مشاعرۀ سنّتی

elva

عضو جدید
شوم از شام یلدا تیره تر بی
مو که دردم ز بو دردا بتر بی

همه دردان رسن آخر به درمان
من این دردم ز درمان بی اثر بی
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
حافظ

حافظ

شوم از شام یلدا تیره تر بی
مو که دردم ز بو دردا بتر بی

همه دردان رسن آخر به درمان
من این دردم ز درمان بی اثر بی



یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
 
  • Like
واکنش ها: elva

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
حافظ

حافظ

آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوشم خبری ز دل برآمد
رو مژده بده که دلبر آمد
جانم چو شنید نام دلبر
فریاد و فغان ز دل برآمد
در جام فلک باده بی دردســری نیست
تا ما به تمنا لب خاموش گشــــــــــاییم
در دامن این بحر فروزان گوهری نیست
چون مــــوج به امید که آغوش گشاییم
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
حافظ

حافظ

در جام فلک باده بی دردســری نیست
تا ما به تمنا لب خاموش گشــــــــــاییم
در دامن این بحر فروزان گوهری نیست
چون مــــوج به امید که آغوش گشاییم


ممدی گر به چراغی نکند آتش طور

چاره تیره شب وادی ایمن چکنم
 

rosvayejanan

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما کان و دکان و پیشه را سوخته ایم
شعر و غزل و دو بیتی آموخته ایم
در عشق که او جان و دل و دیده ماست
جان و دل و دیده هر سه را سوخته ایم
 

shanli

مدیر بازنشسته
زین پیش اگر دم از جنون میزده‌ام
وانگه قدم از چرا و چون میزده‌ام
عمری بزدم این در و چون بگشادند
دیدم ز درون در برون میزده‌ام
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده‌ی عصمت برون آرد زلیخا را
 

godmaycry

عضو جدید
کاربر ممتاز
شوی نالم شوی شوگیر نالم
ز دست یار بی تدبیر نالم

گهی همچو پلنگ تیر خورده
گهی چون شیر در زنجیر نالم

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواخواهان کویش را چو جان خویشتن دانم
 

x-nik

عضو جدید
...

...

مرا در بیستون بر خاک بسپارید که تا شبها
غم بی همزبانی را برای کوهکن گویم

بگویم عاشقم بی همدمم دیوانه ام مستم
نمیدانم کدامین حال و درد خویشتن گویم
 

oli

عضو جدید
مرا در بیستون بر خاک بسپارید که تا شبها
غم بی همزبانی را برای کوهکن گویم

بگویم عاشقم بی همدمم دیوانه ام مستم
نمیدانم کدامین حال و درد خویشتن گویم
خوش اومدی

من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت

از اهل بهشت کرد یا دوزخ و زشت

جامی و بتی و بر بطی بر لب کشت

این هر سه مرا نقد و تو را نسیه بهشت
 

pani33

عضو جدید
خوش اومدی

من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت

از اهل بهشت کرد یا دوزخ و زشت

جامی و بتی و بر بطی بر لب کشت

این هر سه مرا نقد و تو را نسیه بهشت
با اجازه بزرگترا:D
تو همچو صبحي و من شمع خلوت سحرم

تبسمي کن و جان بين که چون همي‌سپرم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
:gol:"دلم جرأتش قطره اي بيش نيست.،


تو اي عشق او را به دريا ببر...":gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
منزل حافظ کنون بارگه پادشاست

دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد:gol:
 

تندباد

عضو جدید
در دلم یادی از ان رخسار زیبا مانده است
پرتوی از او در این ایینه پیدا مانده است
هیچ دانی چیست این سرخی که در چشم من است
اتشی کز کاروان لشک بر جا مانده است.:gol:
 

elva

عضو جدید
درویشی را به هرچه خواهی ندهم
وین ملک به ماه تا به ماهی ندهم

چون صحت و امن و لذت علمم هست
تنهایی را به پادشاهی ندهم
 

تندباد

عضو جدید
مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت
خرابم می کند هردم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت
 
  • Like
واکنش ها: elva

elva

عضو جدید
در دلم یادی از ان رخسار زیبا مانده است
پرتوی از او در این ایینه پیدا مانده است
هیچ دانی چیست این سرخی که در چشم من است
اتشی کز کاروان لشک بر جا مانده است.:gol:

تماشا مرو نک تماشا تویی
جهان و نهان و هویدا تویی
 

elva

عضو جدید
مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت
خرابم می کند هردم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت

تو مرا جان و جهانی چه کنم جان جهان را

تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
 

تندباد

عضو جدید
بابا خیلی تخصصی شد اما

وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحبنظر شوی
 

elva

عضو جدید
یک حاجت بیدلی روا می نکنند
یک وعده عاشقی وفا می نکنند

این است غم ما که درین تنهایی
ما را به غم خویش رها می نکنند
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا