شهید مورد علاقه تو کیه؟+عکس

mohandeseit

دستیار مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
فردا همگی با حضور در راهپیمایی دشمن شکن22 بهمن به مدعیان داخلی و دشمنان خارجی ثابت می کنیم که ما هنوز را شهدا را ادامه می دهیم و با قوت هم ادامه خواهیم داد.
 
  • Like
واکنش ها: FZ.H

Mohsen_1111

عضو جدید
 
  • Like
واکنش ها: FZ.H

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز

فردا عهدی دوباره با شهدا و امام شهدا می بندیم و حماسه ای دیگر می آفرینیم.
 

mohandeseit

دستیار مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
20 بهمن ماه روزی بود که به نام سازمان حفاظت اطلاعات سپاه نامگذاری شده است. یاد و خاطره شهدای حفا را گرامی میداریم. البته با عرض شرمندگی به خاطر تاخیر
 

mohandeseit

دستیار مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
با نگاه آخرینش خنده کرد

ماندگان را تا ابد شرمنده کرد
 

mohandeseit

دستیار مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
سالروز شهادت ثامن الحجج امام رضا(ع) را به همگی تسلیت عرض میکنم.
 

mohandeseit

دستیار مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
عملیات غرور آفرین والفجر8 تراز نظامی - سیاسی ایران را بالا برد و در سطح عملیات بیت المقدس قرار گرفت.
 
ازدواج شهيد همت

ازدواج شهيد همت

ازدواج شهيد همت​
به روایت همسر
همسر شهید همت یكی از دانشجویان داوطلب اعزامی از اصفهان به پاوه بود كه تابستان 1359 وارد این شهر شد و همراه دیگر خواهران مستقر در كانون فرهنگی سپاه و جهاد پاوه به كار معلمی و امداد رسانی در روستاهای اطراف پاوه پرداخت. او در مهرماه همان سال، پس از اتمام مأموریت خود به اصفهان بازگشت و در اواخر تابستان سال 1360 بار دیگر راهی پاوه شد و فعالیت خود را از سرگرفت.

همت مدتی پس از بازگشت از سفر حج به خواستگاری اش رفت. خود وی شرح سامان گرفتن زندگی مشترك خود را با حاج همت چنین تعریف می‌كند: " با یكی دو نفر از دوستان خود عازم كرمانشاه شدیم، آموزش و پرورش آن‌جا ما را به پاوه فرستاد. وقتی وارد شهر شدیم هوا تاریك شده بود. باران می‌بارید. یك‌راست به ساختمان روابط عمومی سپاه رفتیم. همت آن ‌جا نبود. گفتند به سفر حج رفته است. در اتاق خواهران مستقر شدیم و از روز بعد كار خود را در مدارس پاوه آغاز كردیم. آن زمان شهر رونق بیشتری پیدا كرده بود و بخش عمده‌ای از منطقه پاك ‌سازی شده بود و تعداد زیادی از نیروهای بومی توسط شهید ناصر كاظمی و همت، جذب كانون فرهنگی جهاد و سپاه شده بودند.

سفر حج ایشان حدود بیست روز به طول انجامید. در این فاصله به اتفاق خواهران اعزامی خانه‌ای برای سكونت خود در شهر اجاره كردیم. یك شب پیش از آمدن حاجی به پاوه خواب عجیبی دیدم. او بالای قله‌ای ایستاده بود و من از دامنه قله او را تماشا می‌كردم. خانه سفیدی را به من نشان داد و گفت: "این خانه را برای تو می‌سازم، هر وقت آماده شد دست تو را می‌گیرم و بالا می‌كشم." فردای آن شب خبر رسید همت آمده است. یكی-دو روز بعد، از فرماندار شهر برای سخنرانی در مدرسه دعوت كرده بودیم. گفتند كسالت دارد و همت به جای ایشان آمد. حالا دیگر او را حاج همت صدا می‌زدند. چند دقیقه‌ای پس از شروع سخنرانی ایشان، برادری از سپاه آمد و خبر درگیری مناطق اطراف پاوه را داد. حاجی عذرخواهی كرد و مدرسه را ترك گفت.

دو روز بعد همسر یكی از برادران اعزامی از اصفهان، كه در آموزش و پرورش فعالیت می‌كرد و ارتباط صمیمانه‌ای با حاج همت داشت، به محل سكونت ما آمد و درخواست ازدواج با حاج همت را مطرح كرد، بهانه‌ای آوردم و پاسخ منفی دادم.

آن خانم اصرار كرد و از خلق و خوی شهامت، اخلاص و فداكاری حاجی تعریف كرد و گفت: "دیگران روی شهادت و گواهی همت قسم یاد می‌كنند." گفتم روی این موضوع فكر می‌كنم. دو یا سه روز بعد در خانه همان خانم و همسرشان با همت حرف زدیم. او نشانی منزل ما را در اصفهان یادداشت كرد. در آن ایام سپاه پاوه همچنان مشغول پاك ‌سازی روستاهای مرزی از لوث گروهك‌ها و عراقی‌ها بود و چون او نقش عمده‌ای در فرماندهی این عملیاتها داشت قرار شد پس از اتمام عملیات راهی اصفهان شود.

همزمان با انتقال تعدادی از شهدا به اصفهان فرصتی فراهم شد و حاجی در آن سفر همراه با خانواده خود برای گفتگو با پدر و مادرم به خانه ما رفتند. از آن‌جا كه شخصیت حاج همت احترام برانگیز بود و علاوه بر آن از قدرت كلام خوبی برخوردار بود و محبت دیگران را نسبت به خود جلب می‌كرد، در اولین برخورد با خانواده من توانسته بود جای خود را باز كند.

به دنبال موافقت هر دو خانواده حاج همت از اصفهان با پاوه تماس گرفت. برادران مستقر در كانون، امكان سفر من به اصفهان را در اسرع وقت فراهم كردند. فردای همان روز كه به اصفهان رسیدیم حاج همت به خانه آمد. خانواده ما قصد داشتند مراسم عقد و عروسی را به زمان خاصی بیندازند، اما ایشان با تبحری كه در جا انداختن مطالب داشت گفت: " برای یك مسلمان هیچ روزی بهتر از ولادت بنیانگذار اسلام نیست." و با این جمله قرار عقد را برای دو روز بعد، یعنی هفدهم ربیع‌الاول گذاشت.

دلم می‌خواست خطبه عقد را امام خمینی(ره) بخوانند، این، یكی از آرزوهایی بود كه زوج‌های جوان در آن روزها داشتند و در صورت انجام آن به خود می‌بالیدند. به حاج همت پیشنهاد كردم از دفتر امام وقتی بگیرند. ولی پیش از آن‌كه درخواست خود را به طور كامل به زبان بیاورم حاجی از من خواست صرف ‌نظر كنم. او گفت: " راضی نیستم روز قیامت جوابگوی این سؤال باشم كه چرا وقت مردی را كه متعلق به یك میلیارد مسلمان است به خودت اختصاص دادی."

قرار خرید گذاشته شد. حاج همت دست خانواده‌اش را جهت خرید برای من باز گذاشته بود، اما برای خودش جز یك حلقه ساده كه قیمت آن به دویست تومان هم نمی‌رسید، خرید دیگری نكرد.مراسم عقد به دور از هرگونه تجملات و ریخت و پاش برگزار شد. من با لباس ساده سرسفره حاضر شدم. حاجی نیز یك دست لباس سپاه به تن كرده بود. میهمانان مجلس، اعضای هر دو خانواده و تعدادی از دوستان من و حاجی بودند. مراسم با صلوات و مدیحه‌سرایی برگزار شد، هر چند كه این‌چنین رسمی در میان اقوام و خانواده ما معمول نبود.
 

Mohsen_1111

عضو جدید
ازدواج شهيد همت​
به روایت همسر
همسر شهید همت یكی از دانشجویان داوطلب اعزامی از اصفهان به پاوه بود كه تابستان 1359 وارد این شهر شد و همراه دیگر خواهران مستقر در كانون فرهنگی سپاه و جهاد پاوه به كار معلمی و امداد رسانی در روستاهای اطراف پاوه پرداخت. او در مهرماه همان سال، پس از اتمام مأموریت خود به اصفهان بازگشت و در اواخر تابستان سال 1360 بار دیگر راهی پاوه شد و فعالیت خود را از سرگرفت.

همت مدتی پس از بازگشت از سفر حج به خواستگاری اش رفت. خود وی شرح سامان گرفتن زندگی مشترك خود را با حاج همت چنین تعریف می‌كند: " با یكی دو نفر از دوستان خود عازم كرمانشاه شدیم، آموزش و پرورش آن‌جا ما را به پاوه فرستاد. وقتی وارد شهر شدیم هوا تاریك شده بود. باران می‌بارید. یك‌راست به ساختمان روابط عمومی سپاه رفتیم. همت آن ‌جا نبود. گفتند به سفر حج رفته است. در اتاق خواهران مستقر شدیم و از روز بعد كار خود را در مدارس پاوه آغاز كردیم. آن زمان شهر رونق بیشتری پیدا كرده بود و بخش عمده‌ای از منطقه پاك ‌سازی شده بود و تعداد زیادی از نیروهای بومی توسط شهید ناصر كاظمی و همت، جذب كانون فرهنگی جهاد و سپاه شده بودند.

سفر حج ایشان حدود بیست روز به طول انجامید. در این فاصله به اتفاق خواهران اعزامی خانه‌ای برای سكونت خود در شهر اجاره كردیم. یك شب پیش از آمدن حاجی به پاوه خواب عجیبی دیدم. او بالای قله‌ای ایستاده بود و من از دامنه قله او را تماشا می‌كردم. خانه سفیدی را به من نشان داد و گفت: "این خانه را برای تو می‌سازم، هر وقت آماده شد دست تو را می‌گیرم و بالا می‌كشم." فردای آن شب خبر رسید همت آمده است. یكی-دو روز بعد، از فرماندار شهر برای سخنرانی در مدرسه دعوت كرده بودیم. گفتند كسالت دارد و همت به جای ایشان آمد. حالا دیگر او را حاج همت صدا می‌زدند. چند دقیقه‌ای پس از شروع سخنرانی ایشان، برادری از سپاه آمد و خبر درگیری مناطق اطراف پاوه را داد. حاجی عذرخواهی كرد و مدرسه را ترك گفت.

دو روز بعد همسر یكی از برادران اعزامی از اصفهان، كه در آموزش و پرورش فعالیت می‌كرد و ارتباط صمیمانه‌ای با حاج همت داشت، به محل سكونت ما آمد و درخواست ازدواج با حاج همت را مطرح كرد، بهانه‌ای آوردم و پاسخ منفی دادم.

آن خانم اصرار كرد و از خلق و خوی شهامت، اخلاص و فداكاری حاجی تعریف كرد و گفت: "دیگران روی شهادت و گواهی همت قسم یاد می‌كنند." گفتم روی این موضوع فكر می‌كنم. دو یا سه روز بعد در خانه همان خانم و همسرشان با همت حرف زدیم. او نشانی منزل ما را در اصفهان یادداشت كرد. در آن ایام سپاه پاوه همچنان مشغول پاك ‌سازی روستاهای مرزی از لوث گروهك‌ها و عراقی‌ها بود و چون او نقش عمده‌ای در فرماندهی این عملیاتها داشت قرار شد پس از اتمام عملیات راهی اصفهان شود.

همزمان با انتقال تعدادی از شهدا به اصفهان فرصتی فراهم شد و حاجی در آن سفر همراه با خانواده خود برای گفتگو با پدر و مادرم به خانه ما رفتند. از آن‌جا كه شخصیت حاج همت احترام برانگیز بود و علاوه بر آن از قدرت كلام خوبی برخوردار بود و محبت دیگران را نسبت به خود جلب می‌كرد، در اولین برخورد با خانواده من توانسته بود جای خود را باز كند.

به دنبال موافقت هر دو خانواده حاج همت از اصفهان با پاوه تماس گرفت. برادران مستقر در كانون، امكان سفر من به اصفهان را در اسرع وقت فراهم كردند. فردای همان روز كه به اصفهان رسیدیم حاج همت به خانه آمد. خانواده ما قصد داشتند مراسم عقد و عروسی را به زمان خاصی بیندازند، اما ایشان با تبحری كه در جا انداختن مطالب داشت گفت: " برای یك مسلمان هیچ روزی بهتر از ولادت بنیانگذار اسلام نیست." و با این جمله قرار عقد را برای دو روز بعد، یعنی هفدهم ربیع‌الاول گذاشت.

دلم می‌خواست خطبه عقد را امام خمینی(ره) بخوانند، این، یكی از آرزوهایی بود كه زوج‌های جوان در آن روزها داشتند و در صورت انجام آن به خود می‌بالیدند. به حاج همت پیشنهاد كردم از دفتر امام وقتی بگیرند. ولی پیش از آن‌كه درخواست خود را به طور كامل به زبان بیاورم حاجی از من خواست صرف ‌نظر كنم. او گفت: " راضی نیستم روز قیامت جوابگوی این سؤال باشم كه چرا وقت مردی را كه متعلق به یك میلیارد مسلمان است به خودت اختصاص دادی."

قرار خرید گذاشته شد. حاج همت دست خانواده‌اش را جهت خرید برای من باز گذاشته بود، اما برای خودش جز یك حلقه ساده كه قیمت آن به دویست تومان هم نمی‌رسید، خرید دیگری نكرد.مراسم عقد به دور از هرگونه تجملات و ریخت و پاش برگزار شد. من با لباس ساده سرسفره حاضر شدم. حاجی نیز یك دست لباس سپاه به تن كرده بود. میهمانان مجلس، اعضای هر دو خانواده و تعدادی از دوستان من و حاجی بودند. مراسم با صلوات و مدیحه‌سرایی برگزار شد، هر چند كه این‌چنین رسمی در میان اقوام و خانواده ما معمول نبود.

سلام سید
من فیلم مربوط به زندگی حاج همت رو از زبون همسر و هم رزمانش دیدم
راستی سید جان چقدر امضاهامون به هم شبیه جل الخالق:eek::eek::eek:
 

mohandeseit

دستیار مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
چه می شود که عکس شهدا را میبینیم ولی عکس شهدا عمل می کنیم.
 
  • Like
واکنش ها: FZ.H

fatam

عضو جدید
کاربر ممتاز
:gol:شهید سید مرتضی آوینی :gol: :
الهي اگر جز سوختگان را به ضيافت عنداللهي نمي‌خواني، ما را بسوز آنچنان که هيچ‌کس را آنگونه نسوخته باشي...
شهادت ذروه بلند تکامل انساني است و خون شهيد سبزينه حيات طيبه اخروي و تربت او دارالشفاي آزادگان، شهدا در جوار رحمت حق شاهدان محفل انس‌اند...
شهادت پايان نيست، آغاز است، تولدي ديگر است در جهاني فراتر از آنکه عقل زميني به ساحت قدس آن راه يابد. تولد ستاره‌اي است که پرتو نورش عرصه زمان را در مي‌نوردد و زمين را به نور رب‌الارباب اشراق مي‌بخشد...
شهادت قلبي است که خون حيات را در شريان‌هاي سپاه حق مي‌دواند و آن را زنده نگه مي‌دارد...
شهادت، جانمايه انقلاب اسلامي است و قوام و حيات نهضت ما در خون شهيد است...



شادي روح امام و شهدا صلوات...
 

mohandeseit

دستیار مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
به نظر من شهیدان کاظمی و صیاد شیرازی الگوها و نمونه های شهدای پس از جنگند که مصداق بارز ولایت پذیری اند.
 

فاطمه محبی

عضو جدید
وااااااااااااااااااااااااای. شما چقدر اطلاعاتتون زیاده.خوش به حالتون.من بیشتر از همه عموی شهید خودمو دوس دارم
 

mary90

عضو جدید
کاربر ممتاز
با سلام به اخوی ها
بنده یکـــــــــــــــــــــ عدد جانباز 100%هستم
لطفا یک قبرستان درجه یک که از شمال روبه جنگل واز جنوب روبه دریا باشه به من معرفی کنید
هان لطفا سایت بروبچه های (فرشته های شب اول قبر را هک کنید تا مزاهم من بیچاره نشوند
 

N. fotros

عضو جدید
کاربر ممتاز

نحوه شهادت
در آبان سال 1363 شهيد زين‌الدين به همراه برادرش مجيد (که مسئول اطلاعات و عمليات تيپ 2 لشکر علي‌بن ابيطالب(ع) بود) جهت شناسايي منطقه عملياتي از باختران به سمت سردشت حرکت مي‌کنند. در آنجا به برادران مي‌گويد: من چند ساعت پيش خواب ديدم که خودم و برادرم شهيد شديم!
موقعي که عازم منطقه مي‌شوند، راننده‌شان را پياده کرده و مي‌گويند: خودمان مي‌رويم. حتي در مقابل درخواست يکي از برادران، مبني بر همراه شدن با آنها، برادر مهدي به او مي‌گويد: تو اگر شهيد بشوي، جواب عمويت را نمي‌توانيم بدهيم، اما ما دو برادر اگر شهيد بشويم جواب پدرمان را مي‌توانيم بدهيم.
فرمانده محبوب بسيجيها، سرانجام پس از ساليان طولاني دفاع در جبهه‌ها و شرکت در عمليات و صحنه‌هاي افتخارآفرين، در درگيري با ضدانقلاب شربت شهادت نوشيد و روح بلندش را از اين جسم خاکي به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوي گزيند.
 

mohandeseit

دستیار مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
خدایا ما را در مقابل شهدا و امام شهدا در روز حشر شرمنده مکن.
 

Similar threads

بالا