آذرتاش
عضو جدید
دادا يا دادائيسم يک جريان فرهنگي،ادبي و هنري به حساب مي آيد که در شهر زوريخ کشور سوئيس آن هم در طي جنگ جهاني اول شکل يافت و بين سال هاي 1916 تا 1922 به اوج خود رسيد .هوگو بال[1] فيلسوف و عارف و شاعر نخستين بازيگر درام دادائيستي بود.در بهار 1916 او کابار? ولتررا به عنوان محل تجمع و ملاقات هنرمندان دادائيستي تاسيس کرد. تريستان تزارانام اين سبک را با باز کردن لاروس (فرهنگ لغات آلماني –فرانسه ،دادا به معني اسب چوبي کودکان ) و اولين کلمه اي که به چشمش خورد که همان اسم دادا است ، نامگذاري کرد."در زبان فرانسوي نيز به معني سرگرمي وحادثه يا شيفتگي است.
در اين حرکت اديبان و هنرمندان نسبت به جنگ و عوارض ناشي از آن واکنش شديدي نشان دادند و به ناگاه بر ضد ارزش هاي گذشته شوريدند. اين جريان بزرگ در بدو امر در حوزه هاي ادبيات ،تئاتر ، هنرهاي تجسمي و گرافيک مطرح گشت.غرض پيروان اين مکتب طغياني بر ضد هنر ، اخلاق و اجتماع بود.آنان مي خواستند بشريت و در آغاز ادبيات را از زير يوغ عقل و منطق و زبان ،آزاد کنند. بي شک چون بناي اين مکتب بر نفي بود ناچار ميبايست شيو? کار خود را هم بر نفي استوار و عبارتهايي غير قابل فهم انشاء کنند.سبک دادائيسم پايبند به هيچ اصلي نبود همه چيز را نفي مي کردند حتي خودشان را.ضديت با عقل ، کليشه شکني ،کلبي مسلکي تاکيد بر شانس و تصادف و ضديت با اصول شناخته شده هنر ، از هدفهاي اصلي اين سبک هنري بود.
فعاليت پيروان دادا شامل گردهمايي هاي عمومي ، تظاهرات خشونت بار، درج ديدگاه هاي افراطي در نشريات ادبي و هنري بود.در آن دوران بحراني فضاي حاکم بر جامعه ادبي و هنري کشور هاي اروپايي کاملا سياسي بود.در ظاهر جريان دادائيسم بر ضد تمام خشونت ها و وحشي گري هايي به راه افتاد که در جنگ جهاني اول به وقوع پيوسته بود.
در واقع اين جريان واکنشي بود از سوي هنرمندان و نويسندگان به جنگ و عواقب نا مطلوب آن ، اما در عمل جريان ياد شده به انحراف کششيده شد و باعث به وجود آمدن ايده ها و سبک هاي مختلف افراطي گرديد تا آنجايي که دادا توانست مکتب سورئاليسم و هنر پاپ را تحت تاثير خود قرار دهد.هواداران و پبشگامان اصلي دادا بر اين باورند که دادا هنر و ادبيات نيست ، بلکه ضد ادبيات و هنر است. در حقيقت آن ها منکر هر چيزي بودند که ادبيات و هنر به آن پايبند بود . هواداران دادا در کمترين زمان پس از انعکاس عقايد و افکار خاص خود بر آن شدند تا بر خلاف جريان آب شنا کنند و بر ضد تمامي اندوخته ها و تجربيات پيشينيان عمل کنند.دادا حتي زماني که ادبيات و هنر با عنصر زيبايي شناسي پيوند مي خورد بر ضد آن قيام مي کند و به طور کامل منکر حضور زيبايي شناسي مي گردد. حتي اگر زماني در ادبيات و هنر مفاهيم پيچيده و پنهان مورد ارزيابي قرار مي گيرد دادا بر آن مي شود تا به مسايل بي معنا و پوچ روي آورد و توجه اذهان عمومي را نسبت به مسايل مطروحه منحرف سازد.به تعبيري ديگر دادا در مقاطع مختلف زماني واکنش هاي متفاوتي نشان مي داد و واکنش هواداران دادا بستگي کامل به ارائه و مطرح شدن طرح هاي جديد در هر دوران بود. يعني هرگاه مساله اي مطرح مي گشت دادا بلا فاصله دست به کار مي شد و با آن به مخالفت مي پرداخت . به طور مثال وقتي صحبت از جنبه هاي احساسي مي شد داداها بلافاصله بر عليه آن موضع مي گرفتند و هرگاه سخن از رئاليسم مطلق به ميان مي آمد آن ها جنبه هاي احساسي را مطرح مي ساختند. دادائيست ها براي انتشار عقايدشان بسياري از فرمول هاي فوتوريسم[5] را مورد استفاده قرار دادند.نکته قابل تعمق نوع انديشه و ديدگاه هواداران اصلي دادا بود که تمامي اين افراد بلا استثنا داراي ديدگاه هاي نهيليستي بودند.
کلام آزاد مارتيني اعم از شفاهي و کتبي جلوه هاي موسيقي پر سر . صداي روسولو براي خاموش کردن صداي شاعران و بيانيه هاي متعدد. ولي نيت ايشان با نيت فوتوريست ها که دنياي ماشيني را مي ستودند و مکانيزاسيون ، انقلاب و جنگ را وسيله اي عاقلانه و منطقي براي حل مسائل انسان مي دانستند ، مغايرت داشت. دادائيست ها معتقد بودند که عقل و منطق به فاجعه جنگ جهاني انجاميده است و تنها راه نجات در هرج و مرج سياسي ، عواطف طبيعي ، شهود و منطق گريزي است.نگرش ايشان از يک لحاظ ، بازگشتي بود به انديشه ضرورت دروني کاندينسکي يا عنصر معنوي وي در هنر ؛ ولي دادائيسم از همان آغاز بد بين و منفي بود.
آن ها معتقد بوند که انسان هيچ گاه به اصول و مباني ارزشمندي دست نخواهد يافت . دادا در واقع وسيله اي براي بيان آرا و آموزه هاي پريشان ، مغشوش و هجو گونه مردمي بود که در اثر بروز جنگ جهاني اول به ستوه آمده و عملا از جنگ ضربه خورده بودند آن ها تصويري سياه و وحشتناکي از دنيا ترسيم مي کردند و بر اين باور بودند که دنيا کاملا کسل کننده و بي ارزش است و انسان از زنده بودن خود رنج مي برد.هوگو بال با سرودن شعر (او گاجي بري بيمبا )
در ژوئيه 1916 شعر انتزاعي را وارد جنبش دادائيسم کرد.در ژوئن 1917 يکي از جلسات بعد از ظهر را به شعر خواني انتزاعي اختصاص داد و شورشي تمام عيار پديد آورد. فرض او داير بر اينکه زبان سنتي مانند تصوير کهنه انسان ديگر جايي در شعر ندارد ، باعث شکل گيري کلامي مرکب از هجاهاي کم و بيش خوش اهنگ و بي معني شد : "زيمزيم اورالالا زيمزيم ژانريبار زيملالازام....."واکنش هاي ديوانه وار شنوندگان نيز نتوانست مانعي سر راه تاثير گذاري اين آزمايش گريها بر مسير آتي شهر پديد بياورد.اهميت دادائيسم همچون اهميت يک حالت ذهني بود ، نه يک سبک يا يک جنبش.با توجه به اين مسائل مطرح شده عواملي که در شکل گيري تلاش هاي خلاقانه آنها موثر بود از اين قرار است :"برويتيسم(موسيقي پر سر و صدا )همزماني و تصادف برويتيسم را از فوتوريستها و همزماني را از کوبيست ها گرفته بودند.هر چند دادائيستها اين اصول را نيروهاي منفي و ويرانگر مي پنداشتند.تصادف البته در هر يک از آثار هنري وجود دارد در گذشته هنرمند مي کوشيد تصادف را مهار کند يا به مسير خاصي سوق دهد ولي در اين دوره به نيرويي قاهر تبديل شده بود.
هواداران دادا حتي حاضر نبودند تا در ميان بي نظمي هاي ظاهري که به آن اشاره مي کردند به دنبال معنا ياشند.آن ها تنها مي خواستند به بي نظمي ها اشاره کنند و آن را جزو لاينفکي از طبيعت و جهان هستي بدانند.در واقع آنها با طرح بي نظمي هاي ظاهري مي خواستند ايده ها و افکار مغشوش خود را نظام مند کنند و بر گفته هاي خود صحه بگذارند .پيروان دادا در اين حرکت عظيمي که به راه انداختند به صراحت اعلام داشتند که قصدشان نابودي تمامي سنن و زيبايي هاست .با پايان يافتن جنگ عمر داداي زوريخ نيز تدريجا به پايان رسيد ، شور و حال اوليه آرام آرام ناپديد مي شد و شرکت کنندگان در جنبش مزبور پراکنده مي شدند ولي تاثير گذاري بين الملي آن تازه آغاز شده بود. فرانسيس پيکابيا نقاش اسپانيايي در سال 1918 وارد زوريخ شد و تاثيرات مشابهي را از نيويورک و بارسلون با خود همرته آورد. پيکابيا همراه با مارسل دوشان و من ري به ايجاد جو دادائيستي بر محور بر محور نگار خانه 291 آلفرد استيگليتس و نشريه وي به نام 291 در نيويورک کمک کرده بود.
پيکا بيا پس از بازگشت به پاريس در پايان جنگ ، نقش رابط بين دادائيست هاي پس از جنگ در آلمان و فرانسه را عهده دار بود.
دادائیسم های ایرانی هم کارشان را با انکار خدا و دین و مذهب شروع کرده اند.
آخرین ویرایش: