اگه بذاري كه ممنونت ميشم ولي تو رو خدا انقدر با حال نباشه كه من دوباره از حال برمودلم بگيره..
من دلتنگم ...
می گویند بهار می آید
و من .... هرشب
به امید دیدن شکوفه
چشم می بندم ...
ونقش چشمان تو هر صبح
از فاصله ی دور
به من لبخند می زند
.......
من دلتنگم
و امشب دوباره فنجان پشت فنجان خالی می شود
و فالگیر پیر را دعوت می کنم
تا فال امشبم
نقش چشمان زیبای تو شود..
....
من دلتنگم
و تو را آرزو می کنم
و تو از پشت دیوار های فاصله
دستانم را می گیری
و نمنکای دستانت، گونه هایم را تر می کند
....
من دلتنگم
و عقربه روی ساعت می کوبد
دنگ ... دنگ ... دنگ ...
و دلم هوس قدم زدن می کند
و مادرم می گوید، تو دختر نجیبی هستی
و من آرزوی قدم زدنم را پای دیوار دختر بودن دفن می کنم
تا مبادا دل مادرم بشکند
....
من دلتنگم
وتو نوازشم می کنی و می گویی
موسم شادمانی نزدیک است
و من می گویم
دوباره بگو
دوباره و دوباره
تا من در لا به لای کلماتت
محو شوم
....
و من دلتنگم
وبگذار کسی نداند
که دلم هوای تو را کرده
که دلم هوای خندیدنت را کرده
که دلم هوای چشمان میشی ات را کرده
که دلم هوای ..... بودنت را کرده
نکند مرا به شهر فراموش شدگان ببری، که دل کوچک تنهایی من می میرد
می گویند بهار می آید
و من .... هرشب
به امید دیدن شکوفه
چشم می بندم ...
ونقش چشمان تو هر صبح
از فاصله ی دور
به من لبخند می زند
.......
من دلتنگم
و امشب دوباره فنجان پشت فنجان خالی می شود
و فالگیر پیر را دعوت می کنم
تا فال امشبم
نقش چشمان زیبای تو شود..
....
من دلتنگم
و تو را آرزو می کنم
و تو از پشت دیوار های فاصله
دستانم را می گیری
و نمنکای دستانت، گونه هایم را تر می کند
....
من دلتنگم
و عقربه روی ساعت می کوبد
دنگ ... دنگ ... دنگ ...
و دلم هوس قدم زدن می کند
و مادرم می گوید، تو دختر نجیبی هستی
و من آرزوی قدم زدنم را پای دیوار دختر بودن دفن می کنم
تا مبادا دل مادرم بشکند
....
من دلتنگم
وتو نوازشم می کنی و می گویی
موسم شادمانی نزدیک است
و من می گویم
دوباره بگو
دوباره و دوباره
تا من در لا به لای کلماتت
محو شوم
....
و من دلتنگم
وبگذار کسی نداند
که دلم هوای تو را کرده
که دلم هوای خندیدنت را کرده
که دلم هوای چشمان میشی ات را کرده
که دلم هوای ..... بودنت را کرده
نکند مرا به شهر فراموش شدگان ببری، که دل کوچک تنهایی من می میرد