دو اماننامه به عباس (عليه السلام)
ابومخنف گويد: نامه ابن سعد که گوياي وضع اباعبدالله الحسين(عليه السلام) بود، به ابن زياد رسيد. او هم در پاسخ به او نوشت: «حسين را فرود آور و ... اگر نميتواني فرماندهي سپاه را شمر به دست گرفته، خود عمل خواهد کرد.»
در اين ميان «عبدالله بن ابي محل بن حزّام» که حضرت ام البنين(عليه السلام)، عمه او بود از جاي برخاست و از عبيدالله اماننامهاي براي عباس(عليه السلام) و برادرانش طلب کرد. شمر نيز از جاي برخاست و او را در اين خواسته همراهي کرد. عبيدالله بن زياد هم اماني (بر عباس و برادران او) نوشت و آن را به عبدالله داد و او هم اين نامه را به غلامش «کُزمان» داد تا به حضرت عباس(عليه السلام) و برادران او تحويل دهد. او هم اين اماننامه را به عباس(عليه السلام) و برادرانش رسانيد. هنگامي که آنها نامه را مطالعه کردند به او گفتند: «به دايي ما سلام برسان و به او بگو ما نيازي به امان شما نداريم. امان خدا بهتر از امان پسر سميه است» و او بازگشت.
شب نهم محرم بود که شمر نامهاي را از طرف ابن زياد آورد و فرياد زد: «اين بنو اختنا؟ پسران خواهر ما کجايند؟ عباس(عليه السلام) و برادرانش عمداً او را پاسخ ندادند. امام فرمود: «اجيبوه، و ان کان فاسقاً؛ گرچه او فاسق است ولي پاسخش دهيد» برادران همگي از او پرسيدند چه ميخواهي؟ او گفت: «شما در امن و امان هستيد، خودتان را با حسين به کشتن ندهيد و اطاعت اميرالمومنين يزيد را گردن نهيد.» در پاسخ او قمر بني هاشم فرمود: «خداوند تو و امان نامهات را لعنت کند (از رحمتش دور بدارد) آيا تو ما را امنيت ميدهي ولي فرزند رسول خدا در امن و امان نباشد؟ چون همه ميدانستند هند جگرخوار و فرزندانش همگي مورد لعن پيامبر و اميرالمومنين(عليه السلام) بودند. شمر غضبناک از خدمت عباس (عليه السلام) بازگشت.
پس از آن «زهير بن قين» داستان خواستگاري امام علي(عليه السلام) را از فاطمه ام البنين را بر عباس بازگو کرد.
ابومخنف گويد: نامه ابن سعد که گوياي وضع اباعبدالله الحسين(عليه السلام) بود، به ابن زياد رسيد. او هم در پاسخ به او نوشت: «حسين را فرود آور و ... اگر نميتواني فرماندهي سپاه را شمر به دست گرفته، خود عمل خواهد کرد.»
در اين ميان «عبدالله بن ابي محل بن حزّام» که حضرت ام البنين(عليه السلام)، عمه او بود از جاي برخاست و از عبيدالله اماننامهاي براي عباس(عليه السلام) و برادرانش طلب کرد. شمر نيز از جاي برخاست و او را در اين خواسته همراهي کرد. عبيدالله بن زياد هم اماني (بر عباس و برادران او) نوشت و آن را به عبدالله داد و او هم اين نامه را به غلامش «کُزمان» داد تا به حضرت عباس(عليه السلام) و برادران او تحويل دهد. او هم اين اماننامه را به عباس(عليه السلام) و برادرانش رسانيد. هنگامي که آنها نامه را مطالعه کردند به او گفتند: «به دايي ما سلام برسان و به او بگو ما نيازي به امان شما نداريم. امان خدا بهتر از امان پسر سميه است» و او بازگشت.
شب نهم محرم بود که شمر نامهاي را از طرف ابن زياد آورد و فرياد زد: «اين بنو اختنا؟ پسران خواهر ما کجايند؟ عباس(عليه السلام) و برادرانش عمداً او را پاسخ ندادند. امام فرمود: «اجيبوه، و ان کان فاسقاً؛ گرچه او فاسق است ولي پاسخش دهيد» برادران همگي از او پرسيدند چه ميخواهي؟ او گفت: «شما در امن و امان هستيد، خودتان را با حسين به کشتن ندهيد و اطاعت اميرالمومنين يزيد را گردن نهيد.» در پاسخ او قمر بني هاشم فرمود: «خداوند تو و امان نامهات را لعنت کند (از رحمتش دور بدارد) آيا تو ما را امنيت ميدهي ولي فرزند رسول خدا در امن و امان نباشد؟ چون همه ميدانستند هند جگرخوار و فرزندانش همگي مورد لعن پيامبر و اميرالمومنين(عليه السلام) بودند. شمر غضبناک از خدمت عباس (عليه السلام) بازگشت.
پس از آن «زهير بن قين» داستان خواستگاري امام علي(عليه السلام) را از فاطمه ام البنين را بر عباس بازگو کرد.