تک بیتی های ناب وپرمعنا

[lady_sh]

خدا نگیردشان دست روز مسکینی....
که دست ما نگرفتندو میتوانستند!

 

[ham31]

من تك بيت رپ ميگم:وقتشه خودمو جدا كنم از تن لشم من بيشرفم اگه فوق ستاره نشم(از استاد بابك تيغه)راستي ايكاش مينوشتي شعرات از كي بود.

 

[naghmeirani]

در زیر بار منت پرتو نمی‌رویم

دانسته‌ایم قدر شب تار خویش را

 

[*زهره*]

صائب

صائب

عمر شد در گوشمالم صرف، گویا روزگار

می‌کند ساز از برای محفل دیگر مرا​

 

[*زهره*]

هرچند دیده‌ها را، نادیده می‌شماری

هر جا که پاگذاری، فرش است دیدهٔ ما​

 

[*زهره*]

گفتیم وقت پیری، در گوشه‌ای نشینیم

شد تازیانهٔ حرص، قد خمیدهٔ ما​

 

[*زهره*]

کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب

ابر سفید اینهمه باران نداشته است​

 

[هزاردستان]

سعدي

سعدي

فـردا به داغ دوزخ نـاپختـه اي بسـوزد

كامروز آتش عشق از وي نبرد خامي

سعدي
​

 

[zhaleh.z]

انکس که اوفتاد و خدایش گرفت دست
گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری...

 

[eksir]

ازسربالین من برخیز ای نادان طبیب
دردمند عشق را دارو به جزدیدار نیست

http://p30city.net/showthread.php?do=post_thanks_add&p=52101​

 

[eksir]

هر موی من از عشقت بیت و غزلی گشته
هر عضو من از ذوقت خم عسلی گشته

 

[*زهره*]

چون فلاخن کز وصال سنگ دست‌افشان شود

می‌دهد رطل گران از غم سبکباری مرا​

 

[naghmeirani]

صائب

صائب

ذوق نظارهٔ گل در نگه پنهان است
ای مقیمان چمن، رخنهٔ دیوار کجاست ؟​

 

[hseman]

از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن
فردا که نیامده ست فریاد مکن
برنامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

 

[*زهره*]

چون گل، درین حدیقه که جای قرار نیست

برگ نشاط، برگ سفر می‌شود مرا​

 

[*زهره*]

غافل است از جنبش بی اختیار نبض خویش

آن که پندارد که در دست اختیاری داشته است​

 

[*زهره*]

هر کسی تخمی به خاک افشاند و ما دیوانگان

دانه زنجیر در دامان صحرا کاشتیم​

 

[naghmeirani]

استخوان سر فرهاد فرو ریخت ز هم​

دیده اش در ره شیرین نگران است هنوز

 

[*Essi*]

شنیدم گوسفندی را بزرگی​

رهانید از دهان و چنگ گرگی​

​

شبانگه کارد بر حلقش بمالید​

روان گوسفند از وی بنالید​

​

که از چنگال گرگم در ربودی​

چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی​

​

به نظر شما این ابیات با کدام وقایع امروز این سرزمین سازگار است.​

براستی که سعدی شیخ اجل است.​

 

[naghmeirani]

شمع بزم محفل شاهان شدن ذوقی ندارد
ای خوشا شمعی که روشن می کند ویرانه ای را

​

 

[*setareh66*]

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را -- نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

 

[armstrong]

هدایت طبرستانی

هدایت طبرستانی

با رشته ی زلف توام امشب،سر ِ راز است
افسوس که شب کوته و این رشته دراز است

 

[eksir]

شرابم ده و روی دولت ببین
خرابم کن و گنج حکمت ببین

​

 

[eksir]

زنده گردی چون مسیح از بوی من
عـاشـقـانه گـر کنـی رو سـوی من

 

[*زهره*]

بلبلان در راه ما بیهوده می‌ریزند خار

دیده‌ای از دامن گل پاکتر داریم ما​

 

[naghmeirani]

لذّتِ وصل نداند مگر آن سوخته ای

که پس از دوریِ بسیار به یاری برسد​

 

[naghmeirani]

من از روزِ ازل از گردشِ چشمِ تو سر مستم

از آن ترسم که تا شامِ ابد مخمورم اندازد​

 

[لطفی88]

با آب عقل ، عشق به يك جوي نمي‌رود ​

بيچاره من كه ساخته از آب و آتشم

 

[لطفی88]

ای کاش احساسم صدایی داشت

از حال و روزش با تو دم میزد

 

[ماریا جمشیدی]

استخوان سر فرهاد فرو ریخت ز هم​

دیده اش در ره شیرین نگران است هنوز

خیلی قشنگه