدا

راجع به مطالب بدی بگم که
انسان بودن چه اسان ادم شدن محال است
خدا منو تو منگنه گذاشت همه جوره زیر فشارم گذاشت ناراحتی قلبی پیدا کردم تازه بهتر شده بودم که پدرم فوت کرد
شرکت برشکسته شد حسابا بسته شد من مونده بودم با 85 میلیون بدهی سرپرتس یه خانواده ادامه تحصیل 45تا کارگر و .............
اما من تو اون موقع فقط یه چیزی گفتم که همه تعجب میکردن گفتم خدا رو شکر
رفتم تو دل مشکلات همه چی حل شد تهران درس مسخونم تو یه شرکت الان دیگه چند ملییتی فرانسوی ایتالیایی فنلاندی استخدام شدم و دنبل پرونده پدرم هستمو 6 تومن بدهی
بله عزیز من خدامو دارم که با هیچ چیزو هیچ کس عوضش نمیکنم
اگه شعری که گذاشتم میخوندی تئ اخرین بیتش نوشته بودم که
مرد راهم باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته در راهت کنم

سلام جیگر
ای بابا بهنام جواب من را داده بقیه جواب دادند;)
خوب ببین میدونم واقعا سخته ،شاید در حد تو ولی تا حدودی درکت می کنم ، ولی اولا مگه عاشقش نیستی؟ اگه اون با یکی دیگه خوشبخته و خوشحاله با تمام سختی هایی که تو میکشی بذار خوش باشه ، تو هم از خوشحالیش خوشحال باش
پیشنهاد می کنم آهنگ خوشبختی را از آلبوم فصل تازه خواجه امیری را اگه گوش ندادی گوش بده
ولی ببین تو این همه گذشت برای یه آدم کردی اگه برای خدامون انقدر گذشت کنیم چقدر خوبه؟ تو را نمیدونم ولی خیلی ها از جمله خودم اینتور نیستیم ، این میشه عشق به خدا ، یعنی به خاطر خدا از خواسته های خودمون بگذریم ، کاش خدا این لیاقت را بهمون بده
خوب خدا حق داره ، اون عشق واقعی را برای خودش آفریده ، اونوقت بعضی از ما برای آدمهای دنیا خرج می کنیم ، به اینم فکر کن که اون ارزش تو را نداشت ، ارزش تو بیش از این بوده ، گاهی قسمت همینه ...
 

Medical_eng87

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا چرا اینقدر عکساتون مایه ی بی وفایی داره؟؟؟
بابا تو صد نفر آدم بی وفا 2 تاش دختره بقیه پسرن
حالا اینجا من تنها اوفتادم زور نگید

خوب اینجا تاپیک دل سوختگان هست دیگه ، آدم به جورای مختلف دل سوخته میشه که یکیش جدایی از یار هست که به طریق های متفاوت انجام میشه که یکیش بی وفایی یکی از طرف هاست ، چقدر زیاد شد:surprised:
من خیلی هم نذاشتم!! ولی خوب اینم قبول ندارم که پسرا بیشتر بی وفایی می کنند ، ولی این عکس را من درست نکردم که ، شما اگه عکسی از بی وفایی پسرا دارید بذارید!!;)
شما هیچوقت تنها نمیمونید!!
 

Medical_eng87

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همگی.اول عید همگی مبارک. ایشالا 100سال به این سالا.سال خوبی داشته باشین.
اگه اجازه بدین منم تو بحثتون شرکت کنم.چن بار حرفام و در این باره نوشتم ولی بعد نفرستادمش ولی دیگه میخوام بگم.
اقا بهنام با عرض شرمندگی این چیزایی که گفتیمن رو همشو خوندم و از دید یه کسی که عشق واقعی رو تجربه کرده اما.....
جواب میدم
به نظر من این چیزایی که میگین رو از یه رمانی که نویسندش تازه کاره مینویسین چون وقتی ادم میخوندش حس میکنه که اینا حرفای واقعی نیست یا اگه واقعی هم باشه عشق شما واقعی نبوده و ببخشیداااااااا از رو حوس یه رابطه ای بوده که سرکوبش کردین و عملیش نکردین
اگه ادم واقعا عاشق باشه نمیتونه ناراحتی عشقش و ببینه نمیتونه طردش کنه نمیتونه وقتی که برگشت دست رد به سینش بزنه
میدونی چرا میگن طرف عاشق شده؟؟؟؟؟؟؟؟چون همه چی رو برا عشقش میخواد حتی از ارزو هاش میگذره تا عشقش راحت و خوشبخت باشه حتی اگه به قیمت نبودن در کنارش و ندیدنش باشه چون اگه بدونه که اون شاده دیگه هیچی نمیخواد
ادم عاشق کارایی که برا عشقش میکنه رو یادش نمیاد چه برسه که به زبون بیاره یا اینجوری مثل شما یکی یکی بشموره چون این کارا مثل کارای ضروری و حیاتیش میشه مثل مسواک زدن ببخشید دسشویی رفتن و ... و بدی های طرفش هم یادش نمیاد مثل مادری که اونقدر عاشق بچشه که هر چقدر بچش اذیتش کنه بازم بچشو ترک نمیکنه و هنوزم دوسش داره و اگه فرداش ازش بپرسی که دیروز بچت چجوری اذیتت کرد یادش نمیاد.
ادم عاشق هر سختی رو که میکشه یه خستگی رو همراش داره ولی از این سختی هیچ وقت ناله نمیکنه چون میدونه کاری که کرده برا دل خودش بوده و یه شیرینی بعد از کارش با خودش داره...
اینا رو گفتم ولی همه حرفام نبود خیلی چیزا میخواستم بگم ولی...
میدونم که بعد خوندنشون عصبی میشین ولی خواهشن اگه این ماجرا واقعی باشه بشینین فکر کنین بعد جواب بدین اگر نه که دنبالشو نگیرین.

بله ولی همچین عشقایی واقعا کمیابه!!
 

monir arch

عضو جدید
بله ولی همچین عشقایی واقعا کمیابه!!
اره کمیابه ولی من کارای خودمو گفتم و مطمئنم که با این کارا خیلی بیشتر بهش کمک میکنم تا در کنارش باشم.
البته نمیگم همیشه راضیم .چون ادمیزادم ولی هر وقت هم که ناراحت باشم از روی دلتنگیه و بعدش هر چی رو که گفته باشم و پس میگیرم چون هیچ وقت راضی به اذیتش نمیشم
 

nice_Alice

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو را من دوست مي دارم تو هم آيا...مرا...؟
اما سوالم چشم در راه جوابت ماند و تنها پاسخ محسوس تو آن دم سكوتت بود...سكوتي سخت و وحشتزا كه من خود را در آن بازيچه ي دست تو ميديدم...ولي جرات به خود دادم و يكبار دگرآرامتر اما زمام سرنوشتم را به دست جمله اي دادم و با شرم از غرور خويشت گفتم:تو را من دوست ميدارم تو هم.........آيا ......؟:gol:
 

nice_Alice

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
يكي را دوست ميدارم ولي افسوس كه او هرگز نمي داند...
نگاهش ميكنم شايد بخواند از نگاه من كه او را دوست ميدارم ولي افسوس كه او هرگز نگاهم را نمي خواند...

به برگ گل نوشتم من... تو را من دوست ميدارم ولي افسوس كه او برگ گلم را به زلف كودكي آويخت تا او را بخنداند....
 

behnam_elec

کاربر بیش فعال
با سلام به دوستانعزیز
خوب مثل اینکه ما تقد زیاد داریم به نظر همه احترام میزرم اما
1خیلی مسخره بود این حرفتون که حرفای من از روی یامثل یه رمان بوده
2ببین عزیزم نیستی نبودی نمیتونی باشو بدونی که من چی کشیدمو چی به سرم اومد
3بارها گفتم اگه وارد جزئیات شدم به خاطر کنجکاوی دوستان بوده و بس و برای اینکه بدونن به کسی که اینکارا یا بیشتر از اینار براش انجام بدی نمیشه اعتماد کردو انتظار وفا داشت
4دوست عزیز من تمام ثانیه ها تمام اس ام اس ها و تمام عکسهامونو تو ذهنو گوشیم دارم 9743 اس ام اس تمام و کمال
ببین عزیز من 2ماه داشتم تست میشدم بدون اینکه خودم بدونم از طرف خودش در اخر هم گفت فقط میتونم بگم که خیلی صادقی و راست
5دوست عزیزم مدیکال باز هم همون حرفا رو زدی با ورژن جدید
6 تمام البوهای احسان رو دارمو عاشق البوم اخرش هستم خفن همشم حقظم
7 دوست عزیز اگه مرد باشی و یه ذره غیرت (که باید باشی) باید اینو بدونی که یه مرد نمیتونه ببینه جونشو عشقو همه چیزشو تو بغل و دست یکی دیگه
من هنوزم شبها موقع خواب تو شرکت زیر اون همه فشار کار سر کلاس تو دانشگاه تو مهمونی ها همه جا میاد به فکرم
8 ببین عشقم بود و هست فکر نمیکنم کسی بتونه جای اونو برام بگیره اما طوری خنجرشو از پشت بهم زد که من فقط شب و روز نفرینم بدرقه راهشه
من بهش گفتم شاید جدا شدم و بیخیالش اما نمیتونم براش ارزوی خوشبختی داشته باشم
9من اگه از روی حوس با اون میبودم همون 2 3 ماه اول کاره خودمو میکردمو میرفتم سراغ یکی دیگه
10 وقتی یکی با تو هست و اونو ب عنوان همسرت قبول میکنینمیتونی بایکی دیگهببینیشو لبخند اونو ببینی احساس خوشبختی کنی
الان که اینو گفتم تنم لرزید به خاک پدرم
11 به این ایمان دارم که خدا اگه چیزی از تو بگیره حتما بهترشو بهت میده و بهش هم رسیدم
با یه دختر اشنا شدم از طریق دختر عمم به قول خودش باره اولش بود اما باور نکردم
چند روزی تلفنی صحبتو امار ردو بدل و خواسته هامونو گفتیم تا امروز که دختر عمم زنگ زد گفت کنارم نشسته و میگه که میترسه از اون دنیاش عذاب وجدان داره که داره به پدر و مادرش خیانت میکنه اونا منتظر ادامه تحصیل اونن و اون دنبال ایجاد یه رابطه ناشناخته
بخدا مو به تنم سیخ شد
قطع کردم اما بد از شرکت تماس گرفتم به دختر عمم گفتم که من فردا به اون صحبت خواهم کرد
مطمئن باش که یه دختر با این طرز فکر با اون زیبای واقعا طلاست و من نمیخوام از دستش بدم
12من دفع قبل با یه نگاه عاشق شدمو 10 ماه تو خابو خیال و 2سال رابطه پر از عشقو استرس و 16 ماه ناله و نفرین
اما حالا دارم با کسی که فقط یه بار دیدمش نه کامل رابطه بر قرار میکنم
امید وارم جوابش بله باشه و من هم بتونم فرد لایقی براش باشم
13......
بقیه حرفام فراموشم ش بدن بازم ادامه میدم
 

behnam_elec

کاربر بیش فعال
خاطرات یک دانشجوی دم بخت

[FONT=verdana, helvetica, sans-serif]دوشنبه اول مهر:[/FONT]
[FONT=verdana, helvetica, sans-serif]امروز روز اولی است که من دانشجو شده ام. شماره ی کلاس را از روی برد پیدا کردم. توی کلاس هیچ کس نبود، فقط یک پسر نشسته بود. وقتی پرسیدم «کلاس ادبیات اینجاست؟» خندید و گفت:بله، اما تشکیل نمی شه(!)و دوباره در مقابل تعجبم گفت که یکی دو هفته ی اول که کلاس ها تشکیل نمی شود و خندید..[/FONT]
[FONT=verdana, helvetica, sans-serif]با اینکه از خندیدنش لجم گرفت، اما فکر کنم او از من خوشش آمده باشد؛ چون پرسید که ترم یکی هستید یا نه. گمانم می خواست سر صحبت را باز کند و بیاید خواستگاری؛ اما شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم زیاد نخندد!
[/FONT][FONT=verdana, helvetica, sans-serif]


[/FONT]
[FONT=verdana, helvetica, sans-serif]***[/FONT][FONT=verdana, helvetica, sans-serif]

[/FONT]
[FONT=verdana, helvetica, sans-serif]دو هفته بعد، سه شنبه:امروز دوباره به دانشگاه رفتم. همان پسر را دیدم از دور به من سلام کرد، من هم جوابش را ندادم. شاید دوباره می خواست از من خواستگاری کند. وارد کلاس که شدم استاد گفت:"دو هفته از کلاس ها گذشته، ش;ما تا حالا کجا بودید؟" یکی از پسرهای کلاس گفت:«لابد ایشان خواب بودن.» من هم اخم کردم. اگر از من خواستگاری کند، هیچ وقت جوابش را نمی دهم چون شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم زیاد طعنه نزند!
[/FONT][FONT=verdana, helvetica, sans-serif]


[/FONT]
[FONT=verdana, helvetica, sans-serif]***[/FONT][FONT=verdana, helvetica, sans-serif]

[/FONT]
[FONT=verdana, helvetica, sans-serif]چهارشنبه:امروز صبح قبل از اینکه به دانشگاه بروم از اصغر آقا بقال سر کوچه کیک و ساندیس گرفتم او هم از من پرسید که دانشگاه چه طور است؟ اما من زیاد جوابش را ندادم. به نظرم می خواست از من خواستگاری کند، اما رویش نشد. اگر چه خواستگاری هم می کرد، من قبول نمی کردم؛ آخر شرط اول من برای ازدواج این است که تحصیلات شوهرم اندازه ی خودم باشد!
[/FONT]​




***


جمعه:امروز من خانه تنها بودم. تلفن چند بار زنگ زد. گوشی را که برداشتم، پسری گفت: خانم میشه مزاحمتون بشم؟ من هم که فهمیدم منظورش چیست اول از سن و درس و کارش پرسیدم و بعد گفتم که قصد ازدواج دارم، اما نمی دانم چی شد یخ کرد و گفت نه و تلفن را قطع کرد. گمانم باورش نمی شد که قصد ازدواج داشته باشم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم خجالتی نباشد!






***


سه شنبه:امروز دوباره همان پسره زنگ زد؛ گفت که حالا نباید به فکر ازدواج باشم. گفت که می خواهد با من دوست شود. من هم گفتم تا وقتی که او نخواهد ازدواج کند دیگر جواب تلفنش را نمی دهم، بعد هم گوشی را گذاشتم. فکر کنم داشت امتحانم می‌کرد، ولی شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم به من اعتماد داشته باشد
!



***


چهارشنبه:امروز یکی از پسرهای سال بالایی که دیرش شده بود به من تنه زد؛ بعد هم عذرخواهی کرد، من هم بخشیدمش. به نظرم می‌خواست از من خواستگاری کند، چون فهمید من چه همسر مهربان و با گذشتی برایش می‌شوم؛ اما من قبول نمی‌کنم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم حواسش جمع باشد و به کسی تنه نزند!



***


جمعه:امروز تمام مدت خوابیده بودم؛ حتی به تلفن هم جواب ندادم، آخر باید سرحرفم بایستم. گفته بودم که تا قصد ازدواج نداشته باشد جوای تلفنش را نمی دهم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم مسئولیت پذیر باشد!



***


دوشنبه:امروز از اصغرآقا بقال 2 تا کیک و ساندیس گرفتم. وقتی گفتم دو تا، بلند پرسید چند تا؟ من هم گفتم دو تا. اخم هایش که تو هم رفت فهمید که غیرتی است. حالا مطمئنم که او نمی تواند شوهر من باشد. چون شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم غیرتی نباشد، چون این کارها قدیمی شده!



***
پنچ شنبه:امروز دوباره همان پسره تلفن زد و گفت قصد ازدواج ندارد، من هم تلفن ر;ا قطع کردم. با او هم ازدواج نمی کنم؛ چون شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم هی مرا امتحان نکند!



***
دوشنبه:امروز روز بدی بود. همان پسر سال بالایی شیرینی ازدواجش را پخش کرد. خیلی ناراحت شدم گریه هم کردم ولی حتی اگر به پایم هم بیفتد دیگر با او ازدواج نمی کنم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم وفادار باشد!



***
شنبه:امروز یک پسر بچه توی مغازه ی اصغرآقا بقال بود. اول خیال کردم خواهرزاده اش است، اما بچه هه هی بابا بابا می گفت. دوزاریم افتاد که اصغرآقا زن و بچه دارد. خوب شد با او ازدواج نکردم. آخر شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم زن دیگری نداشته باشد!


[FONT=verdana, helvetica, sans-serif]***[/FONT][FONT=verdana, helvetica, sans-serif]

[/FONT]
[FONT=verdana, helvetica, sans-serif]یکشنبه:امروز همان پسری که روز اول دیدمش اومد طرفم. می دانستم که دیر یا زود از من خواستگاری می کند. کمی که من و من کرد، خواست که از طرف او از دوستم "ساناز" خواستگاری کنم و اجازه بگیرم که کمی با او حرف بزند. من هم قبول نکردم. شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم چشم پاک باشد!
[/FONT]
[FONT=verdana, helvetica, sans-serif]***[/FONT][FONT=verdana, helvetica, sans-serif]

[/FONT]
[FONT=verdana, helvetica, sans-serif]ترم آخر :امروز هیچ کس از من خواستگاری نکرد. من می دانم می ترشم و آخر سر هم مجبور می شم زن اکبرآقا مکانیک بشوم
[/FONT]​

 

behnam_elec

کاربر بیش فعال

يادداشت هاي يک دختر

اگر من هنوز ازدواج نکرده ام…
تتقصیر ساعت کاری ام است که صبح خروسخوان می روم و صلاة ظهر می آیم و شانس دیده شدن را از دست می دهم!

تتقصیر خواهرم است که از شوهرش طلاق گرفت و باعث شد نظر همه نسبت به ما عوض شود!
تتقصیر بابا است که آن قدر پول ندارد که چشم ملت در بیاید!
تتقصیر مامان است… مگر نمی گویند مادر را ببین دختر را بگیر؟!
تتقصیر پسرعموست که نفهمید عقد دختر عمو و پسرعمو را در آسمان ها بسته اند!

تتقصیر استادمان است که جلوی همه به من ابراز علاقه کرد و باعث شد دیگر کسی جرات نکند از من خواستگاری کند!
تتقصیر مادر شوهر عمه است، می دانم که بختم را او بسته!
تتقصیر پسر همسایه دست راستی است که به خودش اجازه داد از من خواستگاری کند!
تتقصیر پسر همسایه دست چپی است که به خودش اجازه نداد ازمن خواستگاری کند!

تقتقصیر تلویزیون است که توی همه سریال هایش همه جوان ها ازدواج می کنند و اصلا به مشکلات ما جوان های ازدواج نکرده نمی پردازد!
تتقصیر مطبوعات است که توی مطالبشان همه جوان ها از هم طلاق می گیرند و مردم را نسبت به ازدواج بدبین می کنند!

تتقصیر دولت است که فکری برای حل بحران ازدواج جوان ها نمی کند!
تقصیر مجلس است که به جای سربازی اجباری، پسرها را مجبور به ازدواج اجباری نمی کند!
تتقصیر مردم است که انقلاب کردند و باعث شدند مدارس مختلط جمع بشود!
تتقصیر رییس جمهور است که نمی آید مرا بگیرد برای پسرش!!؟!

تتقصیر عراق است که کلی از پسرهای آماده ازدواج ما را به کشتن داد!
تتقصیر هلند است که همجنس بازی را رواج داد تا مردها دیگر نیازی به زن گرفتن نداشته باشند!
تتقصیر انگلیس است، این که اصلا گفتن ندارد. همه می دانند که همیشه و همه جا کار، کار انگلیس است!
تتقصیر سازمان ملل است که روی سردرش نوشته شده"بنی آدم اعضای یکدیگرند" اما مشخص نکرده که مثلا من جیگر کی هستم؟!

تتقصیر کره زمین است که جوری نچرخید که من و نیمه گمشده ام به هم برسیم!
تقتقصیر قمر است که روز به دنیا آمدن من در عقرب بوده


 

behnam_elec

کاربر بیش فعال

روزی پسر بچه ای نزد شیوانا رفت (در تاریخ مشرق زمین شیوانا کشاورزی بود که او را استاد عشق و معرفت ودانایی می دانستند) و گفت : " مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید ."

شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دخترخردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودندو کاهن معبد نیز با غرور وخونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود.

شیوانا بهسراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بتاعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد.

شیوانا از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد.

شیوانا تبسمی کرد و گفت : " اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چون تصمیم به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی . هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطرسرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد ! "

زن لختی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید.اماهیچ اثری از کاهن معبد نبود! می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!!

جمله روز : هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست كه متوجه شویم كسی كه به آن اعتماد داشته ایم عمری فریبمان داده است...
 

مهرا

عضو جدید
با سلام به دوستانعزیز
خوب مثل اینکه ما تقد زیاد داریم به نظر همه احترام میزرم اما
1خیلی مسخره بود این حرفتون که حرفای من از روی یامثل یه رمان بوده
2ببین عزیزم نیستی نبودی نمیتونی باشو بدونی که من چی کشیدمو چی به سرم اومد
3بارها گفتم اگه وارد جزئیات شدم به خاطر کنجکاوی دوستان بوده و بس و برای اینکه بدونن به کسی که اینکارا یا بیشتر از اینار براش انجام بدی نمیشه اعتماد کردو انتظار وفا داشت
4دوست عزیز من تمام ثانیه ها تمام اس ام اس ها و تمام عکسهامونو تو ذهنو گوشیم دارم 9743 اس ام اس تمام و کمال
ببین عزیز من 2ماه داشتم تست میشدم بدون اینکه خودم بدونم از طرف خودش در اخر هم گفت فقط میتونم بگم که خیلی صادقی و راست
5دوست عزیزم مدیکال باز هم همون حرفا رو زدی با ورژن جدید
6 تمام البوهای احسان رو دارمو عاشق البوم اخرش هستم خفن همشم حقظم
7 دوست عزیز اگه مرد باشی و یه ذره غیرت (که باید باشی) باید اینو بدونی که یه مرد نمیتونه ببینه جونشو عشقو همه چیزشو تو بغل و دست یکی دیگه
من هنوزم شبها موقع خواب تو شرکت زیر اون همه فشار کار سر کلاس تو دانشگاه تو مهمونی ها همه جا میاد به فکرم
8 ببین عشقم بود و هست فکر نمیکنم کسی بتونه جای اونو برام بگیره اما طوری خنجرشو از پشت بهم زد که من فقط شب و روز نفرینم بدرقه راهشه
من بهش گفتم شاید جدا شدم و بیخیالش اما نمیتونم براش ارزوی خوشبختی داشته باشم
9من اگه از روی حوس با اون میبودم همون 2 3 ماه اول کاره خودمو میکردمو میرفتم سراغ یکی دیگه
10 وقتی یکی با تو هست و اونو ب عنوان همسرت قبول میکنینمیتونی بایکی دیگهببینیشو لبخند اونو ببینی احساس خوشبختی کنی
الان که اینو گفتم تنم لرزید به خاک پدرم
11 به این ایمان دارم که خدا اگه چیزی از تو بگیره حتما بهترشو بهت میده و بهش هم رسیدم
با یه دختر اشنا شدم از طریق دختر عمم به قول خودش باره اولش بود اما باور نکردم
چند روزی تلفنی صحبتو امار ردو بدل و خواسته هامونو گفتیم تا امروز که دختر عمم زنگ زد گفت کنارم نشسته و میگه که میترسه از اون دنیاش عذاب وجدان داره که داره به پدر و مادرش خیانت میکنه اونا منتظر ادامه تحصیل اونن و اون دنبال ایجاد یه رابطه ناشناخته
بخدا مو به تنم سیخ شد
قطع کردم اما بد از شرکت تماس گرفتم به دختر عمم گفتم که من فردا به اون صحبت خواهم کرد
مطمئن باش که یه دختر با این طرز فکر با اون زیبای واقعا طلاست و من نمیخوام از دستش بدم
12من دفع قبل با یه نگاه عاشق شدمو 10 ماه تو خابو خیال و 2سال رابطه پر از عشقو استرس و 16 ماه ناله و نفرین
اما حالا دارم با کسی که فقط یه بار دیدمش نه کامل رابطه بر قرار میکنم
امید وارم جوابش بله باشه و من هم بتونم فرد لایقی براش باشم
13......
بقیه حرفام فراموشم ش بدن بازم ادامه میدم
خیلی برات خوشحال شدم
منم امیدوارم یه رابطه ی جدید بتونه زندگیتو یه سرو سامانی بده
موفق باشی
 

مهرا

عضو جدید
میبینم که دلسوخته ها دوباره به زندگی برگشتن و دلشون جلا گرفته
این وسط من دلسوخته موندم و 21 صفحه و یه دنیا بی عشقی(بی عشقی؟؟؟نمیدونم شاید واژه قشنگی نباشه ؟؟!!!!)
خوب یه اطلاعیه میدم و از دلسوخته های جدید دعوت به عمل میاد تا مانند مسافری طی دوره ی تاپیک درمانی به زندگی پرعشق و علاقه ی خودشون برگردند
لذا خواهشمندم
اگر از دوستان و آشناهاتون دلسوخته دیدید پیشنهاد بدید تا مراجعه کنن تادرمان بشوند
طی 3 هفته درمان تضمینی​
:smile::gol::gol::gol:
 

Medical_eng87

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون از همگی دوستان به خاطر توجه به این تاپیک ، مطمئنم خیلی از دلسوخته ها این تاپیک را می خونند ولی حرفی نمی زنند ، همونجور که مهرا جان گفت اینجا محل خوبیه برای درد و دل و مشورت!!!
خود من شخصا خیلی خوب شدم
امیدوارم برای دوستان دیگه هم مفید بوده باشه:redface:
 

Similar threads

بالا