آنجا که عزرائیل دلش سوخت...

صبا68

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی رسول خدا صل الله علیه و آله نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(ص) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دو مرتبه پیش آمد که دلم برای کسی سوخت:

مرتبه اول روزی بود که دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست ، همه سرنشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت ، او سوار بر پاره تخته ای از کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند ، در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.

مرتبه دوم هنگامی بود که شداد بن عاد سالها به ساختن عمارت و باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شود. وقتی برای اولین بار به دیدن باغ می رفت ، همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راستش را از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار عمارت عظیمی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به آن نیفتاده بود اسیر مرگ شد.

در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صل الله علیه و آله) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت ، تا جهانیان بدانند که

ما به آدمیان مهلت می دهیم ولی آنها را رها نمی کنیم
 

computer-engi

عضو جدید
روزی رسول خدا صل الله علیه و آله نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(ص) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دو مرتبه پیش آمد که دلم برای کسی سوخت:

مرتبه اول روزی بود که دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست ، همه سرنشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت ، او سوار بر پاره تخته ای از کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند ، در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.

مرتبه دوم هنگامی بود که شداد بن عاد سالها به ساختن عمارت و باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شود. وقتی برای اولین بار به دیدن باغ می رفت ، همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راستش را از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار عمارت عظیمی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به آن نیفتاده بود اسیر مرگ شد.

در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صل الله علیه و آله) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت ، تا جهانیان بدانند که

ما به آدمیان مهلت می دهیم ولی آنها را رها نمی کنیم

ممنون که در بین به اصطلاح لیبرال دمکرات ها سخنی از پیامبر به میان آوردی!
 

YuMi

اخراجی موقت
این فرشته ها کارو زندگی ندارند میشینن با یه انسان گپ میزنن؟
خدا هم فالگوش وایساده بود
خدا که خودش گوش داره میشنوه چرا زبون نداره که خودش حرف بزنه؟:surprised:
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
این فرشته ها کارو زندگی ندارند میشینن با یه انسان گپ میزنن؟
خدا هم فالگوش وایساده بود
خدا که خودش گوش داره میشنوه چرا زبون نداره که خودش حرف بزنه؟:surprised:
داره ما گوشمون بله:D
 

YuMi

اخراجی موقت
داره ما گوشمون بله:D

یعنی خدا نمیتونه یه جور حرف بزنه که ما هم بفهمیم (ما دلمون تاریک و ناپاک،پیامبر چی؟)
برای کارش از وسیله (جبرئیل مادر مرده) کمک میگیره.
پس خدا محتاجه
.
.
.
.

چرا قبل از ساختن این داستانای چرت به اینجاش فکر نمیکنن؟:surprised:
از همون اول فقط خط آخرشو میگفتی تاثیرش بیشتر بود
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
یعنی خدا نمیتونه یه جور حرف بزنه که ما هم بفهمیم (ما دلمون تاریک و ناپاک،پیامبر چی؟)
برای کارش از وسیله (جبرئیل مادر مرده) کمک میگیره.
پس خدا محتاجه
.
.
.
.

چرا قبل از ساختن این داستانای چرت به اینجاش فکر نمیکنن؟:surprised:
از همون اول فقط خط آخرشو میگفتی تاثیرش بیشتر بود
میلاد باز که افتادی رو خط مهملات ........این داستانها همش نمادینه ......درضمن گوش وسیله ایست برای نوع مخلوقات نه خدا .....
 

YuMi

اخراجی موقت
مثلا خدا جبرئیلو میفرسته از تو ابرا میفرسته پایین که بیاد یه چیز بگه نماد چیه؟
این که خودت هم گفتی داستانه
یعنی یکی ساخته واسه خودش
تو قصش میگفت خدا خودش به پیامبر گفته چی میشد؟


بگذریییییییییییییییم
میلاد باز که افتادی رو خط مهملات ........این داستانها همش نمادینه ......درضمن گوش وسیله ایست برای نوع مخلوقات نه خدا .....


حل شد
همینو میخواستم;)
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
مثلا خدا جبرئیلو میفرسته از تو ابرا میفرسته پایین که بیاد یه چیز بگه نماد چیه؟
این که خودت هم گفتی داستانه
یعنی یکی ساخته واسه خودش
تو قصش میگفت خدا خودش به پیامبر گفته چی میشد؟


بگذریییییییییییییییم



حل شد
همینو میخواستم;)
خیلی چیزی واقعا ......تو فک میکنی بهشتو جهنم و کوفت و زهر مار اون بالاست .....گاهی اوقات برای تفهیم مسائلی که ادراکش خیلی سخته از مفاهیم نمادین که ملموس باشه استفاده میکنن .....اینم از اوناست و......
 

صبا68

عضو جدید
کاربر ممتاز
مثلا خدا جبرئیلو میفرسته از تو ابرا میفرسته پایین که بیاد یه چیز بگه نماد چیه؟
این که خودت هم گفتی داستانه
یعنی یکی ساخته واسه خودش
تو قصش میگفت خدا خودش به پیامبر گفته چی میشد؟


بگذریییییییییییییییم:w11:



حل شد
همینو میخواستم;)
:w02:
 

emi.zx2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
حقیقتش آموزنده بود مث اون قسمت شعر لطف حق (داستان مادر موسی)پروین اعتصامی

...

کردمش با مهربانی ها بزرگ
شد بزرگ و تیره دل تر شد زگرگ

خواست تا لاف خداوندی زند
برج وبالای خدا را بشکند

پشه ای را حکم دادم که خیز
خاکش اندر دیده خودبین بریز

...
 

YuMi

اخراجی موقت
خیلی چیزی واقعا ......تو فک میکنی بهشتو جهنم و کوفت و زهر مار اون بالاست .....گاهی اوقات برای تفهیم مسائلی که ادراکش خیلی سخته از مفاهیم نمادین که ملموس باشه استفاده میکنن .....اینم از اوناست و......
:surprised:
تا دیروز خودتون میگفتید همینو
تو قرآن هست
از بچگی هم دارین میخونن تو گوشمون

حالا که من کافر قیولش کردم میگی نیست؟




منم حرفم همینه دیگه برادر
میگم این داستانای تخیلی رو بزارید کنار
خدا عقل داده که استفاده کنیم :redface:
نه اینکه بزاریمش وسط یکی توش برامون این داستانای چرتو بریزه
 

nomber_van

عضو جدید
روزی رسول خدا صل الله علیه و آله نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(ص) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دو مرتبه پیش آمد که دلم برای کسی سوخت:

مرتبه اول روزی بود که دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست ، همه سرنشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت ، او سوار بر پاره تخته ای از کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند ، در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.

مرتبه دوم هنگامی بود که شداد بن عاد سالها به ساختن عمارت و باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شود. وقتی برای اولین بار به دیدن باغ می رفت ، همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راستش را از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار عمارت عظیمی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به آن نیفتاده بود اسیر مرگ شد.

در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صل الله علیه و آله) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت ، تا جهانیان بدانند که

ما به آدمیان مهلت می دهیم ولی آنها را رها نمی کنیم

لطفا منبع رو بگین !!
میدونین که ابداع تو دین چقدر گناه داره ؟!!!
دوستان الکی حدیث و روایت ول ندین ! واسه خودتون میگم ...
 
  • Like
واکنش ها: YuMi

YuMi

اخراجی موقت
لطفا منبع رو بگین !!
میدونین که ابداع تو دین چقدر گناه داره ؟!!!
دوستان الکی حدیث و روایت ول ندین ! واسه خودتون میگم ...
منم همینو میگم ;)
هر چند هیچ منبعی رو خودم قبول ندارم




منم یه بار یه حدیث بی منبع گفتم اخطار گرفتم:surprised:

چند بار هم حدیث با منبع گفتم بازم اخطار گرفتم
گفتند منبعت معتبر نیست:eek: ( منبع کتاب جامع عباسی بود)
:confused:
 

nomber_van

عضو جدید
منم همینو میگم ;)
هر چند هیچ منبعی رو خودم قبول ندارم




منم یه بار یه حدیث بی منبع گفتم اخطار گرفتم:surprised:

چند بار هم حدیث با منبع گفتم بازم اخطار گرفتم
گفتند منبعت معتبر نیست:eek: ( منبع کتاب جامع عباسی بود)
:confused:
عجیب است .. !!
 

amireza_2000

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
منم همینو میگم ;)
هر چند هیچ منبعی رو خودم قبول ندارم




منم یه بار یه حدیث بی منبع گفتم اخطار گرفتم:surprised:

چند بار هم حدیث با منبع گفتم بازم اخطار گرفتم
گفتند منبعت معتبر نیست:eek: ( منبع کتاب جامع عباسی بود)
:confused:

بالاخره یه روزی از خواب غفلت بیدارمیشی ولی امیدوارم دیر نباشه.
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
:surprised:
تا دیروز خودتون میگفتید همینو
تو قرآن هست
از بچگی هم دارین میخونن تو گوشمون

حالا که من کافر قیولش کردم میگی نیست؟




منم حرفم همینه دیگه برادر
میگم این داستانای تخیلی رو بزارید کنار
خدا عقل داده که استفاده کنیم :redface:
نه اینکه بزاریمش وسط یکی توش برامون این داستانای چرتو بریزه
من هیچ وقت همچین حرفی نزدم و هرکی هم بگه قبول ندارم ......عقلش ناقص بوده همچین خزعبلاتی گفته ......ولی یه سوال :تو فرض کن یه نفر دهاتی 1400 سال پیش باشه ......تو چطور میخوای معنی روح رو به اون تفهیم کنی؟
 

YuMi

اخراجی موقت
بالاخره یه روزی از خواب غفلت بیدارمیشی ولی امیدوارم دیر نباشه.

بیدار شدم که اینا رو میگم
شما ببین کی خوابه؟
اون که هر چی بهش گفتند باور کرده یا اون که فکر کرده دیده چرته همش؟;)

من هیچ وقت همچین حرفی نزدم و هرکی هم بگه قبول ندارم ......عقلش ناقص بوده همچین خزعبلاتی گفته ......ولی یه سوال :تو فرض کن یه نفر دهاتی 1400 سال پیش باشه ......تو چطور میخوای معنی روح رو به اون تفهیم کنی؟

اولا دهاتی با غیر دهاتی فرق نداره
جفتشون آدمن،عقل دارند


دوم
چرا باید بهش توضیح بدم؟
به اون درباره روح توضیح بدم بهتره یا برم براش از چیزایی که دوست داره بگم؟

برم بهش یاد بدم چجوری گوسفنداش بهتر رشد کنن بهتره
یا برم بهش بگم اگه انفاق نکنی به من پول ندی میبرن آتیشت میزنن
:redface:
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هر کسی خدای خداشو داره
شاید اون تا آخر عمر نفهمه روح چیه ولی ارزشش از منی که میفهمم روح چیه بالاتر باشه
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
اولا دهاتی با غیر دهاتی فرق نداره
جفتشون آدمن،عقل دارند
دوم
چرا باید بهش توضیح بدم؟
به اون درباره روح توضیح بدم بهتره یا برم براش از چیزایی که دوست داره بگم؟

برم بهش یاد بدم چجوری گوسفنداش بهتر رشد کنن بهتره
یا برم بهش بگم اگه انفاق نکنی به من پول ندی میبرن آتیشت میزنن
:redface:
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هر کسی خدای خداشو داره
شاید اون تا آخر عمر نفهمه روح چیه ولی ارزشش از منی که میفهمم روح چیه بالاتر باشه
پسر چرا داری دری وری میگی ......من روحو مثال زدم ......برای ادراک هر چیز باید زمینه ای از قبل بوده باشه .....برای مثال خدا .....برای کسی که اصلا نمیدونه خدا چیه باید بیای اول قانون علتو معلولو تفهیم کنی .....و الی ماشالاه.......تو میگی فرقی نداره ......خیلی فرق داره عزیز من ......کدوم یک معنی اینترنتو بهتر و سریعتر درک میکنن .....من یه چیزو میگم تو درجوابش هزارتا بیراهه میزاری و.......
 

YuMi

اخراجی موقت
پسر چرا داری دری وری میگی ......من روحو مثال زدم ......برای ادراک هر چیز باید زمینه ای از قبل بوده باشه .....برای مثال خدا .....برای کسی که اصلا نمیدونه خدا چیه باید بیای اول قانون علتو معلولو تفهیم کنی .....و الی ماشالاه.......تو میگی فرقی نداره ......خیلی فرق داره عزیز من ......کدوم یک معنی اینترنتو بهتر و سریعتر درک میکنن .....من یه چیزو میگم تو درجوابش هزارتا بیراهه میزاری و.......

تو رفتی بیراهه اولش

من که بحثم تموم شد
خودتم قبول کردی اینا داستانه و واقعی نیست
منم همینو میگفتم
ولی بعضیا باور میکنن اینا رو


رفتی مثال ول میدی حالا
 

Similar threads

بالا